کار برای ظهور.pdf
1.62M
💗🍃
🍃
#خادمانه
عاشقانه هاے حلالے سلام..
حال و احوالتون چطوره؟
این دلِ خرج مولا میشه دیگه؟😉
فرقے نمیکنه پولدارباشے یا نه!
مهم اینه که درهرحالت میتونے نگاه مولارو برای خودت کنے..💪
به نیت آقا امام زمان(عج)
یه فایلے براتون فرستادم
کهسروتهِ یه زندگے عاشقانس
منتهے از نوع امامزمانےـش..
خیلےقشنگودلیه..✋
[خوشبختے یعنے
تو زندگیت امام زمان داری..]
#زندگیمونوخرجامامزمانبکنیم..💗
#بایدتمومزندگیموبهپاےدلبرمبریزم🌸🍃
🍃 @asheghaneh_halal
💗🍃
1561209332_برای امام زمان چیکار کردی ؟ دانشمند.mp3
5.47M
[• #شهید_زنده •]
✨برای امام زمانت چیڪار
ڪردی؟!
گاهی با ڪوچڪترین ڪار میشہ
یہ قدم بزرگ برداشت!☺️
📲پیشنهاد ویژه دانـلود!
🍃•• #بسماللهمومن
🍃•• #استاددانشمنــد
ـشھید اند،امـا زندھ😌👇
[•🕊•] @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[• #ایرانـیشو •]
🚨در سراشیبے سقوط🚨
✍ مرورے بـر بیانات رهبرانقلاب درباره وضعیت اقتصادے و اجتماعے داخلے ایالات آمریڪا!
تـرامـ😁ــپ:
آنهـا آخر هر هفتہ در پایتخت ڪشورشان علیہ نظام خود
تظاهرات دارنـد!
رهـبـرانـقلابــ✌️:
اول کہ جمعہ نیست و شنبہ است
و تهران نیست و پاریسہ!☺️
واڪنش حضار:
😂😂😂
پـــ👣ــا نــوشت مـن:😎
وزیـر ڪشاورزی آمریڪا
اعلام ڪرده ۴۱ میلیون فرد
گرسنہ در ڪشورشون وجود داره!
اونوقت رئیس جمهور
احمقشون میگه به فڪر
پیشرفت اقتصادی ماست!😏
اینجاست ڪه شاعر میگه:
تو ڪه لالایی میخونی
چرا خوابت نمیبره!😴
ماهم ـحرفے برا گفتن داریـم😉👇
[•🇮🇷•] @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو|🐝°
🙂] اجه جُفتی شی تو دستمه؟؟
🤔] بازی گل یا پوچه؟؟
🙂] من باسی جُل یا پوش نیدونم
شیه . ولی بجو تو دستم شی دالم.
😁] ای کلک!! پستهها رو تو برداشتی؟
😋] نخیلم من فَدَط پنس تا چَز،
شیش تا شُچولات و هَبتا سیلینی
بلداستم. فَدط به مامان نجیا!!!
😁] شکمو بودی ولی نمی دونستم
تا این حد.
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_وهفتاد_وهفت
- آخه می ترسم ناراحتت کنم
شاهرخ همان طور که از کشوی میزش پوشه ای را بیرون می آورد گفت:
-میشنوم
- تو همیشه از درست بودن میگی،از انجام کار درست. از خدا می گی. از اینکه اونه که باید ببینه ، بفهمه، بشنوه و بقیه مهم نیستن. اما حالا اگه یکی این وسط هنوز تو وجود خدا شک داشته باشه چی؟ می دونم حرفم ناراحتت می کنه. با خودت می گی این یارو کافره اما خب من واقعاً نتونستم دلیل منطقی براش بیارم . بعضی ها می گن دلاما شاید دل اشتباه کنه. من دلیل منطقی و عقلی می خوام
- چرا باید ناراحت بشم؟ازت انتظار ندارم کورکورانه خدایی رو قبول کنی که نمیشناسی.چون همچین قبول کردنی با کوچکترین تلنگری تبدیل میشه به بی اعتقادی.اما مسئله اینجاست که اگر خواستی جواب رو پیدا کنی باید زحمت دنبال جواب رفتن رو هم تحمل کنی. اگر سرطان داشته باشی چقدر پول و وقت میذاری؟برای راحتی جسمت چندسال تلاش میکنی؟ حالا برای چیزی که اگر باشه و تو ندونی عمر جاودانت رو خراب کردی چقدر باید وقت بذاری؟ انتظار یه جواب ساده و بی دردسر رو نداشته باش. اگر میخوای واقعاً به نتیجه برسی باید تلاش کنی. حتی اگه لازم باشه سالها
