eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.6هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . +:نیکی‌جان به من نگو زنعمو.. میخواهم چیزی بگویم که دستش را بالا میآورد. +:میدونم قبل از اینکه عروس این خونه بشی،زنعموت محسوب میشدم.. ولی باید قبول کنیم مادرشوهر خیلی نزدیکتر از زنعمو عه.. مظلوم و مطیع،سرم را پایین میاندازم. :_خب پس چی بگم؟؟ +:بگو شراره... :_وای نه زنعمو... خیلی بی‌ادبیه من به شما بگم شراره... اصلا حرفشم نزنین.. +:پس بگو مامان.. :_چی؟ +:بگو مامان دیگه.... لطفا.. ناچار،سر تکان میدهم. میترسم از روزی که این ماجرا تمام شود و من و مسیح بمانیم و تغییراتی که در خانواده ایجاد کرده‌ایم. :_راستی.. شما میخواستین به من یه چیزی بگین.. زنعمو مشتاق سرتکان میدهد. +:آره آره... بدو بیا بشین اینجا تا برات بگم... صندلی را عقب میکشم و کنار زنعمو مینشینم. *مسیح* میله‌ی زیر دست چپم را به سمت خودم میکشم و میچرخانمش. توپ قل میخورد و با سرعت وارد دروازه‌ی مانی میشود. نگاهی به مانی میاندازم و میگویم :_چهارده به یازده.. مانی توپ را زیر پای دروازه‌بانش میگذارد و با شدت پرتابش میکند. +:میبینم رابطه‌ات با نیکی خیلی خوب شده. نگاهم را از توپ نمیگیرم. دفاعم را چپ و راست میکنم تا مانی قدرت حرکت پیدا نکند. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . :_چی میگی؟ +:واست میوه پوست میگیره و پرتقال به طرفت پرت میکنه و..خبریه؟؟ با شدت،سه بازیکن دفاعم را میچرخانم و توپ را از زیر پای بازیکن وسط خط حمله‌ی مانی میگیرم. :_مثلا چه خبری؟؟ مانی تکنیک‌هایم را از بر است. مدام خط حمله‌اش را میچرخاند تا نتوانم توپ را وارد زمینش بکنم. +:میگم اگه قول و قرارت با نیکی رو یادت رفته یا قول و قرار جدیدی گذاشتین... میان کللمش میدوم :_چی داری میگی مانی ؟؟دختر بیچاره دو تا میوه واسم پوست گرفت،تو تا کجاها رفتی،... میدونی اگه نیکی نبود تو هنوز تو.. صدایم را پایین میآورم. :_تو هنوز تو بازداشت بودی و من در به در پول... +:معلومه که میدونم...دمش گرم..ولی حرفم چیز دیگهاست... دوباره توپ را به عقب پاس میدهم تا از زیر پای دروازه‌بانم با شدت به خط حمله برسانم. :_حرفت چیه؟؟ +:حرفم نگاه خاص توعه به نیکی..تعصبه توعه رو نیکی... حرفم علاقه‌ی توعه به نیکی.... اختیار از دستم خارج میشود. توپ زیر پای بازیکن حمله‌ی مانی میرسد و او بدون هیچ مکثی ، بدون اینکه مهلت فکر کردن و دفاع بدهد،توپ را وارد دروازه‌ام میکند. با لبخند،توپ را برمیدارد و نشانم میدهد. +:چهارده تو،دوازده من.. نفس عمیقی میکشم. توپ را از دستش میگیرم و زیر پای دروازهبان میکارم. سعی میکنم صدا و لحنم عادی به نظر بر سد. :_کی گفته من به نیکی علاقه دارم؟؟ ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . مانی نمیگذارد توپ را رد کنم. همچنان بیوقفه خط حمله‌اش را میچرخاند. +: لازم نیست کسی چیزی بگه..من تو رو بیشتر از خودم میشناسم..نگرانتم مسیح... :_تو نگران خودت باش مانی چند ثانیه نگاهم میکند. بهترین فرصت است تا بین تعللهای مانی،توپ را زیر پای بازیکن‌های حمله‌ام برسانم. مانی متوجه بازی اشتباهش میشود و حواسش را جمع میکند . در عین حال میگوید +:به هرحال نیکی،همسر شرعی و قانونیته...تو حق داری هر کاری میخوای... اما مسیح نگرانتم... میگن آدمیزاد از جایی ضربه میخوره که انتظارشو نداره...