eitaa logo
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
6.6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
362 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_285 حالا ديگه عماد رو هم پيدا كرده بوديم و جلوي يه تعميرگاه ماشين
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 و شونه اي بالا انداخت كه دستام و از دو طرف شونه هاش گرفتم و دلبرانه نگاهش كردم: _نه عزيزم اين چه حرفيه معلومه كه از هديه تو خوشحال ميشم حتي اگه يه شاخه گل باشه! اما آقا طبق معمول كم نياورد: _خيلي خب پس برات ميخرم! با ذوق گفتم: _چي؟ كه ابرويي بالا انداخت و با يه لبخند دندون نما جواب داد: _يه شاخه گل ديگه! كه سِر شدم و دستام از رو شونه هاش ايز خورد و اومد پايين: _لطف ميكني! كه با يه خنده ي ريز لپم و كشيد: _تولدت ٢٢شهريور بود ديگه؟! لبام مثل يه خط صاف شد و دست به كمر سري به نشونه ي 'نه' تكون دادم كه به روي خودش نياورد و ادامه داد: _٢١؟ كه عكس العمل قبليم و دوباره تكرار كردم و عماد پررو گفت: _آها يادم اومد ١٨شهريور! پوزخندي تحويلش دادم و يه كمي بهش نزديك تر شدم و تو گوشش گفتم: _من اصلا شهريوري نيستم! كه صداي خنده هاي بلندش گوشم و كر كرد: _اوه تو مردادي بودي!يه مردادي خوشگل و خوشتيپ! 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_286 و شونه اي بالا انداخت كه دستام و از دو طرف شونه هاش گرفتم و دل
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 كه با حرص نفس بلندي كشيدم و ازش فاصله گرفتم _برو شاخه گلت و تقديم شهريوريا و مرداديا بكن! و پشت كردم بهش كه بي هوا دستم كشيده شد و من يه جورايي رفتم تو بغل عمادي كه انگار به كل فراموش كرده بود تو يه خيابونيم،هرچند خلوت آب دهنم و سخت قورت دادم و نگاهش كردم كه دستش و محكم دور كمرم حلقه كرد: _تو يه مهر ماهي خاصي! و جذاب تر از هروقتي نگاهم كرد از اون نگاها كه دلم ميخواست ادامه پيدا كنه و به يه بوسه ي عاشقانه ختم بشه اما با شنيدن صداي مردي كه داشت از كنارمون رد ميشد مثل برق گرفته ها از آغوش عماد دل كندم _آخر الزمان شده،خجالتم خوب چيزيه! و با اخم برامون سري به نشونه تاسف تكون داد كه خوي شيطنت بار عماد باز هم گل كرد و دوباره دستم و گرفت: _حاجي زنمه! كه مرد مسن سر حرفش موند و با همون سَرِ متحرك كه من نگران جدا شدن از گردنش بودم ازمون فاصله گرفت و همين فاصله گرفتن براي خنده هاي بي امون من و عماد كافي بود كه اين بار حال خوبمون با شنيدن صداي تعميركار و از طرف ديگه به صدا دراومدن زنگ موبايل عماد كه توي ماشين بود همزمان شد! عماد سر در گم دو قدم به سمت تعميرگاه برميداشت و سه قدم به سمت ماشين برميگشت كه 'آه' عميقي كشيدم و گفتم 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
من بهترین حالو دارم کنارت خنده هات آرومم میکنه لمس دستات بهترین حس دنیاست میدونی؟اصلا یه روز نبینمت کلافم دوستت دارم عشقم ...❤️ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
عشق ماننده نمـــاز است نیت ڪہ ڪردی ❤ دیگه اطراف نگا نڪن،،،💏💋✨🍃 ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
‏زیبایی باید اخلاقی باشه، وگرنه چهره فقط تو عکس قشنگیشو نشون میده... ❤️ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
دل مگر بی ❣ توانِ زنده بودن دارد...؟!💕❣💕 ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_287 كه با حرص نفس بلندي كشيدم و ازش فاصله گرفتم _برو شاخه گلت و تق
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 _جناب مهندس تو برو گوشيت و جواب بده من ميرم ببينم تعميركار چي ميگه! و در حالي كه مسخرش ميكردم و چشم و ابرو براش ميومدم عقب عقب رفتم توي تعميرگاه و اما نفهميدم چيشد اما درست وقتي كه صداي تعميركار و شاگردش باهم مخلوط شد و گفتن: _خانم مواظب باش! حس كردم زير پام خالي شد و به پشت افتادم تو جايي كه نميدونستم كجاست... هنوز ذهنم آپديت نشده بود كه عماد و پونه و تعمير كار بالاي سرم ظاهر شدن! اما از يه فاصله دور، انگار ته يه چاه بودم، اما نه... صداي عماد كه به گوشم رسيد خيليم تو فضا نپيچيد و به نظر نميرسيد كه توي چاه عميق باشم: _تو خوبي يلدا؟ نگاهي به اطرافم انداختم، پر از ابزار مكانيكي و آچار و چيزاي ديگه كه من سر در نمياوردم! اين بار صداي تعمير كار حواسم و به خودش جمع كرد: _خانم اگه حالت خوبه پاشو بيا بالا تكوني به خودم دادم و خواستم بلند شم حالا فهميده بودم كه توي تعميرگاهيم و من افتادم توي چاله ي تعميرگاه! بوي گندِ روغن داشت كلافم ميكرد و ميخواستم هر طور شده خودم و خلاص كنم اما با كوچك ترين تكوني كه به پاي راستم دادم يه دفعه جيغم رفت هوا _پام...نميتونم پام و تكون بدم! و بعد بي حال افتادم سرجام و حتي گوشام ناي شنيدن جر و بحثاي عماد و نداشت اما وقتي به خودم اومدم كه لمس بدنم توسط عماد و حس كردم و با چشمايي كه داشت از حدقه ميزد بيرون نگاهش كردم _نميتونم خودم و تكون بدم 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
مـا زنـده‌یِ عشـقیـم،🧡 نمـردیـم و نمیـریـم...! ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
هدایت شده از °•♡‌کافه‌عشق♡•°
سلام به کانال کافه عشق خوش امدید😍♥️ پرش به پارت اول رمان چاپی و جذاب استاد مغرور من👇😍♥️ https://eitaa.com/Cafe_Lave/7305 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
عشق فقط یه کلمه بود تا اینکه اومدی توی زندگیم و بهش معنا دادی ♥️ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave
تو قلبتو به من دادی...❣ و اینجوری شد ...❣ که من حاضرم واست ❣ جونمم بدم 😘💕❣💕 ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave