eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.6هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
|•👒.| |• 😇.| . یڪی از مسائلی که الان جوونا سر این مسئله با بزرگترا درگیر هستند اینه ڪه دختر یا پسر میگه:🗣 من فقط قراره با یه نفر ازدواج ڪنم!!!💕 می‌خوام بهت بگم ڪه بله تو قراره با یه نفر ازدواج ڪنی اما افراد دیگه روی زندگی شما تاثیر گذار هستند🤗❣ مثلا وقتی می‌رید تحقیق و متوجه می‌شید که فرهنگ خانواده و رفت و اومدشون با شما متفاوته‌؛🙁 انتخابت رو عوض ڪن🙃 ببین سعی نڪن با عرف خانواده و عرف جامعه بجنگی؛⚔ اگر می‌گن خانواده آقا پسر سر اینڪه شما عروسشون بشی تردید دارن؛🧐 نگو من می‌سازم، من مهمم که دوسش دارم؛ انتخابتو عوض ڪن🙂 همه اینا رو بهتون می‌گم ڪه متوجه بشید شما با یڪ ایل و تبار وصلت می‌ڪنید نه یڪ شخصِ خاص😎💝 موفق باشی رفیق😇😍 . . |•🦋.|بہ دنبال ڪسے، جامانده از پرواز مےگردم👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |•👒.|
🌺🍃 | | ✨ | ڪاملے از رمان‌ هآے عاشقانھ‌ھاےحـــلال🌸🍃 تقدیــــم نگاھ قشنگتـونـ😍 •• بھ ترتیبـ😉 رونمایےمیڪنم‌ازبهترین‌رمانهاےایتا😍👇 - اول از همه، رمان حال حاضرمون که توسط خود نویسنده بارگزاری میشه:👇 https://eitaa.com/asheghaneh_halal/57509 -- و بعد رمانهایی که از سال ۹۷ تا ۱۴۰۱ برای شما گلچین شد:👇 📕| رمان ارزشی چنـد دقیقھ دلت را آرام ڪنـ👇💓 https://eitaa.com/asheghaneh_halal/1083 ❤️| رمان پُرطرفدار ناحلــھ😍👇 https://eitaa.com/asheghaneh_halal/3482 ( این رمان هم مخصوصا برای کانال ما نوشته شد و منتشر شد!☺️) 📕| رمـان زیبـای عقیــــق👇💎 https://eitaa.com/asheghaneh_halal/15429 ❤️| رمـان معنوے عارفانھ زندگینامه‌ےشهیداحمدعلےنیری💚👇 https://eitaa.com/asheghaneh_halal/29081 📕| رمان عاشقانھ‌ے مسافرعشق در ۶۲قسمــت تقدیم نگاھتونـ🌸👇 https://eitaa.com/asheghaneh_halal/30279 ❤️| دسترسےبھ‌رمــــانِ جذابِ سجاده‌ےصبر👇 https://eitaa.com/asheghaneh_halal/31157 📕| رمـان نــآبِ ھــــآد😍👇 https://eitaa.com/asheghaneh_halal/23879 ❤️| رُمانِ دوستداشتنی تمام‌زندگی‌مَن👇 https://eitaa.com/asheghaneh_halal/36423 📕| تاپروانگــے؛ دلےترین‌رمـــانِ‌عاشقانھ‌ھاےحلالـ😍👇 https://eitaa.com/asheghaneh_halal/37551 ❤️| رمان خوش‌عطرِ حجاب من😊👇 https://eitaa.com/asheghaneh_halal/54326 📕| دسترسے‌به‌رمانِ ملیحِ عشق مقدس👇 https://eitaa.com/asheghaneh_halal/55352 ❤️| رمان باجذبه‌ے رهایے از اسارت تقدیمتون:🧐👇 https://eitaa.com/asheghaneh_halal/56119 📕| رمان فوق‌هیجانے تنها میان داعش:👇 https://eitaa.com/asheghaneh_halal/56657 ●● و در حال حاضر ویژه ترین رمان ِ کانال عاشقانه‌های حلال رو از خود نویسنده بگیرید:👇 https://eitaa.com/asheghaneh_halal/57509 این شما و این رمانِ کانال ما، به نام • توبه نصوح •👆 پ.ن: همراهمون بمونید و یک عاشقانه هاے حلالے شوید و پل ارتباطی شما با ما: [ Harfeto.timefriend.net/16641205359013 ] میزبانتون خواهیم بود!☺️☝️ 😍👌 😌💪 💚 [ @asheghaneh_halal ] 🌺🍃