شاهرخ این را گفت و کتابی را روی میز گذاشت و به طرف شروین هل داد. شروین کتاب را برداشت. یک کتاب جیبی بود
- اینو خیلی وقته می خوام بهت بدم. خوندنش وقت زیادی نمی خواد اما می تونه شروع خوبی باشه
شروین نگاهی به جلد کتاب کرد و اسمش را خواند:
- آیا بطلمیوس تاس می ریخت؟
و با تعجب به شاهرخ نگاه کرد. شاهرخ گفت:
-بهترین آدمها کسایی هستند که همه حرفها را بدون تعصب بشنون و از بین اونا بهترینش رو انتخاب کنن
شروین مشغول ورق زدن شد. شاهرخ چیزی روی تقویمش نوشت و گفت:
-من یه جلسه دارم. باید برم. می مونی؟
شروین همانطور که مشغول خواندن کتاب شده بود گفت:
-آره. برو بیا
- خداحافظ فعلاً
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_وهفتاد_وهشت
و شروین با کمی مکث سری به علامت خداحافظی تکان داد. شاهرخ دم در نگاهی به شروین که مشغول خواندن کتاب بود کرد، لبخندی از سر رضایت زد ، در اتاق را بست و رفت. جلسه اش یک ساعتی طول کشید. شروین همچنان مشغول خواندن کتاب بود.
- گفتم کتاب خوبیه اما نگفتم خودتو خفه کنی
- آخه خیلی از سوالهام توشه!
- گرسنت نیست؟
-چرا. منتظرت بودم بیای
- خب اومدم
- می ری سلف؟
-نه. عصر کلاس ندارم می رم خونه
- این غیرمستقیم یعنی من پاشم برم خونمون دیگه
- دقیقاً
- متأسفم. من اصلاً حوصله خونه رفتن رو ندارم. بنابراین رو سرت خرابم
- اما خونه من خبری از غذا نیست
شروین گفت:
-خیلی ساده است
بعد دستش را شکل گوشی تلفن کنار گوشش گرفت و گفت:
-الو؟ لطفاً 2 تا چلوکباب با مخلفات برای مشترک 177
- از وقتی اومدی نصف حقوقم شده شام و ناهار. توجیه شدی که اینجا خونه منه نه خونه بابات؟
شروین عینک آفتابی اش را که درآورده بود به چشم گذاشت و گفت:
-ببین شاهرخ، امروز اگه فحش هم بدی من جایی نمی رم. پس خودتو خسته نکن
- چرا اینقدر از خونه فرار می کنی؟
- برم خونه که چی؟ تا برم شروع می کنن به گیر دادن. سر کوچک ترین مسئله ای اوضاع داریم. کاش حالا چیزای به دردبخور هم بود
- تو هم اسم هر سوالی رو میذاری گیر. قبول دارم که آدم گاهی واقعاً کم میاره اما باید یاد بگیری تحمل کنی. پدر و مادر رو که نمیشه عوض کرد
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_وهفتاد_ونه
- ولی شاهرخ ...
- ولی نداره. پدر و مادر حرمت داره. بی بر و برگرد. نگفتن پدر و مادر خوب یا ایده آل. فقط پدر و مادر. اگه تونستی حرمت این دو کلمه رو حفظ کنی اونوقت میبینی که چه اتفاق های خوبی برات می افته. اگه یاد بگیری هم زندگی خودت خوب میشه هم هی خونه مردم تلپ نمی شی
- آها! پس تو غصه جیبت رو می خوری
شاهرخ سر تکان داد اما قبل از اینکه جواب بدهد صدایی از پشت سرشان آمد.
- استاد مهدوی؟
هر دو برگشتند. چهره دختر برای هر دو آشنا بود. شروین با دیدن دختر ابروهایش را بالا برد و نگاهش را به طرف دیگر دوخت و زیر لب گفت :
- وای بازم این
دختر هم که متوجه این حرکت شروین شده بود و معلوم بود از این حرکت ناراحت شده جوری وانمود کرد که انگار اصلاً شروین را ندیده و فقط به شاهرخ سلام کرد.
- سلام استاد
شاهرخ که از این حرکات خنده اش گرفته بود جواب سلام را داد.