میترسم چند صباح دیگه،که مسئله‌ی عمو و بابا حل شد و پدربزرگ،از شکایتش صرفنظر کرد؛وقتی نیکی ازت خواست این غائله رو تموم کنی... میترسم مسیح..میترسم دست و دلت گرم نشه به طلاق دادنش... با حرص،توپ را به طرف دروازه‌اش شوت میکنم. خوابیده‌ام.. انگار خوابیده‌ام و قشنگترین رویا را میبینم،اما یکی سعی دارد بیدارم کند و دنیای بیداری را نشانم بدهد. میدانم که حق با مانی است... اما دوست ندارم بپذیرم. مانی با خونسردی،ضربه‌ی سرعتی‌ام را زیر پای دروازه‌بانش مهار میکند. دستم پیش مانی رو شده است...انکار بی‌فایده است. :_من فقط... من فقط یه کم بهش وابسته شدم..اینم کاملا طبیعیه.. مانی توپ را زیر پای بازیکنان حمله‌اش میرساند. با لحن خاصی میپرسد +:وابسته یا دلبسته؟؟ عصبی میشوم. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . √ همینقدر مهربون •وقتی حسینیه امام خمینی به احترام خانوم‌ها صورتی میشه💞 . ⊰🇮🇷 ⊰❤️ ⊰#⃣ | | ⊰📲 بازنشر: ⊰🔖 𓈒 1555 𓈒 . 𐚁 شب‌نشینےبامقام‌معظم‌دلبرے ╰─ @asheghaneh_halal . 🌙 ⏝
صبح مـن خیـری ندارد❤️‍🩹 بــے طلوعِ چشمِ تو 🥺 ذره‌ای چشـمان خود را باز ڪـن👁 خورشیـد مـن . . .😍🌞 🍃🌸| @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌽 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . نون خامه ای😍😋 مواد لازم: کره 🧈۵۰ گرم آب💧 ۱ پیمانه شکر🍚 ۱ ق غ( من بیشتر میریزم چون دوست دارم یکم نونم شیرین تر باشه) نمک🧂 ۱ پنس آرد🥡 ۱ پیمانه تخم مرغ🥚 ۴ عدد بکینگ پودر🥄 ۱ ق چ وانیل🌸 ۱/۴ ق چ ❌بذارین خمیر یکم از داغی بیفته بعد تخم مرغا رو اضافه کنین ❌من از دو مدل ماسوره استفاده کردم و نهایتا از مدل ساده که سرگرد دراومده عکاسی کردم اما فرقی نداره میتونین از ستاره ای که تو ویدیو نشون دادم استفاده کنین و توی نتیجه تاثیری نداره ❌داغ زدن شیرینی یه مرحله مهمه که حدود ۳-۵ دقیقه طول میکشه و باید کامل انجام بشه تا پف شیرینی نخوابه ❌از ۲۰ دقیقه قبل فر رو گرم کنین تا دمای فرتون باعث نشه پف شیرینی بخوابه ❌ ده دقیقه اول با دمای ۲۲۰ درجه و بعدش دما رو ۱۸۰ بذارین این کمک میکنه که شیرینی پفشو از دست نده . 𓂃فوت‌وفن‌هاےسه‌سوته𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🌽 ⏝
🥤 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . 📩 ‏‏‏‏‏‏‏‏مدیرمون امروز همه پرسنل رو جمع کرد براشون حرف بزنه؛ با صدای بلند گفت کارمندا دو دسته ان؛ یه دسته صدشونو میذارن واسه پیشرفت شرکت.. بعد گوشیش زنگ خورد رفت نفهمیدیم دسته دوم کیا هستن!😐 حتی خودشم صدشو تو کارش نذاشت😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𓈒 1107 𓈒 تجربه مشابهی داری بفرست😉👇 𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh . 𐚁 پاتوق‌مجردے ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🥤 ⏝
🧣 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . . تمرین «چرا؟»🤔❓ برای خودشناسی عمیق‌تر یکی از موثرترین روش‌هاست.👌 به این شکل که وقتی با یک احساس یا تصمیم مهم مواجه می‌شیم، تمرین «پنج چرا» رو انجام بدیم:⬇️ 1⃣| چرا این احساس را دارم؟🥴 2⃣| پاسخش رو بنویس و بپرس: چرا این دلیل برام مهمه؟🧐 3⃣| باز هم دلیل جدید را بررسی کن و بپرس: چرا؟😕 این چرخه رو ۵ بار🖐 تکرار کن.🤓 با هر « چرا❓»، به لایه‌ای عمیق‌تر از افکار و باورهات می‌رسی و دلیل واقعی احساست رو کشف می‌کنی.😇😎 این تمرین ساده، درک عمیق‌تری از خودت می‌ده.🙂🙃 . 𓂃محفل‌مجردهاےایـتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧣 ⏝
🛵 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . ♕ اسم دلبر و همدمت رو اینجوری سیو کن🥹🤭 ╟🤍 - خرگـوش کوچولوی مـن !🐰 ╟❤️ - چشم فنـدوقیه مـن !🌰 ╟🤍 - حـاج خانـوم !🧕🏻 °کپے!؟ _ تنها‌باذکرآیدےمنبع‌،موردرضایته☺️ . ⧉💌 ⧉🤫 . 𐚁 بفرماییدتودم‌در‌بده ╰─ @Asheghaneh_Halal 🛵 ⏝
🧸 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . غم مخور جانا در این عالم که عالم هیچ نیست...💚✨ . 𓂃دیگه‌وقتشه‌به‌گوشیت‌رنگ‌و‌رو‌بدی𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧸 ⏝
💍 ⏝ ֢ ֢ ֢ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ الحُبّ دُعاء💚 وَ قَلبي بِالدُعاء یَرعاك... «عشق، دعاست☺️ و قلبم بوسیله دعا از تو مراقبت می‌کند...» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎. . 𓂃بساط‌عاشقےبرپاس،بفرما𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💍 ⏝
☀️ ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ سوال از قلب خود کردم: من از دنیا چه می‌خواهم؟ جوابش بود یک جمله: 💚 «نگاه لطف این آقا...» . 𓂃جایےبراےخلوت‌باامام‌رئـوف𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . ☀️ ⏝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_چهارصدوشصت‌وشش مانی نمیگذارد توپ را رد کنم. همچنان بیوقف
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . توپ را از زیر پایش بیرون میکشم و با مهارت بین بازیکنانم رد و بدل میکنم و در نهایت داخل دروازه‌اش میکنم. مانی با لبخند توپ را برمیدارد و نشانم میدهد. آرامشش دیوانه کننده است. +:گل زدی داداش...پونزده،دوازده... دست به کمر میزنم و کلافه میپرسم :_چی میگی تو؟؟حرف حسابت چیه؟؟ مانی میز را دور میزند و خودش را روبه‌رویم میرساند. با لبخند دست روی شانه‌ام میگذارد و روی سنگفرش مینشیند. +:رک بگو از چی نیکی خوشت اومده؟؟ من میدونم تو به نیکی علاقمند شدی..حالا بگو به کدوم نکات خاص و مثبتش.. کنارش مینشینم. مثل کف دست،زیر و بَمم را میشناسد.مجال دروغ گفتن و انکار نیست... :_خب میدونی...نیکی یه جور خاصه.. همه چیش... رو گرفتناش... سرخ شدناش.. خجالت کشیدناش.. محبت کردناش.. یادته تو بهش گفتی من به جای صبحونه،شیر میخورم.. نیکی هم گفت شیر رو باید شب قبل خواب خورد ؟ مانی سر تکان میدهد. حسِ پسربچه‌ای را دارم که میخواهد به پدرش توضیح دهد چرا برای جایزه دوچرخه‌ی پشت ویترین فروشگاه در مسیر مدرسه‌اش را ميخواهد ... :_مانی از اون شب تا حالا ،هر شب قبل خواب برام شیر و عسل درست میکنه.. متحجر نیست... امل نیست... ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . یه آرامشی بهم میده که قبلا هیچ‌جا نداشتم.. اصلا انگار این دختر،بلده منو... میدونه با حرفاش چطوری میتونه آرومم کنه.. سرم را پایین میاندازم. دیگر حرفی برای گفتن ندارم. بعضی چیزها را نمیشود گفت.. نمیشود شرح داد.. نمیتوان در تحقیر کلمات گنجانید .. بعضی حوادث را باید با چشم بسته حس کرد ... باید شنید.. باید با گوشِ جان،شنید... از چشمانش برای مانی نمیگویم. از برق تیله های ِدرشت عمیق درون چشمانش که درونشان پر از ستاره‌اند... از صدای روحبخشش که حتی (پسرعمو) گفتن هایش را هم به بهای جان میخرم. صورت مهتابی و صاف و بیغل و غشش نمیشود گفت... نمیتوانم برای برادرم زیباییهای ظاهری همسرم را واگویه کنم. مانی دست روی شانه‌ام میگذارد و بلند میشود. +:نه...