eitaa logo
باند پرواز 🕊
1.2هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
5.3هزار ویدیو
26 فایل
چگونه دربند خاک بماند آنکه پروازآموخته است! اینجا باندپروازشماست وشهداپر پرواز🕊 خوش آمدید💐 کجا گل‌های پرپر می فروشند؟! شهادت را مکرّر می فروشند؟! دلم در حسـرت پرواز پوسید کجا بال کبوتر می فروشند ؟💔 خادم الشهدا @Mohebolhosainam @Am21mar
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ مـ‌هـدی جان_مولای من امسال همه اسکناس های نو و تا نخورده عیـدم را نگه میدارم🌸 برای مژدگانی بہ آن کسی که خبر آمدنٺ را مےدهد✨ مےدانم که می‌آیی😍 https://eitaa.com/BandeParvaz
یا رَب عید اسٺ ، عطا بر همہ ده بر ماتم و اندوه همہ خاتمہ ده پایان غم همہ ، ظهور مهدیسٺ تعجیل فرج بہ مهدے فاطمہ ده
کاری_که_دشمن_میخواست ‼️ دوستان عزیزم بچه انقلابی ها بچه حزب الهی ها بچه ولایتی ها وطن پرست ها لوتی ها خواص یکمی به خودمون بیایم! توی ماجرای مهسا امینی، بعضی هامون بدجور قافیه را باختیم! خوبه حالا که زمان گذشته و تقریباً همه چیز روشن شده، با خودمون مرور کنیم که چه کردیم؟! مسئولین توی اطلاع رسانی حادثه، تعلل کردن و بد عمل کردن! کاری_که_دشمن_میخواست بلافاصله یه عده از ماها، بدون اینکه بدونیم واقعیت چیه و کی به کیه، شروع کردیم به تحلیل و تفسیر و نتیجه گیری و حکم صادر کردن! کاری_که_دشمن_میخواست شروع کردیم به کوبیدن پلیس و اقتدار اونا را نابود کنیم! کاری_که_دشمن_میخواست شروع کردیم به زیر سوال بردن دستورات دین و خداوند متعال، بدون اینکه بدونیم چی میگیم و چی را داریم میزنیم! کاری_که_دشمن_میخواست توی همه متن هامون، مهسا_امینی زدیم و بااین کارمون به ترند کردن و بزرگ شدن این کلید واژه ی فتنه کمک کردیم! کاری_که_دشمن_میخواست به خاطر اینکه پیجمون یا کانالمون دیده بشه و فالوورهامون زیاد بشن و خودمون را به اصطلاح روشنفکر و متمدن نشون بدیم، هر دروغی که دیدیم را انتشار دادیم و بنزین روی این آتش ریختیم! کاری_که_دشمن_میخواست چند روزی گذشت و علناً سرویس های جاسوسی و منافقین، فتنه را شروع کردن! کاری_که_دشمن_میخواست قرآن و کلام خدا را آتش زدن، پرچممون، هویتمون را آتش زدن، چادر از سر ناموسمون کشیدن، حافظان امنیتمون را زدن، به کشور کلی خسارت زدن! کاری_که_دشمن_میخواست و ما_چه_کردیم؟ حقیقت را دیدیم ولی به خاطر اینکه توی مجازی توسط عده ای وحشی، فوش نخوریم، فالوورهامون کم نشن، به خیال خام دشمن، یه موقع اگه اتفاقی برای نظام افتاد، ما بتونیم زود رنگ عوض کنیم؛ فقط سکوت کردیم! کاری_که_دشمن_میخواست از حق و حقیقت و انقلاب و کشور و نظام‌مون دفاع نکردیم! کاری_که_دشمن_میخواست حُرِّ زمان نشدیم، دیدیم که اشتباه کردیم ولی جرات توبه کردن را نداشتیم و شریک دشمن و منافقین شدیم! کاری_که_دشمن_میخواست پس کی میخوایم عمار شویم؟ سلمان شویم؟ میثم تمار شویم؟ تا کی میخوایم کنیم؟! مگه ما مدعی نیستیم؟! مگه ما به خاطر همین نظام و انقلاب، آبرو و جایگاه و امنیت و.... پیدا نکردیم؟! فتنه ها زمان غربالگری است! زمان آدم شناسی است! ای کاش بعضی از ماها که مدعی ولایت مداری هستیم. یکمی، فقط یکمی رَوش و منش حضرت آقا را پیش می‌گرفتیم و توی مواقع حساس و مهم و غبارآلود، درست رفتار می کردیم! بصیر بودیم! کاری_که_دشمن_نمیخواست چه خون دلها خورد علی از دست این جماعت !!!!! 😔 https://eitaa.com/BandeParvaz
😔 یا صاحب الزمان خوشا آنان کہ در دامت اسيرند بہ رخسار دل آرايت بصيرند مڪن از بين ما گلچين ڪہ گفتند: ڪريمان،خوب و بد با هم پذيرند 🍃 🍃 شب تون شهدایی 🌹 https://eitaa.com/BandeParvaz
🖤انا لله و انا الیه راجعون! آجرک‌الله یا‌صاحب‌الزمان عجل‌الله‌فرجه ♥️ انتظار می کشیم آنچنان که پرنده پرواز را، شب روز را انتظار می کشیم آنچنان که خفتگان‌بیداری را و بیداران ظهور را ... پدر مهربانمان تو را چون جان خسته به خواب چون کام تشنه به آب انتظار می کشیم ای وعده ی تضمین شده ی خدا 🌤   https://eitaa.com/BandeParvaz