- ببخشید استاد. می دونم یه کم بد موقع است اما یه سوال داشتم. هر کاری می کنم نمی تونم به جواب برسم. اجازه هست؟
شروین دوباره زیر لب غر غر کرد:
- خوبه لااقل میدونه بد موقع است
و شاهرخ با خوشرویی جواب داد:
- البته. چرا که نه می خوایم بریم اتاق من؟
شروین این را که شنید زیر چشمی نگاهی به شاهرخ انداخت و چشم غره ای رفت. می دانست شاهرخ از لج او اینحرف را می زند. دختر که متوجه حرکات شروین شده بود با حالتی خاص گفت:
-نه نیازی نیست. فقط یه راهنمایی می خوام. گویا عجله دارید
و با ابرویش به شروین اشاره کرد. شروین هم با لحن مسخره گفت:
- دقیقاً. درست فهمیدید
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
°|💚
#پابوس
•💕• گر قلب جهان پر شود از عشق مجازے
•😌✋• این سینہ بےڪینہ فقط
جاے حسیـــ💚ــن است
#یا_حسین(؏)💚
#دوشنبہ_هاے_امامحسینے🌺
@Asheghaneh_halal
°|💚
[• #مجردانه♡•]
آیت الله بہجت:
برویـــد متاهل شوید، مگر شیخ انصارے زن
و بچہ نداشت!؟ برویـد با ازدواج یڪ هم
مباحثـہ اے براے خود پیدا ڪنید...
منبعـ📚 :ڪتــاب بہ شیوه یــاران
#آدم_همدم_میخواد😌👌
مجردان ـانقلابے😌👇
[•♡•] @asheghaneh_halal
[• #ویتامینه ღ •]
مرد بےعیب در دنیـ🌎ـا وجود ندارد
ممڪنـ🍃است،
مردے این عیب را داشته باشد
آن عیب دیگر را نداشتـ✋🏻ـه باشد...
عیب جویے نڪنید،
نڪاتـ👌خوب هرچنــد
ڪوچڪ همسرتونـ💗رو تحسین ڪنید...
#خیلےراحتہها☺️
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•🍹•] @asheghaneh_halal
#ریحانه
بانـــ🌿ــو؛
زیبــاترین پنجـ🌈ـرهے دنیــا
قــاب چــادر توست...🌹
وقتے چـ🌺ـادرت را
کمے روے صورتت مےکشے
و با غــرور تمام😌 از انبوه
نگــاه نامحــرمان
عبور میکنے😌
آنگاه تو میمانے
و " نــورُ علٰے نــور "❗️
و چه زیبــاست👌
انعکاس حیـ✨ـا از پشتِ این
سنگـرِ ساده سنگین سیاه🌸🍃
#چادر_خاکیِ_مادر💔
بانــوے ـخاصــ😇👇
[•🌸•] @Asheghaneh_Halal
😜•| #خندیشه |•😜
⛔️| حـالا هے مـا با زبان و ڪلمات
مختـــلف بگیم؛ داداشم، دلبندم، ڪدخدا
احمق درجه یڪ😅 پـا روی دم شیر نزار✋
مــــگه میفهمهـ!!
اینم شد عاقبتـــش☝️
اول ازتون پهباد نمیخرن😜
بعد سلاح نمیخرن😜
بعد ما آل سعود رو دبپورت میڪنیم اونور😜
بعــد شما از بےپولے سوءتغذیه میگیرید😜
بعـــد خودت و [ترامپ ] ڪابینت😜
جنــابان؛ فرانڪلین روزولت، جان اف ڪندی،
وارن هاردینگ رو در آغوش میگیرید!😎
📌| از ما گفتن؛ از شما اطلاعت ڪردن.😌
خــــبر بخوانید☝️☝️😉
💬| به دلیل سرنگونے گلوبال هاوڪ توسط
جمهــوری اسلامے؛ هند تصمیم گرفت
دیگــر از آمریڪا پهباد خریداری نڪند.
[جـنابانے ڪه عرض ڪردم
رئیس جمهورهایے بودند ڪه در هنگام
مسئولیت فوت ڪردند.]
#گلوبال_هاوک✋
سیاست در طنزترین حالت ممکن اینجا😎👇
•|😜|• @asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_وهفتاد_ونه - ولی شاهرخ ... - ولی نداره. پدر و مادر حرمت داره. بی
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_وهشتاد
شاهرخ سعی کرد میانه داری کند.
- خب حالا سوال کجاست؟
دختر برگه ای را که دستش بود بالا آورد و به شاهرخ نشان داد. شاهرخ برگه را گرفت. نگاهی به سوال کرد و درحالیکه ابروهایش را بالا پائین می کرد زیر لب چیزهایی را زمزمه کرد.
