eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.3هزار دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
kesa-hadadiyan_0.mp3
2.09M
🖤' | شب سی‌‌وچهارم چلھ‌ے حدیث ڪساء • +درد و دل و حاجت‌روایی‌هاتون: @Daricheh_khadem 💚 - عالَم‌بھ‌فَداےچادرخاڪےتو، یازهرا👇 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 🖤'
∫°⛄️.∫ ∫° .∫ ┇صبح آمد! ┇حضرت خورشید ⟬لبخندی⟭ بزن... ┇چای می‌چسبد کنارِ قند لب های شما!:›☕️🌿 ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°⛄️.∫
◦≼☔️≽◦ ◦≼ 💜≽◦ . . بہ وصـ🔗ـــل خـود دَوایـ💊ــے ڪُن ... دِلِــ♥️ــ دیـوانہ مـا را ... . . ◦≼🍬≽◦ زنده دل‌ها میشوند از ؏شق، مست👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◦≼☔️≽◦
•‌<💌> •< > . . ♥️•| مصطفی وقتی آمریڪا بود رفته بود جایی سخنــرانی. خانمی عاشقـش شده بود. ✋🏻•| چمــران شرط و شروط خود را بیان ڪرد. اول باید مسلمــان شو؎ و دوم باید پــروانه باشی و بسوز؎. من شمعـم هر ڪس به من نزدیڪ شود؛ اگر ذوب نشود، خواهــد سوخت. 🦋•| وقتی خانم همه چیــز را پذیرفت، اسمــش را گذاشت پــروانه تا نمــاد؎ باشد برا؎ سوختــن. ⭐️•| پروانه دارا؎ روح قــو؎ بود، تا جایی ڪه می‌توانست روحش را از بدنش خلــع و جــدا ڪند و به دیگران در جاها؎ مختلـف سر بزند. 🌺•| وقتی چمــران آمد لبنــان و تصمیم گرفت ڪه مسئولیت بچــه‌ها؎ یتیــم مدرسه جبــل عامــل را بپـذیرد، پروانه هم با چهــار فرزندش آمد. 🌼•| خیلی به بچه‌ها؎ یتیــم رسیدگی می‌ڪرد و غــذا در دهان‌شان می‌گذاشت و زخــم‌هایشان را مداوا می‌ڪرد. بعد از یڪ سال طاقتش طــاق شد. می‌گفت: بیا برگــردیم آمریڪا. 🍃•| مصطفی گفت: تڪلیف من ماندن در اینجاست؛ اما تو آزاد؎ می‌توانی به هر جا ڪه خواستی برگــرد؎. ❣•| می‌گفت: من اڪنون چهــار فرزند ندارم. من "۶۰۰" فــرزند دارم ڪه نمی‌توانم رهــایشان ڪنم. 🥀•| پروانه برگشت آمریڪا؛ حتی وقتی یڪی از پســرانش در استخــر غــرق شد، برنگشت. غیــابی از همــدیگر جــدا شدند. 🌱•| چمــران همیشه می‌گفت: پروانه زن خــوبی بود؛ اما حیف ڪه نتوانست تحمــل ڪند. 🌷شـهـیـد دفاع مقدس •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡ ‡ ❥ زن در اسلام زنده ، سازنده و رزمنده است ✨♥️ به شرط آنڪه ⇩⇩ لباس رزمش لباس عفتش باشد ꔷ͜ꔷ 🔅•|( شهيد بهشتي رحمه الله عليه )|•🔅 ‡💎‡چادرت، ارزش‌است، باورڪن👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ‡🎀‡
|•👒.| |• 😇.| . . خب حالا بیا یه کم بهت تقلب بدم چطوری بهترین خودت باشی😀 ببین مهربون باش♥️به خاطر اینکه اگر مهربونا تو دنیا نباشند در واقع هیچ عشقی شکل نمیگیره😉 لطفا دلسوز و همدل باش😍اینطوری قشنگتری خب👀 شوخ‌طبع و خنده‌رو باش🤩نمیدونی وقتی تو این حالتی چقدر ایده آلی😎 بلندپرواز باش🤓بس نیست همرنگ جماعت بودن!!!شاید اونا بخوان همیشه پایین بمونن تکلیف تو چیه؟! شاد و پرانرژی باش😊نمیدونی چه حس خوبی منتقل می‌کنی❤️ بسه یا بازم بگم؟! . . |•🦋.|بہ دنبال ڪسے، جامانده از پرواز مےگردم👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |•👒.|
∫°🍊.∫ ∫° .∫ . . زنان وقتے مشڪلے دارند، پیش و بیش از هرچیز نیازمند همدردے هستند. 💜 آنان مایلند ڪه دیگران [مخصوصاً شوهرشان ] از ریز ریز آنچه انجام داده اند مطلع شوند.🗣 پ.ن:با همسرتون همدردۍ ڪنید.💝 . . ∫°🧡.∫ بہ غیر از نداریم، تمناے دگر👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🍊.∫