کانال جنت الحسین_۲۰۲۲_۰۷_۱۸_۱۱_۵۵_۵۸_۱۴۳.mp3
3.13M
↓🎧↓ •| |• . . از مولا علی علیه السلام پرسیدند←چگونه علی شدی؟ فرمودند← کنت بوابا علی باب ‌قلبی‌ › نگهبان بسیار مراقبی برای قلبم بودم:) . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
•[🎨]• •[ 🎈]• ول کن جهان را ، زندگی چایِ تازه دَمی است کہ دیــر بِجُنـبی از دهن می‌افتد ...☕️💕 . . •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
◉❲‌🌹❳◉ ◉❲‌ 💌❳◉ . . باهمین‌چادࢪوچفیھشدهاي‌همسفࢪم . . توفقط‌باش‌ڪناࢪم،شهادت‌با‌من! باهمین‌چادࢪوچفیھشده‌ام‌همسࢪفت . . اي‌به‌قࢪبان‌تویاࢪم،شهادت‌باهم:)❤️ . . ◉❲😌‌❳ ◉ چــون ماتِ ، دگر چہ بازم؟!👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◉❲‌🌹❳ ◉
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
«💕» «🤩» #چالش‌_همسفرانه #مختص_عشق_حلالم . . ↩️شرڪت ڪننده: شماره9⃣1⃣ 💕|همسـنگـر جـاده عشـق:)
«💕» «🤩» . . ↩️شرڪت ڪننده: شماره0⃣2⃣ فـرفـری مـوی تـو جـان مـن است..💕 . . چالش قشنگمون فراموش نشه☺️🎀 جایزه هم داره ها😉🎁 آی‌دی خـادم چالش 👇🏻 🆔 : @BanoyDameshgh «🏃🏻‍♀» 👇🏻 «💕» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] تمام بدنم کج و کوله شده بود. بیش از دو ساعت آن هم ناپیوسته، نتوانستم بخوابم. صبح شده بود و منتظر دکتر بودیم که ببینیم حاج رسول را مرخص می کنند یا نه. حوریا و مادرش آمده بودند. چشمان پف کرده و صورت رنگ پریده ام نشان از شبی سخت می داد. محمدرضا هم آمد. حوریا سرسنگین بود و محمدرضا عبوس. اصلا محمدرضا برایم اهمیتی نداشت اما نمی دانم چرا رفتار حوریا آشفته و کلافه ام می کرد. حتی اگر سنگین و بی اهمیت هم نبود باز هم این دختر خیلی با من هم کلام نمیشد اما این رفتار سنگین را نمی توانستم تاب بیاورم. دوست داشتم به او ثابت کنم من از طرف کسی نیامده ام و قصد آزار کسی را ندارم. تمام حرکات من و حتی حرکات عادی حوریا زیر نظر دندان های ساییده شده ی محمدرضا بود و بهتر دیدم آنجا را ترک کنم. _ حاجی اگه اجازه بدید من میرم. _ زحمت افتادی حسام. می دونم بهت سخت گذشت، حلال کن. _ نفرمایید حاجی. شما خیلی به گردنم حق دارید. _ ماشین داری؟ _ نه... یعنی... حاج رسول حرفم را قطع کرد و رو به حوریا گفت: _ فرمانده، حسام رو برسون. خسته س همزمان با انکار من، محمدرضا هم ناخودآگاه زبان چرخاند و گفت: _ نمیخواد حاج آقا... و بعد دستپاچه خودش را جمع کرد و گفت: _ منظورم اینه خودم می رسونمشون. قبل از اینکه بر حسب توفیق اجباری، با این برج زهرمار همنشین شوم از حاجی خداحافظی کردم و بیرون زدم. چون نمیخواستم از محل سکونتم هم باخبر شوند. چقدر دوش آب ولرم لذتبخش بود. آب که به چشمم می ریخت، چشمم می سوخت. رگ های قرمز و ریز بیشتر سطح سفیدی چشمم را گرفته بودند. با همان حوله تنی روی تختم ولو شدم و چشم هایم را بستم. ساعت از ۱۴ میگذشت