🍒•| #دردونه |•🍒
در تقسیمبندے دورههاے رشد انسان،
سن ۲ تا ۱۲ سالگے را دورهےڪودڪے مےگویند. ڪه به دو قسمت تقسیم
مےشود:
👈 ڪودڪے اولیه: ۲ تا ۶ سالگے
👈ڪودڪے ثانویه: ۷ تا ۱۲ سالگے
یڪ نڪته مهم:
دورهے قبل از آن یعنے تولد
تا ۲ سالگےدورهاے است که والدین
باید نوزاد را از نظر ارضاےتمام
نیازهایش تأمین ڪنند. 👌
بنابراین در این دوره خطرے
به نام لوس ڪردن، وجود ندارد.
یعنےهر نیاز ڪودڪ بدون استثنا
باید توسط والدین برآورده شود.
در این دوره چیزے به نام تربیت،
وجود ندارد. ☺️
تربیت یعنے، تفهیم این نڪته
به نوزاد ڪه: "نگران نباش، من هستم".
#نڪاتریزوتربیتےفرزندپرورے ☺️👇
😅•• @asheghaneh_halal
[• #قرار_عاشقی⏰ •]
••✨چہ رازے بین خادمانت هست
ڪہ باعث آرامش میشود؟!
••✨چہ رازے بین خادم شدن هست
ڪہ دیوانہوار برایش صَف مےڪشند؟!
ایها الرضا!
ڪاش مرا هم بہ
خادمے خود مفتخر گردانے
تا پے بہ این راز ارزشمند ببرم!☺️💔
[♡• #سِرّدلـبرانِمنے
[♡• #السلامعلیڪیاعلےبنموسےالرضا
هرشب ـراس ساعت عاشقے😌👇
[•💛•] @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو|🐝°
😁]عُضبه عاسقانه هاے حلالے، که
همس سرت تو گوسیته؟
☺️]خــیـر.
😏]خــیر!؟؟؟
حالا چه اومدم گوسیتو ازت گِلِفتَم.
😬]چشم قربونت برم الان
عضو عاشقانه هاے حلال میشم،
نیازے به تهدید نیست.💗
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_وسیزده - این تیکه بود دیگه؟ محض اطلاعتون کلید یدکتون رو دادین به م
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_وچهارده
-قضیه چیه؟
- نمی دونم! مثل اینکه قضیه شرط بندی بوده. با داوود
- شرط؟ سرچی؟
-سریکی از استادها! دقیق نمی دونم. از اینور اونور شنیدم. داوود اونجاست. برو از خودش بپرس
خودش را به داوود رساند.
- داوود؟ اینجا چه خبره؟ سعید دوباره سوتی داده؟
داوود گفت:
-چه جورم!
بعد نگاهی تمسخرآمیز به سعید انداخت و گفت:
-وقتی شرط می بست فکر نمی کرد این بلا سرش بیاد
شروین با هیجان پرسید:
-حالا سر چی شرط بسته؟
- داشت کری می خونه. منم بهش گفتم ثابت کنه. می گفت مهدوی می ره بیلیارد. می گفت رفیق بابکه
شروین آنچه را می شنید باور نمی کرد به سعید خیره شد و داوود ادامه داد:
-می دونستم داره خالی می بنده. وقتی قرار میذاشت خیلی از خودش مطمئن بود ولی دیشب که تو تنها اومدی باشگاه قیافش دیدنی بود
داوود خندید و شروین با ناباوری و چشمانی که از تعجب گرد شده بود به داوود نگاه کرد و پرسید:
-دیشب؟
-آره! قرار بود مهدوی بیاد اما تو تنها اومدی
شروین هر لحظه که می گذشت تعجبش به خشم تبدیل می شد. باور نمی کرد سعید تمام این مدت برایش فیلم بازی کرده باشد. شاهرخ دنبال شروین آمد ولی شروین که خشم همه وجودش را گرفته بود به طرف سعید رفت. سعید دورش تمام شده بود و داشت به سمت جمعیت می آمد که یکدفعه کسی را جلوی خودش دید. نگاه کرد. شروین بود. شروین دست دراز کرد یقه سعید را گرفت و کشیدش بالا. جمعیت متعجب به هم نگاه کردند. شروین داد زد:
- برای چی؟ چرا فیلم بازی کردی؟ نامردی هم حدی داره
سعید دست شروین را از یقه اش کند.
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_وچهارده -قضیه چیه؟ - نمی دونم! مثل اینکه قضیه شرط بندی بوده. با
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_وپانزده
- چه خبرته؟ به تو چه ربطی داره؟
-حالا نشونت میدم چه ربطی داره
دوباره یقه سعید را گرفت، دستش را عقب برد اما قبل از اینکه بزند صدائی مانع شد:
-شروین!
صدای شاهرخ بود که از پشت سرش می آمد:
-اشتباه اونو با یه اشتباه بزرگ تر جواب نده
شروین که یک دستش به یقه سعید بود و یک دستش عقب با عصبانیت در چشمان سعید خیره شد. دوست داشت با همه توانش می زد اما حرفهای شاهرخ مانع شد. دندان هایش را به هم فشار داد و بعد از کلی کلنجار با خودش دستش را انداخت و به طرف شاهرخ برگشت:
-ولی اون فیلم بازی کرد. منو گول زد
- می دونم اما کاری که تو می کنی راه حلش نیست
- پس چی راه حلشه؟ برای تو نقشه کشید. می خواسته آبروتو ببره می دونی به بچه ها چی گفته؟
شاهرخ آرام سر تکان داد:
-آره، شنیدم. ناراحت هم شدم اما این اجازه رو نداری که دست روش بلند کنی
- ولی ...
- ولی نداره، اون اشتباه کرده و من باید باهاش برخورد کنم تو چرا برای خودت دردسر درست می کنی؟ اگر هم به خاطر خودت می زنی پس به اسم من نزن
بعد در حالیکه از کنار شروین رد می شد گفت:
- تو دفترم منتظرتم
و رفت. جمعیت نگاهش را از شاهرخ به شروین چرخاند و منتظر عکس العمل شروین شد.سعید با پوزخندی گفت:
-دیدی که گفت به تو ربطی نداره
شروین از خشم دندان قروچه کرد، دوباره دستش را بالا برد نگاهی از پشت سر به شاهرخ که آرام به سمت ساختمان می رفت انداخت.
- لعنتی
دستش را انداخت، یقه سعید را ول کرد و با اخم هایی در هم و قدمهائی تند به طرف در دانشکده رفت.
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_وپانزده - چه خبرته؟ به تو چه ربطی داره؟ -حالا نشونت میدم چه ربطی
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_وشانزده
*
روی صندلی پارک نشسته بود، نگاهش به روبرو خیره مانده بود و اتفاقات توی ذهنش مرور می شد. صدائی که از کنارش آمد او را از فکر بیرون کشید
- فکر می کردم اینجا باشی
شاهرخ بود. کنارش نشست.
- گوشیتم که خاموشه
شروین که همانطور مات مانده بود گفت:
-هنوزم باورم نمیشه سعید این کارو کرده باشه. اون بهترین رفیق من بود. تصور هر چیزی رو داشتم غیر از این. نمی فهمم مگه من باهاش چه کار کرده بودم؟
- خوشحالم که خودت رو کنترل کردی
- بخاطر تو بهش هیچی نگفتم و گرنه حقش رو میذاشتم کف دستش
- به چه دلیلی؟
شروین به طرف شاهرخ چرخید و با تعجب داد زد:
-به چه دلیل؟ بهتره بگی به چه دلیل نباید این کار رو می کردم؟
-می دونم که از دستش عصبانی و ناراحتی. بهت نارو زد، سعی کرد آبروی منو ببره اما شروین هیچ کدوم از اینها به تو این اجازه رو نمی ده که با اون گلاویز بشی. چون ازش ناراحتی و یا چون کارش اشتباه بوده دلیل نمیشه هر کار دلت می خواد بکنی. باید یاد بگیری هیجاناتت رو کنترل کنی
- توهمش از من می خوای این کار بکنم. اون کارو نکنم. پس بقیه چی؟ فقط من درست رفتار کنم؟
-نه! تو هم می تونی درست رفتار نکنی. بهت می گم چون دلم نمی خواد تو هم مثل سعید باشی. اگر فکر می کنی حرفهای من اشتباهه می تونی گوش نکنی
- اشتباه نیست اما عملی نیست. وقتی همه هر جور دلشون می خواد رفتار می کنن اگه من خوب باشم چه فایده ای داره؟
-قراره برای خودت فایده داشته باشد نه بقیه
- اما اگه من هیچی نگم، اگه حقش رو کف دستش نذارم اونوقت فکر می کنه هالوام! فکر می کنه نمی فهمم!
