عاشقانه های حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_چهارصدوشصتودو :_هوم؟...چیه؟ نیکی لبخندی میزند:خوبین؟ س
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_چهارصدوشصتوسه
زنعمو لبخند شیرینی میزند .
+:کاش مزهاش هم خوشمزه باشه..
:_معلومه که هست.. این رنگ و لعاب....وای زرشک پلو هم هست..
زنعمو مادرانه نگاهم میکند.
+:امشب بعد مدتها دور هم جمع شدیم..
مسیح که خیلی وقت بود اینجا نیومده بود، به خاطرش زرشک پلو بار گذاشتم..
مانی هم که تازه رسیده..
خستهی راهه..
گفتم براش فسنجون بپزم که دوست داره..
سرم را پایین میاندازم و میخندم.چقدر هوای بچههایش را دارد.
خیال میکردم تمامی زنان این شهر،با موقعیت مشابه مادرم،حتما مثل او مدام پی مد و
دورهمیها و مهمانیهایشان هستند.
اما انگار کم نیستند مادران صاف و سادهای که مدام نگرانند.از خورد و خوراک بچههایشان گرفته
تا زندگی و دغدغههایشان..
+:ناراحت نشی عروسخانم..میدونم توام فسنجون دوست داری..
زنعمو اصلا شبیه مامان نیست..
هرچقدر که میگذرد بیشتر به این نکته پی میبرم.
نگاهم به مسیح و مانی میافتد.
روبهروی هم ایستادهاند و مانی دست بر شانهی مسیح گذاشته..
حتما دلشان برای هم تنگ شده بود.
کاش من هم خواهر یا برادر داشتم،شاید آن وقت اینهمه تنها نبودم..
مسیح نگاهم میکند،سریع سرم را پایین میاندازم.
لبخند میزنم و تشکر میکنم.
:_خیلی زحمت افتادین زنعمو...دستتون درد نکنه..
زنعمو دلخور نگاهم میکند.
نگران میشوم.
:_من... من حرف بدی زدم؟؟
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