بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃💖 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_سی_و_دوم(الف) ✍در همهمه ی فکری خودم و مادر،راهی هتل شدیم. ذ
💐🍃🌸
🍃💖
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_سی_و_دوم(ب)
با یان تماس گرفتم
آرامش چهره اش را از اینجا هم میتوانستم ببینم
- کجایی دختر ایرونی؟
جمله اش کامل نشده بود که صدای عصبی عثمان گوشم را آزار داد
- هیچ معلومه کدوم گوری هستی؟😡آخه تو کی میخوای مث بقیه آدما زندگی کنی؟؟؟؟
هیچ وقت،اگر هم میخواستم،خدای این آدمها بخیل بود!
حوصله ای برای پاسخگویی نبود،پس گوشی را قطع کردم.
چندین بار گوشیم زنگ خورد عثمان بود جواب ندادم.
ناگهان صدایی عجیب در حیات پیچید،
صوت داشت آهنگ داشت،🎼چیزی شبیه به کلمات سجاده نشینِ مادر
انگار خدای این مسلمانان،سوهان به دست گرفته بود برای شکنجه ام.
درد به معده و سرم هجوم آورد حالم خوب نبود و انگار قصد بدتر شدن داشت.
کاش گوشهایم نمی شنید.
منبع این صداها از کدام طرف بود؟
بی حس و حال،جمع شده در معده،روی یکی از پله ها نشستم.
یکی از کارگران که مردی میانسال بود در حالیکه آستینش را بالا میزد به سمت حوض رفت.
شیر آب کنارش را بازکرد.
آب با فشار و رنگی زرد از آن خارج شد.
مرد چه میکرد؟
یعنی وضو بود؟
اما مادر و یا عثمان که به این شکل انجامش نمیدادند😳
روبرویم ایستاد:
- خانووم نمیدونید قبله کدوم طرفه؟
مزحکترین سوال ممکن را پرسید،آن هم از من!
مسیر خانه ی خدایش را از من میخواست!
پسر جوانی که همراهش بود صدایش زد.
- مشتی این فارسی بلد نیست.
حالا مجبوری الان نماز بخوونی؟برو خونه بخوون
مرد سری تکان داد
- نمازو باید اول وقت خوند.
پسر جوان سر از تاسف تکان داد.
یعنی مسلمان نبود؟
دختری جوان از خانه خارج شد
- مشتی قبله اینوره
سجاده تو یکی از اتاقا پهن بود،اون خانومه هم رفت روش وایستاد واسه نماز.
پیرمرد تشکری پر محبت کرد
- ممنون دخترم.
ببین میتونی یه #مهر واسم پیدا کنی؟
دختر ایستاد
- نه ظاهرا از #اهل_تسنن هستن.
اون خانومه نه مث ما #وضو گرفت،نه مث ما #نماز خوند.
#مهر هم نداشت.
پیرمرد با چشمانی مهربان به سمت باغچه رفت،چیزی را در آن جستجو کرد.
سپس با سنگی کوچک در گوشه ای از باغ ایستاد.
سنگ را روی چمن ها قرار داد و روبرویش ایستاد
نماز خواند.
تقریبا شبیه به مادر با اندکی تفاوت.
#سجده رفت اما به روی سنگ.
خدای این مردمان در این سنگ خلاص میشد
چقدر حقیر!
صدای گوشی بلند شد اینبار یان بود.
- دختر ایرونی هم انقدر کم حوصله؟
اون دیوونه که گذاشت رفت
برای کنترل درد معده نفسهایی عمیق کشیدم.
صدایش نگران شد
- سارا حالت خوبه؟
نه خوب نبود،سکوت کردم
- سارا ما با هم دوستیم پس بگو چی شده مشکل کجاست؟
حال مادر چطوره؟
چشمم به نماز خواندن پیرمرد کارگر بود.
- از اینجا بدم میاد
باز هم صدایش نرم شد و حرف هایش پر از آرامش!
⏪ #ادامہ_دارد...
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیف حاج قاسم سلیمانی از زبان رئیس مجلس(آقای قالیباف) در گفتوگوی شبکه یک...
ـــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــ
@khamenei_shohada
✨ لوح| رهبرانقلاب: باید از برکت روز بيست و پنجم ماه ذیقعده که روز #دحوالارض است استفاده کرد.
