1_788325432.mp3
7.95M
♡••
#علیرها
بیااےامیدمن...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
AUD-20201210-WA0005.mp3
1.78M
♡••
#استادفرهمند
دعاے عهد..🕊
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
بازهمـ زائـــــرتان نیستمـ
آقــــــااز دور ســَـــــــــلامـ...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
عِشقـ یعنۍڪہدَمۍ بشنویۍازنامـِ رِضا(ع)
و دِلـتــ گریہ ڪنان راهۍ مَشــہَـــد بشود...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
خُـــــــدایۍ را دوست دارمـ
ڪہ عالمـ همہ شیدایۍ اوست...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
Hamed Mahzarnia Emam Reza 320.mp3
7.76M
♡••
#حامدمحضرنیا
یاامام رضا(ع)...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
دست تنهاییت را
به سوی هیچکس دراز نکن
تامنت هیچ خاطره ی اشتباهی
بر سر بی کسی ات نباشد ...
#سیمینبهبهانی
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
بہ راحتۍنوشتیمـ
بابا نــــان داد
ولۍ ندانستیمـ
بابا براے دادنِ نان
جــَــوانیش را داد...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡••
پیشاپیش روز پــــــــدر بر همه
پدران دلسوز و مهربان مبارک باد..❤️
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
روزِ مرد نداشتند
لیڪن روزها را مردانہ ساختند
تنها جورابشان سوراخ نبود
ڪہ پیڪری سوراخ شده
ازگلوله و ترڪش داشتند!
پاس میداریمـ یادِمردانِ مردِسرزمینمان را
پیشاپیش روزِ مردان واقعۍ مبارک...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
بارانِ عشق
♡•• کتابصوتی#سلامبرابراهیم گوینده:احسان گودرزی ناشر:نشر شهیدابراهیمهادی قسمت شانزدهم(جلددوم)📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
part17_salam bar ebrahim.mp3
10.39M
♡••
کتابصوتی#سلامبرابراهیم
گوینده:احسان گودرزی
ناشر:نشر شهیدابراهیمهادی
قسمت هفدهم(جلددوم)📚
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡••
دوست بداریـد و بگذارید ڪہ
دوســـــت داشتـہ شویـد
آدم بدونِ ایـن بساط ها
زندگۍاز گلویَش پـایین نمۍرود...
#مریمقهرمانلو
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
بارانِ عشق
#قسمت_132 #عشق_اجباری دستم رو از دستش نکشیدم گفتم تسلیمش میشم .باخودم گفتم بسه دیگه تمومش کن توکه
#قسمت_133
#عشق_اجباری
دیگه از دیدنش حس خوبی نداشتم ، تموم احساسم تبدیل به پوچی شده بود ، فقط نفرت بود و نفرت ... پتو رو روسرم کشیدم و با بغض و نفرت گفتم :
- حالم از خودتو محبتای دروغیت به هم میخوره ... برو بیرون اصلاً فکر کن این دختری که به زور تو این خونه نگهش داشتی مرده ، جسدشم پوسیده، دیگه نمیخوام حتی یک دقیقه هم ببینمت .
پتو رو از رو سرم برداشت ، با چشمهای اشکیم بهش نگاه کردم، خودش هم داغون بود، چشمهاش داد میزدن بهار پشیمونم، از همه چیز خستم ، لااقل تو درکم کن، لیوان شیر رو جلو صورتم گرفت و با صدای بم شده و گرفته ای گفت :
- پاشو این شیرو بخور شام که نخوردی نمیذرام با شکم گشنه بخوابی.
یه جوری لیوان شیر رو پس زدم که لیوان از دست کیان افتاد و با پاشیدن شیر تو اتاق و اصابتش به زمین صدای خرد شدنش پیچید.
با حرص و غضب غریدم :
- برو بیرون نمیخوام ریختتو ببینم، نمیتونم تحملت کنم برو بیرون.
دستش رو به سرش گرفت و با حالت عصبی ، عصبانیتی که از منو رفتارم نبود و بیشتر به رفتارخودش مربوط میشد ،گفت :
- من ...من یکم زمان میخوام بهار ... باور کن مسئله کوچیکی نیست که بخوام راحت باهاش کنار بیام، بخدا همه چی مثل قبلِ فقط من ... غرورم ، غرورم داره میترکه.
از نفرت دندون هام رو هم سابیده میشدن و چشمهام از اشک پر میشد ، آرنج دستم رو رو بالش جک زدم و به حالت نیم خیر شدن با حرص و خشم بیشتری گفتم :
- امشب بهم ثابت کردی که آدمی نیستی که بهت تکیه کنم ، ثابت کردی کسی نیستی که بتونم باهاش همه چیزو فراموش کنم به زندگی دل خوش کنم و بگم گور بابای گذشته ها من خوشی میخواستم که الان دارم، اینارو میگم ،چون بهم فهموندی من دختری نیستم که ارزش زندگی و دوست داشتن داشته باشم چون یه بار به اجبار زمین خوردم دیگه حق ندارم زندگی کنم ، چون به ناروا غارتم کردن ازم همه چیزمو دزدیدن و نتونستم کاری بکنم دیگه باید برم بمیرم ، تو امشب اینارو بهم ثابت کردی ، اشکالی نداره منم کم کم با درد خودم کنار میام شاید اصلاً حق با تو باشه ،اما ... اما " چونه م میلرزید ، انگشت اشاره دست آزادم رو بالا گرفتم و با اخطار گفتم : بمیرمم نمیذارم دست کثیفت دیگه بهم بخوره از حالا به بعد همون که خودت گفتی تو میشی بابا منم همون حس دختر بودنمو دارم؛ فقط اینجوری میتونم تو خونت بمونم و تحملت کنم اما اگه تو نمیتونی تحملم کنی بگو تا هر چه زودتر از دست تو و این کاخ نحست خلاص بشم و برم.
نگاه ترسیده و ناامیدش چنگی به دلم نمیزد ، سرم رو، رو بالش انداختم و دوباره پتورو کامل رو خودم کشیدم ،باید بره بیرون ازش متنفرم ، کیان تو دلم مُرد ... نمیذارم این احساس بچه گونه ام رو ذهن و روحیه م تاثیر بیشتری بذاره.
آروم گریه میکردم غرور شکسته م اجازه نمیداد تا صدای گریه هام رو بلندتر کنم تا کیان به اوج ضعیف بودنم پی ببره ... ضعیف بودم و چاره ای جز موندن اینجارو نداشتم ،نیش و زخم زبونهای خودش و تیکه پاره شدن دلم رو به سواستفاده گری های سهیل و گرگهای درنده مشابش ترجیح میدادم ... کیان بد بود خیلی هم بد بود اما برام امنیت داشت یه حس اعتماد محکم که دنیام رو قرص میکرد کنار خودش جام همیشه امن و محفوظه .
سیاهیه اتاقم رو پتوم سایه انداخت ، چراغ رو خاموش کرد، منتظر بودم صدای در بیاد و از اتاقم بیرون بره اما دقیقه ها طول کشید و همچین صدایی به گوشم نرسید تنها صدای نفسهای کلافه و خودخوریهای عصبیش بود که اون سکوت رو در هم میشکست، چند دقیقه بعد تختم فرو رفت ، اومد کنارم دراز بکشه ، چه جوری نامردی میکرد و ادعای مرد بودنش میشد ؟ چه جوری درد به جونم مینداخت و ادعای دوا و درمون بودن میکرد ؟
با عصبانیت پتورو پس زدم و با جیغ و گریه به جونش افتادم ، خودم رو میزدم کیان رو میزدم ، دلم از تموم دنیا پر بود اگر دستم به تموم دنیا میرسید قطعاً امشب اونهارو هم به باد ناسزا گفتن و خشمم میگرفتم ...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
بارانِ عشق
#قسمت_133 #عشق_اجباری دیگه از دیدنش حس خوبی نداشتم ، تموم احساسم تبدیل به پوچی شده بود ، فقط نفرت
#قسمت_134
#عشق_اجباری
کیان که از گریه و بدو بیراه گفتنم عاصی شده بود نوچ کلافه واری گفت و مچ هر رو دستهام رو محکم گرفت ، تو اون تاریکی چشمهاش هم برق داشتن، شاید برق عصبانیت بود که حدس میزدم بخاطر پنجه هامه که تموم سرو گردنش رو خراش دادم، اما اشتباه فکر کردم چون بدون اینکه بهم اجازه گفتن جمله نفرت انگیز دیگه ای رو بده، انگشتش رو گذاشت جلوی دهن وبینیش هیس بهار بس کن من دوست دارم تو عشق منی فقط یه کم فرصت میخوام.
.. انگار انقدر دلتنگمه که سدّ غرور و کِبرش و حتی غیرتش از رازی که چند شب پیش فهمیده هم شکستن ...
، شاید اگر یکی دوساعت پیش منو اینجوری می موند احساسم برای همیشه پابر جا میموند ، اما اون منو له کرد ، غرورم رو شکست ، بهم زخم زد که من ارزش عشق و ملکه شدن تو زندگیش رو ندارم
- تو مال منی بهار ... مال خودمی ... اجازه نمیدم چیزی تورو ازم دور کنه ... نمیذارم چیزی تورو ازم بگیره ... بهت گفتم فقط بهم زمان بده .
با مشت بی جونی رو شونه ش زدم :
- پاشو برو بیرون بذار با درد خودم بمیرم.
آهسته و مرموز نجوا کرد :
- نه بهار ... نه ... نمیرم ... نمیتونم الان با این حال تنهات بذارم ...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡••
#راغب
پِـدرم...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
گفتبا پدر یہجملہ بساز
گفتمـ من با پدرجملہ نمۍسازمـ
دنیــــــــــامو مۍسازمـ...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
Aron Afshar - Pedar (128).mp3
1.64M
♡••
#آرونافشار
پِـــدر...🌱
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
گرگ ها خوب بدانند ، در این ایل غریب
گر پدر نیست ، تفنگ پدری هست هنوز...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡••
شیعہ ببیند و ڪیف ڪند..🌱
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
مردانگی از اسم علی نام گرفت
مهتاب زرخسار علی جام گرفت
چون کعبه شکافت آفرینش خندید
یعنی که تمامِ عشق انجام گرفت...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
جلوه بخت تُـو دل مۍبرد از شاه و گدا
چشم بد دور ڪہ هم جانۍ و هم جانانۍ...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
♡••
آخر همہ باید بہ علی رو بزنند
هم شیعہ و هم سُنّۍ از او دَم بزنند
در قبر چنان مدح بخوانم ز علی
تا هر دو ملڪ ز شوق زانو بزنند ...
༻ @Cafee_eshgh ༺
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