eitaa logo
باند پرواز 🕊
1.1هزار دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
4.6هزار ویدیو
23 فایل
چگونه دربند خاک بماند آنکه پروازآموخته است! اینجا باندپروازشماست وشهداپر پرواز🕊 خوش آمدید💐 کجا گل‌های پرپر می فروشند؟! شهادت را مکرّر می فروشند؟! دلم در حسـرت پرواز پوسید کجا بال کبوتر می فروشند ؟💔 خادم الشهدا @Mohebolhosainam @Am21mar
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🕊🌷 اگر خواستی زندگی کنی باید منتظر مرگ باشی.. ولی اگر عاشق شدی دوان دوان سمتِ فدا شدن در راهِ معشوق میروی.. این خاصیت کسانی است که در فکر جاودانه شدن هستند.. 🌷🕊 💐 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 https://eitaa.com/BandeParvaz
طلوعی دوباره است که تو را میخواند عقل و عشق در رگهای جاریست عقل میگوید برو و عشق میخواند بیا ... آنگاه ست که در آغوش معشوق و معبودت جای میگیری .... 🌷🕊 تولد: اول مهر۵۷ = ۲۳ خرداد ۹۴ پیرانشهر، نوار مرزی شمالغرب درگیری با تیم های ترور و خرابکاری گروهک پژاک.. 🌹 https://eitaa.com/BandeParvaz
به قلبت نگاه ميكند اگر جايی برايش گذاشته باشی مي آيد مي ماند لانه ميكند تا همراهیت کند پس از فاصله نگیریم🌷🕊 💐 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم https://eitaa.com/BandeParvaz
به مادر قول داده بود بر می گردد … چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد لبخند تلخی زد و گفت : بچه م سرش می رفت ولی قولش نمی رفت … 💐 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم https://eitaa.com/BandeParvaz
با یک تیر دو نشان زدند علی اکبر رفتند علی اصغر برگشتند!! 🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿 https://eitaa.com/BandeParvaz
🚩 سنگر خاطره... در آشپز خانه غرق حال و هوای خودم مشغول کار بودم که محمد رضا با صدای بلند گفت: مادر نگاه کردم و دیدم دم در ورودی ایستاده. آمد توی آشپزخانه و شروع کرد به چرخیدن دور من و میگفت مادر حلالم کن مادر حلالم کن. گفتم: آخه چیکار کردی که حلالت کنم؟! گفت: وقتی آمدم صداتون کردم متوجه نشدید، بعد با صدای بلند صداتون کردم. حلالم کنید اگه صدایم را روی شما بلند کردم... 📚منبع: کتاب همسفر تا بهشت ۱ص۹۴ 🕊🌹 🌹 https://eitaa.com/BandeParvaz
🔸من رو بذار و برو؛ امام زمان(عج) رو به رویم نشسته... |در فاصلۀ چندمتری، با بعثی‌ها درگیر شدیم. کاظم روی تپه بود که زخمی شد. رفتم کنارش و دیدم خونِ زیادی ازش رفته. خواستم بلندش کنم که بهم گفت: من رو اینجا بذار و برو... بهش گفتم: تو رو می‌رسونم بیمارستان ... اما کاظم گفت: آقا امام زمان(عج) رو به رویم نشسته... بعد هم آرام گفت: السلام علیک یا امام زمان(عج) و پر کشید... . 👤خاطره‌ای از زندگی 📚منبع: کتاب افلاکیان، صفحه ۱۷۸ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╭┈───── 🌱🕊 ╰─┈➤ @BandeParvaz