تـو نـاب تـریـن واژه ۍ اعـلام زمـانـۍ 💕
تـو خـوب تـریـن عـشـق مـنـے❣
حـضـرت جـانـۍ💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_251 _زكي!مگه دختره كه خجالت ميكشه؟! و دوباره هرهر خنديدن... نميدون
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_252
انقدر پريشون حال بودم كه فقط دوست داشتم بدوعم و بدوعم تا برسم به بيرون از اين خونه ي لعنتي،
حتي بدون توجه به دردِ خفيفِ پام حتي با همين حوله!
اما با رسيدن به راهرو و پله هايي كه به بالا و داخلِ خونه منتهي ميشدن عماد ايستاد و با كشيدن دستم باعث اين شد تا من هم وايسم:
_خوبي؟!
بين نفس نفس زدنام سري به نشونه نه تكون دادم:
_اگه بابات نبود...
پريد وسطِ حرفم:
_آروم باش،چيزي كه نشد!
و يه لبخندِ رضايت بخش زد كه متقابلا لبخندي تحويلش دادم و عماد ادامه داد:
مردتيكه بهت دست زد؟
خيلي زود اخم جانشين لبخند دلنشين صورتش شده بود و نميدونم چرا اما با ديدن اين چهره ي پر جذبش بدجوري داشت قند تو دلم آب ميشد كه نوك بينيش و كشيدم و جواب دادم:
_خودت كه ديدي فقط يه لحظه دستش و گذاشت رو شونم!
پوفي كشيد و دست به سينه پشتش و كرد بهم:
_هزار بار به بابا گفتم من از اين يارو بدم مياد اما نميذارتش كنار،به قولِ خودش دوستِ دوران جوونيشه!
آروم خنديدم و رفتم پشت سرش و رو پنجه پا وايسادم و آروم تو گوشش گفتم:
_باشه قبول،ولي تيپِ الانت اصلا اين حرفاي جدي و بر نميداره ها!
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
هوای سرد تنهایی❣
فــقــط یڪ 💕
ڪوچ می خواهد❣
مرا از ایــڹ 💕
همھ سرما ببر ❣
قشلاق آغوشت ...💕❣💞
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
به دلم نشستی❣
ولی دو زانو !💕
معذب نباش❣
برو عقب قشنگ تکیه بده💕
پاهاتم دراز کن❣
این دل فقط جای توئه …🌸💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
تو همان دلبرِمعروفِ دلم باش❣
منم آن دلداده یِ مجنون و پریشان...💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
هوا به صورت آزاردهنده ❣
و بغل طلبانهای سَرد شده 💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_252 انقدر پريشون حال بودم كه فقط دوست داشتم بدوعم و بدوعم تا برسم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_253
قهقهه اي زدم كه با پشتِ دست سرم و هول داد به سمتِ عقب و بعد برگشت سمتم:
_به اين نكته اشاره نميكردي ميمردي نه؟!
زير لب 'اوهوم'ي گفتم و لباسام و از لاي حوله اي كه انداخته بود روي پله برداشتم:
_حالا خوبه لباسام و نديد!
و بيخيالِ حضورِ عماد شروع كردم به عوض كردن لباسام و داشتم دكمه هاي مانتوم و ميبستم كه روي پله كنارم نشست و به پام اشاره كرد:
_بهتره؟
آخرين دكمه رو هم بستم و جواب دادم:
_والا با اين آب درماني تاريخي و بعد هم تا اينجا دووندن من فلج نشم جايِ شكر داره!
آروم خنديد:
_تو هيچيت نميشه،خيالت راحت!
چپ چپ نگاهش كردم كه چشمكي زد و با لحن با مزه اي ادامه داد:
_پهلوانان نميميرند!
و كمي بلند تر از قبل خنديد...
باور كردني نبود اما بالاخره تونستيم از اون خونه بزنيم بيرون و حالا سوار ماشين شده بوديم!
نفس عميقي كشيدم و سرم و به پشتي صندلي تكيه دادم:
_اينكه الان بيرونيم و خبري از بهروز نيست واقعا جاي شكر داره!
بدون اينكه بخنده جواب داد:
_بهروز بهروز!ولش كن ديگه !
و ماشين و به حركت درآورد كه زير لب با خودم زمزمه كردم:
_حالا اگه مثل خودت بود خوشت ميومد ازش!
و آروم خنديدم كه يه دفعه زد رو ترمز:
_چيزي گفتي؟
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
دوستت دارم 💕
و چقدر توضیح دادن❣
حرف های ساده سخت است💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
مـَــن حســٌــود نیستـَــــم •••💕
اَمــا •••❣
الـهــی بمیـــره كَسـی كه میخـــاد💕
جــای مـــن❣
دسـتــآتـــو بــگیـــــره !!💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
این صبح بخیر ها ،❣
کفاف ِ 💕
دوست داشتنت را نمی دهد،❣
باید جانانه 💕
ببوسمت...💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