عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩🇵🇸𓆪• . . •• #خادمانه •• تعداد ذکر صلوات ختم شده تا الان 7000 ذکر صلوات #شهادت_دایی_عزیزت_مبارک
•𓆩🇵🇸𓆪•
.
.
•• #خادمانه ••
تعداد ذکر صلوات ختم شده تا الان 9200 ذکر صلوات
#شهادت_دایی_عزیزت_مبارک
#خادمین_کانال💔
#آخرین_روز
#آخرینروزازختمصلوات..
پل ارتباطی با ما: @Daricheh_khadem
.
.
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🇵🇸𓆪•
هدایت شده از رصدنما 🚩
8.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•「🔎🧭」•
【 #قطب_نما 】
-
🎥 قرار ما جمعه ۱۷ فروردین
راهپیمایی #روز_قدس🇮🇷
-
◞چَـنـد دَرَجـہ بـہ سَـمـتِ حَـقـیـقَـت ...!◟
Eitaa.com/Rasad_Nama
•「🔎🧭」•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_سیصدوبیستوششم در حال جویدن یکی از قند ها ب
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_سیصدوبیستوهفتم
رو به احمد گفتم:
احمد این بچه رو باید بشورم ...
احمد کنارم نشست و گفت:
این جا که حمام نداره ... فعلا لباساش رو عوض کن تا بعد برای شستنش یه فکری بکنیم
با یکی از کهنه ها شروع به پاک کردن بدن علیرضا کردم و گفتم:
پتو و تشک نجس شده بعدش کجا بخوابونمش اینا که خیسن ...
_فعلا لای کت من بپیچش من اینا رو الان می برم حیاط می شورم
سرم را به سمتش چرخاندم و گفتم:
نمیشه تو حیاط چیزی بشوری
احمد با تعجب پرسید:
چرا؟!
دوباره نگاه به علیرضا دوختم و در حالی که تمیزش می کردم گفتم:
تشت نداریم ...
_خوب نداشته باشیم.
شلنگ می گیرم روشون لگدشون می کنم می شورم
_بعد از ظهری من بدون تشت کهنه شستم همسایه ها ناراحت شدن گفتن بدون تشت چیزی نشور
_باشه ... بعد میرم یه تشتی چیزی گیر میارم.
در حالی که علیرضا را قنداق می کردم پرسیدم:
دیشب کجا رفته بودی؟
احمدخودش را عقب کشید به دیوار تکیه زد و گفت:
حالم خوب نبود اصلا ...
محمد علی که اومد با هم دو سه جا رفتیم بعدش رفتم حرم ....
مادرم رو حرم خاک کردن .....
رفتم گشتم شاید پیداش کنم ولی پیدا نکردم
سر یه قبر دیگه نشستم و با مادرم درد دل کردم ....
چند نفس عمیق کشید و گفت:
اگه دیر اومدم و تنهات گذاشتم ببخش
اصلا حواسم به ساعت و زمان نبود تا به خودم اومدم دیدم ساعت از یازده هم گذشته
علیرضا را بغل کردم و لای کت احمد پیچیدم و گفتم:
اشکالی نداره ... حق داری ... کم غمی نداری ....
از جا برخاستم و گفتم:
حواست بهش باشه من برم وضو بگیرم
دو قدمی رفتم که چشمم سیاهی رفت و دست به سمت دیوار انداختم و سر جایم ایستادم و چشم بستم.
احمد با نگرانی به سمتم آمد و پرسید:
چی شده رقیه جان ... خوبی؟
کنار دیوار نشستم و بدون این که چشم باز کنم به تایید سر تکان دادم و آهسته گفتم:
چشمم سیاهی رفت ...
_شاید ضعف کردی .... گرسنه ات نیست؟
به تایید سر تکان دادم که پرسید:
دیشب تا حالا چیزی خوردی؟
سر بالا انداختم و گفتم:
نه ...
احمد به سمت یکی از بقچه ها رفت و گفت:
چرا نخوردی؟ مگه نون و پنیر نداشتیم؟
پارچه خالی نان را برداشت و از شرمندگی سر به زیر انداخت و گفت:
شرمنده غافل شدم .... خیال کردم چیزی هست بخوری
🇮🇷هدیه به روح مطهره شهیده فاطمه نیک صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_سیصدوبیستوهشتم
به رویش لبخند زدم و گفتم:
عیبی نداره .... پیش میاد ....
احمد آه کشید و گفت:
کوتاهی ها و کم کاریام در حق تو داره خیلی زیاد میشه
حلالم کن ...
دست به دیوار گرفتم و از جا برخاستم و گفتم:
من ازت راضی ام خدا ازت راضی باشه
به هر زحمتی بود به حیاط رفتم و دست هایم را شستم.
شدت سرمای آب انگار تا عمق استخوان هایم نفوذ کرد.
در حالی که از سرما می لرزیدم سریع وضو گرفتم و جا برخاستم.
ضعف و سرگیجه همراه لرز باعث شد به سختی خودم را به اتاق برسانم.
علیرضا در حال گریه بود که به اتاق برگشتم.
چشم بسته و در حالی که دست به دیوار گرفته بودم کنار بقچه ها نشستم و از احمد خواستم علیرضا را در بغلم بگذارد.
احمد علیرضا را روی پایم گذاشت و سعی کردم بدون این که دست سردم به صورت علیرضا بخورد او را شیر بدهم.
کت احمد که دور علیرضا بود و پتو هم خیس و نجس بود و هیچ چیزی برای این که خودم را با آن گرم کنم نبود.
رو به احمد گفتم:
بی زحمت علاء الدین رو بیار کنارم سردمه
علیرضا با نق و نوق و گریه شیر می خورد. طفل معصوم گرسنه بود و علی الظاهر من شیری نداشتم به او بدهم تا سیر بشود.
حتی دیگر قندی هم نبود که حداقل آب قند برایش درست کنم.
ازآن طرف در هم صدای حاج خانم بلند شد که گفت:
چشه اون بچه؟ ساکتش کنید نصفه شبی ...
ولی علیرضای گرسنه آرام شدنی نبود.
هر چه برای شیر خوردن بیشتر تلاش می کرد گریه اش هم بیشتر شدت می گرفت.
احمد از این که نمی توانست کاری بکند کلافه شده بود.
با صدای الله اکبر اذان از اتاق بیرون زد.
به هر زحمت و دعایی که بود علیرضا را خواباندم و به دستشویی رفتم.
هنوز هم حس ضعف و سرگیجه داشتم و دوباره به سختی وضو گرفتم و نماز خواندم.
هوا رو به روشنایی بود که احمد برگشت.
بقچه لباس من و علیرضا را برداشت و گفت:
پاشو بریم
چادرم را که دور خودم پیچیده بودم از دورم باز کردم و گفتم:
کجا ....
🇮🇷هدیه به روح مطهره شهیده مژگان خضری صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
6.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•𓆩❤️🩹𓆪•
.
.
#یه_حبه_نور
📹 تلاوت سوره اخلاص توسط حضرت آیتالله خامنهای
سهم نور امروزمون؛
تقدیم به شما...💛
.
.
•𓆩عشقِدرحدِجنونخصلتِایرانیهاست𓆪•
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩❤️🩹𓆪•
•𓆩☀️𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
این روزهای آخر ماه خدا، دلم❤️
چشمانتظار دیدن گنبد طلا شده🥺
اینجا تمام درد دل من دوا شده✨
.
.
𓆩ماراهمینامامرضاداشتنبساست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩☀️𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
°•🌸🪁•° 【 #خادمانه 】 ✍ این روزهای ماه رمضونی که داریم توی اتمسفر فوق العاده نابش نفس میکشیم؛ عجیب
منتظرِ چی هستۍ رفیق؟!😉
بجُنب چونڪه واسه بهتریناش به قید
قرعه جایزه در نـظر داریم😌🤫
•𓆩🌙𓆪•
.
.
•• #آقامونه ••
❈ꪤ ما عشق شهادتیم🕊
✋🏼 و این باور ماست
❈ꪤ فرو میپاشد آری♨️
🇳🇮هیبت پوشالی صهیون
❈ꪤ کماکان غیرت طوفانالاقصی✊🏼
🌱زنده میماند
❈ꪤ شهادت را نمیفهمند🥀
😵💫کورند و نمیبینند
❈ꪤ فلسطین دم به دم🇵🇸
😉میمیرد امّا زنده میماند
ꪤ✍🏼 سلیمانیان
.
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🇮🇷 #جهش_تولید_با_مشارکت_مردم
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1326»
.
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩✨𓆪• . . •• #فانوس •• 💎 دعای سحر در سحرهای ماه رمضان💚 💠 اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَائ
دعای سحر تو روزهای آخر ماه مبارک فراموش نشه💚
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
خــدایــا✨
مــرا در ایـن مـاه دلبسته اولیایت
و دشمن دشمنانت قرار دهــ🏞
و آراسته به راه و روش خاتم پیامبرانت گردانـــ💚
ای نـگهدارنــده ی دلهای پـیامبـران :)🌿
.
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩🌿𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
حدّ؎ست حُسـ🪞ــن ࢪا
و تــ♡ـو از حد گذشـ😌ـتہا؎!
#سعدی
#يارِبِلاتَجْمِلُهاٰفيعُيونِخَلْقِك
#زِيماجَمَلَتْهاٰفيعُيوني...
.
.
𓆩عاشقےباشڪهگویندبهدریازدورفت𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌿𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
در نقشهے جغرافیایے قلبــ💖ــم
#عـشـقت تنها دریاییست که
غرق شدن در آن
ترسے در #دل نمےاندازد💚
#لا_تَخَف_و_لا_تَحزَن_انّا_مُنَجّوك
#اَلا_إنَّ_وَعدَ_اللهِ_حَقٌّ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🤲🏻
#فلسطین_آزاد_خواهد_شد🕊
#القدس_لنا🇵🇸✌️🏻
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•