eitaa logo
بُت شناسی
2.1هزار دنبال‌کننده
433 عکس
367 ویدیو
23 فایل
🖎نقد و آگاهی در زمینه فِرق انحرافی از ثقلین، نقد تصوف و غلات، نقد مخربین اعتقادی شیعه. بدون خط قرمز در چهارچوب ثقلین instageram.com/botshenasi↩ ❎برای حمایت از کانال خارج نشید.❎
مشاهده در ایتا
دانلود
| چرا غدیر انکار و تحریف شد؟ شاید به این مسئله کمتر توجه شده باشد. دلیل آن که مخالفین مذهب حقه تشیع دست به انکار و تحریف غدیر زدند. خیلی راحت حقی را که خدا برای امیرالمومنین علیه السلام قرار داده بود را انکار کردند، علاوه‌ بر بغض آنها نسبت به امیرالمومنین علیه السلام، کم کاری ما شیعیان بوده است. چرا عاشورا را نتوانستند انکار کنند اما غدیر را انکار کردند؟ یکی از دلایل آن هیاهو و شوری که برای محرم شیعیان به پا میکنند برای غدیر کمتر است. هر مسئله ای که هیاهو و شور نداشته باشد از بین میرود. تبلیغات بسیار مهم است. تبلیغات و شور ما برای غدیر کم است. اگر همان شور محرم را برای غدیر بخواهیم انجام دهیم. الان باید در هر خیابان ۱۰ ایستگاه صلواتی باشد. تمام شهرها آذین بندی شده باشد. دستجات برای آمدن به خیابان آماده باشند. که الحمد الله این موضوع نسبت به سالهای قبل بهتر شده است اما هنوز به شور واقعی نرسیده است. همهء ما به فرمودهء رسول خدا صلی الله علیه و آله وظیفه داریم و واجب است که تبلیغ غدیر را انجام دهیم. در فضایِ مجازی پروفایل های خود را عوض کنید. هشتگ زیر پست ها بزنید. روز عید غدیر به خیابانها بیایید. پرچم درب خانه های خود نصب کنید. اقوام را اطعام کنید.‌ به دید و بازدید هم بروید. غدیر فقط ۱۸ ذی الحجه نیست. تا روز مباهله به جشنهای غدیریه خود ادامه دهید. دهه ولایت را تکریم کنید. تبلیغ کنید. به دوستانتان هدیه بدهید. هر کاری که باعث ایجاد شور و حرارت در آحاد مردم میشود وظیفه تک تک شیعیان است که انجام دهند. نکند که روز قیامت حسرت بخورید! نباشد که در نامه اعمالتان تبلیغ غدیر ثبت نشود! به هر نحوی که میتوانید و در توانتان هست مبلغ غدیر باشید. وظیفهء همگانی ما تبلیغ غدیر است. هر کس برای غدیر کم بگذارد، بداند که در محرم رزقش اندک است. چون امام حسین علیه السلام را سر بریدند به جرم تبلیغ غدیر! حضرت زهرا سلام الله علیها را میان در و دیوار هضم کردند به جرم تبلیغ غدیر! تمام معصومین علیهم السلام را به شهادت رساندند به جرم تبلیغ غدیر! ای سینه زن امام حسین علیه السلام، ارباب شما برای تبلیغ غدیر جوان ارباً اربا داد! طفل شش ماهه داد! حضرت زینب سلام الله علیها چهل منزل اسارت و کتک به جان خرید برای تبلیغ غدیر! هر کس که ادعا میکند حسینی است بسم الله برای غدیر از جا بلند شود. @BotShenasi
| مدافعان حقوق دیگران!! همین که اول محرم میشود سیل دفاع از حقوق پاکبانان عزیز، بیماران، فقرا، نماز صبح، حس انسان دوستی، و.... آغاز میشود.‌ تمام این سخنان هم در همین دهه اول آغاز میشود، غروب عاشورا دوستان محترم سکوت میکنند، پنج روز مانده به اربعین دوباره شروع به صحبت میکنند تا روز اربعین، سپس اول ربیع ظاهر میشوند و مدافع شادی میشوند! این دسته انسان نماها اصولاً مرض دارند. این افراد به دنبال پاسخ به سوال خود نیستند. فقط دوستان دارند صحبتی کرده باشند. یازده ماه سال به برکت خداوند متعال لال است، اول محرم میشود امام حسین علیه السلام او را شفا میدهد که حرف بزند. حالا همین شخص اگر در مواقع دیگر سال بگویی آشغال در خیابان نریز، میگوید: پول میگیرند که خیابان را تمیز کنند! (خداشاهد است چنین افرادی را دیدم!) اگر عروسی فامیلش باشد تا صبح کل شهر از سر و صدا آنها خواب به چشمشان نمی آید! اگر