- باید اول دیفرانسیل ..... نه اینجوری نمیشه. شروین؟ به نظرت اگه دیفرانسیل بگیری درست درمیاد؟ آقای کسرایی؟ با شمام
شروین که دیگر خون داشت خونش را میخورد نگاهی به برگه انداخت و خُرخُرکنان گفت:
-یعنی تو نمی دونی چطوری حل میشه؟
لبخند شاهرخ حرصش را درمی آورد. مداد را از دست شاهرخ گرفت و چیزهایی را روی برگه نوشت و با حالتی غیض مانند گفت:
-اینم راه حل! خوبه؟
شاهرخ که انگار به راه حلی بدیع! دست یافته باشد همانطور که به وجد آمده بود گفت:
-آره .... آره .... درسته، اینجوری راحت تر هم هست
شروین گفت:
-حالا میشه بریم؟
شاهرخ برگه را به طرف خانم معینی زاده گرفت و گفت:
-بفرمائید اینم مسئله.مشکل دیگه ای نیست؟
-نه. خیلی ممنون استاد
- خواهش می کنم ولی آقای کسرایی مشکل رو حل کردند، باید از ایشون تشکر کنید!
شروین که دیگر حسابی جوش آورده بود نگاهی به شاهرخ کرد. دختر هم با بی میلی رو به شروین تشکر کرد. شروین هم جوابی زورکی داد.
- خواهش می کنم
- ببخشید استاد، با اجازه
- خداحافظ شما، روز خوش
وقتی دختر رفت شروین که همچنان عصبانی بود گفت:
-سیرک با مزه ای بود، نه؟
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_دویست_وهشتاد شاهرخ سعی کرد میانه داری کند. - خب حالا سوال کجاست؟ دختر
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_دویست_وهشتاد_ویک
شاهرخ خودش را زد به کوچه علی چپ:
- سیرک؟ کجا؟
شروین با لحنی مسخره گفت:
-ها ها. خندیدم
بعد به طرف شاهرخ چرخید و همانطور که دستش را دراز کرده بود گفت:
-فکر کردی نمی دونم از عمد این کار رو کردی؟ می دونستی جلوی اون هیچی نمی تونم بگم این کارو کردی
- مگه کار بدی بود؟ دیدی؟ به همین راحتی میشه کار خوب کرد
- ما اگر نخوایم برای این خانم کار خیر کنیم باید کی رو ببینیم؟
-مگه برای کار خیر کردن باید طرفت فرشته باشه. یادت رفته اول کی سر دعوا رو باز کرد؟
شاهرخ این را گفت بعد درحالی که لحنش عوض می شد ادامه داد:
-از دختر خالت که بهتره، نیست؟
و نیشخندی زد. به ماشین رسیده بودند.
- هه! خواب دیدی خیر باشه. زن جماعت ارزش هیچی نداره. یه مشت آدم خاله زنک که هیچ کاری بلد نیستن و فقط دوست دارن یکی نگاشون کنه. همشون ....
اما حرفش نیمه ماند چون شاهرخ یقه اش را گرفت و به ماشین چسباندش. شروین متعجب خشک شده بود. شاهرخ را میدید که عصبانی جلویش ایستاده و با خشم در چشم هایش زل زده بود. مغزش هنک کرده بود. جملاتش را مرور کرد اما نمی فهمید چه چیزی گفته که شاهرخ را اینقدر ناراحت کرده. دست هایش را به علامت تسلیم بالا گرفت. شاهرخ که سعی می کرد خودش را آرام کند همانطور که در چشمان شروین زل زده بود، زیر لب چیزی را تکرار می کرد. چشم هایش را بست، یقه شروین را ول کرد و شروع به قدم زدن کرد. بعد به طرف شروین چرخید و درحالیکه با فاصله ایستاده بود و دست هایش را تکان می داد بلند بلند شروع کرد به حرف زدن:
- خیلی ادعات میشه که مردی؟ به زور بازوت می نازی یا به سبیل مردونت؟ به هرچی مینازی بدون که تو با این همه نقاط مثلاً قوتت! زائیده یه زنی. یه زنی که اگه نبود همون اول از گشنگی می مردی و به این گردن کلفتی نمیشدی. اگر تر وخشکت نمی کرد بوی گندت حال همه رو به هم می زد. پس زن فقط یه موجود خاله زنک یا عروسک کوچه گردون نیست. اگه زنا این جوری انچون من و تو یادمون رفت با قشنگی و کمر باریکی
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