که بیدار شدم. هنوز بدنم درد می کرد اما انگار سرحال تر شده بودم. تدارک ناهار دیدم و چای تازه دمی برای خودم ریختم. گوشی را که نگاه کردم بیش از پنج بار افشین تماس گرفته بود. می خواستم رنگ بزنم که باز منصرف شدم. نمی خواستم مزاحم لحظات خوش او با النا باشم. دلم برای عروسکم تنگ شده بود و از پیاده بودن خسته شده بودم. امروز باید سری به تعمیرگاه می زدم و از وضع ماشینم با خبر می شدم. مغازه هم که... رها شده بود به امان خدا... زندگی ام به هم ریخته بود اما دلم راضی بود از این به هم ریختگی. انگار حسی سبک روی قلب سنگینم نشسته بود که هر لحظه تنفس را برایم راحتتر می کرد و تپش قلبم را آرامبخش تر. [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #توبه_نصوح 》 [ #قسمت_چهل_ویکم ] تمام بدنم کج و کوله شده بود. بیش
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] ماشین را آوردم و سری هم به مغازه زدم. توی بیمارستان شماره موبایل حاج رسول را گرفته بودم. وقتی به آپارتمانم آمدم، یک راست به بالکن رفتم و برق های روشن خانه را دید زدم. خبر نداشتم حاجی را مرخص کرده اند یا نه. با موبایل حاجی تماس گرفتم و خبر ترخیص خود را به من داد و از من قول گرفت طی اولین فرصت فردا به منزلشان بروم. نزدیک ظهر بود که لباس پوشیدم و دسته گلی تهیه کردم و راهی شدم. حاج خانوم درب را به رویم گشود. _ سلام پسرم خوش اومدی. رسول خیلی وقته منتظرته. سلام دادم و وارد حیاط شدم. صدای حاجی از روی ایوان به گوش رسید _ حسامه؟ _ سلام حاجی. خوشحالم برگشتید خونه. _ سلام رفیق. چرا زحمت افتادی. چقدر دیر کردی! _ نسل ما تنبلا رو با خودتون مقایسه نکن حاج آقا، در حقتون ظلم میشه. _ بیا بشین که خیلی خوش اومدی. یه هفته مونده به ماه رمضان. خیلی وقت نداریم. خندیدم و گفتم: _ چه عجله ایه؟ من نخوام نماز خون و روزه بگیر بشم کیو باید ببینم؟! _ بیخود... با این حرفا خودتو دلسرد نکن. حاج خانوم چایی رو بیاره شروع می کنیم. عطر چای با نفس خوشبوی کلام حاج رسول در هم آمیخت و تمام وجودم گوش شد و حریصانه کلمات را که از حنجره اش بیرون می آمد، می قاپید. _ میخوام اول درمورد ماه رمضان و قبله یعنی نقطه ای که همه ی ما مسلمونا به سمتش می ایستیم و نماز میخونیم صحبت کنم. چرا به ماہ رمضان میگیم ماہ مبارک رمضان؟! مثلا تاحالا شنیدی بگن ماہ مبارک ذی القعدہ؟! دوتا دلیل دارہ که میگن ماہ مبارک رمضان. اول اینکه، این ماہ، ماہ نزول قرآن هستش (درسته که قرآن مدام به پیامبر نازل میشد و قرآن فقط در ماہ رمضان نازل نشدہ.اما در ماہ رمضان چیزی که تکه تکه اومدہ بود،یکبارہ بر پیامبر نازل شد)پس دلیل اول اینه که ماہ نزول قرآنه! یاد بنری افتادم که توی مسجد وصل کردیم«حلول ماه بهار قرآن مبارک» _ دوم اینکه ما ناخودآگاه توی ماه رمضان خیلی بهتر میشیم. مثلا توی ماہ رمضان نماز های اول وقتمون بیشتر میشه صله رحم بیشتر میشه. دروغ وغیبت کمتر میشه. تو خیابون به نامحرم کمتر نگاہ می کنیم! و چشمکی حواله ام کرد که مرا به خنده انداخت. _ ماہ رمضان کلا آدمای بهتری میشیم دیگه... ماہ رمضان دوتا شرافت داره یک؛ شرافت زمانی یعنی همون (زمان نزول قرآن) دو؛ شرافت رفتاری یعنی مردم تو این ماہ، خیلی ماہ میشن) قبله هم دو تا شرافت داره اول اینکه؛ این نقطه شریف ترین نقطه روی کرہ ی زمینه _منظورتون کدوم نقطه س؟ _ خانه کعبه رو میگم. قبله ی مسلمونا. به نظرت کعبه رو چه کسی ساخته؟ سکوت کردم. _ بعضیا فکر می کنن کعبه رو حضرت ابراهیم ساخته. نخیر !حضرت آدم ساخته ! همون روزهایی که از بهشت رانده شدن روی زمین، حضرت آدم از خدا فرمان میگیرہ که اینجا رو بسازہ. خانه کعبه رو حضرت آدم ساخت، حضرت ابراهیم اونو بازسازی می کنه. دوم اینکه؛ رفتار های ما یه شرافت اضافه و دوبلی به این نقطه میدہ (مثل رفتارهامون تو ماہ رمضان که گفتم) وقتی میلیون ها مسلمان در طول شبانه روز، رو به یک نقطه می ایستند، یعنی میلیون ها انرژی این نقطه رو بمب باران میکنه! ببین اینم دلیل علمی داره. بر اساس علم فیزیک، تو یه انرژی به سمت کعبه می فرستی، میلیون ها انرژی به سمتت برمیگردہ! ما یه انرژی میدیم، میلیون ها انرژی دریافت می کنیم ولی اگه هرکس به سمتی که دلش میخواد بایسته هیچ وقت این اتفاق نمیفته! صدای درب حیاط مرا از حرف های حاجی پرت کرد به سمت حوریا که با خستگی تمام مسافت حیاط را طی می کرد و چشمش که به من افتاد، اخمی کرد و زیر لب سلامی داد و به داخل خانه رفت. [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
هدایت شده از رصدنما 🚩
🔻هم اکنون! تماشای آن را از دست ندهید... 🔻پخش مستند فرزند روح الله روایت جانگداز شهادت شهید روح الله عجمیان 🔻ساعت 19:30 ؛ از شبکه یک سیما جانمونید
「💚」◦ ◦「 🕗 دور و بـرت هـمه خوبن... فـڪر گـدای بـدم بـاش... فـقط گـدای تـو میشم... امام رضـای خـودم باش:) ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
«🍼» « 👼🏻» شلام👀😁 یار خوگشله‌عه آگامونوما😍 مامان‌دونم میدَنا:) منم میعوام جود بِعوابم تِه شُبح فعالیعَت عاعه امام جَمانیمو شُلوع تُنَم😎💪🏻 🏷● ↓ میدنا:میگنا جود:زود شبح:صبح عاعه:های ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ از آموزه های مهم اسلام، مهرورزی و نشاط بخشی به کودکان است. بازی کردن پدر و مادر با کودک، خریدن پوشاک زیبا و مناسب، قصه گفتن هنگام خواب یا دادن هدیه، فرزند را شاد و خوشحال می سازد. [در نظر پیامبر گرامی اسلامﷺ، تنگ شدن وقت نماز، بهتر از رنجاندن و بی توجهی به کودکان است. (داستان بازی درراه مسجد و آوردن گردو)] . . «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
«💕» «🤩» #چالش‌_همسفرانه #مختص_عشق_حلالم . . ↩️شرڪت ڪننده: شماره0⃣2⃣ فـرفـری مـوی تـو جـان مـن است