تذکری هم به او بدهند میگوید همین که هست! تا به حال محض رضایِ خدا یک هزار تومانی به یک فقیر کمک نکرده است، اما مدعی و مدافع کمک به فقرا میشود! هنوز فرهنگ ندارد که درب بیمارستان بوق نزند! اما مدافع مریضها میشود! در طول عمرش یک رکعت نماز نخوانده است، اما می آید نماز را در مقابل عزاداری قرار میدهد! هنوز نمیداند شرط قبولی نماز چه امری است! حکایت عجیبی است که انسان نماها همیشه به دنبال اظهار فضل هستند، اما وقتی دهانشان باز میشود انسان بیشتر به خالی بودن جمجمه آنها پی میرود! با این افراد بحث نکنید، چون دنبال پاسخ سوال خود نیست، تنها چند سخن را هر سال تکرار میکند! کار خود را بکنید. گوش به حرفهای مجانی ندهید! @BotShenasi
| محرم ماه چیست؟ " لطفا با دقت مطالعه و نشر شود" از دیرباز ماه محرم را ماه عزاداریِ امام حسین علیه السلام میدانند. محرم ماه تک بُعدیِ عزاداری نیست. ماه محرم دو بُعد دارد، که یک بُعد آن وظیفه مستمعین و مادحین است‌ و یک بُعد آن‌ وظیفه وعاظ است. وظیفه مادحین و مستمعین عزاداری و ناله و بکا است. وظیفه وعاظ در ماه محرم که ماه امیرالمومنین علیه السلام است دفاع از ولایت است. یعنی وعاظ جز این دو ماه مردم را پیدا نمیکنند که برای آنها به طور جامع و کامل صحبت کنند پس باید به بهترین نحو استفاده کرده و روی منابر در این دو ماه از ولایت و امامت بگویند، رفع شبهات کنند و اصول عقاید بگویند. جوانان شیعه را مسلط بر این مسئله کنند. منبری که روی آن دفاع از ولایت امیرالمومنین علیه السلام نشود، چوب است. منبری، منبر است که از امیرالمومنین علیه السلام گفته شود، این فرمایش امام سجاد علیه السلام در مجلس یزید است، وقتی منبریِ یزید داشت حرفهای صد من یک غاز میگفت، حضرت ساکت بودند، وقتی جسارت بر امیرالمومنین علیه السلام کرد، حضرت بر او ترش رویی کرد و آن منبری از هیبت صدای حضرت از روی منبر پایین پرید، حضرت رو به یزید فرمود: میگذاری من بر روی این چوب ها بنشینم و سخنی بگویم که هم خداوند راضی باشد و هم مفید برای این مردم باشد؟ آن حضرت وقتی روی منبر رفت و خطبه خواندند، و این خطبه میلیارد ها معارف در آن نهفته است، وسراسر دفاع از امیرالمومنین علیه السلام کردند، فرمود حالا این منبراست.خطبه حضرت وظایف وعاظ را مشخص کرده است، فضائل و مناقب و اثبات ولایت امیرالمومنین علیه السلام و مطاعن دشمنان اهل بیت علیهم السلام! وقتی در سخنرانی این دو عمل انجام شد شما روی منبر رفتی، در غیر این صورت چوب است! محرم دلیل ابقا و حیات غدیر است. سخنران با دلیل برهان بدون دخالت دادن عواطف و احساسات و تعصب باید بطلان سقیفه را اثبات کند. مستمعین با سینه زنی و زنجیرزنی و ناله و بکا میگوید لعنت بر....‌! وعاظ باید هر جوان شیعه را از نظر معلومات مسلح کند تا هم در عقایدش استوار باشد هم بتواند از مذهبش دفاع کند! وظیفه مبلغین معلوم است و آنهم تبلیغ غدیر است. روی منبر هم از مرید و مراد نگویید اینها مایه نجات نیست، مایه نجات و علت عدم گمراهی ثقلین است. محرم و عاشورا یعنی دفاع از غدیر! محرم ماه امامت است‌. محرم یعنی بطلان سقیفه، غدیر روز ولایت است، محرم و صفر هم ولایت است هم برائت! وقتی عزاداری میکنیم یعنی ما غدیری هستیم، مردم به نحو احسن وظیفه خود را انجام میدهند، آیا شما وعاظ وظیفه خود را به نحو احسن انجام میدهید؟ محرم یعنی غدیریم، سقیفه ای نیستم! @botshenasi
🔍 شهدای کربلا | شهیدان بنی اسد انس بن حارث بن نبيه بن كاهل بن عمرو بن صعب بن اسد بن خزيمه ➖وى از صحابه بزرگى به شمار مى آمد كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را ديده و سخنان حضرت را شنيده بود. جمع زيادى از علماى شيعه و سنّى، حديثى را كه وى از پيامبر شنيده و روايت كرده، به نقل از او آورده اند كه مى گويد: از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه حسين بن على علیهم السلام را در آغوش داشت، شنيدم مى فرمود: «إنّ ابنى هذا يقتل بأرض من أرض العراق ألا فمن شهده فلينصره». ➖«اين فرزندم [حسين عليه السّلام] در منطقه اى از سرزمين عراق به شهادت مى رسد، آگاه باشيد! هر كس او را درك كند، بايد به ياريش بشتابد». اين روايت را جزرى در «اسد الغابه» (تیره ای از بنی اسد) و ابن حجر در «اصابه» «۲» نقل كرده و ديگران «۳» نيز آن را يادآور شده اند. ➖انس، زمانى كه حسين عليه السّلام را در كربلا مشاهده كرد، به يارى او شتافت و در كنار آن بزرگوار، پيكار نمود و در ركاب وى به شهادت رسيد. جزرى، وى را در شمار كوفيان دانسته است، او هنگام فرود آمدن حضرت در سرزمين كربلا، به اتفاق جمعى كه سعادت نصيبشان گشته بود، شبانه با امام عليه السّلام ديدار كرد. ➖سيره نويسان گفته اند: آن گاه كه نوبت به انس رسيد، از امام حسين عليه السّلام رخصت نبرد خواست، حضرت بدو اجازه داد، آن پير سالخورده در حالى كه اين رجز را مى خواند در برابر دشمن قرار گرفت: قد علمت كاهلها و دودان و الخندفيّون و قيس عيلان بأنّ قومى آفة للأقران تيره هاى كاهل و دودان و فرزندان خندف و قيس و عيلان، آگاهى دارند كه قوم من به هنگام نبرد، دشمن جان پهلوانند. ➖سپس به مبارزه پرداخت، تا به فيض شهادت نايل شد. رضوان اللّه عليه. كميت اسدى درباره او و حبيب گفته است: سوى عصبة فيهم حبيب معفّرقضى نحبه و الكاهلى مرمّل به جز گروهى كه حبيب ميان آنان به خاك و خون غلتيد، كاهلى كه آغشته به خون خويش بود به شهادت رسيد. (۲). اسد الغابه: ۱/ ۱۲۳. (۳). اصابة: ۱/ ۶۸. سلحشوران طف، ترجمه إبصار العين، ص: ۱۲۶ @BotShenasi
🔍 شهدایِ کربلا | مسلم بن عوسجه اسدى وى، ابو حجل، مسلم بن عوسجة بن سعد بن ثعلبة بن دودان بن اسد بن خزيمه و شخصيتى بزرگوار، برجسته، نيايش گر و زاهد بوده است. ابن سعد در طبقات خود آورده است مسلم بن عوسجه از جمله اصحابى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را مشاهده نموده و شعبى از او روايت نقل كرده است. وى دلاور مردى شجاع به شمار مى آمده كه در نبردها و فتوحات اسلامى از او ياد شده است و سخن شبث در اين زمينه خواهد آمد. به گفته سيره نگاران: مسلم بن عوسجه از جمله افرادى بود كه به حسين عليه السّلام نامه نوشت و بدان وفا كرد و آن گاه كه مسلم بن عقيل وارد كوفه شد، براى ابا عبد اللّه عليه السّلام از مردم بيعت گرفت. مورّخان گفته اند: هنگامى كه عبيد اللّه بن زياد وارد كوفه شد و مسلم بن عقيل از جريان اطلاع حاصل كرد، مهياى جنگ با عبيد اللّه شد، از اين رو، پرچمى را براى «مسلم بن عوسجه» بست و او را بر تيره هاى مذحج و اسد و «ابو ثمامه» را بر تيره هاى تميم و همدان و «عبيد اللّه بن عمرو بن عزيز كندى» را بر تيره هاى كنده و ربيعه و «عباس بن جعده جدلى» را بر تيره مدينه گماشت و به سوى عبيد اللّه زياد به حركت در آمده و او را در دار الاماره به محاصره در آوردند. عبيد اللّه دست به پراكنده كردن مردم زد تا از يارى مسلم دست بردارند، مسلم از خانه مختار كه در آن اقامت داشت خارج شد و همان گونه كه قبلا يادآور شديم به خانه هانى بن عروه كه شريك بن اعور در آن حضور داشت، رفت. عبيد اللّه سعى داشت از محل اقامت مسلم اطلاع حاصل كند، از اين رو، معقل غلام خويش را با سه هزار درهم مأموريت داد تا به وسيله آن‌ها محل اقامت مسلم را بيابد، معقل وارد مسجد شد و نزد مسلم بن عوسجه رفت، ديد در گوشه