- خب فکر کنه! مگه زندگی تو روی فکر کردن اون می چرخه؟
شاهرخ این جمله را چنان با لحنی بی تفاوت گفت که شروین با ناباوری پرسید:
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
#همسفرانه
••🤒•• بیمــــار
خنده های توام بیشتر بخند ••😆••
••🌞•• خورشیــــد
آرزوی منــے گرمتــر بتــاب ••😍••
#فریدون_مشیری🖊
#مگه_میشه_دلم_برات_ضعف_نره😉
بھ وقت ـعاشقے😉👇
•°❤️•° @Asheghaneh_Halal
[• #مجردانه♡•]
\\👒
#نڪات_خواستگاࢪے😁💐
سرگذشت
و بیوگرافےِ خود
را اینطور بگوئیــــد
معرفے ڪامل نام و نام
خانوادگے، شغل، سن، شغل پدر
و مادر، میــزان تحصیلات هر یڪ
از آنها، وضعیت شغلے و تحصیلے و سنے
دیگــر افراد خانواده، و این ڪه شما در
چه خانواده اے و با چه شرایطے بزرگ
شدید و مسائل خاص زندگے شما
در گذشته چگونه بوده است
دروغ نگویید اما لازم
نیست هرچیزے را
هم بگویید...
#درحدضرورتصحبتڪنید
\\👒
مجردان ـانقلابے😌👇
[•♡•] @asheghaneh_halal
[• #ویتامینه ღ •]
\\💞
مسائل را
به موقع حل ڪنید.
اجازه ندهید وجودتان انباشته
از خشم شود. تقریبا هر اشتباه یا
مشڪلے ڪه در روابط زناشویے روے
میدهد مےتواند به احساسات دو طرف
آسیب برساند، آنها را رو در روے
هم قرار دهد و در نتیجه آنها
را از هم دور و یا حتے
دشمن کند...
#دیرنشهها☺️
\\💞
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•🍹•] @asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
..|🍃
#طلبگی
..|🕊انــا لله و انا الیہ الراجـعون
زندگےنامه🍃
سیدمحمد حسینی شاهرودی در آذرماه ۱۳۰۴ (جمادی الاول 1344 قمری) در نجف به دنیا آمد. پدر او سیدمحمود حسینیشاهرودی بود که پس از فوت سید ابوالحسن اصفهانی سالهای متمادی زعامت دینی و علمی و مرجعیت حوزههای علمیۀ تشیع را برعهده داشت و مادر او دختر شیخ محمد رضا فاضل نیشابوری از مدرسی عقائد و اخلاق حوزه نجف و برادر او سید علی حسینی شاهرودی از روحانیان سرشناس شاهرود بود .
تحصیل📘
شاهرودی مقدمات را نزد پدر خود و همچنین شیخ علی شهربابکی و شیخ شمس زنجانی تحصیل کرد، رسائل و مکاسب را به شکل خصوصی نزد پدر آموخت و کتاب کفایه الاصول را از میرزا هاشم آملی و شیخ عبدالحسین رشتی فراگرفت .
تحصیل خارج📔✈️
وی سال ها در جلسات درس خارج پدر خود، سیدمحمود شاهرودی، شرکت کرده و تقریرات درس اصول و فقه او را به رشتۀ تحریر درآورد و از پدر خود و سید جمال الدین گلپایگانی (از شاگردانمیرزای نائینی) اجازۀ اجتهاد دریافت نمود.
فعالیت علمی📝
در ۳۹سالگی، در مسجد هندی در حوزۀ علمیۀ نجف خارج فقه و اصول تدریس میکرد.
هر گاه پدر کسالت داشت یا در کهولت، او به جای پدر نماز را امامت می کرد که نشان دهنده اعتماد پدر به او بود. پدر وی سید محمود شاهرودی در سال ۱۳۴۷ هجری شمسی مقلّدین خود را در احتیاطات مسائل شرعی به او ارجاع داد و بدین جهت بود که عدهای از مقلدان پس از درگذشت آن مرجع در سال ۱۳۵۳ هجری شمسی، به تقلید فرزند وی گرویدند. در سال ۱۳۵۷ هجری شمسی، رساله عملیه وی به زبان فارسی و عربی، در نجف به چاپ رسید .
