عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_هفتادم ] _خب بریم ؟! نگاهی به روسری رنگ
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_هفتادویڪم ]
آرام ایستاد و من هم همراهش شدم، از میان همه آن هایی که به قول فاطمه قهرمانان گمنام سرزمین بودند گذشتیم:
میدونی ریحانه ؟!
الان منو نگاه نکن ، تا یه سال اول داغون بودم ، طوری که دکتر بهم گفته بود باید بیمارستان روانی بستری بشم ، می گفت افسردگی حاد داری اگه تحت مراقبت نباشی خطرناکی!
می فهمی این حرف ها رو ؟! آون روز ها تموم وقتم با گریه و تو اتاق مهدی می گذشت ، مادرش خیلی محبت داشت که بهم کاری نداشت ،تموم ثانیه ها رو با عکس ها و صدای ضبط شده و دست نوشته هاش می گذروندم ، شب ها اگه عطرش نبود نمی تونستم بخوابم !
ماجرای اینکه تونستم کمی سر پا بشم چند تا چیز بود :وصیت نامه مهدی و دیدن خوابش ،مدد خود خدا و شهدا و بعدش صحبت های آقای نواب.
بدون اختیار لبخندی زدم
این نواب چرا همه جا حضور داشت؟!
_خلاصه خیلی طول کشید تا بتونم سرپا بشم و برگردم سر درسم،از شمال و دریا بریدم و پناه آوردم تهران هر چند اینجا هم بوی مهدی رو داشت.
برای همه مسخره بود این بی تابی های من..
چون هیچ کس از دل من خبر نداشت که از دوسال پیشش مهدی میون قلب من نفس می کشید !
وقتی می خندم وقتی حالم خوبه لبخند و راضی بودن مهدی رو بیشتر حس میکنم خودش هم بهم گفت!
بی اختیار بغلش کردم :
الهی من فدای دلت بشم آخه..
لبخند پر بعضی روی چهره اش نشست :
خدا نکنه ، امیدوارم تو هم زودتر سر پا بشی
ولی یه چیزی بگم ؟!
سعی میکنی که سر پا بشی ولی بعد فقط با دیدن یه چیز کوچیک یا حتی یه عطر تموم آون بی تفاوتی ها دود میشه میره هوا
به قول شاعر :
"گاه می پرسند ز من ، عاشقش هستی هنوز ؟!
بی تفاوت بودنم را گریه می ریزد بهم ! "
منم باید سر پا می شدم و همه چیز رو هم سر پا می کردم.
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_هفتادویڪم ] آرام ایستاد و من هم همراهش شد
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_هفتادودوم]
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
جزوه را از دست سارا گرفتم و به طرف کلاس رفتم ، ده روزی سپری شده بود ؛ نه پدر حرفی زده بود نه مادرم ، سکوت شان عجیب آزار دهنده بود ، یک جورایی بلاتکلیف بودم!
سه روز پیش بود که پیامی از سعید دریافت کردم ، پیام که نه طومار بود ، تمام شدن رابطه را اعلام کرده بود و گفته بود همراه دختر خاله ای که مادرش قصد آن را داشت تا عروسش شود راهی آلمان هستند!
پیام را سین کرده و جوابی ندادم و بعد هم بلاکش کردم ، کاش این کار ها را قبل از این اتفاق کرده بودم ! در این ده روز فقط حرف های فاطمه سر پا نگهم داشته بود ، چند باری هم با نورا صحبت کرده بودیم سرش گرم بود ، گرم چه خدا می داند!
سرم گرم کتاب ها بود که گوشیم زنگ خورد ، اسم خانم دکتر را که دیدم شرمنده شدم ، در این مدت حتی پیامی هم نداده بودم !
سری برای خود تکان داده
"خیلی بی معرفتی ریحانه"
تماس را وصل کرده و صحبت کردم ،
صدایش پر از انرژی بود.
برای عصرانه به خانه اش دعوتم کرد
و وقتی دو دلی ام را دید ،
گفت فاطمه هم دعوت هست .
نمی دانستم چطور به مادرم خبر دهم ؟!
او که با من حرف نمی زد!
برایش پیامی ارسال کردم ، تنها نوشت :
خوش بگذرد !
همین جمله کوتاه هم بعد ده روز دلگرم کننده بود.
دیدار اول بود و من نمیدانستم
باید چجور لباسی تن کنم ؟!
بعد کمی فکر مانتوی بلندی که به سلیقه نورا گرفته بودم را همراه روسری اش پوشیدم.
میلی به آرایش های کمرنگ همیشگی نداشتم اما رنگ در چهره ام نبود ، رژ صورتی ملایمی زدم و بعد با برداشتن سوییچ ماشین از خانه بیرون زدم !
زندگی این روز هایم، نیاز به تکان داشت ،
یک تکان اساسی،دلم از روتین وار گذشتن روز ها عجیب گرفته بود.
جلوی خانه زیبایی که آراگل آدرسش را برایم ارسال کرده بود پارک کردم بعد هم وارد حیاط شان شدم ، بوی گل های مختلفی در بینی ام پیچید،حوض زیبایی وسط حیاط بود ، آدم را یاد خانه های قدیمی می انداخت که عاشقش بودم !
بعد استقبال گرمش وارد پذیرایی شدم ، طیف کرم ، قهوه ای پذیرایی دل نشین بود ، چشمم به بالای تلویزیون که خورد مکث کردم.
تابلوی وان یکاد ، همراه تصویری از کربلا میان قاب جا خوش کرده بودند.
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
◦「 #قرار_عاشقی 🕗」
.