اى از مسجد مشغول نماز است، منتظر ماند تا وى از نمازش فراغت يافت. بر او سلام كرد و سپس گفت: اى بنده خدا! من مردى شامى و از غلامان ذى كلاع هستم و خداوند با محبّت و دوستى اين خانواده [اهل بيت عليهم السّلام] و علاقه مندى به دوستان آن‌ها بر من منّت نهاده است، اكنون اين سه هزار درهم را در اختيار دارم و مى خواهم با مردى از اين خانواده كه شنيده‌ام وارد كوفه شده تا براى پسر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بيعتبگيرد، ديدار كرده و اين پول‌ها را به وى تقديم كنم، ولى هيچ كس مرا به محل اقامت وى راهنمايى نكرده، لحظاتى قبل در مسجد نشسته بودم كه از چند تن شنيدم مى گويند: اين مرد از وضعيت اين خانواده اطلاع دارد، از اين رو، خدمت شما رسيدم تا اين پول‌ها را از من بستانى و مرا به آقاى خود راهنمايى كنى تا با او بيعت كنم و اگر دوست داشته باشى مى توانى قبل از ديدار با او از من برايش بيعت بگيرى. مسلم بن عوسجه گفت: خدا را بر ديدار شما با خود سپاس مى گويم و اين ديدار مرا شادمان ساخت كه تو به آن چه دوست دارى، دست يابى و خداوند به واسطه تو اهل بيت پيامبرش را يارى فرمايد. ولى از اين كه قبل از انتشار اين خبر به ارتباط من با اين قضيه پى بردى، به جهت بيم از اين ستمكار و قدرتش، برايم نگران كننده است و آنگاه قبل از جدا شدن وى، از او بيعت گرفت و بدو سوگندهاى بزرگى داد كه خيرخواهانه عمل كند و ماجرا را پوشيده نگاه دارد تا آنچه را دوست دارد به وى ارائه كند و سپس به آن مرد گفت: چند روزى نزد من آمد و شد نما، تا برايت اجازه ورود بگيرم، مرد نيز چنين كرد و مسلم بن عوسجه برايش وقت ملاقات گرفت و داخل شد و بدين گونه، عبيد اللّه را به محل اقامت مسلم بن عقيل راهنمايى كرد و اين حادثه پس از رحلت «شريك بن اعور» رخ داد. نقل كرده اند: پس از آن كه مسلم بن عقيل و هانى دستگير شده و به شهادت رسيدند، مسلم بن عوسجه مدتى در پنهان به سر مى برد و سپس با خانواده اش از كوفه فرار كرد و در كربلا خود را به امام حسين عليه السّلام رساند و جان خويش را نثار مقدمش كرد. ابو مخنف از ضحّاك بن عبد اللّه همدانى مشرقى روايت كرده: حسين عليه السّلام براى ياران خويش به ايراد سخن پرداخت و در خطابه خود فرمود: «إنّ الوم يطلبوننى و لو أصابونى لذهلوا عن طلب غيرى و هذا الليل قد غشيكم فاتّخذوه جملا ثمّ ليأخذ كلّ رجل منكم بيد رجل من أهل بيتى». @BotShenasi
🔍 شهدایِ کربلا | «دشمن در پى من است و اگر به من دست يابد، به ديگران كارى ندارد و اكنون تاريكى شب شما را فرا گرفته، از سياهى شب استفاده كنيد و هر يك از مردان شما دست مردى از خاندان مرا بگيرد و به ديار خويش بازگردد». اهل بيت او و قبل از همه قمر بنى هاشم عليه السّلام سخن گفت و عرضه داشت: چرا چنين كارى كنيم؟ براى اين كه بعد از شما زنده بمانيم؟! هرگز، خداوند چنين روزى را نصيب ما نگرداند. سپس مسلم بن عوسجه بپاخاست و عرض كرد: آيا دست از يارى تو برداريم و در اداى حقى كه بر ما دارى در پيشگاه خدا عذرى نداشته باشيم؟! نه به خدا سوگند! از تو دور نخواهم شد تا نيزه‌ام را در سينه دشمن بشكنم و تا قبضه شمشير در دستم باقى است، بر سر آن‌ها بكوبم و از تو جدا نگردم و اگر سلاحى در دست نداشته باشم در راه دفاع از تو آن‌ها را آماج سنگ قرار خواهم داد، تا در راهت جان دهم. ساير ياران آن حضرت نيز به همين شيوه سخن گفتند. شيخ مفيد مى گويد: زمانى كه امام حسين عليه السّلام نى هاى خشك داخل خندقى را كه پشت خيمه‌ها حفر نموده بود، به آتش كشيد، شمر بر آنجا عبور كرد و صدا زد: حسين! قبل از قيامت، براى ورود به آتش شتاب كردى؟! امام عليه السّلام در