عاشقانه های حلال C᭄🇮🇷
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_چهارصدودهم جمعیت که ساکت شد آقای خامنه ای که
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_چهارصدویازدهم
بعد از یکی دو ساعت پیاده راه رفتن بالاخره به خانه آقاجان رسیدیم.
به خاطر کفشم کمی پایم درد گرفته بود.
در خانه را کوبیدیم و کمی بعد ربابه در را به روی مان باز کرد.
سلام کردیم و وارد حیاط شدیم و بعد از احوالپرسی و روبوسی مادر پرسید:
تو این جا چه کار می کنی؟
در حالی که همه با هم به سمت خانه می رفتیم ربابه گفت:
از بعد از ظهر اومدم این جا همه با هم شب بریم هیئت که دیدم نیستین.
لب ایوان مادر پرسید:
خانباجی کجاست؟
ربابه در حالی که از پله ها بالا می رفت گفت:
تو اتاقه بچه روی پاشه
رو به من کرد و گفت:
خوب بچه ات رو انداختی به جون خانباجی و خودت رفتی
پشت دستم زدم و گفتم:
الهی بمیرم برای خانباجی باور کن همه اش دلم پیشش بود.
وارد اتاق شدیم و به خانباجی سلام کردیم.
به سمت علیرضا رفتم و خواستم بغلش بگیرم که خانباجی گفت:
مادر دستش نزن از بیرون اومدی دستات سرده
اینم تازه خوابیده بذار خوابش رو بگیره بعد بغلش کن
خم شدم دست خانباجی را بوسیدم و گفتم:
الهی من بمیرم براتون حسابی تو زحمت افتادین و اذیت شدین
خانباجی پیشانی ام را بوسید و گفت:
الهی زنده باشی همیشه زحمتی نبود.
ربابه در حالی که برای مان چای می ریخت پرسید:
کجا بودین تا حالا؟
آقاجان و پسرا کجان؟
مادر گره روسری اش را باز کرد و گفت:
پشت سر دسته عزاداری رفتیم تا نزدیکای حرم
نمی دونی چه غلغله و جمعیتی بود.
مردم انگار که میخواستن انتقام خون امام حسین رو جای یزید از شاه بگیرن افتاده بودن به جون مجسمه ها و عکسای شاه و بابای گور به گور شدش
ربابه سینی را زمین گذاشت، خودش هم نشست و گفت:
عه .... باز درگیری شده بود؟
کسی هم آسیب دید؟
مادر پایش را دراز کرد و در حالی که زانویش را می مالید گفت:
من نمی دونم
همه جا پر مامور بود منم جرات می کردم بریم جلو
به آقاجانت گفتم بیا برگردیم بسه نمیخواد بریم حرم
می خواستیم برگردیم یهو خبر رسید علما گفتن مردم برای خطبه خوانی شب عاشورا برید حرم.
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید عبدالمهدی کاظمی صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_چهارصدودوازدهم
ربابه با تعجب گفت:
از کی تا حالا مردم رو خطبه خوانی راه میدن؟ اون که مال بزرگای شهره
حمیده گفت:
همین دیگه
خبر دادن مردم برین حرم آقای خامنه ای هم میخواد خطبه بخونه و جای شاه اسم امام خمینی رو قراره بیارن
دیگه آقاجان و محمد امین اینو شنیدن دویدن سمت حرم ما هم پشت سرشون
حرم غلغله بود.
تو شلوغی ما از آقاجان شون جدا شدیم دست هم محکم چسبیدیم هم رو گم نکنیم فقط
رو به خانباجی کرد و گفت:
خانباجی این رقیه دلش پیش شما و بچه اش بود می خواست برگرده ولی بس شلوغ بود جمعیت تو هم قفل شده بود راه برگشت نداشتیم
برای همین موندیم اون وسط
مادر گفت:
ولی جات خالی خانباجی عجب خطبه ای خوند آقای خامنه ای
زل زد تو چشم فرماندار گردن کلفت و استاندار و رئیس ژاندارمری و کاسه لیسای شاه گفت یکی دو ماه دیگه کارتون تمومه
خانباجی با شگفتی گفت:
رحمت بر اون شیری که خورده عجب حرفی زده
مادر گفت:
دل شیر داره ماشاء الله
خودش این قدر نترس و شجاعه که جوونای ما رو هم شیر می کنه برن تو دل مامورا و نترسن
مادر استکان چایش را برداشت و رو به ربابه کرد و گفت:
تو چرا نیومدی سمت حرم؟
امروز که خبر داده بودن همه بیان سمت حرم قراره تظاهرات بشه
ربابه به دست هایش چشم دوخت و گفت:
آقا مظفر نذاشت ....
