eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.1هزار دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
•𓆩🌤𓆪• . . •• •• برخیزکه صبـ⛅️ـح، روشن ازامیـ🌹ـد است شب رفته🙄 وخط نور💫بی تردیداست✌️🏻 ازپستچـ📬ـی پنجره تحویل بگیر😊 در پاکـ💌ـت ابـ☁️ـر،نامـ📝ـه ی خورشیـ🌞ـد است . 𓆩صُبْح‌یعنےحِسِ‌خوبِ‌عاشقے𓆪 http://Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌤𓆪•
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•𓆩🪴𓆪• . . •• •• ڪوتاه میگم👌🏻 ولے ڪوتاه نمیام از✋🏻 دوســتـ💕ـداشتَنت!" 💚🤍❤️ ✌️🏻 . . . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
Booye Gole Soosano Yasaman (128).mp3
6.02M
•𓆩🌸𓆪• . . •• •• چهل‌وپنجمین‌ سال پیروزی انقلاب اسلامی ایــران گرامی باد🇮🇷 . . Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •𓆩🌸𓆪•
•𓆩🧕𓆪• . . •• •• 💬 ‌‏بالاخره یاد گرفتم چجوری بدون مامانم خورشت کرفس بپزم. قابلمه رو میذارم روی گاز، پیاز رو خرد میکنم و تفت میدم، کم کم گوشت و کرفس رو بهش اضافه می‌کنم و بعد محتویات رو خالی می‌کنم تو سطل آشغال و زنگ میزنم به مامانم میگم بیا برام غذا بپز😄 . . •📨• • 829 • "شما و مامانتون" رو بفرستین •📬• @Daricheh_Khadem . . 𓆩با‌مامان،حال‌دلم‌خوبه𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🧕𓆪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🪁𓆪• . . •• •• جمهوری اسلامی ایران حرم ماست(: 💚🤍❤️ . . 𓆩رنگ‌و روےتازه‌بگیـر𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪁𓆪•
•𓆩☀️𓆪• . . •• •• امام رضا(ع) بر اخلاص تأکید می‌کردند و دربارۀ اثر آن، به نقل از پیامبر(ص) می‌فرمودند: هر بنده‌ای چهل روز برای خدا مخلصانه کار کند، چشمه‌های حکمت از دلش به زبانش جاری می‌شود🤍 . . 𓆩ماراهمین‌امام‌رضاداشتن‌بس‌است𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩☀️𓆪•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو #قسمت_دویست‌وبیست‌وهشتم لبخند تلخی زدم و گفتم: من
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• احمد دوباره به راه افتاد و من هم به دنبالش رفتم که گفت: _من مجبورم _چه اجباریه که باید این همه راه دور بیای؟ به سمتم چرخید و گفت: میگن عکسم دست مامورای کل کشور پخشه حکمم هم اعدامه از حرف احمد وا رفتم که ادامه داد: خودم اهمیتی ندارم. مدارک و اطلاعاتی که دارم مهمه. برای مخفی موندن و فاش نشدن اونا مجبورم مدتی مخفی زندگی کنم اگر من برگردم مشهد یا داخل هر شهر دیگه ای برم و دستگیر بشم اگه دست شون به اطلاعات همراه من برسه یا زیر شکنجه ها دهان باز کنم جون خیلی از مبارزین و علما به خطر میفته. من مثل حاج آقا مرتضایی قوی نیستم که زیر شکنجه جون بدم ولی دهان باز نکنم هینی کشیدم و پرسیدم: چی میگی؟ حاج آقا مرتضایی چی شده؟ احمد دستارش را از روی سرش برداشت و سر به زیر گفت: بچه ها خبر دادن حاج آقا زیر شکنجه تموم کرده ... با دست بر سرم زدم و روی زمین نشستم. اشک در چشمم حلقه زد و گفتم: ای وای ... ای وای ... بیچاره زن و بچه اش سرم را بالا گرفتم و پرسیدم: کی این اتفاق افتاده؟ زن و بچه اش می دونن؟ احمد هم روی زمین نشست و گفت: انگار یک هفته ای میشه. یکی از زندانیا و هم بندیاش با واسطه خبر رو به بچه ها رسونده. خود ساواک هنوز چیزی به خانواده اش نگفتن. دلم برای خانم حاج آقا مرتضایی سوخت. جوان بود. شاید دو سه سالی از من بزرگتر بود و با دو بچه کوچک چنین داغی بر دلش نشسته بود. با بغض از احمد پرسیدم: از کجا مطمئنین خبر راست باشه؟ شاید دروغ باشه ... ان شاء الله که دروغه ... خدا به زن و بچه اش رحم کنه بچه هاش تو این سن یتیم نشن. احمد دستم را گرفت و مرا از روی زمین بلند کرد و گفت: ما هم از ته دل دعا می کنیم خبر دروغ باشه ولی هم من هم حاج آقا هم همه مون وقتی قدم تو این راه گذاشتیم این روزا رو هم دیدیم. ما از مرگ نمی ترسیم. مطمئنم حاج آقا نه فقط از مرگ از هیچ چی نمی ترسید. زن و بچه اش رو هم به خدا سپرده بود و می گفت چه من باشم چه نباشم خدا خودش هوای بنده هاش رو داره رها شون نمی کنه ولی رقیه ... من می ترسم من از این که به خاطر من تو یا خانواده ام آسیب ببینین می ترسم. هر بلایی سر خودم بیاد باکی نیست ترسم اینه بفهمن نقطه ضعف من شماهایین و سراغ شماها بیان ترسم اینه به خاطر من عمدا بلایی سر مادر و خواهرم آورده باشن و همه ازم مخفی کرده باشن این فکر و خیالا داره دیوونه ام می کنه خیلی شبا خوابیدم و با کابوس این که تو رو گرفتن بردن اذیتت می کنن تا به من برسن از خواب پریدم بلایی سر شماها بیاد من خودم رو نمی بخشم. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• _با این فکر و خیال ها فقط خودت رو داغون می کنی ان شاء الله هیچ وقت این اتفاق نمی افته احمد آه کشید و گفت: کاش دوسِت نداشتم رقیه کاش همه وجودم نبودی کاش هیچ وقت وارد زندگیم نمی شدی کاش هیچ وقت نمی دیدمت ... از حرف هایش بغضم گرفت. با بغض گفتم: از این که منو گرفتی پشیمونی؟ بغضم آن قدر سنگین بود که حس خفگی داشتم احمد دست روی بازوهایم گذاشت و گفت: حتی یک لحظه هم پشیمون نیستم. تو شیرین ترین قسمت زندگیم هستی همه وجودمی بابت داشتنت پشیمون نبودم و نیستم. از این که کنار من باشی و آسیب ببینی می ترسم از این که این همه به خاطر من اذیت شدی پشیمونم کنار هر کی دیگه بودی غیر از من ... هینی کشیدم و اجازه ندادم جمله اش را کامل کند: احمد این حرف رو نزن ... هیچ وقت اینو نگو رقیه بدون تو معنا نداره من مال تو أم زن تو أم هیچ وقت منو به غیر از کنار خودت تصور نکن من با تو خوشبختم بدون تو هیچ وقت این خوشبختی اتفاق نمی افتاد. حتی زدن این حرفا هم قباحت داره من هیچ وقت کنار تو اذیت نشدم من با تو خوبم آرامش دارم بدون تو و دور از تو آسیب می بینم من تا پیش تو و کنار تو باشم انگار تو امن ترین جای دنیام. خودم را سینه اش چسباندم و گفتم: مگه برای من از این بغل جایی امن تر هم هست؟ احمد مرا محکم در بغل گرفت و روی سرم را بوسید. آه کشید و گفت: چه قدر خوبه که تو رو دارم. با حرفایی که می زنی آرومم می کنی میشی آب روی آتیش دقیقه ای در آغوش هم ماندیم تا دل مان آرام بگیرد. خودم را از آغوش احمد بیرون کشیدم و با خنده گفتم: ما هم انگار از دلتنگی عقل مون رو از دست دادیم این جا هم رو بغل کردیم نمیگیم یکی ببیندمون. احمد دستش را دور کمرم حلقه کرد و در حالی که هم قدم با هم راه می رفتیم گفت: تو این بیابون پرنده هم پر نمی زنه چه برسه به آدم این روستا کلا ده پونزده تا خانوار داره همه هم صبح زود رفتن سر زمین. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩🌙𓆪• . . •• •• ••᚜‌‌‌‌‌تو🌱 مرا جست‌وجو می‌کنی🔍 یا من تو را ❤️ ای✨ چشمِ☺️ شیرین دل‌ربا😍 ᚛•• منوچهر آتشی ✍🏼 . . •✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•🧡 •📲 بازنشر: •🖇 «1273» . . 𓆩خوش‌ترازنقش‌تودرعالم‌تصویرنبود𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌙𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•𓆩💌𓆪• . . •• •• دلایل نداشتن خواستگار 2: گفتیم که دلایل خواستگار نداشتن یه دختر رو میشه به دو گروه تقسیم کرد: ⛅ گروه اول: 🍃 سه تا دلیل فردی رو یعنی دلیلی که خود فرد باعثش میشه گفتیم، امروز هم سه تا دیگه.. 💙 چهار. بعضی از دخترها، نسبت به همه نگاه برتری‌جویانه دارند؛ یعنی خودشون رو بالاتر از بقیه می‌بینند این نوع رفتار، شاید در نگاه اول باکلاس بودن جلوه کنه😎، ولی عملا باعث دور شدن افراد از ما میشه و درمواردی، خواستگارها رو کم می‌کنه. البته دربرابرش، دست کم گرفتن خودمونه که اون هم خودش از موانع ازدواجه 💚 پنج. فرد بعضی از دخترها، تیپ شخصیتیِ خیلی منطقی و خیلی قانون‌مداری دارند🧐. اینطور افراد، در ارتباط با دوستانشون، احساسات و عواطف خودشون رو پنهان می‌کنند و همین گاهی مانع از این میشه که برای فرد خواستگار معرفی بشه 💜 شش: های زیاد: برخی دخترها در ابتدا اظهار می‌کنند که خیلی کم‌توقع و ساده‌گیر هستیم، اما همین که زمان انتخاب خواستگار میرسه، دچار وسواسهای بیهوده میشن؛ مثلا چرا خانواده‌ش پرجمعیته، چرا شغلش اینطوره و... که همین وسواسها به مرور زمان، خواستگارها رو از ما دور می‌شه .. ‌‌‌. . 𓆩ازتوبه‌یڪ‌اشارت‌ازمابه‌سردویدن𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💌𓆪•