🖨 چاپ👇
http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=37422
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وداع سوزناک فرزند شهید جهادگر بسیجی #جمال_کریمی با پیکر مطهر پدرش
دو شب گذشته تروریستهای مزدور دو بسیجی را در منطقه اورامان در حال توزیع بستههای کمک مومنانه برای مستمندان را به شهادت رساندند
ـــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــ
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حتما ببینید
#کلیپ
وقتی شهید #مهدی_زین_الدین این گونه در مورد گناهانش صحبت می کند ما چه چیزی برای گفتن داریم؟
ـــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
به ابومهدی گفتم خسته نشدی این همه مبارزه کردی؟
چرا استراحت نمیکنید و تفریح نمیروید؟ ابومهدی در پاسخ سؤال ما روایتی از حضرت رسول(ص) خواند: «سیاحت امت من جهاد است»
این جمله شاهکلید فعالیت تمامی مجاهدین اعم از ابومهدی، حاج قاسم سلیمانی و هادی العامری است. فکر کنم تنها شبی که حاج قاسم و ابومهدی توانستند راحت بخوابند همان شب جمعهای بود که به شهادتـــ🕊🌹ـــــ رسیدند.
ـــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیانات منتشرنشده رهبرانقلاب درباره قطعنامه۵۹۸
انتشار بمناسبت ۲۷ تیر ماه #سالروز_پذیرش_قطعنامه۵۹۸
توسط حضرت امام خمینـی (ره)
ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃💖 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_سی_و_دوم(ب) با یان تماس گرفتم آرامش چهره اش را از اینجا هم می
💐🍃🌸
🍃💖
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_سی_و_سوم
✍حرفهای آن روز یان،آرامشی سوری به وجودم تزریق کرد و قول داد تا برای پیدا کردن پرستاری مطمئن،محض نگهداری از مادر و انجام کارهای خانه با آن دوستِ ایرانی اش هماهنگ کند.
عصر برای تسویه حساب و جمع آوری وسایلم به هتل رفتم و با تاریک شدن هوا باز هم آن صوت عربی را از منبعی نامشخص شنیدم.
انگار حالا باید به شنیدن چند وعده ی این نوای مسلمان خیز عادت میکردم
وقتی به خانه رسیدم کارها تمام شده بود و پیرزنی چادر_مشکی پوش،نشسته روی یکی از آن مبلهای چوبی با روکش قرمز و قدیمی اش انتظارم را میکشید.
گوشیم زنگ خورد،یان بود.
میخواست اطلاع دهد که دوستش،پیرزنی مهربان و قابل اعتماد را برای کمک و پرستاری از مادر،روانه خانه کرده.
من در تمام عمر از زنانی با این شمایل فراری بودم حالا باید یکی شان را در دیدار روزانه ام تحمل میکردم و مزحکترین ایده ی ممکن،اعتماد به یک ایرانی!
چاره ای نبود،من اینجا کسی را نمیشناختم پس باید به یان و انتخاب دوست ایرانی اش اعتماد میکردم.
مدتی گذشت.
مادر همان زن بی زبان چند ماه اخیر بود و فقط گاهی با پیرزن پرستار چای میخورد و به خاطرات زنانه اش گوش میداد و من متنفر از عطر چای به اتاقم پناه میبردم.
اتاقی به سکوت نشسته با پنجره هایی رو به باغ
در این چند وقت از ترس خوی جنگ طلبی مسسلمانان ایرانی،پای از خانه بیرون نگذاشتم و دلم پر میکشید برای میله های سرد رودخانه.
خاطرات دانیال،عطر قهوه شیشه ی باران خورده و عریض کافه ی محل کار عثمان!
اینجا فقط عطر نان گرم بود و چای مسلمان طلب.
گاهی هم پچ پچ کلاغهای پاییز زده در لابه لای شاخ و برگِ درختان باغ.
اینجا بارانش عطر خاک داشت،دلیلش را نمیدانم اما به دلم می نشست.
یان مدام تماس میگرفت و اصرار میکرد تا برای آموزش زبان آلمانی به عنوان مربی به آموزشگاهی که دوستش معرفی کرده بود بروم،
بی خبر از ناتوانیم برای فارسی حرف زدن.
پس محض خلاصی از اصرارهایش هم که بود واقعیت را به او گفتم و او خندید،
بلند و با صدا،
اما رهایی در کار نبود چون حالا نظرش جهتی دیگری داشت و آنهم رفتن به همان آموزشگاه برای یادگیری زبان فارسی بود.
یان دیوانه ترین روانشناسی بود که میشناختم
چند روزی به پیشنهادش فکر کردم،بد هم نمیگفت.
هم زبان مادری را می آموختم،هم تنفرم را با زبانشان ابراز میکردم.
نوعی فال و تماشا!
یان با دوستش هماهنگ کرد و مدتی بعد از آموزشگاه برای دادن آدرس،تماس گرفتند و پروین، پیرزن پرستار،آن را در کاغذی یادداشت کرد و به دستم داد.