دل و دینت رو باختی برادر من... عاشق شدی رفت... چند قدم از من دور میشود و برمیگردد. منتظر نگاهش میکنم. +:این همه از نیکی تعریف کردی یه کلمه از ظاهرش نگفتی... یعنی رسما عاشق نیکی شدی...متأسفم دیگه کاری برات نمیشه کرد.. و با شیطنت سر تکان میدهد و میخندد. بلند میشوم :_چرا چرت و پرت میگی مانی؟ +:باور کن جدی میگم...اگه نمیدونستی،حالا بدون... ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . √ دهه‌هشتادی‌های بامعرفت💞 •آقاجون! درسته کوچیکیم اما کارهای خیلی بزرگی از ما برمیاد؛ رو ما هم حساب کنید❤️ 👆🏻 صحبتهای جالب دختر خانمِ دهه هشتادی در حضور رهبر انقلاب . ⊰🇮🇷 ⊰❤️ ⊰#⃣ | | ⊰📲 بازنشر: ⊰🔖 𓈒 1556 𓈒 . 𐚁 شب‌نشینےبامقام‌معظم‌دلبرے ╰─ @asheghaneh_halal . 🌙 ⏝
هر صـبح زندگـے🍁💛 برای ادامه پـیدا ڪردن به دنبال بهانہ می‌گـردد...🤫 و چہ بهانه‌اے زیباتر از چشـمانت!🌝 ✍🏻علـے سید صالحـے 🍃🌸| @asheghaneh_halal
🧣 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . حالا تو هِی به رویِ خودِت نیار منم هِی به رویِ خودم نیارم🥀 اما یک روز یک جایی « برای این همه نداشتنت میمیرم ! »💔 ‌ . 𓂃محفل‌مجردهاےایـتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧣 ⏝
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💍 ⏝ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•• •• راست می گویند❤️ نفسم از جای گرم بلند می شود🔥 از جای گرم درست میان آغوشت😍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌☀️💖 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌. 𓂃بساط‌عاشقےبرپاس،بفرما𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💍 ⏝
🧔🏻‍♂ ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . 📩 ‏به بابام گفتم زن میخوام؛ گفت درآمد داری؟ گفتم تو هستی! گفت پول؟ گفتم تو داری! گفت خونه؟ گفتم: بگیر واسم گفت اگه قرار اینهمه خرج کنم خودم زن میگیرم خوب😎😜 هیچی دیگه قانع شدم 😬 الانم داریم برا بابام میرم خواستگاری😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𓈒 1108 𓈒 تجربه مشابهی داری بفرست😉👇 𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh . 𐚁 اینجاباباهامیدون‌دارن ╰─ @Asheghaneh_Halal . 🧔🏻‍♂ ⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌽 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . با این ترفنـد دیگہ ظرف روغنـت رو هر ڪجا بزارے چرب و ڪـثیف نمی‌شــہ😍 . 𓂃فوت‌وفن‌هاےسه‌سوته𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🌽 ⏝
🛵 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . ♕ اسم دلبر و همدمت رو اینجوری سیو کن🥹🤭 ╟🤍 - جـنـٰاب آقـٰای مهربـون !🤵🏻‍♂ ╟❤️ - سـرکـٰار خـٰانومِ لجبـٰاز !🙅🏻‍♀ ╟🤍 - متخصـصِ حـٰال خوبـم !✨ °کپے!؟ _ تنها‌باذکرآیدےمنبع‌،موردرضایته☺️ . ⧉💌 ⧉🤫 . 𐚁 بفرماییدتودم‌در‌بده ╰─ @Asheghaneh_Halal 🛵 ⏝
🧸 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . از خاک آفریده شده‌ایم پس چرا شکوفه ندهیم؟🌸🌝🌱 . 𓂃دیگه‌وقتشه‌به‌گوشیت‌رنگ‌و‌رو‌بدی𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧸 ⏝
☀️ ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ خود را رسانده ام به برت، یاری ام کنی🌱 . 𓂃جایےبراےخلوت‌باامام‌رئـوف𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . ☀️ ⏝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_چهارصدوشصت‌وهشت یه آرامشی بهم میده که قبلا هیچ‌جا نداشتم.
