°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_304 رسيديم درِ خونه، به هر سختي كه بود با عصا لنگ لنگان وارد سالن
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_305
كه با وجود سختي اما حركت كردم به سمت اتاقم و جواب دادم:
_كور نه مامان جان،درحالِ حاضر يه چلاقِ درجه يكم!
و صداي خنده هام توي خونه طنين انداز شد كه بابا پشت سرم اومد
_يه كم حواست و جمع كن دختر،حالا سياهي لباسات براي چيه؟
و همين حرف بابا براي اينكه سرجام خشك شم و آب دهنم و به سختي قورت بدم كافي بود!
به من من افتاده بودم و نميدونستم چي بگم كه آوا عينِ فرفره سر خورد و اومد كنارم
_خب باباجان الكي كه نيفتاده،يه سري تعميرات و روغن كاري واسه در و پنجره كلاسا داشتن و اتفاقا يلدا هم متوجه روغن ريخته شده ي روي پله ها و زمين نميشه و به اين روز ميفته!
و خيلي استادانه لبخندي تحويل بابل داد و بعد به صورت نامحسوس نيشگوني ازم گرفت و به ظاهر مهربون گفت:
_برو ديگه عزيزم،برو يه كمي استراحت كن!
و بين نگاهاي كلافه و البته موشكافانه ي مامان و بابا من و به اتاقم هدايت كرد...
تازه يه شامِ سرسري خورده بوديم و چند دقيقه اي ميشد كه دراز كشيده بودم رو تخت و مشغول چرخ زدن تو گوشيم بودم كه آوا خانم تشريف آوردن تو و با يه لبخند شيطنت آميز بهم نزديك شد كه 'هوم'ي گفتم و صفحه گوشي رو خاموش كردم:
_چيه مشكوك ميزني؟
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
زندگی با تو فقط قشنگه❤❤❤
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
یه آدمایی جوری حالت رو خوب میکنن که پیش خودت میگی کاش واسه یه بارم که شده خودخواه باشی و نذاری که بره...
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_305 كه با وجود سختي اما حركت كردم به سمت اتاقم و جواب دادم: _كور ن
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_306
كه گوشه لبش و گاز گرفت و نشست روي تخت و كنار من
_راستش و بگو از پله هاي خونه عماد افتادي يا شايدم بر اثر يه سري درگيري روي تخت پات شكسته؟
و ابرويي بالا انداخت كه نشستم سرجام و چند ثانيه اي زل زدم بهش و بعد زدم زير خنده:
_نه تو جدي جدي فكر كردي همه مثلِ رامين خطاي ديد دارن كه ندونن چيكار ميكنن و حاصل ٥سال ازدواجشون دوتا بچه بشه؟
و بلند تر از قبل خنديدم كه چپ چپ نگاهم كرد و بعد هم 'زهرمار'ي نثارم كرد و اين بار سرش و نزديك گوشم كرد:
_پس از رو تخت به سلامت پاشدي و از پله ها افتادي؟
جوري نگاهم كرد كه انگار مثلا يه معماي بزرگ و حل كرده كه سري به نشونه تاسف براش تكون دادم:
_لابد تو ديزاين جديد خونشونم كف خونه رو روغن موتور ريخته بودن
و با اشاره به لباساي كثيف گوشه اتاقم و ادامه دادم:
_و لباسام به اين روز افتادن!
كه يه كم گيج و منگ نگاهم كرد و بعد از روي تخت بلند شد:
_خيلي خب تو تموم سعيت و كردي كه من باور كنم افتادي تو چاله ي تعميرگاه
و پوزخند مسخره اي زد از همونا كه داشت ميگفت 'خيلي خب افتادي تو تعميرگاه قبول،اما قبلش با عماد كجا بودي؟'
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
خوشبختی یعنی تو
تنها دلیل نفس کشیدن من باشی...
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
"خوشبَخــتی" یعنی
بودنِ "تــــو♡" به توانِ ابَدیــت.. :)💕💍✨
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
از تمـامِ شعـرهای دنیـا ❣
مـن فقـط تـو را حفظَـم😍💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
خوشبختی ❣
یعنی داشتن آدمی ❣
که بلده حتی از راه های دور هم ❣
حالت رو خوب کنه ...❣
مثل من که تورو دارم 😍💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