پاسخ او فرمود: «يا بن راعية المعزى! أنت أولى بها صليّا». «اى فرزند زن بزچران! تو براى سوختن در آتش سزاوارترى». مسلم بن عوسجه خواست او را هدف تير قرار دهد، ولى امام حسين عليه السّلام او را از اين كار بازداشت. مسلم به حضرت عرض كرد: اين فاسق، از دشمنان خدا و ستم پيشگان به نام است و خدا او را در تير رس ما قرار داده است [اجازه دهيد او را با تيربزنم]. امام فرمود: «لا ترمه فإنّى أكره أن أبدأهم فى القتال». «به او تيراندازى مكن؛ زيرا من دوست ندارم در جنگ با آنان پيشدستى كنم». به گفته ابو مخنف: آن گاه كه جنگ در گرفت، جناح راست سپاه ابن سعد به فرماندهى عمرو بن حجّاج زبيدى، بر جناح چپ لشكريان امام به فرماندهى زهير بن قين يورش برد، حمله آنان از ناحيه فرات صورت گرفت و ساعتى درگير بودند. مسلم بن عوسجه كه در سمت چپ سپاه امام حضور داشت به گونه اى جانانه جنگيد كه كسى مانندش را سراغ نداشت، وى در حالى كه شمشير خود را به دست داشت بر دشمن يورش مى برد و اين رجز را مى خواند: ان تسألوا عنّى فإنّى ذو لبدو إنّ بيتى فى ذرى بنى أسد فمن بغانى حائد عن الرشدو كافر بدين جبّار صمد اگر از من بپرسيد چه كاره ام، داراى شجاعت شيرم و در نسب از قبيله بنى اسدم. كسى كه بر من ستم روا دارد، از حق، منحرف و به خداى بى نياز، كفر ورزيده است. وى هم چنان شمشير ميان آن‌ها گذاشته بود تا اين كه مسلم بن عبد اللّه ضبابى و عبد الرحمن بن ابو خشكاره بجلى، وى را در ميان گرفتند و در كشتن او با يكديگر همدست شدند، در اثر درگيرى شديد، گرد و غبار غليظى ايجاد شد، پس از فرو نشستن غبار ميدان، ديدند مسلم بن عوسجه نقش بر زمين شده است. امام حسين عليه السّلام به سمت او رفت، هنوز رمقى در بدن داشت، حضرت بدو فرمود: «رحمك اللّه يا مسلم: فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا» «مسلم! خداوند تو را مشمول رحمت خويش گرداند: برخى از آنان به فيض شهادت نايل آمدند و بعضى در انتظار آنند و در عهد و پيمان خود تغيير و تبديلى ندادند». سپس نزديك مسلم آمد و آن گاه حبيب با او سخن گفت كه قبلا در حالات وى بدان اشاره كرديم. راوى مى گويد: ديرى نپاييد كه روح مسلم به آسمان‌ها پر كشيد، صداى كنيزكى از او به: وا سيّداه! يا بن عوسجتاه! واى سرورم! واى ابن عوسجه ام! بلند شد و هواداران عمر سعد، از اين ماجرا شادمانى مى كردند. شبث بن ربعى خطاب به آنان گفت: مادرانتان به عزايتان بنشيند، كسان خود را با دست خويشتن مى كشيد و خود را در برابر ديگران خوار و ذليل مى سازيد، آيا شادمانيد كه مسلم بن عوسجه را به شهادت رسانده ايد؟ به خدايى كه تسليم دستورات او گشته ام، من چه فداكاريهاى ارزنده اى از اين مرد ميان مسلمانان مشاهده كرده ام، وى در پهن دشت آذربايجان قبل از سازمان يافتن نيروى سواره نظام مسلمانان، شش تن از مشركان را به هلاكت رساند، آيا چنين شخصيتى از شما كشته مى شود و شما شادى مى كنيد؟! @BotShenasi
🔍 شهدایِ کربلا | قيس بن مسهّر صيداوى قيس بن مسهّر بن خالد بن جندب بن منقذ بن عمرو بن قعين بن حارث بن ثعلبة بن دودان بن اسد بن خزيمه اسدى صيداوى است كه «صيدا» تيره اى از بنى اسد است. قيس ميان تيره صيدا شخصيتى بزرگوار، انسانى دلير و نسبت به اهل بيت عليهم السّلام خالصانه عشق مى ورزيد. به گفته ابو مخنف: شيعيان پس از مرگ معاويه، در منزل سليمان بن صرد خزاعى گرد آمده و نامه هايى به حسين بن على عليه السّلام نوشتند و در آن‌ها خواستار بيعت با آن بزرگوار شدند و اين نامه‌ها را توسط عبد اللّه بن سبع و عبد اللّه بن وال و دو روز بعد، نامه هايى توسط قيس بن مسهّر صيداوى و عبد الرحمن بن عبد اللّه ارحبى و پس