دو روز بعد،عزم رفتن کردم با شالی مشکی که به زور موهای طلاییم را میپوشاند.
@khamenei_shohada
⤴️ خاطره ای از شهید
جواد مربی تخریب بود یک روز در میدان نبرد در حالی که تیرها مثل رگبار از روی سرش رد میشدند در حال جمع آوری مین ها بود تا راه را باز کند همان چند روزی که در عراق بود خیلی عرب ها با او دوست شده بودند آنقدر که حاظر نبودند به مناطق خطرناک برود اما جواد میگفتند من اومدم تا به هرشکلی که هست هرکاری که از دستم بر می آید انجام دهم و در نهایت به شهادت برسم
#شهید #جواد_کوهساری
#تله_انفجاری
#ایام_شهادت
ــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
شما بگید این لحظه چقدر می ارزه
رفقات اومدن چرا پس باباییم توی سوریه جا مونده
منتظرتم بابایی...
🌷فرزند #شهید_مهدی_عسگری 🌷
#شبتون_شهدایی
ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
﴾﷽﴿
ما ڪاخ نداریم بدان فخر فروشیم
اموال نداریم کہ بر فقر بپوشیم
داریم گرانمایہ ترین ثروت عالم
یڪ رهبر و او را به جهانے نفروشیم
#الهم_الحفظ_قائدنا_الخامنه_ای
#صبحتون_ولایی
ــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
🔰خدمتی که ذخیره آخرت شد؛
در سفری که به کربلا داشتیم شهید حسین هریری در حال قدم زدن در اطراف بین الحرمین بود ،که یکی از خدام حرم حضرت عباس(ع) اشاره ای کرد به حسین و چند نفری که با هم بودیم برای کمک به ساخت برخی کفشداری های اطراف حرم که در حال حاضر ساخته و آماده شده است.
با شهید بزرگوار تا پاسی از شب در حال خدمت و ساخت بخشی از کفشداری حرم حضرت عباس (ع) بودیم، در همان حال به فکر گرفتن روزی از حضرت علمدار کربلا و ارباب بی کفن بودیم که شهید هریری عنوان داشت:
"خدا همین کار ما را ان شالله ذخیره آخرت قرار بدهد و وسیله شفاعت باشد."
و این رفتار شهید هریری از علاقه شدید او به حضرت سیدالشهدا(ع) و ساقی العطاشا حضرت عباس(ع) برای من خاطره شد.
🌷شهید #حسین_هریری🌷
📎به روایت دوست شهید
ــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــ
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ببینید
دل که هوایی شد
پرواز است که
آسمانیت می کند
و اگر بال خونین داشته باشی
آسمان هم طعم کربلا میگیرد
کلیپ دیدنی از پروازهای
🌷سردار شهید حاج #احمد_مایلی🌷
ــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada
🍃🌷🍃🌷🍃
🌸✨مرامهای خاص زیاد داشت اما بعضی چیزها برایش قانون بود و #خط_قرمز داشت و یکی از آن خط قرمزها این بود:
محمد حسین همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشمخورش از بقیه جاها بیشتر بود را به عکس #شهدا تعلق میداد و تو باید قبول میکردی که به واسطه عکس شهدا حرمت حضور شهدا را در خانه رعایت کنی و گرنه ... .
🌸✨قرارداد که تمام میشد و خانه را که میخواستیم عوض کنیم بعضأ عکسها هم نو میشد!
یادم هست وقتی پوسترهای کم عرض شهدا مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد که عکسهای بیشتری را میتواند در خانه جا بدهد.
راوی: همسر شهید
#شهید #محمدحسین_محمدخانی🌷 #شهید_مدافع_حرم
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینها را ، اعدام کنید ؟!
.
استاد #رحیم_پور_ازغدی
.
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫بشارت بزرگی دیگر از رهبر عزیز انقلاب:
بدانید دشمنان همه تدبیرهایی که علیه ملت ایران انجام میدهند به توفیق الهی به ضرر خودشان تمام خواهد شد. همه شما شکست آمریکا را خواهید دید. همه شما به زانو در آمدن صهیونیست را خواهید دید. همه شما عظمت و عزت نهایی ملت ایران را مشاهده خواهید کرد.
#بشارت
#کلیپ
@khamenei_shohada
💥 رهبر انقلاب :
👈🏻 به قارون نمیگفتند که هر چه را داری یا نداری دور بریز؛ میگفتند آنچه را داری #وسیله قرار بده.
✅ پول و ثروت دنیا #وسیله است، وسیلهی رسیدن به مقامات عالیهی بشری و انسانی است، وسیلهی رسیدن به مقامات معنوی است؛ میتواند وسیله باشد.