سلام امام زمانم♥️ سلام پدر مهربانم💚 هر روز بہ رسم نوڪرے از ما تو را سلام اے مانده در میان قائلہ تنها، تو را سلام ما هر چہ خوب و بد، بہ درِ خانہ‌ے توییم از نوڪران مُنتظر آقا تو را ســلام 🌸 https://eitaa.com/BandeParvaz
♥️ صبحی نو سر زد و زندگی به برکت نفس های زهرایی شما آغاز شد و این نهایت امیدواری است که در هوای یادتان، نفس می کشیم و در عطر نرگس بارانِ نامتان، دم می زنیم ... شکر خدا که در پناه شماییم 🌤
♥️ صبحی نو سر زد و زندگی به برکت نفس های زهرایی شما آغاز شد و این نهایت امیدواری است که در هوای یادتان، نفس می کشیم و در عطر نرگس بارانِ نامتان، دم می زنیم ... شکر خدا که در پناه شماییم 🌤 https://eitaa.com/BandeParvaz
🌼 جمعه ها همه چیز تعطیل است..! الا دوست داشتن تو..! 🌼 من هر جمعه براے دوست داشتنت، شروع مے ڪنم زندگیم را... 🌼 https://eitaa.com/BandeParvaz
اصل نداشته‌های زمین؛ مھدیست…💔 💚 بازارِ دنیا عجیب شلوغ است... و ما، راهِ نور را گم کرده ايم! و شما تنها راه بَلَدِ جادّه‌ے نورے... بر تاریکی های دلمان، خط بکش... یگانه امیدِ اهلِ زمین العجل 🤲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
باند پرواز 🕊
#دلنوشته #صبرانه_ای_از_عشق #قسمت_پنجاه_پنجم ✍ چه‌قدر من حرف‌های بغض دار تو بودم که ابرها آن را مع
✍ .🌑. • دلتنگی همان زیارتی است که .🌧. حجم‌درک آن برایِ‌آن قسمتی‌از روح که متصل به بدن است ، سخت است ، لذا قلب‌برای بخشی از خودش اشک‌ را می سازد تا با لباس گریه آرام بگیرد ..‌ • آرزوهای‌ خانواده‌های مضطرب فلسطینی برای امام زمان ..💚 ‌ ✍خب برای بیرون رفتن از خانه؛محدودبودم!اگربراي خريدبهانه میکردم قطعا مامان راضیه پیش دستی ميکردوخودش روانه ی خرید میشد.برای رفتن به خانه ی پدری هم؛بايد بااجازه و هماهنگی با باربد پیش میرفتم وگر نه دوباره بلوایی برپاميشد!دوست داشتم تعقیبش کنم و خودم با او روبروشوم و تکلیف این رفتارهایش را روشن کنم؛اما؛زهي خیال باطل! بهار و سیاوش با جعبه ی شیرینی وارد خانه شدند و سیاوش ماشین جدیدش را آورده بودومامان راضیه داشت اسپند دودميکرد وخوشحال بود!ماشین سوناتاي سفید که خیلی زيباوچشم نواز بود..حالا دیگر باربد گواهی نامه داشت وبرای رانندگی باپرايدش آماده بود و هرشب ما را بیرون میبرد بهاروسیاوش باهم؛نگار و مامان راضیه وبرسام ومن و باربد!گاهی همه میرفتند سوارماشین سیاوش و من وباربد؛تنها میشدیم!اما من همین که آهنگ را پلی (روشن)میکرد عین ابر بهار ميباريدم و نگاهم فقط به بیرون بود وبرای حال دل خودم زار میزدم ...باربد سکوت میکرد و هر از گاهی،چیزی می پرسيدتابرگردم و دل به این گشت دونفره بدهم!اما دل من گرفته بود!این دل مخملي،حالا زبر و زمخت شده بود و نوازش کردنش سخت بود ودست نوازشگر را می بريد و زخمی میکرد!بهار مرا دید و از دیدن من پشت شیشه ی ماشین که حواسم اصلا هم به اونبود؛قيافه ی دردناک و غمگینم دل هر رهگذری را به درد می آورد!دلم میخواست زودتربرگرديم وتنهاباشم!فکر مشاوره به سرش زده بود!بامشورت بامن سیاوش نوبتی گرفت و چند روز بعد قرارشد به مشاوره برویم آن هم با دوبرابرهزينه که خودش متقبل شده بود.البته من مخالف بودم چون پولی برای مشاوره آن استادمعروف نداشتم ونگار میخواست وضعیت را بهبود ببخشد!چون مي دید که دارم دست وپا میزنم و هیچ چیز سر جای خودش نیست!البته باربدنبايد از ماجرا خبردارميشد وگرنه دوباره یک دعوای مفصل برپاميشد!دلم بیتاب بود و باید سوالهاو هرچیزی که بود را در ذهنم طبقه بندی میکردم تا برای حل وفصلشان از مشاور کاربلدمعروف؛ فوت و فن کوزه گری فرابگيرم و راه و چاه را در یابم....لباس شیک و بلندی پوشیدم وکفشهاي نوک تیز پاشنه دارم را برق انداختم و شال زیبایی را انتخاب کردم...کیف زنانه ام را دستی انتخاب کردم تا بتوانم مشاورم را محک بزنم!باید به من میگفت که چه کم دارم؟کجای کار ایراد دارد که تا می آيدعاشقي کند؛ميپرد؟من توقع کمک داشتم وعزمم را جزم کرده و راه افتادم سمت ماشین!سیاوش "اِی ولایی " گفت و بهار لبخندی زدو سوار شدم! ادامه دارد.. ❌کپی به هیچ وجه جایز نیست
عاشقانی که مدام از فرجت میگفتند... عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری 🥀 😔 💚