اون دوستت ک ازت عکس زشت داره از همه چیز خطرناکتره😐🤣
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣ا
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_272 _آره اما به شرطي كه خانواده هامونم جمع كنن بيان اينجا! متعجب ن
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_273
من چقدر اين مرد بيچاره رو اذيت ميكردم! تو دلم به افكارم خنديدم و كم كم دراز شدم رو ميل دو نفره كه عين وحشيا دستم و كشيد و من و كشوند دنبال خودش:
_همين امروز آدمت ميكنم،شوخي كه نيست بحث يه عمر زندگيه من كه تا آخر عمرم نميتونم خودم غذا درست كنم و خانم لم بدن!
حرف ميزد و من و ميكشوند و حالا با رسيدن به آشپزخونه از حركت ايستاد و دستم و ول كرد:
_من غذا ميخوام يالا!
چپ چپ نگاهش كردم و بعد بلند شدم و خودم و به يخچال رسوندم و كش و قوسي به سر و گردنم دادم و خيلي با افاده در يخچال و باز كردم تا به خيال خودم يه عالمه مواد غذايي بريزم بيرون و يه چي درست كنم تا آقا سير شه ولي با مواجه شدن با يه يخچال كه از جيباي منم خالي تر بود كل اون افاده و كش و قوسه رو يادم رفت و پوكيدم از خنده!
مثل بز خنده هام و تماشا ميكرد ،
بين خنده بريده بريده گفتم:
_خا...خاليه! و خم شدم و دستام و گذاشتم رو زانوم و با صداي بلند تري خنديدم كه سريع اومد و نگاهي به يخچالي انداخت كه فقط آب توش بود و بعد پوف عميقي كشيد...
همچنان داشتم ميخنديدم كه روبه روم وايساد:
_رو آب بخندي!
ناباورانه قد راست كردم و با خنده اي كه كوفت شده بود گفتم:
_خب خاليه!
يه كمي كه اومد جلو رسيد به دو قدميم،
انگار بيخيال غذا و يخچالِ فاقد خوراكي شده بود كه فقط به صورتم چشم دوخته بود! با خجالت لب هام و با زبون تر كردم كه نزديك تر شد و انگشت اشارش و روي لبم كشيد:
_ولي به نظرم تو آشپزخونه عاليه!
و با يه تك خنده ي گوشه لبي دو طرف صورتم و گرفت و یه هویی منو بوسید
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
𝓅𝓇ℴ𝓋ℯ 𝓈ℴ𝓂ℯ 𝓉𝒽𝒾𝓃ℊ𝓈 𝒶𝓇ℯ 𝓊𝓃𝒾𝓆𝓊ℯ 𝓉ℴ
𝓎ℴ𝓊؛𝓁𝒾𝓀ℯ 𝒽𝒾𝓂𝓈ℯ𝓁𝒻،𝓁𝒾𝓀ℯ 𝓎ℴ𝓊
و تو مثال خدایی برای اینکه ثابت کنه
بعضی چیزا بی همتان؛ مثل خودش،مثل تو
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
𝘓𝘰𝘷𝘦 𝘵𝘰 𝘣𝘦
𝘠𝘰𝘶𝘳 𝘮𝘪𝘯𝘥 𝘣𝘦𝘤𝘰𝘮𝘦𝘴 𝘤𝘶𝘭𝘵 𝘢𝘯𝘥 𝘺𝘰𝘶𝘳 𝘩𝘦𝘢𝘳𝘵 𝘣𝘦𝘤𝘰𝘮𝘦𝘴 𝘥𝘶𝘭𝘭
عاشق که بشی
عقلت کیش میشه و قلبت مات چشاش.
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
⫷𝕀 𝕟𝕖𝕧𝕖𝕣 𝕗𝕠𝕣𝕘𝕖𝕥 𝕙𝕠𝕨
𝕟𝕚𝕔𝕖 𝕪𝕠𝕦𝕣 𝕧𝕠𝕚𝕔𝕖 𝕚𝕤⫸
قشنگیِ صداتو هیچ وقت یادم نمیره...
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_273 من چقدر اين مرد بيچاره رو اذيت ميكردم! تو دلم به افكارم خنديدم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_274
سرم و كشيدم عقب و گفتم:
_چه خبرته؟
نگاهش خمار بود:
_گشنمه!
و با يه خنده ي فوق العاده جذاب دوباره براي بوسيدن آماده شد كه مثل خودش خنديدم:
_پس غذارو پيچوندي خسيس خان!
نميدونست چيكار كنه،
چشم هاي خمارش خبر از بي طاقتيش و لب هاي خندونش خبر از ديوونگيش از دست من خل و چل رو ميداد!
وقتي شرايطش و ديدم لبخندم و جمع و جور كردم و اين بار من پيش قدم شدم و روي پنجه پا ايستادم و دستام و دور گردنش حلقه كردم و بوسيدمش...
دست هاش روي كمرم تكون ميخورد و هر چند لحظه يكبار با فشار محكمي به كمرم من و بيشتر به سمت خودش ميكشوند تا جايي كه ديگه نتونستم رو پنجه ي پاهام بمونم و قفل دست هامم از دور گردنش باز شد و بالاخره با چند تا بوسه ريز از هم جدا شديم:
نفس عميقي كشيد و چشم هاي خمارش و ماليد:
_الان گشنه تر از هر وقتيم!
رو يكي از صندلي هاي ميز غذاخوري نشستم و گفتم:
_خودت که ديدي يخچال خاليه!
صداي گرفتش توي آشپزخونه پيچيد:
_از اون نظر نه،از...
و حرفش و با خنده قطع كرد كه سرم و چرخوندم سمتش:
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
𝐈𝐭'𝐬 𝐞𝐧𝐨𝐮𝐠𝐡 𝐭𝐨 𝐛𝐞 𝐲𝐨𝐮
𝐁𝐮𝐭 𝐰𝐡𝐚𝐭 𝐝𝐨 𝐈 𝐰𝐚𝐧𝐭 𝐛𝐮𝐭 𝐦𝐲 𝐬𝐨𝐮𝐥 ...!
تو که باشی بس است
مگر من جز نفس چه میخواهم ...!
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
الـهـی بـمــونـی بـرام ؛ ♥️
قربونت برم من ...
آخه که شدی دوست داشتنی ترین فرد زندگیم
که حتی از خودم بیشتر ...
دوسـتت دارم
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