بیسٺ و پنج روز فقط ڪرببلا خواستہام😭
دم افطار و سحر ڪرببلا خواستہام😭
چہ ڪنم تا بخرے این دل آلودهے من😭
جان زینب نظرے ؛ ڪرببلا خواستہام😭
#اللهم_الرزقنا_ڪربلا❤️
#مولایمن💚
🍂دلگیرم از تمامی دنیا شتاب کن
مجنونم و به خاطر لیلا شتاب کن...
🍂وقتش رسیده صبح طلوعت فرا رسد
پایان بده بر این شب یلدا شتاب کن...
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
🌤الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج🌤
در لحظات طلایی آخرین سحرهای ماه مبارک رمضان از تک تک شما عزیزان التماس دعا داریم🤲
در پناه حضرت حق باشید
شب تون شهدایی🌹
#سلام_امام_زمانم 💕
از عمق وجـــود بیقرارت هستیم
وقتی که بیایی همه یارت هستیم...
ما مردم کوفه نیستیم آقــــا جان
تا لحظهی مرگ در کنارت هستیم...🍂
☀️#اللهم_عجل_لولیک_الفرج ☀️
#صبحتون_مهدوی
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#سلام_اربابم♥️
صبح ها رابه سلامی به توپیوندزنم
ای سرآغازترین روز خدا صبح بخیر
به امیدی که جوابی زشمامی آید
گفتم ازدورسلامی به شماصبح بخیر
#صباحڪم_حسینے ✨
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | #پیشنهاد_دانلود
🪴 دعای روز بیست و ششم ماه مبارک رمضان یادمان شهدای هویزه🪴
التماس دعا🤲
#ماه_رمضان
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
Tahdir joze26.mp3
3.99M
📖 تندخوانی کلام الله مجید
📢 قاری : استاد معتز آقائی
🔵 جزء بیست و ششم
#ماه_رمضان
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
دلمرفاقــتــیمـیخواهد؛
کهبرایــمسربندیازهراببنــدد
کهدلمراحسینــیکند...
کهخاکــیباشـــد
دلمرفاقتـــیمیخواهد؛
کهشهیدمکنـــد..💛
#شهیدانه | #ماه_رمضان
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
حضرتآقا
توۍخونہیڪۍازشھدابودن.
ڪہیڪۍمیگہ:
‹هدفهمۂبچہهاشھادتاست!›
حضرتآقاهمفرمود:
❌هدفتانشھادتنباشد!'❌
✅هدفتانانجامتڪالیففورۍوفوتۍباشد.
گاهۍاوقاتهستڪہاینجورتڪلیفۍ
منجربہشھادتمیشود🕊
#رهبرانہ #ماه_رمضان
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واللهکهمنندادم،آنهابردند...🤍🌱
#شهیدانه #ماه_رمضان
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
#شهیدانه
باهمرفتیمقمجلوضریحبهمگفت:
احمد،آدمبایدزرنگباشه
ماازتهراناومدیمزیارتبایدیه
هدیهبگیریم
گفتمچیمیخوای؟گفت:شهادت🌱'!
#شهیدعباسدانشگر
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
✅«بزرگمرد»
✍خودش که چیزی نمیگفت، اما پلکهای خسته و چشمهای سرخش همه چیز را روایت میکرد. خواب یکی دو ساعتهاش یا توی ماشین بود یا توی هواپیما. غیر از اینها هم هر وقت که خیلی خوابش میگرفت، دراز میکشید روی زمین و سرش را میگذاشت روی دستش.
فرقی نداشت کجا باشد، حلب، سامرا، بغداد و ... محل اسکانش را که میدیدی، با خودت میگفتی این طور که نمیشود، حتماً باید لوازم دیگری هم باشد. موکتی رنگ و رو رفته، یک متکا و یکی دو تا پتو میشد تمام امکانات مردی که دشمن را به زانو درآورده بود.
✍️ سردار رضا حافظی
📚سلیمانی عزیز، ص ۱۳۹
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄
#سلام_بر_ابراهیم
ابراهیم می گفت:
همسرشمابراۍخودِشماست،نهبراۍنمایش
دادنجلوۍدیگران..!
مۍدانۍچقدرازجوانانمردمبادیدنهمسر
بۍحجابشمابهگناهمۍافتند...!؟؟
🕊داداـش ابࢪاهــیـــمــــ❤️
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
بهاحترامغیرتت
حجـاببرسرمیکنـم
قربهًإلــیالله…♥️!"
#حجاب #ماه_رمضان
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حجاب از زبان شیرین ثنا بانو☺️♥️
#حجاب #ماه_رمضان
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
💛||• #رمان °• 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_شصت_و_چهارم امیر حسین سه ماه و نیمه بود که از
💛||• #رمان °•
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_شصت_و_پنجم
بعد از تشیع دوستانش وی آمد می گفت :
«فلانی شهید شده بچه ی سه ماهه اش رو گذاشتند روی تابوتش ..