می دونین که چی میگه
در حالی که چادرم را تا می زدم با تعجب پرسیدم:
مگه چی میگه؟
ربابه آه کشید و گفت:
چرت و پرت .... میگه هر پرچمی قبل انقلاب امام زمان بلند بشه یا محکوم به شکسته یا پرچم کفره
چادرم را در بغلم جمع کردم و گفتم:
وا این چه حرفیه؟
ربابه شانه بالا انداخت و گفت:
چه می دونم
میگه تو روایات اومده
میگه از بعد امام حسین تا الان هر کی قیام کرده اگه آدم خوبی بوده مثل زید بن علی و سر به داران و بقیه همه شکست خوردن و کشته شدن
هر کی هم که پرچمش علم شد طاغوتی شد و از راه به در شد.
میگه هیچ انقلابی جز انقلاب حضرت مهدی امکان پیروزی نداره و جز این که باعث جنگ و خونریزی و کشته شدن مردم بشه ثمره ای نداره برای همین ائمه تو زمان حضورشون از این قیام ها حمایت نکردن
الانم این انقلاب جز آشوب و درگیری و کشته شدن مردم ثمره ای نداره و به جایی نمی رسه
میگه وقتی هر پرچمی قبل امام زمان پرچم کفره چه فرقی می کنه شاه سر کار باشه یا کس دیگه
_یعنی آقا مظفر مخالف انقلاب و مبارزه است؟
_مخالفه اونم چه مخالفی
میگه ما فقط باید بشینیم دعا کنیم امام زمان بیاد جز این وظیفه ای نداریم
تا امام زمان نیاد ظلم ریشه کن نمیشه
الکی چرا با حکومت در بیفتیم جون خودمون به خطر بندازیم زن و بچه مون رو آواره و بی سر پناه کنیم.
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید اسماعیل الله وردی صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄🇮🇷
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_چهارصدودوازدهم ربابه با تعجب گفت: از کی تا ح
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_چهارصدوسیزدهم
کنار ربابه نشستم و گفتم:
آقا مظفر آدم خوبیه وقتی اینا رو میگه تو چی جوابش میدی؟
ربابه شانه بالا انداخت و گفت:
وقتی این همه روایت کنار هم می چینه من چه جوابی باید بهش بدم؟
چیزی ندارم بگم
می دونم حرفاش اشتباهه ولی جواب قانع کننده ای براش ندارم
تهش میگم علما و مراجع تقلید به این انقلاب راضی ان و دارن ازش حمایت می کنن
اونم بر می گرده کلی عالم برای من اسم می بره که مخالف انقلابن و میگن خون همه اینایی که کشته شدن گردن امام خمینیه و باید قیامت جواب بده
از حرفش هینی کشیدم و گفتم:
آقا مظفر با کی می گرده؟ جلسه خاصی میره؟
ربابه باز هم شانه بالا انداخت و گفت:
من نمی دونم
فقط زیاد ازش شنیدم که میگه فلان حاج آقا گفته خطر اصلی مملکت شاه نیست بهائیته
باید با بهائیا جنگید و بیرون شون کرد رسوا شون کرد که مردم رو بی دین نکنن شاه که آزاری برای دین و ایمان مردم نداره
پرسیدم:
دیگه چی میگه؟
_چه می دونم
حرف زیاد می زنه
بیشتر حرفش اینه مبارزه و انقلاب اشتباهه فقط باید نشست و منتظر بود امام زمان بیاد همه چی رو درست کنه اگه مبارزه جواب می داد همون قیام زید و نفس زکیه و بقیه جواب می داد و ائمه ازشون حمایت می کردن
_ آقا مظفر نمیگه شرط ظهور امام زمان اینه که باید دنیا پر از ظلم و ستم بشه؟
ربابه با تعجب گفت:
عه تو از کجا می دونی این حرف رو زده؟
این بار من شانه بالا انداختم و گفتم:
من نمی دونستم این حرف رو زده فقط ازت سوال پرسیدم.
یادمه احمد می گفت حجتی ها این تفکر رو دارن.
یا یاد آوری احمد دلم پر از غصه شد و قلبم از حجم دلتنگی برای او فشرده شد.
آه کشیدم و گفتم:
می گفت اینا حرفای حجتی هاست که میگن هر پرچمی قبل پرچم امام زمان پرچم طاغوت و کفره و نباید قیام کرد
_حالا این حجتی ها خوبن یا بد؟
_من چیز زیادی نمی دونم
فقط چیزایی که احمد بهم گفته و یادمه رو بهت میگم
تو هم تو شرایطی که تونستی اینا رو به آقا مظفر بگو
آقا مظفر عاقله قطعا اگر دقت کنه می فهمه اشتباه فکر می کنه و حساب این انقلاب و کشته شده هاش ازحساب قیام کفر جداست.