💥 شما میتوانید با پول دنیا را آباد کنید، زندگیهای انسانها را نجات بدهید، تبعیض را برطرف کنید، فقرا و ضعفا را از حالت فقر و ضعف بیرون بیاورید.
@khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفیق شهید عاقبت شهیدت می کند
و چه داستان عجیبی است این رفاقت بین شهدا ...
زنجیره وار و به هم متصل
حاج سعید هم با شهید علمدار رفیق بود،
عکس اش را چسبانده بود روی سینه اش،
روی آن لباس خاکی سپاهی اش که همیشه
و همه جا همراهش باشد .
گویی راه و رسم شهادت را نشان اش می داد .
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_حاج #سعید_کمالی
@khamenei_shohada
#فرازے_از_وصیتنامہ
●باید قوی باشید،نبایداجازه بدهید درانگیزه تان ضعف مستولی شود.اگربترسیم وهراس داشته باشیم وازاین مسئله کناره بگیریم،فردا دشمن به ایران می آید.
●مانبایداجازه بدهیم که داعشی هافکرتعدی وتجاوزبه ناموس شیعه رادرذهن بپرورانند وبه حریم اهل بیت توهین واهانت کنند.
●باید از اسلام دفاع کنیم تا دشمنان نتوانند قدرت پیدا کندوپیشروی کند، وظیفه همه ی ما این است که ازدین وناموس خود دفاع کنیم.
#شهید #سید_محمد_موسوی_ناجی
#سالروز_شهادت🌷
ـــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ
@khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💐🍃🌸 🍃💖 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_سی_و_سوم ✍حرفهای آن روز یان،آرامشی سوری به وجودم تزریق کرد و
💐🍃🌸
🍃💖
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_سی_و_سوم(ب)
ماشین ارسال شده از آژانس محل در هیاهوی خیابانها مسیر را میافت و من می ماندم حیران از این همه تغییر در شکل ظاهری مردم مسلمانان.
اینجا زیادی با اسلام مادر فرق نداشتند،پس آن ازدحام زنان #چادر پوش در خاطرات کودکیم به کجا کوچ کرده بودند؟
وارد آموزشگاه شدم.شیک بود و زیبا با دکوری نسکافه ای رنگ و عطر قهوه
بو کشیدم،عطر قهوه فضا را در مشتش می فشرد و مرا مست و مست تر میکرد.
رو به روی منشی که دختری جوان با موهایی گیر کرده در منجلابی از رنگ #شرابی و صورتی خوابیده در نقش و نگار لوازم #آرایش بود،ایستادم با کلماتی #انگلیسی از او خواستم تا با مدیر صحبت کنم.
آبرویی بالا انداخت
- نازی،نازی بیا ببین این دختره چی میگه؟
من که زبان بلد نیستم
نازی آمد با مانتویی که کشیدگی دکمه هایش از اجبار برای بسته ماندن خبر میداد و صورتی نقاشی شده تر از منشی.
بعد از سلام و خوش آمد گویی خواست تا منتظر بنشینم.
نشستم بی صدا و چشمانی که عدم هماهنگی بیشتری را جستجو میکرد.
عطری تلخ و #مردانه در فضا پیچید،درست شبیه همان ادکلنی که دانیال میزد.
چشمانم را بستم
دانیال زنده شد.
خاطراتش،خنده هایش،مهربانی هایش،اخمهایش،صوفی اش، خودخواهی اش و خدایی که دست از سر زندگیم برنمیداشت.
سر چرخاندم به طرف منبع تجدید کننده ی خاطراتم.
پسری که قدِ بلند و هیکل تراشیده اش را از پشت سرش دیدم،
با صدا میخندید و با کسی حرف میزد.
در اتاقی که درب نیمه بازش اجازه ی مانور را به چشمانم می داد.
کمی چرخید،نیم رخش را دیدم،
آشنا بود زیادی آشنا بود!
و من قلبم با فریاد تپید
⏪ #ادامہ_دارد..
@khamenei_shohada
برگرد تنها یک بغل بابای من باش
یا یک بغل بابا بیا و جای من باش...
آقا محمد مهدی؛ فرزند معزز #شهید_حمیدرضا_فاطمی_اطهر🌷
نگاهت بیش از پیش شرمنده ام کرد محمدمهدی جان
#شبتون_شهدایی
@khamenei_shohada
نیاز بہهیچ زبان شاعرانہاے نیسٺ
فقط رَبَنـا آتِنـا فِے دنیا
ڪربلا...ڪربلا...ڪربلا
باز هم زائرتان نیستم از
دور سلام ارباب
صلےالله علیڪ یااباعبدالله
#صبحتون_حسینی
ـــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ
@khamenei_shohada