مسافرت به قم✨
در پی اخراج وی توسط رژیم بعث عراق از نجف به ایران در سال ۱۳۵۹، در شهر قم ساکن شد و به تدریس فقه و اصول پرداخت.
تألیفات📖
آثار مطبوع و مخطوط سید محمد حسینی شاهرودی عبارتند از:
«ذخیرة المؤمنین لیوم الدین» رساله عملیه به زبان عربی.
«رساله توضیح المسائل» رساله عملیه به زبان فارسی.
«توضیح مناسک حج» احکام حج به زبان فارسی.
«رساله توضیح المسائل» به زبان اردو.
کتاب استفتائات فارسی.
«رساله مختصر الاحکام» به زبان اردو.
«دروس فی احکام النساء» به زبان عربی.
تقریرات مرحوم سید محمود شاهرودى
حاشیه بر عروه الوثقی
کتاب فی الحدود
درگذشت🍂
آیت الله حسینی شاهرودی عصر روز ۱۶ تیر ۱۳۹۸ در سن ۹۴ سالگی در بیمارستان پیامبر تهران درگذشت.
#سـیدمحــمدحـسـینےشـاهرودے
•• @asheghaneh_halal••
..|🍃
🌷🍃
🍃
#چفیه
| #خودکاربیتالمال |
به خانمش گفت:
اگر چیزی لازم داشتی بنویسـ📝 تا بخرم،
خودکار را برداشت تا بنویسد یکدفعه مهدی داد زد..😡
اون خود کار رو بزار سر جاش
از خودکار خودمون استفاده کن
اون مال بیتالماله ترسید
فکر کرده بود حالا چیشده؟؟!
میخواستم بهانه بیاورم که اینقدر سخت نگیر..🍂
اما مهدی گفت:
به کسی کار نداشته باش ما باید ببینیم
امام علی(ع)چطور زندگی میکردند..😍
#شهید_مهدی_باکری
#شهدارایادڪنیمباذڪرصلوات
•🕊• @Asheghaneh_halal •🕊•
🍃
🌷🍃
#ریحانه
#ریحانه_بانو
تو فرِشتِھ خدایۍ
با بال هاے سیـاهۍ
ڪہ تو را آسمانۍ ڪردهـ🕊
اَمّا☝️
هَر وَقت ڪِہ لِباسِـ👕 حیـا را
تَنِ جِسـمَت مۍڪُنۍ
بِہ روحَت نیز گَوشـ👂ـزَد ڪُن
حَیاےِ دُختَرانِھ اَش را
ایمانَشـ را،اِعتِقــاداتَش را
پُشتِ دَر🚪 جا نَگُــذارَد
وَ گَرنَــھ✋
شِیطانـ👹 هم فِرِشتِه اے بُود
ڪِه راندِھ شد
اِے فِرِشتِھ تَرینـ🌺
مُواظِب باشـ☝
راندِھ شُدِھ ےِ دَرگاهِ حَق نَباشۍ😉
#ریحانهے_خــدایے🌸🍃
بانــوے ـخاصــ😇👇
[•🌸•] @Asheghaneh_Halal
🍃🕊🍃
#چفیه | #خادمانه
|ختم صلوات امروز
🍃| هــدیـہ بہ شهید⇓
❣| محمدحسینمحمدخانے
بعدازعقدگفت:
توهمونے ڪهدلممےخواست،
ڪاشمنمهمونیشمکهتودلتمیخاد♥️
#همسرشهید
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
ارسال تعـداد #صلوات به آے دے😌👇
•🌷• @F_Delaram_313
تعداد صلواٺ ها
•• ۴۰۲۴ ••
هر روز میزبان یڪ فرشته😃👇
|❤️| @asheghaneh_halal
🍃🕊🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[• #شهید_زنده •]
••🍃صدقہ دادن بہ نفعِ توعہ!!
••☺️تـو محتاجے ڪہ بہ محتاجها
ڪمڪ ڪنے!✋
••🍭پیـشنهاد دانــلود فووورے.
#مـامحتاجڪمڪبہدیگرانـیم.