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌سلام. یه خواستگار واسم اومد وقتی میخواستم برم پیششون توی دلم هی صلوات میفرستادم...☺️ بجای اینکه بهشون بگم سلام... بلند گفتم صلواااتت اونام صلوات فرستادن🤣🤣🤣 لابد گفتن این دختره بهش نمیخوره خانم جلسه ای باشه😐🤣 . . ''📩'' [ 520 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
مداحی آنلاین - عزیز زهرا بقیه الله کجایی آقا - رمضانی.mp3
3.95M
↓🎧↓ •| |• . . 🎙 🌱آیت اللّٰه بهجت(ره): امام زمان واسطه‏ بین خالق و مخلوق است...! . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
•[🎨]• •[ 🎈]• رویاهاتو دنبال کن😉🏃🏻‍♂... •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
◉❲‌🌹❳◉ ◉❲‌ 💌❳◉ . . عشق مثل عبادت‌کردن‌می‌مونه بعد از اینکه نیت کردی🌿''🤲🏻 دیگه نباید به اطرافت نگاه‌کنی😊'' . . ◉❲😌‌❳ ◉ چــون ماتِ ، دگر چہ بازم؟!👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◉❲‌🌹❳ ◉
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_شصت‌وهشتم ] نفس عمیقی کشیدم ، چاره ای نبود
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] بعد دو ساعتی که زانو به بغل گریه کردم ، گوشی ام را بالا آوردم ، تنها چاره کارم فاطمه بود ، حضورش کنارم آرامم می کرد . _ الو فاطمه صدای شادش در گوشی پیچید : سلام جانم خوبی؟! صدات چرا گرفته ؟! همین یک سوالش کافی بود تا دوباره اشک هایم سرازیر شود : فاطمه کجایی ؟! صدایش نگران شد : ریحانه چیشده دختر ؟! _فقط بگو کجایی ؟ میام پیشت میگم بدون مکثی سریع گفت : امامزاده صالحم سریع تماس را قطع کردم ، بدون حتی نیم نگاهی در آیینه ، روسری مشکی سرم کردم ، عزادار بودم خب،عزادار دلم! بیرون که آمدم ، مادرم خواب بود می دانستم سردرد داشته و قرص خورده که الان خواب است ، روی تکه کاغذی برایش نوشتم : سلام ، با اجازتون همراه فاطمه رفتم امامزاده صالح دیگر نتوانستم جمله ای بنویسم ، می نوشتم شرمنده ام ؟! بعد هم سریع از خانه بیرون زدم ، اشک هایم بند نمی آمد چرا ؟! تمام طول راه را اشک ریختم ، راننده تاکسی با حالت عجیبی هر چند دقیقه یکبار نگاهم می کرد ، شبیه عزیز از دست داده ها بودم! در صحن امامزاده فاطمه را پیدا کردم ، بدون کلامی خودم را در آغوش گرمش انداختم،پشت سر هم عطر تنش را نفس کشیدم ، بوی یاس می داد. بعد چند دقیقه ای آرام کنار آمدم ، نگران نگاهم کرد : برای کسی اتفاقی افتاده؟! به خدا نصف جون شدم آخه تمام قضیه را از همان اول برایش گفتم. گفتم و مات شد!گفتم و چشم غره رفت ؛ گفتم و پا به پای من اشک ریخت، چشمه اشکم چرا خشک نمیشد ؟! همین که برای کسی درد دل کرده بودم حس سبکی داشتم ،بدون حرفی ، چادر روی شانه افتاده ای را که از خود امامزاده گرفته بودم را روی سرم مرتب کرد : پاشو برو زیارت ، دلت یکم سبک بشه عزیزدلم نگاهی را رو به گنبد برگرداندم ، زیارت ؟! : واقعا سبک میشم ؟! لبخندی مهربان حواله ام کرد : اره جانم، برو با سستی ایستادم و شبیه کسی که گمشده ای دارد ، سمت ورودی رفتم ، گمشده من ، باید آرامم کند ! چشمم که به ضریح افتاد ، مات شدم ، حس عجیبی به سراغم آمد : خیلی وقته نیومدم اینجا! کمی جلو تر رفتم : حالا فاطمه گفت آروم میشم ، سبک میشم ، گفت چاره دردم اینجاست! میخوام امتحانش کنم! من آرام جانم رو میخوام، آرومم کن! از چشم شون افتادم ، محبتشون رو برگردون. یکم معجزه میخوام ازت! با گفتن آخرین جمله دستم به ضریح رسید ، پیشانیم را روی شبکه های فلزی گذاشتم و دوباره اشک هایم را از سر گرفتم. [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal