eitaa logo
بیّنات
1.4هزار دنبال‌کننده
64.7هزار عکس
49.9هزار ویدیو
438 فایل
این کانال بر اساس اعتقاد به توحید و تحول بدون مرز کمال گرا، تحت لوای ولایت، تعقل و تدین ایجاد شده است. (کپی و انتشار، فقط با ذکر یک صلوات) (با عرض پوزش تبادل و تبلیغات نداریم)
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️ به مناسبت ایام علیه‌السلام ▫️آمده بود دیدن امام، امام از فرموده‌های صلی الله علیه وآله برایش می‌گفت؛ ...از این‌که هرکس یتیمی را نگهداری کند، خدا حافظش خواهد بود؛ از این‌که هرکس یتیمی را نوازش کند، به تعداد موهای سر آن یتیم، قصرهای بهشتی نصیبش خواهد شد... سپس امام علیه‌السلام فرمودند: اما یتیم‌تر از کودک پدر مرده، کسی است که از امامش دور افتاده باشد؛ نه راهی به محضر امامش دارد، نه احکام دینش را می‌داند، هدایت چنین کسی، ثوابش مثل بر دامن نشاندن یتیم است، کسی که او را هدایت کند، در بهشت همنشین ما خواهد بود. 📚 تفسیر امام علیه‌السلام، ص338. https://eitaa.com/Bayynat
⭕️ ماجرای بیماری (ره) در کودکی 🍂 علامه (ره) می‌گفتند: در ایامی که در سامرا بودم به مرض حصبه مبتلا شدم و هرچه در آن‌جا معالجه نمودم مفید واقع نشد، مادرم با برادرانم مرا از سامرّه به کاظمین برای معالجه آوردند و در آن‌جا نزدیک صحن مطهر یک اتاق در مسافرخانه تهیه و در آن‌جا به معالجه من پرداختند. 🍂این معالجات مؤثر واقع نشد و من بیهوش افتاده بودم. وقتی از معالجه اطبای کاظمین مایوس شدند، یک روز به بغداد رفته و یک طبیب را برای من به کاظمین آوردند. 🍂 همین که نزدیک بستر من آمد و می‌خواست مشغول معاینه شود، من در اتاق احساس سنگینی کردم و بی اختیار چشمم را باز کردم، دیدم خوکی بر سر من آمده است. بی اختیار آب دهان خود را به صورتش پرتاب کردم. 🍂گفت چه می‌کنی چه می‌کنی من دکترم..‌ نسخه‌ای را تهیه کرد که ابدا مؤثر واقع نشد و من لحظات آخر عمرم را سپری می‌کردم. 🍂 تا این‌که دیدم حضرت عزرائیل وارد شد. با لباس سفید و بسیار زیبا، پس از آن پنج تن علیهم السلام و حضرت و حضرت و حضرت امام و حضرت امام علیهم السلام به ترتیب وارد شدند. همه نشستند و به من تسکین دادند و من مشغول صحبت کردن با آن‌ها شدم و آن‌ها نیز مشغول گفتگو با هم بودند. 🍂در این حال که من به صورت ظاهرا بیهوش افتاده بودم دیدم مادرم پریشان شده و از پله‌های مسافرخانه بالای بام بالا رفته و رو به گنبد حضرت کرده و عرض کرد: یا موسی بن جعفر! من به خاطر شما بچه‌ام را این‌جا آوردم، شما راضی هستید بچه‌ام را این‌جا دفن کنند و من تنها برگردم؟ 🍂حاشا و کلا (البته این مناظر را ایشان با چشم دل و ملکوتی می‌دیدند، نه با چشم سر، چشم‌ها بسته و بدن افتاده و عازم ارتحال است.) 🍂 همین که مادرم با حضرت علیهما السلام مشغول تکلم بود، دیدم آن حضرت به اتاق ما تشریف آوردند و به عرض کردند: خواهش می‌کنم تقاضای مادر این سید را بپذیرید. 🍂حضرت رو کردند به جناب عزرائیل و فرمودند: برو تا زمانی که خداوند مقرر فرماید. خداوند به واسطه توسل مادرش عمر او را تمدید کرده است، ما هم می‌رویم ان‌شاءالله برای موقع دیگر. 🍂مادرم از پله ها پایین آمد و من نشستم و آنقدر از دست مادرم عصبانی بودم که حد نداشت و به مادرم گفتم: چرا این کار را کردی ! من داشتم با و حضرت و علیهم‌السلام می‌رفتم و تو آمدی جلوی ما را گرفتی و نگذاشتی حرکت کنیم. 📚 معاد شناسی علامه طهرانی، ره ج 1. https://eitaa.com/Bayynat