#استادپناهـیان
ـشھید اند،امـا زندھ😌👇
[•🕊•] @asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_وشانزده * روی صندلی پارک نشسته بود، نگاهش به روبرو خیره مانده بود
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_وهفده
-یعنی مهم نیست اون راجع به من چی فکر می کنه؟
-اگر تو کار درست رو بکنی، نه! مهم اینه که خودت آرامش داشته باشی. تو هرجور که رفتار کنی بازم یه عده راجع بهت بد فکر می کنن. پس لااقل درست زندگی کن تا آدمهائی مثل سعید از دستت ناراحت باشن نه اینکه دوستت داشته باشن
شروین کمی به شاهرخ خیره ماند بعد سرش را چرخاند و در حالیکه دستها را به سینه می زد گفت:
-نه! نمیشه!
شاهرخ به شروین نگاه کرد. او هم به تقلید از شروین شانه ای بالا انداخت، پاهایش را روی هم انداخت، دستها را به سینه زد و به جلو خیره شد. شروین با دیدن شاهرخ گفت:
- تو چرا اینجا نشستی؟
شاهرخ با ناراحتی گفت:
-خب منم ناراحتم ! من هیچ بدی به سعید نکرده بودم نمی دونم چرا می خواست آبروی منو ببره! واقعاً چرا این کار رو با من کرد؟
بعد رو به شروین گفت:
-می خوای بریم یه چیزی بگیرم بیام تا حوصلمون سرنره؟
- تو حالت خوبه؟
- ببین، من می گم ما که می خوایم بشینم و بخاطر این نامردی روزگار غصه بخوریم، خب اقلاً یه چیزی بخوریم که ضعف نکنیم و بهتر بشه غصه خورد. من خیلی گرسنمه
شروین از قیافه شاهرخ خنده اش گرفت.
-دیدی؟ به همین راحتی میشه از کنار اتفاقات گذشت. اگر باور کردی دنیا زودتر از اینکه فکرشو بکنی تموم میشه می فهمی چیزی وجود نداره که بخاطرش غصه بخوری!
- ولی آدم ناراحت میشه!
- اگر ناراحت نشی که غیرعادی هستی اما اینکه بشینی غصه بخوری چیزی رو عوض نمی کنه
شاهرخ مکث کرد، لبه های پالتویش را به هم چسباند و گفت:
- اگر بخوایم منصف باشیم همش تقصیر اون نبود. وقتی با اونجور آدم ها رفت و آمد می کنیم باید انتظار همچین چیزهائی رو هم داشته باشیم. خود ما شرایط رو فراهم کردیم
- یعنی تو همینقدر راحت ازش گذشتی؟
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_وهفده -یعنی مهم نیست اون راجع به من چی فکر می کنه؟ -اگر تو کار د
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_وهجده
-چرا باید به خاطر اشتباه بقیه خودمو رنج بدم؟ می بخشم نه چون اون لیاقت داره بلکه چون خودم محتاج آرامشم. ترجیح می دم فکر و ذهنم رو درگیر مسائل مهمتری بکنم
- هر چقدر که بیشتر می گذره احساس می کنم کمتر می شناسمت
- باز خوبه اقلاً یه کم می شناسی!
شروین نگاهش را به مأمور شهرداری که داشت پارک را جارو می زد دوخت و گفت:
-چرا وقتی علی ازت پرسید گفتی شاید منم مثل شما بشم؟
- چون آدم ها عوض می شن!
- ولی من هیچ شباهتی به تو و عقایدت ندارم
- شاید باورنکنی اما یه روزی من هم شبیه تو بودم، زودرنج عصبی و افسرده ... ده سال تمام طول کشید تا تونستم بعضی چیزا رو عوض کنم. بارها زمین خوردم اما یه چیزی رو باور داشتم اونم اینکه می تونم اون چیزی باشم که می خوام شاید بعضی چیزا سرعت رو کم کنه اما توقف با خودته و وقتی تصمیم بگیری همه چیز شروع می شه
*
شب موقع خواب شاهرخ کنار در ایستاده بود و می خواست چراغ را خاموش کند.
- کاری نداری؟
دهان باز کرد تا چیزی بگوید اما پشیمان شد.
- نه خاموشش کن
اتاق تاریک شد.
- شاهرخ؟
- بله؟
شروین سرش را به طرف پنجره چرخاند.