باید به پـــای
اســـم قشنگت
بلــــند شد
شوخی که نیست ،
صحبتِ سلطانِ عالم
است😌♥
.
◦「🕊」
حتما قرارِشـــاهوگدا، هستیادتان👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
«🍼»
« #نےنے_شو 👼🏻»
جاتون هالی اون هفته
لفته بودم دیدال حژلَت آدا😍
نَدَم بَلاتون اینگَده مهلبون و نولانی بود 😇
وهتی مم دید بَگَل مامانی هشم هیلی هوسحال
شد تون مم سلباز توچولوشونم دیجه♥️🥰
هدا لهبل عژیژمون را واشمون حفظ تونه هیییلی ماهه✨🤲
🏷● #نےنے_لغت↓
هالی🌙خالی
حژلت آدا🌙حضرت آقا
نَدَم🌙نگم
نولانی🌙نورانی
بَگَل 🌙بغل
تون🌙چون
لهبل🌙رهبر
ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــ
پدر و مادرهای عزیز که یک دسته گل دارین
حیف نیست فرشته هاتون تنها باشن؟ یا خدای ناکرده پژمرده بشن؟😔
پس نگذارین تنها باشن و یک داداش و یا یک خواهر کوچولوی زیبا به جمعشون اضافه کنین ♥️👼😍
هر آن کَس که دندان دهد نان دهد سربازای امام زمانمون را بیشتر کنین😇
.
.
«🍭» گـــــردانِزرهپوشڪے👇🏻
«🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗
◗┋ #همسفرانه 💑┋◖
.
.
[😇] همین که میگُذری از مقابلم خوب است
[😉] چه خوب جانِ مرا میبری، ادامه بده
#آنِمنیجانِمن 😍❤️
.
.
◗┋😋┋◖ #ٺـــــو چنان ،
در دلِمنرفتہ،ڪہجان، در بدنۍ👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗
|. ❄️'|
|' #آقامونه .|
.
.
⌈ تـو 💚
آن بایدی که⚡️
شب🌚
به بهانهات🌙
خیر است..🌱⌋
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1679»
.
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|.❄️'|
kesa-hadadiyan_0.mp3
2.09M
🖤'
#خادمانه | #ثمینه
• شب سیوششم چلھے حدیث ڪساء •
+درد و دل و حاجترواییهاتون:
@Daricheh_khadem
#ختم_چهل_روزه
#التماس_دعا
#حاجتروابشید💚
- عالَمبھفَداےچادرخاڪےتو، یازهرا👇
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
🖤'
∫°⛄️.∫
∫° #صبحونه .∫
♡ امروز
آفتاب را ببوے
و یڪ قاشق عشقـ💕
چاشنے تمام فنجآن هایت کن!
امروز رها باش
چون بارانِ بےهوآ🌧
چون آوازِ پرنده ها
چون خیالِ آنکه دوستش داری...♡
❤️|♡ #معصومه_صابر
😉|♡ #صبحتون_بهشـت
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°⛄️.∫
◦≼☔️≽◦
◦≼ #مجردانه 💜≽◦
.
.
(😇💕) بہ سر هواےِ طُ دارم
(🙂✋🏻) خدا گواهِ من اسـت
(📿✨) اگـر رسیده نمـازمـ
(🤔👀) بہ رڪعت پـنجمـ
.
.
◦≼🍬≽◦ زنده دلها میشوند از ؏شق، مست👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◦≼☔️≽◦
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
💍•. در ایام عقــد موقت بودیم.
با حمیــد رفتہ بودیم حلقـہ بخـریم.
😉•. موقع برگشت سر حرف ڪہ باز شد گفت: «یہ چیز؎ میگم لــوس نشیا.
یڪ هفتہ قبل از اینڪہ برا؎ بار دوم بیایم خـانہ شما رفتم حــرم حضرت معصـومہ(س).
♥️•. بہ خانم گفتم: یا حضرت معصـومہ(س) آیا میشود من را به اونی ڪہ دوستش دارم و دلــم پیشش مانده برسـانی؟ من تو را از حضـرت معصـومہ گرفتم».
📿•. بعد از مـراسم عـروسی هم ڪہ با فامیلها خداحافظی ڪردیم و آمدیم خانہ، بعد از آنڪہ قــرآن خواندیم، حمید سجــاده انداخت و بعد از نماز از حضرت معصـومہ(س) تشڪر ڪرد.
💚•. خیلی جــد؎ بہ این عنایت اعتقــاد داشت و بعد از هر نمــاز دستهایش را بلند میڪرد و همان جملہا؎ را ڪہ موقع سال تحــویل، رو بہ حرم حضرت معصـومہ(س) گفتہ بود تڪرار میڪرد:
«یا حضرت معصـومہ(س) ممنونم ڪہ خانـمم را بہ من داد؎ و من را بہ عشقــم رسـاند؎».
🌷شـهـیـد مدافع حرم #حمید_سیاهکالی_مرادی
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡
‡ #ریحانه ‡
✅ #حجاب یعنی #آزادی
ڪسیڪه اسیر هوای نفس هست؛ آزادی ندارد
چون هر لحظه در فڪر راضی نگه داشتن و
خودنــ🎭🤹🏻♀ــمایی بـہ مردم اسټ /:
اما ڪسیڪه حجاب دارد😌
آزادھ و ڪاملا اسیر عشق پروردگارش هست:)
💎در آغوش خدا بودن یعنی آزادے💎
در آغوش نفس اَماره بودن
یعنے زندانے شیـطان شـدن
☺️✓ آزادی را انتخاب ڪنیم✓☺️
‡💎‡چادرت،
ارزشاست، باورڪن👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