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید سید مهدی موسوی صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_چهارصدوچهاردهم
چهار زانو زدم و گفتم:
ببین درسته که تو روایت اومده هر پرچمی قبل امام زمان بلند بشه پرچم طاغوته ولی ما شیعه ایم درسته؟
ربابه به تایید سر تکان داد و گفت:
درسته
_شیعه برای این که بفهمه چی درسته چی غلطه وظیفه اش چیه جدای از عقل دو تا چیز در اختیار داره یکی قرآن یکی احادیث اهل بیت
تو حدیث ثقلین پیامبر خدا فرمودن من دو تا چیز گرانبها بین شما یادگار میذارم یکی قرآن یکی اهل بیتم تا به این دو تا چنگ بزنید گمراه نمیشید و این دو تا هم تا روز قیامت از هم جدا نمیشن
قرآن که مسلمه صحیح و درست و بدون تحریفه حرف خداست هر چی توش اومده حقه
ولی در مورد روایات ما یک سری روایات داریم که صحیح و درسته یک سری روایات هم داریم جعلیه ساختگیه
یک سری افراد اینا رو ساختن و به خاطر منافع خودشون اینا رو به پیامبر یا ائمه نسبت دادن
یک سری روایات هم داریم که درسته از ائمه هستن ولی این احادیث تو شرایط تقیه گفته شده و کاربرد عمومی برای همیشه و یا برای همه نداره
_چه پیچیده
خوب ما از کجا بفهمیم این روایت درسته یا غلطه؟
_فهمیدن این که این روایت درسته یا غلطه کار آدمای کم سواد و بی سوادی مثل من و تو نیست. اینو عالمای دین می فهمن که راویای حدیث رو میشناسن می دونن کی آدم خوبی بوده کی نبوده
_خوب پس وقتی علما یک روایتی رو میگن یعنی اون درسته صد در صد؟
اگه این طور باشه که تو میگی پس این عالمایی که میگن این پرچما کفره و خون جوونای کشته شده گردن امام خمینی راست میگن دیگه چون دارن روایت می خونن
_نه دیگه این طورم نیست
فقط این نیست یک روایت رو چون عالم دینی دید راویاش خوبن و گفت ما قبول کنیم
یک شرط دیگه هم داره که ما روایت رو قبول کنیم یا نکنیم
_چه شرطی؟
_حدیث ثقلین رو دوباره یادت بیار
قرآن و اهل بیت از هم جدا نمیشن
وقتی دو تا چیز از هم جدا نمیشن یعنی چی؟
یعنی موافق همن. بر خلاف هم نیستن
ما برای این که بفهمیم این روایت درسته یا جعلی و ساختگیه می تونیم اون روایت رو با قرآن مطابقت بدیم.
هر روایتی مطابق قرآن بود اونو قبول می کنیم هر کدوم مخالف قرآن بود به فرموده خود اهل بیت اون روایت رو باید رها کنیم و بهش عمل نکنیم
باید اون روایت رو بزنیم تو دیوار
چون یا جعلی و ساختگیه یا هم تو شرایط تقیه بوده.
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید حمید خادمی صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄🇮🇷
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_چهارصدوچهاردهم چهار زانو زدم و گفتم: ببین درس
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_چهارصدوپانزدهم
تو شرایط تقیه گاهی امام برای دفع شر دشمن و یا حفظ جان شیعیان و یا حفظ اسرار تشیع چیز دیگه ای می فرمودن که مثلا با اون چیزی که تو شرایط عادی هست متفاوته
مثلا ممکن بود بنا به شرایط به بعضی ها می فرمودن مثل شیعه وضو نگیرید یا چیزای دیگه
الان که میگن هر پرچمی که بلند شه پرچم کفره، مردم نباید قیام کنن باید فقط نشست و دعا کرد این حرف هم بر خلاف آیات قرآنه هم بر خلاف خیلی از روایات مخصوصا روایات ظهوره
_بر خلاف کدوم آیه قرآنه؟
_ببین تو قرآن کلی آیه داریم که امر به معروف و نهی از منکر واجبه و از ما میخواد امر به معروف و نهی از منکر کنیم
در مقابل ظلم و فساد نباید ساکت بود.
آیا به نظرت این که ما ساکت بشینیم به فساد و جنایت پهلوی اعتراض نکنیم با دستور خدا توی قرآن که گفته امر به معروف کنید جور در میاد؟
آیا سکوت ما تایید ظلم و جنایت اونا نیست؟
آیا سکوت ما باعث خودکامه تر شدن اونا نمیشه؟
یا خدا تو قرآن گفته اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم
شاه کدومه؟ خداست؟ پیامبره؟ یا اولی الامر و امامه؟
هیچ کدوم نیست پس حکومتش حکومت الهی و درست نیست.
حکومتش حکومت غصبیه طاغوته
_خوب تا امام زمان نیاد هیچ حکومتی نمی تونه حکومت خدایی باشه همه اش غصبی و طاغوتی میشه
پس مظفر درست میگه که فرقی نمی کنه کی سر کار باشه شاه باشه یا غیر شاه در هر حال طاغوته
_اتفاقا اشتباه این جاست.
این روایت که میگه هر پرچمی قبل امام زمان طاغوته یه چیزی توش داره که تکلیف رو معلوم می کنه
میگه هر پرچمی که به غیر خدا یعبدون من دون الله اون طاغوته
شاه میگه من سایه خدام چون شاهم هر کار دلم میخواد می کنم به قانون و حکم خاصی پایبند نیست از یکی خوشش بیاد چون خوشش اومده براش عزیز میشه از یکی بدش بیاد چون بدش اومده حکم تیرش رو صادر می کنه
در حالی که این انقلاب و این پرچمی که علم شده از اولش داره حرف از اسلام و احکام اسلامی می زنه
میگه شاه بره جاش حکومتی بیاد که به قوانین اسلام پایبنده
حکومتی که قوانین اسلام رو توی جامعه پیاده کنه مردم رو به اسلام فرا بخونه دیگه طاغوت نیست
این انقلاب و حرکتی که علما راه انداختن برای زنده شدن و پیاده شدن دوباره اسلامه
برای احیای همون امر به معروفیه که امام حسین به خاطرش قیام کرد
حاکم جامعه باید امام معصوم باشه درست
ولی اگه حالا حالا ها خدا نخواست امام زمان ظهور کنه تکلیف چیه؟ کی باید حاکم باشه؟
آیا باید همین طور مقابل ظلم و ستم پادشاهای خود رای سکوت کنیم یا حداقل باید تلاش کنیم یک حاکمی یک حکومتی روی کار بیاد که بر اساس اسلام کار کنه؟
یعنی تا امام زمان ظهور نکنه تو دوره غیبت باید دین اسلام رو تعطیل کنیم؟
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید مهدی زارعی صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_چهارصدوشانزدهم
دین اسلام که فقط نماز و روزه نیست.
حاکم اسلامی نباشه کی میخواد زکات واجب رو بگیره و تشخیص بده کجا باید خرج بشه؟ دیه رو کی میخواد تعیین کنه؟ حد شرعی و قصاص رو کی میخواد اجرا کنه؟
پس ببین فرق داره کی حاکم جامعه باشه
اگر الان علما انقلاب به راه انداختن و میخوان شاه بره برای همینه
چون تو قرآن گفته و ما تو آیة الکرسی می خونیم «فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی» کفر به طاغوت چیه؟ همین که حداقل حکومتش رو قبول نکنیم و در مقابل گناها و فسادهاش سکوت نکنیم
ربابه گفت:
خوب خواهر گلم شاه که کافر نیست
به مردمم نمیگه منو بپرستین من خدام که ما بهش کافر بشیم
_کفر این جا با اون کفر دیگه فرق داره این کفر یعنی بیزاری جستن و ناراضی لودن نسبت به طاغوت
بله شاه کافر نیست مسلمونه مثلا ولی مسلمونی که شرب خمر می کنه زن بارگی می کنه مردم تو مملکت زیر برف و بهمن دفن میشن 4000 هزار نفر می میرن ولی شاه تو سوئیس مشغول خوشگذرونی و عشق و حال و اسکیشه
زمستون میره اروپا خوشگذرونی، عید نوروز میره رامسر و بهشهر و شمال خوشگذرونی
مردم مملکت تو فقر و بیچارگی دارن دست و پا می زنن شاه فقط فکر عیاشی و خوش گذرونی خودشه
نه به دین مردم کار داره نه به دنیای مردم
مملکتی که مردمش مسلمونن پر شده از کاباره و مشروب فروشی حجاب و پوششی که آیه صریح قرآنه داره تو دانشگاه ها و مدارس و ادارت ممنوع میشه به اسم هنر فیلم سازی و نمایش هر بی عفتی می کنن شاه هم نه تنها مخالف نیست بلکه حمایت هم می کنه
این مسلمونی شاه به درد جرز لای دیوار هم نمی خوره چه برسه که بخواد به درد حکومت مسلمونا بخوره
_خوب خیلی شاها بودن تو تاریخ از محمد رضا بدتر
حتی تو زمان خود ائمه ولی اماما علیه اون شاها قیام نکردن
حتی شیعه ها هم قیام کردن اماما حمایت نکردن ازشون.
🇮🇷هدیه به روح مطهر سید مجتبی هاشمی صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄🇮🇷
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_چهارصدوشانزدهم دین اسلام که فقط نماز و روزه
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_چهارصدوهفدهم
_بله شاهای بد تر از محمد رضا هم تو تاریخ بوده ولی علت قیام نکردن ائمه ربطی به این که اونا مسلمون بودن یا این که هر پرچمی بلند بشه پرچم کفر یا طاغوته نداره
ببین درسته ائمه امام بودن ولی امام به تنهایی برای درست کردن جامعه کافی نیست
ربابه هینی کشید و گفت:
این چه حرفیه می زنی رقیه استغفار کن یعنی چی امام کافی نیست امام انسان کامل و خلیفه خدا روی زمینه
_گوش بده برات میگم
ببین امام علی علیه السلام وقتی حقش غصب شد چرا قیام نکرد و به فرموده خودشون 25 سال سکوت کردن و خونه نشین شدن؟ چون کسی تو جامعه از امام حمایت نکرد. مردم پشت سر امام نبودن امام رو تنها گذاشتن
چهل شب حضرت زهرا رفتن در خونه انصار ولی یک نفر پیدا نشد بیاد همراه امام علی بشه
امام علی وصی رسول الله بود ولی چون یار نداشت 25 سال خونه نشین شدن تا وقتی بعد مرگ عثمان مردم به ایشون رو آوردن
هم حضرت حکومت تشکیل داد هم ضد معاویه قیام کرد و تو جمل و صفین و نهروان جنگید.
امام حسن هم که به امامت رسید ضد معاویه قیام کرد ولی وقتی یارانش خیانت کردن و خیمه حضرت رو هم غارت کردن ایشون جای قیام و جنگ با معاویه با معاویه صلح کردن تا همون تعداد کم شیعیان واقعی از بین نرن
ائمه ما اگر قیام نکردن به خاطر این نبود که سکوت درمقابل طاغوت جایزه
شرایط برای قیام فراهم نبوده یار صدیق و شیعه واقعی نداشتن
امام حسین قیام کردن 72 تا یار واقعی داشتن که می گفتن ما رو هزار بار بکشن بسوزونن خاکسترمونو به باد بدن دست از تو بر نمی داریم ولی سایر ائمه این تعداد یار نداشتن
امام صادق به یکی از یاران شون یه گله کوچیک بزغاله نشون دادن گفتن اگه تعداد همینا یار داشتم قیام می کردم. اون آقا میگه من بزغاله ها رو شمردم 17 تا بودن
یعنی امام با اون عظمت با اون همه شاگرد 17 تا یار واقعی و پای کار مثل یارای امام حسین نداشتن
تو این شرایط اگه قیام می کردن جز این که همون تعداد کم شیعه های واقعی هم از دست می رفت ثمره ای نداشت
همون طور که هر کی هم قیام می کرد از باب این که داره به خاطر امر به معروف و نهی ازمنکر قیام می کنه مانع نمی شدن مثل زید و شهید فخ و بقیه ولی چون می دونستن جز شهادت و از بین رفتن شیعیان ثمره ای نداره حمایت و تایید نمی کردن
علت قیام نکردن اماما نداشتن شیعه واقعی بود
خود امام زمانم قربونش برم بیشتر از هزار ساله منتظر 313 نفر شیعه پای کارن تا ظهور کنن
ما نمی دونیم ظهور کیه ولی قیام کردیم و انقلاب می کنیم به خاطر عمل به آیات قرآن و احکام اسلام
ما اگه قیام کردیم واسه اینه که نشون بدیم از وضع موجود بیزاریم و حاضریم برای تحقق ظهور از جون و مال و بچه هامونم بگذریم
علما اومدن پای کار طاغوتا رو یکی یکی کنار بزنن احکام اسلام رو پیاده کنن منتظر واقعی بودن خودشونو نشون بدن تا ان شاء الله خدا ظهور رو محقق کنه
خانباجی گفت:
ماشاء الله مادرعجب حرفایی می زنی
برای خودت یک پا آخوندشدی
اینا رو از کجا یاد گرفتی؟
به رویش لبخند تلخی زدم و گفتم:
اینا حرفاییه که احمد می زد و بهش اعتقاد داشت
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید رضا بکائیان صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_چهارصدوهجدهم
خانباجی آه کشید و گفت:
الهی هر جا هست خدا حفظش کنه و نگه دارش باشه
رو به مادر کرد و گفت:
امروز شماها که رفتید نشستم رو به قبله 133 بار یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین گفتم. حضرت ابا الفضل رو به امام حسین قسم دادم هر چه زودتر یه خبری از احمد آقا و محمد علی بشه دل مون آروم بگیره
از ظهر که اینو خوندم انگار دلم آروم گرفته و همه اش فکر می کنم یه خبری ازشون میشه
مادر دست هایش را بالا گرفت و گفت:
خدا کنه ... خدا از دهانت بشنوه خانباجی
دلم دیگه داره می ترکه
با بغض گفت:
گاهی میگم بیچاره مادر احمد آقا چی کشید تو این بی خبری ها
اشک در چشمم جوشید که مادر گفت:
خدا بیامرزش.
خیلی زن صبور و پاک و با ایمانی بود
حمیده گفت:
واقعا دل گنده بود.
به من اشاره کرد و گفت:
رقیه هم حسابی دل گنده است.
من که هر وقت محمد امین میره تا برگرده از دلشوره و دل آشوبه آروم قرار ندارم
مادر نگاه به من دوخت و گفت:
فقط خود خدا از دل رقیه و این که چی بهش می گذره خبر داره
نگاه به ظاهر آرومش نکن به رو نمیاره وگرنه دل گنده نیست
خدا کنه یک خبری بشه دل دختر منم آروم بگیره ....
ربابه گفت:
ان شاء الله ... خدا بزرگه حتما خبری میشه
آقاجان و حاج علی که بیکار ننشستن
نگاه به من دوخت و گفت:
ولی آبجی خوش به حالت من خیلی بهت حسودیم میشه
مادر با تعجب پرسید:
واسه چی خوش به حالش؟ به چیش حسودی می کنی؟
ربابه به دیوار تکیه زد و گفت:
خوش به حالش که شوهرش هم عقیده درست داره هم همه جوره پای عقیده اش وایستاده
خوش به حالش که می دونه شوهرش شیر مرده و تو راه درستیه
مظفر هم مرد خوبیه ولی همین عقاید و حرفاش آدم رو اذیت می کنه
الان رقیه رو نیگا چه حرفای قشنگی از شوهرش یاد گرفته
چه عقاید خوبی رو بهش منتقل کرده
مادر گفت:
حالا رقیه از شوهرش یاد گرفته
تو خودت برو خوب شو به شوهرت یاد بده
_فکر نکنم شدنی باشه
اولا که مردا خیلی تخس تر و مغرور تر از اونن که بشه بهشون حرف بزنی و قبول کنن اشتباه می کنن
بعدم من مثل رقیه بلد نیستم حرف بزنم
حتی اگه مظفر بخواد به من گوش بده من نصف حرفای رقیه رو یادم نمی مونه که چه جوری بگم از کجا بگم که قبول کنه
من خیلی تلاش کنم بتونم عقاید خودمو درست کنم و تحت تاثیر افکار و حرفای مظفر قرار نگیرم هر چند خیلی وقتا که یه چیز میگه دلم می لرزه نکنه این راست میگه
دلم برای پسرام هم می جوشه
دلم میخواد درست تربیت بشن و یک ذره هم اشتباه فکر نکنن که اشتباه عمل کنن.
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید مسعود پرکاس صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄🇮🇷
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_چهارصدوهجدهم خانباجی آه کشید و گفت: الهی هر
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_چهارصدونوزدهم
مادر گفت:
آقا مظفر شاید به قول تو اشتباه فکر کنه ولی آدم درست و زحمت کشیه
نون حلال میاره سر سفره تون و مطمئن باش اون بیشتر از تو نگران تربیت بچه هاتونه.
ربابه استکان خالی چایش را برداشت و گفت:
من دلم میخواد بچه هام بهترین بشن ولی نمی دونم باید چه کار کنم و چی یادشون بدم
بغضم را فرو خوردم و رو به ربابه گفتم
احمد می گفت حاج آقا مرتضوی خدابیامرز بهش گفته بود برای این که بچه ات خوب تربیت بشه باید قبول کنی تو کاره ای نیستی
مادر گفت:
وا یعنی چی این حرف؟
_می گفت ماها در مورد روزی بچه میگیم هر که دندان دهد نان دهد ولی خدا نان نمیده خدا رزق میده خدا خودش همه رو می آفرینه رزق همه رو هم به عهده می گیره
می گفت وقتی خدا هم خالقه هم رازقه یعنی همه چی دست خودشه
ما این وسط فقط یه واسطه ایم خدا منت سر ما گذاشته به وسیله ما رزق اون طفل معصوم رو بهش برسونه ما چه باشیم چه نباشیم رزق اون بچه بهش می رسه فقط خدا خواسته لذت رشد و نمو و بزرگ شدن اون بچه رو نصیب مون بکنه
حمیده گفت:
خوب رزق چه ربطی به تربیت داره؟
_ربطش اینه که می گفت رزق فقط غذا و سیر شدن شکم نیست
رزق مادی داریم رزق معنوی داریم
رزق مادی مثل غذا مثل همه نعمت های روی کره زمین
رزق معنوی مثل تربیت خوب، مثل توفیق زیارت و روضه رفتن، توفیق انجام کارهای خوب، گره گشایی کردن، خدمت به پدر مادر و خلق، نماز خوندن، قرآن خوندن و خیلی کارای خوب دیگه
می گفت اینا همه رزقه
اصل رزق هم اینه
این رزقا رو خدا به هر کی هر کی نمیده
می گفت این همه دعا برای افزایش رزقه اصلش مال همیناست ولی ما همش حواس مون پیش رزق مادی و شکمی میره
می گفت یکی از رزقا که ما تو اون برای بچه هامون واسطه ایم رزق تربیت خوبه
می گفت این رزق خوب تربیت شدن رو باید از خدا بخوایم برای بچه هامون
البته نه این که ول شون کنیم و فقط دعا کنیم خوب بشن باید تلاش کنیم و برای تربیت شون به هر چی فکر می کنیم درسته عمل کنیم ولی بدونیم اصل تربیت اصل این که رزق معنوی خوب نصیب بچه مون بشه دست خداست.
به احمد گفته بود هر وقت بچه دار شدی بچه ات رو نذر یکی از ائمه کن و به اون امام بگو آقا من نمی دونم و بلد نیستم، بچه ام نوکر و غلام یا کنیز شماست خودتون اون طور که درسته و می پسندید برای ادامه دادن راه خودتون تربیتش کنید.
اشکم چکید و گفتم:
باردار که بودم رفتیم حرم همونجا علیرضا رو نذر امام رضا کرد.
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید سعید مریدی صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_چهارصدوبیست
ربابه جلو آمد مرا بغل گرفت و گفت:
قربون دل آبجیم برم من که نگران و دلتنگه
الهی احمد آقا زودتر پیداش بشه و برگرده سایه اش بالای سر تو و بچه ات باشه بازم از این حرفای قشنگ بهت یاد بده
امشب که رفتم مسجد دیدم مراسم نیست خیلی غصه خوردم
یک ساعتی تک و تنها تو مسجد نشستم ولی دیدم خبری از کسی نیست برای مراسم
حاج آقا و بیشتر اهالی مثل شما رفتخ بودن حرم اومدم بیرون با خودم گفتم چه خبط و خطایی کردم امسال از شب عاشورا محروم بودم
دلمم نمی خواست برم جایی که مظفر رفته و مغزش رو شست و شو دادن
برای همین اومدم این جا
با حرفایی که تو زدی و چیزایی که گفتی برعکس همه روضه ها و سخنرانی های عمرم که رفته بودم و فقط چند جمله اش رو می شنیدم این شب عاشورای امسالم از همه سالای عمرم پر بار تر بود برام ....
با صدای یا الله گفتن آقاجان حرف ربابه نا تمام ماند. همه از جا برخاستیم و سریع چادر رنگی پوشیدیم.
محمد حسن در اتاق را باز کرد سلام کرد و گفت:
حجاب کنید حاج علی اومده
آقاجان یا الله گویان به اتاق نزدیک می شد و ما سریع اتاق را مرتب کردیم و کنار هم در گوشه ای از اتاق ایستادیم.
چون حاج علی به من محرم بود به رسم ادب جلوی در اتاق رفتم و خوشامد گفتم.
حاج علی پیشانی ام را بوسید و بعد از حال و احوال کوتاهی همه نشستند.
داشتم چای می ریختم که حاج علی از من پرسید:
باباجان تو انسی می شناسی؟
با تعجب به سمت حاج علی برگشتم و پرسیدم:
چه طور مگه؟ چیزی شده؟
حاج علی کتش را جلو کشید و گفت:
من چند روزه نرفتم حجره
شاگردم می گفت یه خانم جوونیه چند روزه هی میاد سراغ من و حاجی معصومی رو می گیره میگه من آشنای رقیه ام.
منم بهش گفتم اگه باز اومد بگو بیاد در خونه
صبح اومده بود در خونه من که نبودم ولی آقا حیدر می گفت خیلی سراغ تو رو می گرفته و درباره تو سوال می کرده
گفت گفته تو اونو می شناسی
با خودم گفتم یا ساواک فرستادش و پی احمدن یا هم برعکسه و خبری از احمد آورده
سینی چای را برداشتم و به حاج علی تعارف کردم و گفتم:
هیچ کدومش نیست.
از همسایه های خونه ائیه که اون جا اتاق گرفته بودیم.
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید حسن پیشداد صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄🇮🇷
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_چهارصدوبیست ربابه جلو آمد مرا بغل گرفت و گفت:
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_چهارصدوبیستویکم
آقاجان با تعجب پرسید:
مطمئنی بابا؟
کنار ربابه نشستم و به تایید سر تکان دادم که محمد امین گفت:
همسایه سابق تو از کجا آقاجان یا حاج علی رو می شناخته که اومده بازار دم حجره شون سراغ تو رو می گرفته؟
به لبه روسری ام دست کشیدم و گفتم:
قضیه اش مفصله.
خودم نشونی آقاجان و بابا علی رو بهش دادم
محمد امین ابرو در هم کشید و پرسید:
به چه دلیل این کارو کردی؟
دو زانو نشستم و گفتم:
حقیقتش این بنده خدا به یکم کمک و حمایت نیاز داشت.
یه زن تنهاست با دو تا دختر بچه
شوهرش معتاد و دائم الخمر بوده انگار برای همین مجبور شده طلاق بگیره
طلاقم که گرفته خانواده اش طردش کردن مونده خودش و دو تا دخترش
از آشناهای همون صاحبخونه بود ولی چون مطلقه بود همسایه ها به صاحبخونه فشار آوردن بیرونش کنه
اینم در به در دنبال یه اتاقی جایی بود ولی به خاطر مطلقه بودن جایی پیدا نمی کرد.
منم با خودم گفتم روا نیست سکوت کنم وقتی خانواده ام می تونن کمکش کنن
برای همین یه کاغذ بهش دادم که توش نشونی حجره آقاجان و باباعلی رو نوشته بودم.
محمد امین ابرو بالا انداخت و گفت:
تو الان نزدیک یک ماه و خرده ایه این جایی اون وقت اون تازه اومده سراغ کمک؟
یکم مشکوکه
آقاجان گفت:
چیش مشکوکه؟
_آدمی که صابخونه جوابش کرده و کسی بهش جا و مکان نمیده همون اولی که رقیه کاغذ داده بود باید پیداش می شد نه بعد چهل پنجاه روز
مادر گفت:
خوب شاید روش نشده بنده خدا
حاج علی گفت:
در هر صورت فردا صبح انگار دوباره قراره بیاد
من بیخودی دلم روشن شده بود شاید به واسطه اون بشه خبری از سلامت احمد پیدا کرد ولی انگار ....