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . عاشق شدی داداش،دوبخشه..عـــا...شــــق... گیج نگاهش میکنم. واقعا عشق،اینقدر لطیف و شیرین است؟ این احساس پاک،که با دیدن نیکی یا شنیدن صدایش،آرام،از قلبم به تمام نقاط بدنم پمپاژ میشود،عشق است؟؟ این جنون و شیدایی که در رگ هایم نبض میگیرد و حیاتم میبخشد،عشق است؟؟ اما اگر من واقعا عاشق شده ام...پس سرانجامم چیست؟ نکند حرفهای مانی درست باشد؟نکند نیکی قصد رفتن کند؟ نکند روح از کالبد خانه ام بکند و برود؟ نکند ملک الموت جانی باشد که خودش به رگوهای خانه ام بخشیده؟ آنوقت،اگر برود... من میمانم و دلی که شکسته و غروری که لگد مال شده... مانی برابرم مینشیند و دستش را مقابل صورتم تکان میدهد. +:چی شد؟؟ کجایی مجنون جان؟ کلافه از جا بلند میشوم. دستم را بین موهایم حرکت میدهم و بعد آرام روی صورتم میکشانم. سرجایم میایستم و با پاشنه ی پای راستم روی زمین ضرب میگیرم.صدایم،ابتدا از ته حنجره ام خارج میشود و بعد کمکم جان میگیرد. :_لعنت به من...لعنت به من... مانی بلند میشود و روبه رویم میایستد. +:چی کار میکنی مسیح؟؟ آرومتر... :_من خیلی بیجنبه ام مانی حالم از خودم بهم میخوره.. +:چی میگی پسر؟تو هم حق داری... بالاخره هرکسیم جای تو بود ممکن بود این اتفاق بیفته... خب طبیعیه..نیکی خوش اخالقه،مهربونه،باکمالاته؛خوشگله... یک لحظه خون به مغزم نمیرسد. نمیتوانم تحمل کنم که َمردی غریبه، ظاهر همسرم را تمجید کند. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . با دست،محکم تخِت سینه ی مانی میکوبم و به عقب،هلش میدهم. :_خفه شو مانی...اول بفهم چی میگی بعد.... مانی لبخندی میزند و پیراهنش را صاف میکند. به او پشت میکنم،نفس عمیقی میکشم و دوباره برمیگردم. :_ببخشید...یه لحظه کنترلم رو از دست دادم..اصالا من..من نباید وارد این بازی میشدم... مانی دستانش را روی شانه هایم میگذارد. +:مسیح... آروم باش...ببین منو...اینا همش طبیعیه پسر... به بازی سرنوشت اعتقاد نداری؟میفهمم نگرانیتو... ولی از اونجایی که معلومه زنداداش هم از جنابعالی بدشون نمیاد... با تعجب به چشمان مانی خیره میشوم. :_چی میگی؟ سرش را کمی به چپ خم میکند. +:اینورو نگا کن... برمیگردم. نیکی کنار مامان رو به اجاق ایستاده و با لبخندی تماشایم میکند. مرا که میبیند،نگاهش را میدزدد. سرم را پایین میاندازم. بغضم را قورت میدهم. چرا باید از من خوشش بیاد؟؟خب طبیعیه که از امثال سیاوش.. آب دهانم را قورت میدهم. برای اولین بار در عمرم،از خودم احساس نارضایتی میکنم. کاش،این،من نبودم... کاش فقط کمی شبیه سیاوش بودم.. کاش از دار و ندار دنیا هیچ نداشتم،جز محبت .. نیکی کاش فقط یک خانه در دنیا داشتم.خانه ی قلب نیکی... زهرخندی میزنم و دست های مانی را از شانهام جدا میکنم. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