┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
#رمان
#گردان_قاطرچیها
🔹داوود امیریان
◾️قسمت 6
يوسف شصت و هفت کیلو و چهارصد و پنجاه گرم وزن داشت که در مرحله ی آخر عملیات آزادسازی خرمشهر شرکت کرد! شب سوم خرداد ۱۳۶۱
بود.
چند ساعت بعد، نزدیک سپیده دم وقتی دو امدادگر میخواستند زیر آتش گلوله های دیوانه وار بعثی ها یوسف را با بدن مجروح و خونی روی برانکارد بگذارند و به آمبولانس برسانند وزن، یوسف هفتاد و دو کیلو و ششصد و ده گرم شده بود!
بچه ها با شور و هیجان آماده میشدند تا در تاریکی شب سوار ماشینها شوند و به خط نبرد بروند دل تو دل هیچ کدامشان نبود، اضطراب عجیبی در دل همه بود؛ اما هیچ کس به روی خودش نمی آورد. برعکس، همه سعی میکردند بخندند و با مزه پرانی و شوخی به هم روحیه بدهند.
سلاح ها را برای آخرین بار بازبینی میکردند. خشاب گلوله ها را در جاخشابی و نارنجکهای چدنی چهل تیکه را در جای مقرر روی سوراخ فانسقه کنار قمقمه ی آب بند میکردند. بعضیها جوگیر شده بودند و به پیشانی خود یا دوستانشان سربندهای سرخ و سبز گره میزدند.
چند نفر چفیه هایشان را به کمر بسته بودند. چند نفری هم بهترین لباس نظامیشان را که تمیز و اتو کشیده بود پوشیده بودند و پوتینهای مشکی شان را واکس می زدند؛ انگار به جشن و عروسی میرفتند میخواستند خوشتیپ و مرتب باشند.
این وسط یوسف بود که بیشتر از همه هیجان زده شده بود و یک جا بند نمی شد در میان سروصدای همهمه و بگو و بخند و سرودهای حماسی، صدای یوسف از همه بلندتر بود که به این و آن بند می کرد و در کار هرکس اظهار نظر می کرد.
در منطقه ی حمله آسمان از منورهای سرخ و زرد روشن شده بود. انگار در آسمان چلچراغ های عظیم و پر نوری نصب کرده بودند که نورش روی زمین میرقصید و یکدم خاموش نمیشد. منورها پشت سر هم روشن می شدند و اجازه نمیدادند زمین زیر شنل تاریکی فرو برود. اما یوسف اصلا توجهی به آن منطقه نداشت و فقط و فقط به بچه های هم گردانی اش بند کرده بود و آقابالا سری میکرد.
گاهی به جوان خنده روی تیربارچی امر و نهی میکرد که حواست به نوار گلوله ها باشد، خاکی و گلی نشود و در لوله ی سلاحت گیر کند بعد به عاقله مردی که راکت انداز آرپیچی در دستش بود هشدار میداد که موقع شلیک حواست به پشت سرت هم باشد، یک وقت آتش عقب آرپیچی افراد پشت سرت را شلوپل نکند و مصیبت به بار بیاورد!
به امدادگرها بند کرده بود، واقعاً کارشان را بلدند اصلاً درست و
درمان آموزش امدادگری دیده اند یا همین طوری امدادگر شده اند، ببینم دستاتون رو استرلیزه کردید؟ به وقت مجروحی، خونی، نبینید غش کنیدها باریک الله کارتون رو خوب انجام بدید.
سید علی، معاون اول فرمانده گردان از دست یوسف، عصبی شده بود...
ادامه دارد ⏪
#رمان📖
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
#انس_با_قران
مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّه
هر چه از نیکویی به تو رسد
از جانب خداست
🕊نسا ۷۹
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
بزرگترین نخلستان ایران در آبپخش در استان بوشهر. حدود دو میلیون نخل در این منطقه وجود دارد.
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
20.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄
#امام_خامنهای
🟡 رهبر انقلاب، در دیدار زنان و دختران: حضرت زهرا سلاماللهعلیها، الگوی جاودان زن مسلمان در عبادت، سیاست، تربیت و زندگی است.
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
🍬
💓 با درمان ناباروری، فصل جدید زندگی خود را در کنار ما با آرامش آغاز کنید...
💥⚡️با فوروارد این پست، کانال "طبیبِجان" رو به ۱۲۰ کا برسونید، تا دوره درمان (انواع) ناباروری رو بهصورت رایگان در همین کانال برگزار کنیم...
☄ ارتباط اسیدی و قلیایی بودن بدن با جنسیت فرزند...
☄ تشریح درمان(انواع) ناباروری، در طبسنتی بهصورت رایگان...
🔗 برای دریافت مطالب:
🍃 وارد کانال رسمی طبیبِجان بشوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/3658612752C778c1803ba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━
بازی جالبیه😅🤩
#بنده_امین_من
#هشت_تا_چهارده_سال
@Bandeyeamin_man
─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─