•••🍃•••
#صبحونه
عشق یعنے ڪھ مُربّا وعَسل،🍯
قَند فراوان امّا☺️
صُبحِ مَن بـا لب خندان تـ♡ـو
شیرین بشَوَد😋
#صبحتونزیـبا🎈
#لبتـونخنـدون🙃
| @Asheghaneh_halal |
•••🍃•••
🌺🍃
#پابوس
أیُّمَا امْرِئٍ وَلِيَ مِنْ
أمْرِ المُسْلِمِینَ وَلَمْ یَحُطْهُم
بِما یَحُوطُ بِهِ نَفْسَهُ لَمْ یَرَحْ رائِحَةَ الجَنَّةِ.
هر کس بخشی از کار مسلمانان را برعهده گیرد و در کار آنها مانند کار خود دلسوزی نکند، بوی بهشت را
استشمام نخواهد کرد.
#پیامبراکرم
#اللهمصلعلےمحمدوآلمحمد
@asheghaneh_halal
🌺🍃
[• #ویتامینهღ •]
\\🍬
ذهن
زنان قادر
به شناسایے
سرنخهاے ڪلامے،
تن صدا و زبان بدن است
ڪه قادر هست فرد را در
حال دروغ گفتن،ناراحتے
خوشحالے و غیره
تشخیص
دهد...!
\\🍬
#چیزےروبےدلیلپنهوننڪنید☺️👌
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•🍹•] @asheghaneh_halal
🌷🍃
#طلبگی
°°|❣دوست داشتن
••|🌹دوست داشتن اتفاقی است که اگر نیفتد زندگی سرد خواهد بود و اگر اتفاق بیفتد به مرور همه چیز را آتش خواهد زد.
••|🌷دوست داشتن حد وسط ندارد؛اگر به کسی علاقه نداشته باشی شاد نیستی، اگر کسی را دوست داشته باشی غمگین خواهی شد.
••|💐مگر اینکه خدا را بیش از همه دوست داشته باشی؛ آنگاه به تعادل میرسی.
#حجتالاسلامپناهیان
#درمحضرعلما
•• @asheghaneh_halal ••
🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
---
💧💦
---
#ثمینه
آب ↻↯
آب میخوری بگو 😭○°•
#بدون_شرح🕯
---
💧💦 @asheghaneh_halal
---
😜•| #خندیشه |•😜
ڪاش هـــر سال انتخـــابات داشتیم😁
اونـــوقت همهـ مسئولین دولتے
برای اینڪه جانمونـــن از رقابت😉
شب و روز ڪار میڪردن✌️
از ایـن پستـــ بهـ اون پست نقل مڪان میڪردن؛
همـــهـ یهـ حقوق اداره #ڪاری😂
و یــــهـ #شغـــلِ_استــادے اختــیار
میڪردن😌
اینـــقد که انتخــابات تو روحـــیشونو
تاثیر داره #استیضاح نــداره😜
امـــسال اگهـ ریاست جمهــوری بود
پـــراید و میشد با یڪ میلیون خریداری ڪرد.
حیف ڪه دستــشون بستهـ اس😂😂
وگـــرنهـ الان
همهـ تو 👇
#بهشت 👇
بـــودیم🙄
#همهـ_چے_آروم_میشهـ
#چون_نفع_داره_براشون😉😅
انتخـــاباتے👇👇
•|😜|• @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👑🍃
🍃
#شهید_زنده
•✡•چہ چیزے بہ یهـود این قدرت رو داده؟!
آغااا ۵ میلیـون بـر ۵ میلیارد!!•😱•
چہ چیزے بہ صهیونیستها این قدرت رو داده؟!
جوابمیشہ:↓
چنـدتا گذارهے مقدس دینے
۱-مـا بنےاسرائیل قوم برتریمـ•💪•
۲-مـا برادرانے هستیم ڪہ بایـد براے همدیگر فداڪارے ڪنیم،
اجازه ندیم ڪسان دیگهـ بر ما سرورے بڪنند•🚫•
۳-دیگران ڪافران نجس و حیوانات دوپا هستند ڪہ زبان ما را مےفهمند براے اینڪہ بہ ما خدمت ڪنند•😐•
۴-وظیفہ ماست پول دربیاریمـ
وظیفہ شرعےمونہ! •💶•
پ.ن:
بلہ دیگهـ ایـنہا دلایلےهست ڪہ این قدرت رو بہ یهـودےها داده از قدیمـ تا الان•😒•
بهتـر نیست بہ خودمون بـیایم!!
#ڪلیپبازشود
#حجتالسلامپناهیان
🍃 @asheghaneh_halal
👑🍃
👔•]
#همسفرانه
بیـــا اسم فامیل بازے ڪنیم😁
+باشه،اومممم،از "تِ" 😌
_تموم😜
+چه زود... چه جورے😳
-مااینیم دیگه،حالا بگو😉
+اسم وفامیل
-تــو😍
+شهر؟😕
-تــو😍
+گل؟😕
-تــو😍
+میــوه😕
-تــو😍
-اے بابا نمیشــه ڪه😅
-چرانشــه؟وقتے براےمن هواتویے،
گل تویے،نفس تویے☺️
#بهاینمیگناسمفامیلعاشقے😎
👔•] @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو |🐝°
😄] آخیس!! خسته سدم. سُما چه
نمیدونین بلا تهطیلات عید فطل
لفته بودیم لیلاق.
☺️] این جولابای صولتیم اونجا
خلیدم آخه هَبا خیلی سلد بود.
😃] اس بس جاده سولوخ بود تاسه
لِسیدیم خونه . اندالی چه هیچ تَسی
دیجه تو تهلون نمونده بود.
😴] تالی ندالین؟؟؟
خوابیدم بیدالم نتُنین تا خودم
بیدال بِسَم.
😍] معلومه خیلی بهت خوش
گذشته. خوابای صورتی ببینی😘
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وبیست_وشش - بدون پول؟ -بدون پول؟ مگه بیکارم؟ یا شرط می بندی یا باخت
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صد_وبیست_وهفت
-پس خدا رو شکر گوش هاش آنتن نیست
و خندید.
- من باهاش کلاس داشتم. می دونم چه جونوریه. از ما گفتن بود، خود دانی
بعد همانطور که بابک سعی می کرد عصبانیت ساختگی سعید را آرام کند به طرف جمع برگشتند. بازی ها خیلی نزدیک بود. اختلاف زیادی وجود نداشت. کم کم شروین جلو افتاد. توپ آخر مال آرش بود. زاویه پیتوکش تنظیم نبود،به جای توپ خودش توپ شروین را در پاکت انداخت. خطا شد. باخت. شروین با شادی کودکانه ای رو به جمع گفت:
-خب فکر کنم حالا خیلی چیزا عوض شد
و رو به آرش گفت:
-باید خوشحال باشی که شرط نبستی
آرش نیشخندی زد. شروین کنار شاهرخ ایستاد.
- خوش قدمی ها!
شاهرخ در جوابش لبخندی زد که با همیشه فرق داشت. وقتی بابک حرف می زد شاهرخ با حالتی خاص نگاهش می کرد. انگار در دنیائی دیگر سیر می کرد. شاهرخ رویش را از بابک به طرف آرش چرخاند:
-تبریک می گم آقا آرش
همه تعجب کردند. آرش گفت:
-دست میندازی؟
شاهرخ با لحنی زیرکانه گفت:
- ابداً. این همه فروتنی شما برام خوشاینده. با اون همه شور و شوق برای شرط بندی ، اعتماد به بازیتون و اون همه عصبانیت وقتی باختید خیلی راحت همه چیز رو پذیرفتید. بدون ذره ای ناراحتی. این متانت جای تبریک داره
آرش ساده تر از آنی بود که معنی حرف شاهرخ را بفهمد اما بابک متوجه منظورش شد و سعی کرد با وادار کردن شروین به خریدن آبمیوه ذهن جمع را منحرف کند...
ساعت از 9 گذشته بود که از سالن خارج شدند. سوار که شدند شروین پرسید:
- حال کردی چطور سوسکش کردم؟ هی شاخ و شونه می کشه
– بازیش خیلی بهتر از توئه
– کی؟
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وبیست_وهفت -پس خدا رو شکر گوش هاش آنتن نیست و خندید. - من باهاش کلا
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صد_وبیست_وهشت
- آرش، خیلی ماهره، خیلی بهتر از تو بازی می کنه
شروین که اصلاً انتظار چنین قضاوتی را نداشت داد زد:
- چطور همچین حرفی می زنی؟ دیدی که با 2 تا اختلاف بردم
شاهرخ نگاهی به شروین که با هیاهو حرف می زد انداخت ولی حرفی نزد. دم در تعارف کرد:
- نمیای داخل؟
معلوم بود که شروین هنوز دلخور است:
- خیلی ممنون، باید برم
شاهرخ که متوجه این دلخوری شده بود لبخندی زد و گفت:
- از حرفم دلخور شدی؟
شروین با طعنه گفت:
- نه، اصلاً
- نمی خواستم ناراحتت کنم. می شه دوباره بیام؟
شروین شانه ای بالا انداخت.
- اونجا که مال من نیست!
- مطمئنی نمیای تو؟
- آره باید برم
خداحافظی کردند و شروین رفت.
•فصل سیزدهم•
از دم آموزش که رد می شدند شاهرخ گفت:
-آقای نعمتی هست. برگه انصراف نمی خوای؟
- دارم، پرش کردم. چند تا از امضاهاش رو هم گرفتم
- من امشب بیکارم. دوست دارم بریم بیلیارد
- امشب؟ فکر نکنم. خونه یکی از دوست های سعید جشنه. احتمالاً برم اونجا
- اشکالی نداره منم بیام؟ بعنوان مهمان ویژه
شاهرخ این را گفت و نیشخندی زد:
- کلی برات کلاس دارم
- تو؟
- بهم نمیاد؟ دوران دانشجوئی از این مهمونی های پسرونه زیاد می گرفتیم
- این از اون مهمونی های بچه مثبتی نیست. پارتیه
- آها! از اونا که دوپس دوپس داره؟
- یه چیز تو همین مایه ها! تازه برا بیلیارد سعید باشه بهتره. زبونشون رو بهتر بلده
- باشه. هر وقت جورشد بهم خبر بده
داشتند خداحافظی می کردند که تلفن شاهرخ زنگ خورد. از هم جدا شدند. شروین روی صندلی منتظر سعید نشست و با نگاهش شاهرخ را که به سمت در خروجی دانشکده می رفت و با تلفن صحبت می کرد دنبال کرد. سرش را چرخاند و نگاهی به اطراف
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_صد_وبیست_وهشت - آرش، خیلی ماهره، خیلی بهتر از تو بازی می کنه شروین که ا
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_صد_وبیست_ونه
کرد. خبری از سعید نبود. دوباره به طرف شاهرخ برگشت. وسط راه خروجی و نزدیک در دانشکده ایستاده بود. هیچ حرکتی نمی کرد. تعجب کرد. ابروهایش را در هم کشید و با کنجکاوی به صحنه خیره شد. شاهرخ چند قدمی برداشت اما به نظر متعادل نمی آمد. انگار بقیه نیز متوجه حرکت غیرعادی اش شده بودند چون یکی از پسرها به سمتش خیز برداشت تا شاهرخ را که به نظر می آمد می خواهد زمین بخورد بگیرد اما شاهرخ خودش را کنترل کرد. تلو تلو خوران و با قدم هائی آرام به مسیرش ادامه داد. شروین از جایش بلند شد به طرف شاهرخ راه افتاد. شاهرخ ایستاد. شروین همان طور که کله اش را کج گرفته بود و سعی می کرد با دقت بیشتری نگاه کند آرام آرام جلو رفت. چهره شاهرخ را نمی دید اما مطمئن بود مسئله ای پیش آمده. یک دفعه شاهرخ مثل کسی که کمک می خواهد دستش را دراز کرد، در هوا چنگ زد، قدمی به عقب برداشت کمی چرخید و به زمین افتاد. همه به طرفش دویدند. شروین خودش را رساند. دورش شلوغ شده بود.
- استاد؟ استاد مهدوی؟
- یکی آمبولانس خبرکنه
- برید کنار... برید کنار
جمعیت را کنار زد و خودش را به شاهرخ رساند. زانو زد و سر شاهرخ را بلند کرد.
- شاهرخ؟شاهرخ؟ صدامو میشنوی؟
بی فایده بود. شاهرخ بی هوش روی زمین افتاده بود.
- به اورژانس زنگ زدیم. الان میاد
شروین رو به چند تا از پسرها گفت:
- کمک کنید بذاریمش تو ماشین. خودم می برمش
روی صندلی عقب ماشین خواباندش. پشت فرمان پرید و گوئی از ترس جانش می گریخت پا را روی پدال گاز فشار داد. ماشین از جا کنده شد...
چند ساعت بعد شاهرخ روی تخت خوابیده بود و سرم به دستش وصل بود. شروین از دکتر بالای سرش پرسید:
-مطمئنید خطر رفع شده؟!
- بله، آزمایشات چیز خاصی رو نشون نمیده. یه حمله خفیف عصبی و افت فشار. تا چند ساعت دیگه کاملاً خوب میشه. نگران نباش
دکتر این را گفت، دستی به شانه شروین زد لبخندی زد و از اتاق بیرون رفت. شروین پائین تخت ایستاده بود و به شاهرخ بیهوش نگاه می کرد. موهایش روی بالش پخش شده بود و چند تا از نخ هایش روی پیشانی عرق کرده اش به هم چسبیده بود.
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
[• #مجردانه♡•]
#نڪات_خواستگاࢪے😁💐
\\👒
گفت
و گو باید
خونسردانه
و با آمادگے قبلے
و در فضایے آرام و بدون
خوف و فشـــار از طرف
دیگــــران
صـورت
گیرد.
#والاع😐👌
\\👒
مجردان ـانقلابے😌👇
[•♡•] @asheghaneh_halal
[• #ویتامینهღ •]
خيلے ساده و تضمينے با گفتن و تڪرار اين عبارات:
"تو بايد...
من منتظرم...
ڪجاااا بودے؟!
انجام دادے يا نه؟"
•🌸•از چشم و دل همسرتان مے افتيد...•🌸•
مرد ،مرد است،
ذاتا عاشق تحڪم و قدرت؛
نرم و زنانه با همسرتان همراه شويد
و فراموش نڪنيد ڪه يڪ ملڪه هيچ
گاه نياز به دعوا و شلوغ ڪارے ندارد....
#ملڪهباشید😌
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•🍹•] @asheghaneh_halal