تو نزار روی تابوت ، بذار روی سینه م! »
حتی گاهی نمایش تشییع جنازه خودش را هم بازی می کردیم.
وسط هال دراز به دراز می خوابید که مثلا شهید شده و می خندید😂
بعد هم می گفت : « محکم باش!»
و سفارش می کرد چه کارهایی انجام دهم .
گوش به حرف هایش نمی دادم و الکی گریه زاری می کردم ، تا دیگر از این شیرین کاری ها نکند😐
رسول خلیلی و حاج اسماعیل حیدری را خیلی دوست داشت ..
وقتی شهید شده بودند ، تا چند وقت عکس و تیزر و بنرو اینها را برایشان طراحی می کرد .
برای بچه های محل کارش که شهید شده بودند ، نماهنگهای قشنگی می ساخت .
تا نصفه شب می نشست پای این کارها 😔
عکس های خودش را هم ، همان هایی که دوست داشت بعد در تشییع جنازه و یادواره هایش استفاده شود ، روی یک فایل در کامپیوترش جدا کرده بود .💔
یکی سرش پایین است با شال سبزو عینک ، یکی هم نیمرخ .
اذیتش می کردم می گفتم : « پوستر خودت رو هم طراحی کن دیگه!»
در کنار همه کارهای هنری اش ، خوش خط هم بود ..😍
ثلث و نستعلیق و شکسته را قشنگ می نوشت . .
این خوش خطی در دوران دانشجویی و در اردوها بیشتر نمود پیدا می کرد : پارچه جلوی اتوبوس ، روی درهای ورودی و دیوارهای مسجد و حسینیه ها مینوشت:« میروم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم ، منم گدای فاطمه »
وقتی از شهادت صحبت می کرد ، هرچند شوخی و مسخره بازی بود ، ولی گاهی اشکم را در می آمد
گاهی برای اینکه لجم را در آورد ، صدایم می زد :
« همسر شهید محمد خانی!😭
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
💛||• #رمان °• 💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #قصه_دلبری #قسمت_شصت_و_پنجم بعد از تشیع دوستانش وی آمد می گفت :
💛||• #رمان °•
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#قصه_دلبری
#قسمت_شصت_و_ششم
من هم حسابی می افتادم روی دنده لج که از خر شیطان پیاده شود . .
همه چیز را تعطیل می کردم ❌
مثلا وقتی میرفتیم بیرون ، به خاطر این حرفش می نشستم سرجایم و تکان نمی خوردم 😂
حسابی از خجالتش در آمدم تا دیگر از زبانش افتاد که بگوید :
« همسر شهید محمد خانی ! »
روزی از طرف محل کارش خانواده ها را دعوت کردند برای جشن .
ناسازگاری ام گل کرد که « این چه جشنی بود ؟ این همه نشستیم که همسران شهید بیان روی صحنه و یه پتو از شما هدیه بگیرن ؟ این شد شوهر برای این زن ؟ اون الان محتاج پتوی شما بود ؟
آهنگ سلام آخر خواجه امیری رو گذاشتن و اشک مردم در اومد که چی ؟
همه چی عادی شد ؟ »😒
باید میرفتیم روی جایگاه وهديه می گرفتیم که من نرفتم .
فردایش داده بودند به خودش آورد خانه .
گفت : « چرا نرفتی بگیری ؟ »
آتش گرفتم..
با غیظ گفتم : « ملت رو مثل نونوایی صف کرده بودن که برن یکی یکی کارت هدیه بگیرن! برم جلوبگم من همسر فلانی ام و جلوی اسمت رو امضا کنم ؟ محتاج چندرغاز پولشون نبودم! » 😏
گمان کردم قانع شد که دیگر من را نبرد سرکارش ...
حتی گفت : « اگه شهید هم شدم ، نرو! » 😅
همیشه عجله داشت برای رفتن . اما نمیدانم چرا این دفعه ، این قدر با اطمینان رفتار می کرد . .🚶♂
رفتیم پلیس ۱۰+ تا پاسپورت امیرحسین را بگیریم ، بعدهم کافی شاپ ..
می گفتم : « تو چرا این قدر بی خیالی ؟ مگه بعدازظهر پرواز نداری ؟ »
بیرون که آمدیم ، رفت برایم کیک بزرگی خرید .
گفتم : « برای چی ؟ » گفت : تولدته! »
اما تولدم نبود 😐
ولی بعد رفتیم خانه مادرم دور هم خوردیم .
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
ان شاالله بقیه پیامهاتون بمونه برای فرداشب همین حوالی😉 هر سوالی ، مطلبی ، نقدی ،پیشنهادی داشتید در
سلام رفقا😍
حالِ دلتون خوبه؟
سلامتید؟
با یک شب تاخیر (معذرت میخوام😕) ، امشب در خدمت شمام❤️
بریم سراغ باقی مانده پیامهای ناشناستون 🚶♂
البته باید بگم
حجم پیامهای دریافتی از جانب شما ، خیلی در شخصی زیاده ...🙃
ببخشید اگر با تاخیر چند ساعته جواب میدیم 🙏🪴