از دو روز ديگر، نامه هايى به وسيله سعيد بن عبد اللّه و هانى بن هانى، بدين مضمون خدمت ابا عبد اللّه عليه السّلام فرستادند: «للحسين بن علىّ عليهما السّلام، من شيعة امير المؤمنين، اما بعد: فحيهلّا، فإنّ الناس ينتظرونك، لا رأى لهم فى غيرك، فالعجل، العجل، و السلام». «از شيعيان امير المؤمنين به حسين بن على عليهما السّلام، اما بعد: به سوى ما بشتاب؛ زيرا مردم در انتظار مقدم مبارك شما بوده و كسى غير تو را پذيرا نيستند، شتاب نما، شتاب نما، و السلام». امام حسين عليه السّلام مسلم بن عقيل را خواست و وى را به اتفاق قيس بن مسهّر و عبد الرحمن ارحبى به كوفه اعزام نمود و همان گونه كه يادآور شديم، زمانى كه به منطقه «مضيّق» در «بطن خبت» رسيدند، راهنمايان آن‌ها راه را گم كردند و تشنگى بر آن‌ها چيره شد و بين راه جان دادند، مسلم عليه السّلام نامه اى را توسط قيس به امام عليه السّلام فرستاد و ماجرا را به عرض وى رساند، وقتى قيس خدمت امام عليه السّلام شرفياب شد، حضرت، پاسخ نامه را توسط قيس به مسلم مرقوم فرمود و قيس نامه را به كوفه برد. راوى مى گويد: زمانى كه مسلم فاصل «خفّان»تا قادسيه و «قطقطانه» و «لعلع»، مستقر كرد و حصين را به فرماندهى آن‌ها گمارده بود. مضمون نامه امام بدين شرح بود: «من الحسين بن علىّ إلى إخوانه من المؤمنين و المسلمين، سلام عليكم! فإنّى أحمد إليكم اللّه الذي لا اله الّا هو، اما بعد: فانّ كتاب مسلم جاءنى يخبرنى فيه بحسن رأيكم، و اجتماع ملئكم على نصرنا و الطلب بحقّنا، فسألت اللّه أن يحسن لنا الصنع و أن يثيبكم على ذلك أحسن الأجر، و قد شخصت إليكم من مكّة يوم الثلاثاء لثمان مضين من ذى الحجة يوم التروية، فاذا قدم رسولى عليكم فانكمشوا فى أمركم و جدّوا، فإنّى قادم عليكم فى أيّامى هذه إن شاء اللّه، و السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته». خدايى را كه جز او معبودى نيست، در مورد شما سپاس مى گويم. اما بعد: نامه مسلم كه حاكى از هماهنگى شما در راه نصرت و يارى ما خاندان و مطالبه حق ما بود، به دستم رسيد، از خدا مى خواهم كه آينده همگى را به خير و شما را بر اين اتّحاد و همبستگى، اجر و پاداش بزرگ عنايت كند. من نيز روز سه شنبه هشتم ذيحجه روز ترويه به سوى شما حركت كردم با رسيدن پيك من، شما كارهاى خود را به سرعت سرو سامان دهيد كه اگر خدا بخواهد خود، چند روز آينده نزدتان خواهم آمد. سلام و درود خدا بر شما مردم». به گفته راوى: وقتى حصين، قيس را دستگير كرد، وى را نزد عبيد اللّه فرستاد، عبيد اللّه ماجراى نامه را از وى جويا شد. قيس گفت: آن را پاره كرده ام. عبيد اللّه گفت: چرا؟ قيس گفت: براى اين كه تو بر مضمون آن آگاه نشوى. عبيد اللّه گفت: نامه براى كى بود؟ قيس گفت: به كسانى كه نام آن‌ها را نمى دانم. عبيد اللّه گفت: اگر حاضر نيستى آن‌ها را نام ببرى، بر فراز منبر برو و دروغگو و فرزند دروغگو [منظورش امام حسين عليه السّلام بود] را ناسزا بگو! قيس بر فراز منبر رفت و اظهار داشت: مردم! حسين بن على برجسته ترين آفريده خدا و پسر فاطمه دخت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و من فرستاده او نزد شما هستم. در منطقه «حاجر»، از آن بزرگوار جدا شدم، به نداى او پاسخ دهيد». سپس عبيد اللّه بن زياد و پدرش را لعنت كرد و بر امير المؤمنين عليه السّلام درود فرستاد. @BotShenasi
🔍 شهدایِ کربلا | ابو موسى، موقّع بن ثمامه اسدى صيداوى وى، از جمله كسانى بود كه به همراه عدّه اى شبانه در سرزمين طف خدمت ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام رسيد. ابو مخنف مى گويد: موقّع، در ميدان نبرد از مركب به زير افتاد و نقش بر زمين شد، قبيله وى او را از چنگ دشمن نجات دادند و به كوفه برده وى را مخفى ساختند، ماجراى وى به اطلاع ابن زياد رسيد، شخصى را مأمور كشتن او كرد، ولى با وساطت گروهى از بنى اسد، از كشتن وى صرف نظر كرد، اما او را به غل و زنجير افكند و به منطقه «زراره» تبعيد كرد. موقّع در اثر جراحات وارده در بستر بيمارى بود، يك سال در تبعيد باقى ماند، سپس در حال بيمارى و غل و زنجير به گردن، به شهادت رسيد. كميت أسدى در باره او مى گويد: «و إنّ أبا موسى أسير مكبّل». «ابو موسى [يعنى موقّع] به اسارت در آمده و غل و زنجير به گردن داشت». 📚سلحشوران طف، ص ۱۴۹ @BotShenasi
🔍 شهدایِ کربلا | ابو خالد، عمرو بن خالد اسدى صيداوى وى، يكى از شخصيّت هاى برجسته كوفه و از ارادتمندان خالص اهل بيت عليهم السّلام به شمار مى آمد. ابو خالد در كنار مسلم دست به قيام زد تا آنكه كوفيان بدو خيانت ورزيدند و چاره اى جز مخفى شدن نديد. زمانى كه از شهادت «قيس بن مسهّر» اطلاع يافت و پى برد كه وى اعلان نموده حسين عليه السّلام در منطقه «حاجر»، به سر مى برد، به اتفاق غلامش سعد و مجمّع عائذى و پسرش و جنادة بن حارث سلمانى، به سوى حضرت حركت كرد و پسرى نوجوان از نافع بجلى با اسب خود به نام «كامل» در پى آنان راه افتاد و آن را يدك مى كشيدند و طرمّاح بن عدى طايى را كه براى خريد لوازم خانواده اش به آنجا آمده بود، به عنوان راهنماى خود انتخاب كردند. طرمّاح آنان را از بيراهه حركت داد و به دليل اينكه مى دانستند راه‌ها بسته است، به سرعت هر چه تمامتر طى مسير نمودند تا به نزديكى ابا عبد اللّه الحسين عليه السّلام رسيدند، طرماح بن عدى، عوض آواى شتران، برايشان اين اشعار را مى خواند: يا ناقتى لا تذعرى من زجرى و شمّرى قبل طلوع الفجر بخير ركبان و خير سفرحتى تحلّى بكريم النجر الماجد الحرّ رحيب الصدرأتى به اللّه لخير أمر ثمة أبقاه بقاء الدهر اى شتر من! از زجر تقديم بهشت مى كردم. سرشت و نژاد اوست. او سرور و آزاد مرد و داراى سعه صدر است كه خداوند او را براى انجام بهترين امور بدين جا رسانده است. خدايا تا آخر دنيا نگاهدارش باش. آنان در منطقه «عذيب الهجانات» خدمت امام عليه السّلام رسيدند، بر او سلام كرده و اين اشعار را در حضورش قرائت كردند. امام فرمود: «أم و اللّه إنّى لأرجو أن يكون خيرا ما أراد اللّه بنا، قتلنا او ظفرنا». «به خدا سوگند! اميدوارم اراده و خواست خدا درباره ما خير باشد، خواه كشته شويم و يا پيروز گرديم». ابو مخنف مى گويد: وقتى چشم حرّ به اين عدّه افتاد، به امام حسين عرض كرد: اين چند تن كوفى اند و از افرادى كه با تو آمده اند به شمار نمى آيند، من آن‌ها را نگاه خواهم داشت و يا بر مى گردانم. امام عليه السّلام به حرّ فرمود: «لأمنعنّهم ممّا أمنع منه نفسى إنما هؤلاء أنصارى و أعوانى و قد كنت أعطيتنى ان لا تعرّض لى بشي ء حتى يأتيك كتاب ابن زياد». «من همان گونه كه از جان خويش دفاع مى كنم، از آنان نيز دفاع خواهم كرد، اينان ياران و حاميان من هستند، تو به من قول دادى تا نامه ابن زياد به تو نرسيده، به هيچ وجه متعرّض من نشوى». حرّ گفت: آرى! صحيح است، ولى اين عدّه همراه با تو نيامده اند. امام عليه السّلام فرمود: «هم أصحابى، و هم بمنزلة من جاء معى، فان تمّمت علىّ ما كان بينى و بينك و الّا ناجزتك». «آنان ياران من و به منزله كسانى هستند كه با من آمده اند و اگر به قولى كه داده اى وفا نكنى با تو خواهم جنگيد». و بدين سان، حرّ از آن‌ها دست برداشت. همچنين به گفته ابو مخنف: هنگامى كه ميان امام حسين عليه السّلام و كوفيان جنگ در گرفت، اين چند تن [كه از راه رسيده بودند] در آغاز جنگ، بر