•• му σиℓу gσαℓ ιи ℓιfє яιgнт иσω ιѕ тσ вє gєиυιиєℓу нαρρу.
الان تنها هدفم در زندگے اینه ڪه بصورت واقعے شاد باشم.💙
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_262 مث یه موش ترسو آب دهنمو صدا دار قورت دادم که چشم های مامان ریز
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_263
و از روي صندلي بلند شدم كه برم و اما اين بابا بود كه بالاخره صداش دراومد:
_چند دقيقه بيدار بمون ميخوام راجع به اون دوستت كه امروز برده بوديش خونه دماوند حرف بزنيم
و لبخند خبيثانه اي زد كه مامان متعجب نگاهش و بين ما چرخوند و گفت:
_دوسته عماد؟خونه دماوند؟اونوقت تو اونجا چيكار ميكردي؟
تو همين لحظه حس كردم چقدر عاشقِ مامانمم و خبر نداشتم!
لبخند خبيثانه ي بابارو كه حالا ديگه اصري ازش نبود و با يه لبخند دندون نما تلافي كردم و گفتم:
_نگفتين بابا؟
از چشماي بابا خون ميچكيد و قشنگ معلوم بود داره تهديد ميكنه كه چيزي بگم خونم پاي خودمه اما من كه زيرك تر از اين حرفا بودم و يه جورايي ميخواستم خودم و خلاص كنم از جواب دادن به سوالاي بابا و رسيدن به اينكه با يلدا تو استخر بودم شونه اي بالا انداختم:
_من با دوستم رفته بودم استخر و باباهم با...
با سرفه هاي الكي بابا زل زدم بهش و با چشمام بهش فهموندم كه 'حساب بي حساب؟' و وقتي سرش و به نشونه تاييد تكون داد روبه مامان ادامه دادم:
_با اين يارو مهندسه،مگه نميخواستين يه دستي به اون خونه بكشيد؟
مامان اوهومي گفت:
_اصلا يادم نبود
و بابا جواب داد:
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
•• i am a queen with you or without you.
من یه ملکم با تو یا بدون تو!🧚♀
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
قد تمام عمر بشر دوست دارمت❤️😍
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
من دیوونتم
دیوونهی تویی که برام با بقیه فرق داری
تویی که همه جا هوامو داری
تویی که نگاهت مستم میکنه
تویی که مهربونیات فقط مال منه
تویی که عزیز دلمی 😍😘💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
تو هستی
حال من بدجور خوش است
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
•• ᵂʰᵉᶰ ʸᵒᵘ'ʳᵉ ʳᶤᵍʰᵗ ʰᵉʳᵉ ᵇᵉᶳᶤᵈᵉ ᵐᵉ ᵗʰᵉʳᵉ'ᶳ ᶰᵒᵗʰᶤᶰᵍ ᵉˡᶳᵉ ᴵ ᶰᵉᵉᵈ
وقتی که کنارمي به هيچ چيز ديگه ای نياز ندارم!♡
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_263 و از روي صندلي بلند شدم كه برم و اما اين بابا بود كه بالاخره
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_264
_ميخواستم وقتي يه تغييراتي تو خونه داديم سوپرايزت كنم!
و همچين با عشق زل زد به مامان كه دلم ميخواست دو سه تا كشيده جانانه به خودم بزنم تا ببينم بيدارم؟ و احيانا بهروز و دار و دستش و تو خواب نديدم؟
تو دلم به افكارم خنديدم و راه افتادم سمت پله ها،
صداي بابا تو خونه پيچيد:
_شبت بخير آقا عماد،شبت بخير!
تموم سعيم و واسه نخنديدن كردم اما نشد و همين باعث اين شد كه صداي خنده هام تو خونه بپيچه و مامان بابا و ارغوان باهم پچ پچ كنن كه عماد امشب ديوونه شده و اما چه كسي ميدونست بابا امروز با آقا بهروز حسابي خوش گذرونده؟
غرق همين افكار وارد اتاقم شدم و همزمان با ورودم زنگ گوشيم به صدا دراومد
گوشي رو از روي تخت برداشتم و با ديدن عكس يلدا با لبخند گله گشادي جواب دادم...
صداي غرغراش توي گوشي پيچيد:
_چيكار كردي با پام؟
نفس عميقي كشيدم و جواب دادم:
_عليك سلام!
بدجوري قاطي بود:
_چه سلامي چه عليكي؟
آروم خنديدم:
_حالا آرامشت و حفظ كن ببينم چيشده؟!
براي اولين بار به حرفم گوش كرد و يه كمي آروم شد:
_حس ميكنم پام داره ميشكنه!
و آخي كشيد كه چند ثانيه اي فكر كردم و بعد گفتم:
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
𝓣𝓱𝓮𝓻𝓮'𝓼 𝓝𝓸𝓫𝓸𝓭𝔂 𝓘𝓷 𝓜𝔂 𝓗𝓮𝓪
𝓔𝔁𝓬𝓮𝓹𝓽 𝓨𝓸𝓾•♥️•
نِمیتونه کَسی تُویِ دِلَم
جای "تُــ∝ــو" بیاد•💍•
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
💛⃤𝒀𝒐𝒖’𝒓𝒆 𝒕𝒉𝒆 𝒐𝒏𝒍𝒚 𝑻𝒉𝒊𝒏𝒈 𝑻𝒉𝒂𝒕 𝒊𝒘𝒂𝒏𝒕 𝒇𝒓𝒐𝒎 𝒕𝒉𝒊𝒔 𝒇𝒖𝒄𝒌𝒊𝒏 𝒘𝒐𝒓𝒍𝒅.
توتنهاچیزیهستیکهمنازایندنیایهلعنتی میخوام.
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