•[ #ادعیه📖 •]
#در_سجده_شڪر
✨اَللّهُمَّ مَغفِرَتُڪَ اَوسِع مِن ذُنوبي ،
وَ رَحمَتُڪَ اَرجی عِندي مِن عَمَلي،
فَاغفِر لي ذُنوبي. یا حَیّاً لایَمُوتُ.
🌟بارالها آمرزش تو از گناهان من
گسترده تر و رحمت تو امیدبخشتر
از کردار من است. پس گناهانم را
بیامرز ای زندهای که نمیمیرد.
#آمین_یا_رب_العالمین.
📕|• #مفاتیح_الجنان. ص: ۹۳۷
سیم دلتو ــوصل ڪن😌👇
[•🌙•] @asheghaneh_halal
5cd1074d4634f4bcf21298fd_-8997777539566095664.mp3
3.97M
••🍃🎙••
#سکینه
🌙: #ویژهبرنامهماھمبارڪرمضان
تلاوت هرروز یڪ جزء از قرآن ڪریمـ📖
بھ صورت تحدیر(تندخوانے)
[• جزء بیست و چهارم •]
@asheghaneh_halal
••🍃🎙••
من دوس دارم یه آدم دیگه بشم-سبک آروووم.mp3
11.84M
---
💚🍃
---
#ثمینه
من دوستـ دارمـ💗|••
یہ آدمـ دیگہ بشمـ😞|••
اونڪہ دلتـ میگہ بشمـ☺️|••
منو ڪمڪ ڪنـــ✋|••
پ.ن:
آقا جانـ💔
حرمـِـ تو تنها سرپناهـِ منہ😭
#یا_ثامن_الحجج🌸🍃
#ڪربلایے_حسین_طاهرے 🎤
---
💚🍃 @asheghaneh_halal
---
عاشقانه های حلال C᭄
--- 💚🍃 --- #ثمینه من دوستـ دارمـ💗|•• یہ آدمـ دیگہ بشمـ😞|•• اونڪہ دلتـ میگہ بشمـ☺️|•• منو ڪمڪ ڪنـــ
#پیشنهاد_دانلود
اگه دلتون رفت مشهد ،
رفت روبروی سقاخونه
رفت باب الجواد😭💔
منم یکمے دعا ڪنید ، ڪه عجیب محتاجم🙏🙏
😜°| #خندیشه|•
- پسرم #روز_قدس ڪیه⁉️
+ یڪے آخرین جمعه ماه رمضانه
دوم روزےڪه اسرائیل رو فتح ڪردیم😌
- آفرین پسرم😉
•| خند😜ـیــشــه نــوشــتـــ|•
تنها ڪشورےڪه دیدم
بعد از تاریخ تولید تاریخ انقضا هم داره
#اسرائیله 🔨😄
#يوم_القدس_مسيرة_العودة
ڪلیڪ نڪن منقضے میشے😂👇
|•😜•| @asheghaneh_halal
[• #مائده🍲 •]
.
.
#حلواي_هل_و_گردو
پودر قند ١٥٠ گرم
روغن جامد ١٠٠ گرم
گردو له شده ١٥٠ گرم
هل اسياب شده يك قاشق پر غذاخوري
ارد سفيد مخصوص شيريني پزي٤٥٠ گرم
#دستور_طبخ
°•🍃•°ابتدا ارد و داخل ماهي تابه با حرارت ملايم ريخته و شروع به تفت دادن ميكنيم، توجه كنيد، رنگ اين حلوا كِرم رنگ هست، يعني نياز نيست كه زياد تفت داده بشه، در حدي كه خامي ارد گرفته بشه كافي هست.
°•🍃•°بعد از اين مرحله شعله رو خاموش كنيد و هل و گردو و پودر قند و بريزيد و مخلوط كنيد و بعد روغن و ريخته و خوب مخلوط كنيد ، تا مواد كاملا به خورد هم برود.
°•🍃•°در قالبهاي مورد نظر ريخته و اجازه بديد كاملا خنك بشود، ميتوانيد داخل ظرف لبه داري بريزيد و بصورت لوزي هم برش بديد.
#نکته_آشپزی🍝
آرد این حلوا نباید زیاد سرخ بشه و همین که خامی آرد گرفته بشه کافیه، در غیر این صورت روی طعم غذا اثر میذاره.
#نکته_معنوی✨
خواندن سوره قدر در هنگام طبخ غذا باعث نورانی شدن غذا میشود.
.
.
تغذیه ـسالم و اقتصادے در😌👇
[•☕️•] @asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_نود_ونه - اَه! چقدر گیر میدی! من حال می کنم تو رو ببرم. سعید تکراری شده ش
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صد
-آره، دروغ گفتم. من نمی خوام برم اونجا، نمی خوام زورکی نامزد کسی بشم. نمی خوام کسی برام تصمیم بگیره، زوره؟ از دست همشون خسته شدم، به چند نفر باید جواب پس بدم؟
دست راستش را کوبید روی دسته صندلی:
- لعنتی
و ساکت شد. شاهرخ کنارش نشست و لیوانی آب برایش ریخت.
- نمی خوام
- بگیر
سرش را بلند کرد. شاهرخ دستش را روی شانه اش گذاشت و سرش را به علامت تائید تکان داد. لیوان را گرفت.
- اونا حرفت رو نمی فهمن، قبول، چرا به من دروغ گفتی؟
-نمی دونم، دیگه مخم نمی کشه. گفتم اونجوری بگم شاید بیای
بعد ملتمسانه به شاهرخ خیره شد.
- می آی؟
شاهرخ از کنارش بلند شد و پشت میزش رفت.
- هرچند اونجور جاها به مذاقم خوش نمیاد و با روحیم سازگاری نداره اما ارزش نجات دادن جون یه آدم رو داره
شروین خوشحال شد.
- ساعت 6 میام دنبالت
*
چند دقیقه ای به 6 مانده بود که رسید. خواست در بزند که دید در روی هم است. آرام در را باز کرد و وارد شد. شاهرخ کنار حوض بود.
- علیک سلام. بیا تو
- مگه آماده نیستی؟
-نمازم رو بخونم و بریم
- آره بخون. خونه ما قبله نداره!
- تو برو تو الان میام
رفت توی اتاق، سیبی را از ظرف برداشت و لب پنجره نشست و به حوض و شاهرخ خیره شد. شاهرخ وضو می گرفت. گازی به سیب زد و با صدای بلند گفت:
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد -آره، دروغ گفتم. من نمی خوام برم اونجا، نمی خوام زورکی نامزد کسی بشم.
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صد_ویک
من تا حالا وضو به صورت پخش زنده ندیده بودم. فقط تو فیلم ها، اونم دست و پا شکسته
شاهرخ در حالی که آستینش را پائین می آورد لبخند تلخی زد. سجاده ای گوشه اتاق پهن بود. شروین همان طور که سیبش را می خورد نماز خواندن شاهرخ را نگاه می کرد. پنج، شش دقیقه بیشتر طول نکشید. سجده ای نه چندان طولانی، با انگشتانش چیزهایی را شمرد ودوباره سجده که شروین آن میان فقط اسمی را شنید و فهمید که صلوات می فرستد. بعد سجاده را جمع کرد.
-تموم شد؟
-عشا باشه برای بعد. نمی خوام معطل بشی ...
از چراغ های روشن و سر و صدایی که می آمد به راحتی می شد تشخیص داد که کدام خانه است. شروین در زد. صدایی از پشت آیفن جواب داد:
- تویی شروین؟ بیا تو
و قبل از اینکه آیفن گذاشته شود صداهای دیگری هم شنیده شد:
- بچه ها اومد... پریسا بیا ... اومدش
و صدای جیغ و فریاد . شاهرخ اشاره ای به آیفن کرد، خندید و گفت:
- استقبال گرمی منتظرته
از میان حیاط گذشتند تا به ساختمان اصلی رسیدند. خانه در وسط باغ قرار داشت با سقفی شیروانی و نمایی از سنگ مرمرکه البته نمای بعد از بازسازی بود. خانه باغ ارثیه پدری بود و چون خاله فرزند ارشد بود پدر خانه را برای اون گذاشته بود. خاله میترا( که شروین دل خوشی از او نداشت) از بقیه فرزندان پدربزرگ سهم الارث بیشتری داشت اما بخاطر خوشگذرانی های بی حساب و سبکسری های شوهر نالایقش( که پدر بزرگ از همان اول مخالف ازدواج دخترش با او بود) تقریبا تمامی ثروتش را به باد داده بود و حالا جز این باغ و اندک سهمی از درامد حاصل از صادرات شرکت خشکبار پدر بزرگ چیزی از ثروت هنگفت پدری باقی نمانده بود. برای همین خاله سعی می کرد از طریق وصلت خانواده موقعیت مالی خود را بهبود ببخشد و از آنجا که نفوذ لازم بر روی افکار خواهرش را داشت با مهارتی که در پیشبرد نقشه هایش داشت توانسته بود به خواهرش بقبولاند که نگران حفظ مقام و شان خانوادگی ست. شروین همه اینها را می فهمید اما چون نمی توانست مادرش را قانع کند تنها کاری که می توانست بکند مخالفت ها و لجبازی های بچه گانه بود که کاری از پیش نمیبرد. شاید اگر این نقشه ها وجود نداشت می توانست سعی کند دوستش داشته باشد و یا حداقل رفتار بهتری با نیلوفر داشته باشد. اما این