دشمن حمله ور شدند، وقتى به قلب دشمن نفوذ كردند، لشكريان، آن‌ها را دور زده و به محاصره در آوردند و از يارانشان جدا كردند، امام حسين عليه السّلام با مشاهده اين صحنه برادرش حضرت عباس علیه السلام را به يارى آنان فرستاد، قمر بنى هاشم علیه السلام به سمت آنان حركت كرد و به تنهايى بر دشمن يورش برد و شمشير ميان آن‌ها گذاشت تا به ياران خود رسيد و آنان را از چنگ دشمن رها ساخت و با بدن هايى مجروح به راه افتادند، در بين راه كه عباس عليه السّلام آن‌ها را همراهى مى كرد، ملاحظه كردند دشمن بدان‌ها نزديك مى شود تا راه آنان را ببندد، از عباس عليه السّلام جدا شده و با وجود جراحاتى كه در بدن داشتند با شمشير حمله سختى را بر دشمن آغاز كردند و آن قدر مبارزه كردند تا همگى در يك مكان به فيض شهادت نايل آمدند ، عباس جنازه هاى آن‌ها را گذاشت و خدمت امام حسين عليه السّلام بازگشت و ماجراى آنان را به اطلاع آن بزرگوار رساند، امام عليه السّلام مكرّر براى آن‌ها طلب آمرزش نمود. سعد، غلام عمرو بن خالد اسدى صيداوى اين غلام، مردى شرافتمند و از همّتى والا برخوردار بود. وى به پيروى از مولاى خود عمرو بن خالد به سوى حسين عليه السّلام حركت كرد و در ركاب آن حضرت جنگيد تا به درجه رفيع شهادت نايل گشت. 📚طبرى، تاريخ: ۳/ ۳۰۸. 📚سلحشوران طف، ص ۱۴۸   @BotShenasi
🔍 شهدایِ کربلا | عبد اللّه بن مسلم بن عقيل بن أبي طالب رضوان اللّه عليهم مادر وى رقيّه دختر امير المؤمنين عليه السّلام و مادر رقيّه صهباء امّ حبيب دخت عبّاد بن ربيعة بن يحيى العبد بن علقمة بن تغلبى بوده است. گفته شده: صهباء از اسيران يمامه و به گفته اى: از اسراى عين التمر براى امير المؤمنين عليه السّلام خريدارى شده. حضرت از صهباء داراى دو فرزند به نام هاى «عمر اطرف و رقيّه» گرديد. سروى گفته است: عبد اللّه بن مسلم به ميدان رفت و بر سپاه دشمن حمله ور شد و اين رجز را زمزمه مى كرد: اليوم ألقى مسلما و هو أبى و عصبة بادوا على دين النبيّ امروز، با پدرم مسلم و گروهى كه در راه دين پيامبر به شهادت رسيده اند، ديدار خواهم كرد. وى هم چنان مبارزه كرد تا ۹۸ تن از سپاه دشمن را طى سه حمله به هلاكت رساند و سپس عمرو بن صبيح صدايى با پرتاب تيرى وى را به شهادت رساند. حميد بن مسلم گفته است: عمرو، با پرتاب تيرى، عبد اللّه را كه به سمت او مى آمد، هدف قرار داد، خواست پيشانى او را نشانه رود، عبد اللّه دست خود را بر پيشانى نهاد تا از اصابت تير به پيشانى خويش جلوگيرى نمايد ولى تير دستش را به پيشانى دوخت، خواست آن را حركت دهد نتوانست، تير ديگرى به سوی او پرتاب كرد و قلب مبارك وى را شكافت و عبد اللّه نقش بر زمين شد. آن گونه كه ابو مخنف و مداينى و ابو الفرج گفته اند: بر خلاف گفته ديگران ، شهادت عبد اللّه بعد از شهادت على اكبر عليه السّلام رخ داده است. محمد بن مسلم بن عقيل بن أبي طالب عليهم السّلام مادرش كنيز بوده است. به گفته ابو جعفر: پس از شهادت عبد اللّه، فرزندان ابو طالب، دسته جمعى بر دشمن يورش بردند و حسين عليه السّلام بر آن‌ها بانگ زد و فرمود: «عموزاده ها! در مسير شهادت، صبر و شكيبايى پيشه كنيد». محمد بن مسلم در جمع آنان توسط ابو مرهم ازدى و لقيط بن اياس جهنى به شهادت رسيد. ك: لسان العرب: ۱۵/ ۴۵؛ مراصد الاطلاع: ۳/ ۱۴۸۳). در مناقب: ۴/ ۱۰۵، قاتل وى عمرو بن صبيح و اسد بن مالك و در اخبار الطوال، عمرو بن صبح عنوان شده است. (ر. ك: ارشاد: ۲/ ۱۰۷). اين عمرو، يكى از كسانى بود كه براى اسب تاختن بر پيكر نازنين ابا عبد اللّه عليه السّلام داوطلب شده بود (ر. ك: لهوف سيد بن طاوس: ۱۸۲). سلحشوران طف، ص: ۱۱۵ . @BotShenasi