«💕» «🤩» . . ↩️شرڪت ڪننده: شماره1⃣2⃣ سـایـه‌ ی سـر،آقـا😌 . . چالش قشنگمون فراموش نشه☺️🎀 جایزه هم داره ها😉🎁 آی‌دی خـادم چالش 👇🏻 🆔 : @BanoyDameshgh «🏃🏻‍♀» 👇🏻 «💕» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗ ◗┋ 💑┋◖ . . [😉] استخاره مے ڪنم برای تـو [💐] آنقدر گُــلـــی [📖] که از میان سوره ها [🍯] ۞نحل۞ [😌] باز مے شود… 🍰🐝 . . ◗┋😋┋◖ چنان‌ ، در دلِ‌من‌رفتہ،ڪہ‌جان‌، در بدنۍ👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◖┋💍┋◗
|. 🍁'| |' .| . . 👤|• كسى به غير تو💚 حال مرا نميفهمد✋ 🍃|• خوشا بحالِ دلِ من😌 که در کنار منی😉 /✍ |✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1624» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.🍁'|
∫°🍁.∫ ∫° .∫ . . ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌤🌳از صبح بخیرهای تو عطربهار استشمام می شود نگاهم کن صدایم بزن ... 😇🌸و بگذار شکوفه لبخند لب هایم را مزین به 🤩💝بهاری بی بدیل نماید ... سلاااااااااام صبحتون بهشت💚🌱🥰 . ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🍁.∫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
≈|🌸|≈ ≈| |≈ . . •ما بنده‌‌ی عشقیم و حسن بنده‌نواز اســت• •تا کوی حسن هست به ‌جنت چه نیاز است• 💕 . . ≈|💓|≈جانے‌دوباره‌بردار، با ما بیا بہ پابــوس👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ≈|🌸|≈
◦≼☔️≽◦ ◦≼ 💜≽◦ . . <💓> برای آنچه کہ دوستش داری ، <😉> از جان باید بگذرے; <👇🏻> بعد می‌ماند ، <😋> زندگے‌وآنچہ دوستش داشتۍ… . . ◦≼🍬≽◦ زنده دل‌ها میشوند از ؏شق، مست👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◦≼☔️≽◦
•‌<💌> •<      > . . 😮‍💨/• تازه از جبھـہ برگشتہ بود ولی انگار خستگی براش معنــا نداشت، رسیـده و نرسیـده رفت سراغ لبـاس‌ها و شروع ڪرد بہ شستن؛ فــردا صبح هم ظـرف‌ها رو شست... 😥/• مادرم ڪہ از ڪاراش ناراحت شده بود خـواهش ڪرد ڪہ این ڪار رو نڪنہ، ولی یونـس گوشش بدهڪار نبود... 🥰/• می‌گفت: خـالہ جون این ڪارها وظیفـہ‌ی منہ، من ڪہ هیچــوقت خونہ نیستم، لااقـل این چنـد روزی ڪہ هستم باید بہ خــانومم ڪمڪ ڪنم... 🌷شهید دفاع مقدس . . •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌>  Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡ ‡ ‡ . . خواهـــرم 🙂🌱 حجابــــ تــوسٺ ڪه تمــام اهدافـــ دشمن را به همــ مے ریزد ...✌️ هزاران شبڪه ماهواره اے 🎞 شعــار هاے آزادے 😏 و.... تمامے براے عفٺ و حیاے توسٺ😍 از چادر مشڪۍ تو دشمن به هــراس افتادهـ اسٺ ✊ زیرا بهـ دسٺ تو شیــر مردان آمادهـ ے جهاد پرورش مے یابند ....😍 ما‌دختران‌مادر‌پهلوشکسته‌ایم✋💕 . . ‡💎‡چادرت، ارزش‌است، باورڪن👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ‡🎀‡
|•👒.| |• 😇.| . . اگر فڪر می‌ڪنی ازدواج ڪردن یعنی💑 دو نفر به هم رسیدن😍 دو نفر عاشق هم شدن💘 دو نفر راه رفتن👫 دو نفر خوشگذرونی ڪردنه...💏 سخت در اشتباهی...👀😶 بلڪه همون دونفر به خدا رسیدن درسته❤️😎 و همون دو نفر‌ همسفر بهشت میشن🤗😍 . . |•🦋.|بہ دنبال ڪسے، جامانده از پرواز مےگردم👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |•👒.|