- واقعاً فکر می کنی من می تونم عوض بشم؟ دیر نیست؟
- تا وقتی نفس می کشی یعنی فرصت داری. مهم اینه که تلاشت رو بکنی حتی اگر نتیجه مطلوب رو به دست نیاری. ایمان داشته باش و همه سعیت رو بکن اما منتظر معجزه نباش
*
در سال 1968 مسابقات المپیک در شهر مکزیکوسیتی برگزار شد. در آن سال مسابقه دوی ماراتن یکی از شگفت انگیز ترین مسابقات دو در جهان بود. دوی ماراتن در تمام
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_وهجده -چرا باید به خاطر اشتباه بقیه خودمو رنج بدم؟ می بخشم نه چو
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_ونوزده
المپیک ها مورد توجه همگان است و مدال طلایش گل سرسبد مدال های المپیک. این مسابقه به طور مستقیم در هر 5 قاره جهان پخش می شود.
کیلومتر آخر مسابقه بود. دوندگان رقابت حساس و نزدیکی با هم داشتند، نفس های آنها به شماره افتاده بود، زیرا آنها 42 کیلومترو 195 متر مسافت را دویده بودند. دوندگان همچنان با گامهای بلند و منظم پیش میرفتند. چقدر این استقامت زیبا بود. هر بیننده ای دلش می خواست که این اندازه استقامت وتوان داشته باشد. دوندگان، قسمت آخر جاده را طی کردند و یکی پس از دیگری وارد استادیوم شدند.استادیوم مملو از تماشاچی بود و جمعیت با وارد شدن دوندگان، شروع به تشویق کردند.
رقابت نفس گیر شده بود و دونده شماره ... چند قدمی جلوتر از بقیه بود. دونده ها تلاش میکردند تا زودتر به خط پایان برسند و بالاخره دونده شماره ... نوار خط پایان را پاره کرد. استادیوم سراپا تشویق شد. فلاش دوربین های خبرنگاران لحظه ای امان نمی داد و دونده های بعدی یکی یکی از خط پایان گذشتند و بعضی هاشان بلافاصله بعد از عبور از خط پایان چند قدم جلوتر از شدت خستگی روی زمین ولو شدند. اسامی و زمان های به دست آمده نفرات برتر از بلندگوها اعلام شد. نفر اول با زمان دو ساعت و ... در همین حال دوندگان دیگر از راه رسیدند و از خط پایان گذشتند. در طول مسابقه دوربین ها بارها نفراتی را نشان داد که دویدند، از ادامه مسابقه منصرف شدند و از مسیر مسابقه بیرون آمدند. به نظر می رسید که آخرین نفر هم از خط پایان رد شده است. داوران و مسوولین برگزاری می روند تا علائم مربوط به مسابقه ماراتن و خط پایان را جمع آوری کنند جمعیت هم آرام آرام استادیوم را ترک میکنند. اما...
بلند گوی استادیوم به داوران اعلام میکند که خط پایان را ترک نکنند. گزارش رسیده که هنوز یک دونده دیگر باقی مانده.
همه سر جای خود برمی گردند و انتظار رسیدن نفر آخر را می کشند. دوربین های مستقر در طول جاده تصویر او را به استادیوم مخابره میکنند. از روی شماره پیراهن او اسم او را می یابند "جان استفن آکواری" است. دونده سیاه پوست و اهل تانزانیا، که ظاهرا برایش مشکلی پیش آمده، لنگ میزد و پایش بانداژ شده بود.
20 کیلومتر تا خط پایان فاصله داشت و احتمال این که از ادامه مسیر منصرف شود زیاد بود. نفس نفس می زد احساس درد در چهره اش نمایان بود. لنگ لنگان و آرام می آمد ولی دست بردار نبود. چند لحظه مکث کرد و دوباره راه افتاد. چند نفر دور او را می گیرند تا از ادامه مسابقه منصرفش کنند
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
[• #ویتامینه ღ •]
\\💞
••رسول خدا(ص) فرمودند:
يا علے؛ خدمت به خانواده
⇦••كفاره گناهان ڪبيره
••⇦و مهريه حورالعين
⇦••و خاموش ڪننده خشم خداوند
••⇦و زياد ڪننده حسنات و درجات است...
📚جامع احادیث الشیعه،ج۲۲، ص۳۰۶
\\💞
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•🍹•] @asheghaneh_halal