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_ویک من تا حالا وضو به صورت پخش زنده ندیده بودم. فقط تو فیلم ها، اونم د
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صد_ودو
اجبار او را به طرز خاصی از نیلوفر و خانواده اش منزجر کرده بود.از طرفی نیلوفر در خانواده ای بی فکر و لاابالی بزرگ شده بود و جز زیبایی ظاهری که آن هم موهبتی خدادادی بود از خصوصیت فوق العاده و یا حتی خوبی برخوردار نبود. او هم مانند مادرش تنها چیزی که یاد گرفته بود خرج کردن، مهمانی گرفتن و ادای آدم های با فرهنگ را در آوردن بود. نیلوفر از ان دسته آدم هایی بود که بی هیچ هدف خاصی پیش می رفت و هیچ گاه ذهنش را درگیر مسایل خاص نمی کرد. او به مانند نارسیس افسانه ای تنها به زیبایی خود توجه می کرد. زیبایی موروثی و ناپایدار و هیچ توجه خاصی به قسمت مهمی از بدنش به نام مغز نداشت برای همین شروین( با وجود همه تربیت نادرستش) بر حسب غریزه ای ذاتی، می دانست چنین فردی نمی تواند باعث آرامش کسی شود پس چگونه می توانست دوستش داشته باشد؟ مگر اینکه خودش را گول می زد.
شلوغ بود. 20 الی 25 تا دختر و 7-8 تایی هم پسر دیده می شد. با ورود شروین صدای موسیقی قطع شد. مراسم معارفه همان جا دم در روی ایوان صورت گرفت. نیلوفر جلوتر از بقیه ایستاده بود و بقیه اطرافش.
- بچه ها، این شروینه، پسر خاله و نامزد من
شروین نگاهی به نیلوفر انداخت ولی حرفی نزد. نیلوفر یکی یکی دوستانش و احیاناً نامزدهایشان را معرفی کرد.بعد رو به شروین گفت:
-تو نمی خوای دوستت رو معرفی کنی؟
-ایشون دکتر مهدوی هستن.امیر شاهرخ مهدوی. استاد و دوست من
صدای پچ پچ بالا گرفت. مهمان ها با ابروهایی بالا رفته به هم ایما و اشاره می کردند. شاهرخ جوان با شخصیتی بود که به راحتی جلب توجه می کرد. ظاهری آراسته و موقر داشت با چهره ای معمولی. بسیار بودند جوان هایی که چهره ای به مراتب زیباتر و جذاب تر داشتند اما چیزی که در شاهرخ جلب توجه می کرد زیبایی ظاهر نبود بلکه متانتی همراه با توا ضع که باعث می شد هر کسی او را جذاب توصیف کند. نیلوفر که دخترها را می شناخت می دانست که با وجود شروین دیگر او مرکز توجه است برای همین سعی کرد نشان دهد که صاحب مجلس است. برای همین شروین و شاهرخ را به داخل دعوت کرد. آنها را سر میز برد و ازشان خواست تا از خودشان پذیرایی کنند. سعی می کرد مرتب با شروین شوخی کند و خودش را خودمانی نشان دهد تا بیشتر از قبل توجه بقیه را جلب کند. شروین و شاهرخ بعد از اینکه هر کدام لیوانی آب میوه برای خودشان برداشتند گوشه ای نشستند. شروین که اطراف را می پائید سرش را نزدیک گوش شاهرخ آورد و گفت:
-خیلی خوبه که هستی. بودنت باعث میشه کاری به من نداشته باشن
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
•[ #ادعیه📖 •]
✨اَللّهُمَّ وَ لاتَجعَلَني في اَهلِالعُقُوقِ
لِلبَلاءِ.....
💫خداوندا مرا از خطر عقوق
عاق والدین دور نگهدار ....
#آمین_یا_رب_العالمین.
📕|• #صحیفه_سجادیه. دعا ۲۴
ترجمه جواد فاضل. ص: ۲۰۸
سیم دلتو ــوصل ڪن😌👇
[•🌙•] @asheghaneh_halal