YEKNET.IR - tak - vafat hazrat masoume 1401 - javad moghaddam.mp3
7.72M
↓🎧↓ •| |• . . 🎙 غافل بشے دینتو میدے از دست ساڪت بمونے میخورے به بن بست . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
•[🎨]• •[ 🎈]• خدایا تا وقتی کہ قلبِ من، بہ امیدِ لطف و و مهربونی تو میتَپہ؛ یأس و نا امیدی برام هیچ معنایی نداره !-シ♥️ . . •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
«💕» «🤩» #چالش‌_همسفرانه #مختص_عشق_حلالم . . ↩️شرڪت ڪننده: شماره1⃣2⃣ سـایـه‌ ی سـر،آقـا😌 . . چا
«💕» «🤩» . . ↩️شرڪت ڪننده: شماره2⃣2⃣ قلـب هـر کـس تمـام زنـدگے اوسـت:) . . چالش قشنگمون فراموش نشه☺️ جایزه هم داره ها😉🎁 آی‌دی خـادم چالش 👇🏻 🆔 : @BanoyDameshgh «🏃🏻‍♀» 👇🏻 «💕» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
هدایت شده از هیئت مجازی 🚩
💚🍃 سلام و ارادتِ بی‌بدیلِ خدامِ پشت جبهه‌ی هیئت مجازی، به شما خوب‌ترین های عوالم بالا ولی ساکنِ زمین❤️ امشب مفتخرم از تک تک شما برای یک محفلِ خودمونی هیئتی دعوت به عمل بیارم، هیئتی های قدیمون میدونن هیئتامون به چه صورته.. کافیه فقط راس ساعت ۲۲ بعد از پست درب بهشتیِ هیئتمون رو به روی خودتون باز کنید و همراهی‌تون رو به ما نشون بدین💚 [ هیئت هفتگی هیئتِ مجازی مجموعه‌ی خدام انقلابی تشکیلات فانوس♥ ] پس قرار ما، ساعت ۲۲ در همینجا حرفامون دلی و دعوتمون خصوصی❤️ @Heiyat_majazi 💚🍃
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #توبه_نصوح 》 [ #قسمت_چهل_ودوم ] ماشین را آوردم و سری هم به مغازه
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] _ ازش ناراحت نشو. دختر بی ادبی نیست. زیادی روی من حساسه. انگار راستی راستی برام مادر و فرمانده شده. وقتی از جبهه برگشتم این پا دیگه برام پا نشد. هم ماهیچه هاش رو ترکش برده بود هم عصبش نابود شده بود. اوایل بیش از حد نفسم اذیتم می کرد. امکانات نبود. کشور اوضاع سختی داشت. ازدواج نکردم. فکر می کردم هرکی زنم بشه بعد مدتی تنهام میذاره. تا اینکه خدا حاج خانوم رو سر راهم قرار داد. بعد ازدواج موافق نبودم بچه دار بشیم. نمی دونم چرا ایمانم ضعیف شده بود و فکر می کردم بابای خوبی نمیشم و حال و اوضاعم به غیر از زنم بچه هامم آزار میده. بازم خدا عنایت کرد بعد از چند سال که از ازدواجمون میگذشت، حوریا شد گل سر سبدمون. همیشه تنها بود و با پدر و مادری که خیلی اختلاف سن داشتن باهاش، بازی می کرد. نه خواهری نصیبش شد و نه برادری. فکر کنم به همین خاطر خیلی حساس شده و میترسه از دستمون بده و تنها بشه. اینا رو گفتم که رفتارشو توجیه کنم و ازش دلگیر نشی. اگر بحث تنهایی و ترس از دست دادن ها بود، من خوب میفهمیدم و درک می کردم. _ حسام گوش بده تا ناهار رو میارن این قسمت تموم بشه. _ من ناهار نمی مونم حاجی؟ _ اصلا حرفشم نزن. من منع بیرون رفتن شدم حتی مسجد. میگن هوا آلوده ست. حداقل هر روز تو میای هم بحثمونو تموم می کنیم هم از تنهایی درمیام. ناهار هم تا شروع رمضان، هم سفره خودمونی. من با این دو تا زن چی بگم بیست و چهار ساعته؟ و ریز و آرام خندید. انگار من هم از خدایم بود. نه اینکه بخواهم و یا عادت داشته باشم روی کسی آوار شوم اما چیزی مثل یک آهنربا مرا وصل می کرد به این منزل قدیمی، آهنربایی که نمی خواستم بدانم دلیل جذب و کشش آن حوریا بود یا حرف های حاج رسول. با حرف حاجی افکارم روی ایوان بازگشت. _ ما توی بحث هدف میگیم که باید بدونی تو زندگی به کدوم سمت و سو میخوای بری. یکی از درس های نماز در ایستادن رو به قبله اینه که خدا میگه بندہ های من، میخوام تو زندگی هاتون هدفمند باشین! بندہ ی من، باید تو زندگی برای خودت سمت و سوی مشخص داشته باشی نه اینکه بگی حالا به هر سمتی شد میریم! چرا میگم که هدفمندی یکی از درس های نمازہ؟ چون خدا میگه بااااید به سمتی مشخص بایستی و این شاه کلید بحث هدفه. در زندگی جهت خودت رو مشخص کن باید بدونی به کجا میخوای بری تا به جایی برسی. ما باید برای نماز خوندنمون نیت داشته باشیم. روایت داریم که اگه کارهای خوب رو برای خدا انجام بدیم ،هم مزد می گیریم هم مقام. چند وقت پیش چندتا خیر هزینه دادن جهیزیه گرفتیم چند نفرشون گمنام موندن چون برای خدا اون هزینه رو دادن و نخواستن خلق خدا اونا رو بشناسن پس هم خدا بهشون مزدشو میده هم مقامشون بالا میره در نظر خداوند. لبخندی به لبم آمد. _ پیامبر فرمودند معیار سنجش اعمال شما، نیت شماست ! نیت اول نماز یکی از درس های دانشگاہ بزرگ نمازہ. چه درسیه؟ این درسه که خدا میگه بندہ های من، میخوام یادتون باشه هرکاری توی زندگی می کنید. برای من باشه! _ رسول جان... خودتو خسته نکن. حسام هم گرسنه س. سفره رو بیارم یا میاید داخل؟ _ همینجا میخوریم. سفره را از حاج خانوم گرفتم و پهن کردم. حوریا نیامد. سیری را بهانه کرد و حاضر نشد. حاج خانم هم با نیامدن حوریا، داخل منزل به تنهایی غذا خورد که من و حاج رسول را به حال خودش بگذارد. حس بد و معذبی داشتم. فکر می کردم موجودی اضافه هستم که دختر این خانه میخواهد سر به تنم نباشد. بی اشتها چند قاشق خوردم و صبحانه مفصلی که نخورده بودم را بهانه کردم و عقب کشیدم. پرده ی پنجره ی اتاقی که کنار ایوان میخورد، تکانی خورد و من متوجه شدم. بی شک حوریا بود که انگار ما را دید می زد. دلم یک جوری شد. انگار چیزی توی دلم فرو ریخت و آب شد. چیزی مثل قند. _ ببخشید حاج رسول... اون پنجره اتاق دخترتونه؟ _ آره. چطور مگه؟ _ مثل اینکه دخترتون از حضور من حس ناامنی میکنه و نگران شماست‌. انگار گوشه پنجره بازه. میشه صداشون بزنید؟ حاج رسول مات و مبهم حوریا را صدا زد. حوریا هم روسری را روی سرش مرتب کرد و از پس پنجره نیمه باز سرک کشید. _ حوریا خانوم لطفا پنجره اتاقتون رو کامل باز بذارید و به بحث من و پدرتون گوش بدید. سرم را پایین انداختم و با حسی پیروزمندانه که انگار مچ کسی را گرفته بودم، منتظر ماندم حاج رسول بحث را شروع کند. [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal