#پاسخ_به_شبهه
🔴 ماجرای شمارش معکوس پرتاب #ماهوارهبر_سیمرغ و پاسخ به یک شبهه
🔹شب گذشته ماهوارهبر سیمرغ با موفقیت توانست برای اولین بار در تاریخ ایران، مدار 541 را فتح کرده و عملا نام جمهوری اسلامی ایران را جزو کشورهای دارنده دانش و توان پرتاب ماهوارهبر در این مدار ثبت کند.
🔹البته ماهوارهبر در فاز نهایی به دلیل کم بودن سرعت، نتوانست ماهواره را به مدار پرتاب کند اما ماهوارهبر با موفقیت خود را به مدار رساند.
🔹پیش از عملیات پرتاب شب گذشته، فرمانده میدان شمارش معکوس را از عدد 10 شروع کرده و تا صفر بیان کرد و سپس مجددا از صفر تا 10 را خواند و ماهوارهبر در عدد 10 بسوی فضا شلیک شد.
🔹این موضوع باعث ایجاد شبهه برای برخی کاربران شده است که در ذیل علت قرائت شمارش معکوس به دو شکل توضیح داده میشود:
🔹ابتدای امر، پس از آماده سازی تمام فرآیندها، فرمانده عملیات فرمان اعلام شمارش معکوس را صادر میکند که و در نقطه صفر، دکمه فایر ماهوارهبر زده میشود.
🔹معنای زدن دکمه فایر، این نیست که موتورهای ماهوارهبر در همان لحظه روشن شده و ماهوارهبر راهی فضا شود بلکه معنای آغاز یکسری اقدامات خودکار در ماهوارهبر و محموله (ماهواره) است
🔹از نقطه صفر در شمارش معکوس تا لحظه روشن شدن موتورها، طبق استانداردهای موجود، بین 7 تا 14 ثانیه زمان نیاز است تا برخی فرامین بصورت خودکار در ماهوارهبر فعال شوند که این فرآیند شب گذشته در ثانیه 10 تکمیل شده و موتورهای ماهوارهبر در ثانیه دهم (بعد از پایان شمارش معکوس) روشن شد
🔹پس از فشردن دکمه فایر ماهوارهبر، فرامین متعددی باید بصورت خودکار فعال شوند که این فرامین شامل فرمان استارت باطری، تولید منبع توان برای سیستم ناوبری و هدایت، فشارگذاری روی مخازن، پیش راه اندازی موتور، احتراق محفظههای موتور کنترلی، روشن شدن موتور کنترلی و در نهایت احتراق محفظههای موتورهای اصلی و روشن شدن موتورهای اصلی است.
🔹برای اینکه فرمانده میدان و تمام عوامل، زمان دقیقی برای چک تمام این مراحل در اختیار داشته باشند و همه بدانند که بعد از زدن دکمه فایر، ماهوارهبر در چه مرحلهای از اجرای فرامین خودکار قرار دارد، بعد از پایان شمارش معکوس، شمارش جدیدی از صفر آغاز میشود که در این فرآیند باید موتورهای ماهوارهبر بعد از عدد 7 و قبل از عدد 14 روشن شده و ماهوارهبر راهی فضا شود که در پرتاب شب گذشته، موتورهای ماهوارهبر سیمرغ، در شماره 10 روشن شد و ماهوارهبر راهی فضا شد
✨✨✨✨
@ba30ratt 👈
#بصیرت ____دریچه ای به______آگاهی
🔸خبر:
یک روز مانده تا نوروز انقلاب ...
🔺خط:
1- حضور مردم وحدت آفرین و امنیت ساز است.
2- این موج حضور مردمی باید تا پای صندوقهای رأی در 2 اسفند امتداد داشته باشد.
3- مستند سازی حضور مردم توسط خود مردم در شبکههای اجتماعی موضوعیت دارد، چراکه برای افرادی که به رسانههای رسمی اعتماد ندارند مؤثر خواهد بود.
4- هرساله دشمن پس از حضور مردم 2 راهکار مشخص داشته که باید برای مقابله با آن آماده بود:
الف- حضور مردم را کمرنگ جلوه میدهد.
ب- با یک موج خبری (خارجی یا توسط نفوذیهای خود در داخل) سعی در مخدوش کردن حضور مردم خواهد کرد.
5- بین 22 بهمن تا انتخابات، دشمن داخلی و خارجی حتماً عملیات روانی و میدانی برای کمرنگ کردن حضور مردم در انتخابات یا تحت الشعاع گذاشتن آن خواهد داشت که باید برای آن آمادگی داشته باشیم.
http://eitaa.com/joinchat/1457520640Cc36b961aba
بصیرت
#رمان_سجاده_صبر #قسمت_150 ریحانه و سهیل که با دیدن ماکارونی خوشمزه ای که با تزئین زیبایی روی میز چی
#رمان_سجاده_صبر
#قسمت_151
چی بگم؟ مگه نظر منو خواستی؟
-الان دارم گِل لگد میکنم سهیل؟!
سهیل خندید و گفت: نه فعلا که داری ظرف میشوری
فاطمه دستاش رو آب کشید و گفت: تو نظر دیگه ای که نداری؟
-بذار یک کم فکر کنم!
فاطمه که مطمئن بود سهیل هم باهاش هم عقیده ست، اما الان با این طرز حرف زدنش چیز دیگه ای میدید، عصبانی
شد وگفت: به چی فکر کنی؟ خوب اگه زمان بگذره که جون میگیره، اون موقع نمی تونیم کاری کنیم چون گناه داره
سهیل چیزی نگفت، فاطمه با استکان چایی رو به روش نشست و گفت: سهیل؟ الان یعنی چی؟ من این بچه رو
نمیخوام ها
سهیل به فاطمه نگاه نکرد و فقط گفت: اگه من بخوام راضی میشی نگهش داری؟
فاطمه که شوکه شده بود گفت: یعنی چی اگه من بخوام؟ ما قرارمون این نبود که بچه دار بشیم
-حالا که شدیم
فاطمه نفسش رو محکم بیرون داد و بعد از چند لحظه توی چشمهای سهیل نگاه کرد و گفت: اگه من نخوام راضی
میشی سقطش کنیم؟
سهیل با شیطنت خندید و دستش رو روی شونه فاطمه گذاشت و با حالت مرموزی گفت: نه
فاطمه که عصبانی شده بود از جاش بلند شد و با صدای بلندی گفت: نه و نگمه، فکر کرده من باهاش شوخی دارم،
اصلاهمین الان زنگ میزنم به مینا
سهیل که بی خیال روی مبل نشسته بود و به رفتن فاطمه به سمت گوشی نگاه میکرد گفت: تو این کارو نمیکنی؟
فاطمه برگشت و با کلافگی نگاش کرد و گفت: سهیل حوصله شوخی ندارم...
بعد هم به سمت گوشی رفت و شماره رو گرفت، سهیل از جاش بلند شد و خیلی عادی به سمت تلفن رفت و سیمش
رو کشید. فاطمه که با تعجب نگاهش میکرد گفت: چیکار میکنی؟
-چرا فکر میکنی باهات شوخی دارم؟ بهت گفتم اجازه بده یک کم فکر کنیم.
ادامه_دارد...
http://eitaa.com/joinchat/1457520640Cc36b961aba