حاج علی آه کشید و سر به زیر انداخت
آقاجان به پشت خاج علی زد و گفت:
خدا بزرگه حاجی حتما خبری میشه
حاج علی زیر لب ان شاء الله گفت و بعد رو به آقاجان کرد و گفت:
راستی من امروز رفتم پیش دامادم
هر سال ظهر عاشورا مراسم دارن
آقاجان گفت:
خدا قبول کنه ازشون
حاج علی گفت:
اون پسر دایی اش هم بود. به خاطر همون رفته بودم تون جا قرار بود بهم یه خبرایی بده
گفت حسابی سبیل یکی رو چرب کرده و بهش گفتن قراره هفته آینده چند تا زندانی آزاد بشن
گفت احتمال این که محمد علی هم جزوشون باشه زیاده چون مدرکی علیه اش ندارن جرمی براش ثابت بشه بیشتر از این نگهش نمی دارن
مادر با خوشحالی از جا پرید و گفت:
یا حضرت عباس واقعا اینو گفت؟
حاج علی بدون آن که به صورت مادر نگاه کند گفت:
بله حاج خانم گفت هفته دیگه محمد علی آزاد میشه ان شاء الله
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید اسحاق دارا صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_چهارصدوبیستودوم
آقاجان با خوشحالی گفت:
خدا از دهانت بشنوه حاجی الهی خوش خبر باشی همیشه
مادر از خوشحالی سر به سجده شکر گذاشت و خانباجی با گریه دست هایش را به بالا گرفت و گفت:
خدایا شکرت
یا حضرت عباس یا باب الحوائج ممنونم می دونستم نا امیدم نمی کنین
همه از خبر این که احتمالا محمد علی به زودی آزاد شود خوش حال بودند فقط من و حاج علی هر دو غمی بزرگ به دل مان چنگ انداخته بود و برعکس مادر و خانباجی و ربابه که از خوشحالی اشک می ریختند اشک من از شدت غمی که در دلم داشتم می جوشید و فرو می ریخت.
دلم می خواست از غصه فریاد بزنم
آن قدر فریاد بزنم که دیگر صدایم در نیاید.
با بیدار شدن علیرضا او را بغل گرفتم و به بهانه درست کردن شیشه شیر از اتاق بیرون رفتم.
به مطبخ که رسیدم علیرضا را محکم به خودم فشردم و سر خوردم و روی زمین نشستم و با صدای بلند زیر گریه زدم.
فاصله مطبخ تا اتاق زیاد بود و چون مطمئن بودم صدایم به اتاق نمی رسد دیگر خود داری نکردم.
حس می کردم اگر بیش از این خودم را نگه دارم حتما خفه می شوم.
در این ایام محرم با شرکت در مراسم های روضه و گریه خودم را آرام می کردم تا بتوانم تحمل کنم.
دیگر طاقتم طاق شده بود.
بیشتر از یک ماه بود که از احمد خبری نداشتم.
غرق در گریه بودم که با نشستن دستی روی شانه ام از جا پریدم.
سر برگرداندم و با چشم های خیس اشکم به محمد امین چشم دوختم.
شانه ام را فشرد و گفت:
نبینم خواهرم بی طاقت شده باشه
همیشه محمد امین برایم یک ابهت خاصی داشت و آن قدری که با محمد علی راحت بودم همان قدر از محمد امین خجالت می کشیدم.
اگر محمد علی بود شاید راحت خودم را در آغوشش می انداختم اما در مقابل او دو زانو نشستم. سر به زیر انداختم و با همه خجالتی که می کشیدم گفتم:
کار از بی طاقتی گذشته .... دارم دق می کنم.
محمد امین دستم را در دست گرفت و در حالی که با شصتش پشت دستم را نوازش می کرد گفت:
هنوز که خبری نشده چرا با فکر و خیال خودتو داغون می کنی؟
با پشت دست روی گونه ام کشیدم تا اشک هایم را پاک کنم و گفتم:
همین بی خبری از هزار تا خبر بد بدتره
محمد امین دستم را فشرد و گفت:
ولی بعضی وقتا بی خبری از شنیدن بعضی چیزا بهتره
همه مون امیدواریم به زودی یک خبری از احمد پیدا بشه ولی نه هر خبری
یه خبر خوب، خبر سلامتیش
هم من هم آقاجان هم حاج علی هم محمد آقا هم خیلی های دیگه مثل تو هم نگران احمدیم هم داریم دنبالش می گردیم
تو فقط نا امید نباش
شاید وقتی محمد علی آزاد شد و اومد از طریق اون بشه فهمید احمد کجاست
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید علی خدمتکار صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•