°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_314 همينطوري داشتيم ميخنديديم و تو عالم خودمون بوديم كه همزمان با
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_315
خيره به سرم شيما روي صندلي نشسته بودم و دكتر و اون پسره بالا سر شيما بودن كه بالاخره سكوت اين يكي دو دقيقه شكسته شد:
_خب حالشون چطوره؟
دكتر ميانسال عينكش و رو بينيش جابه جا كرد و گفت:
_مشكلشون چيه؟
كه پسره گيج نگاهش كرد و شيماهم كه نميدونم افكارش كجا سير ميكرد مثل بز زل زده بود به يه نقطه نامعلوم و حرفي نميزد كه من پاشدم و جواب دكتر رو دادم:
_وا،خب اين آقا لطف كردن با ماشين زدن به دوست من و حالا هم ما بعد از تصادف اومديم اينجا.
از جايي كه تك تك كلمه هارو با حالت حرص دراري و خطاب به پسره گفته بودم بدون اينكه پلك بزنه بهم نگاه ميكرد و حالا به محض تموم شدن حرفام اون ادامه داد:
_آقاي دكتر من فكر ميكنم اين خانم فقط يه برخورد كوچيك داشته با ماشين من!
و دوتايي منتظر جواب دكتره مونديم كه با لبخند نگاهش و بين من و پسره چرخوند و جواب داد:
_اینی که من میبینم فکر نمیکنم اصلا برخوردی داشته باشه
بعد با اون یارو به ریش من و شیما خندیدن...از جام بلند شدم و یه دستم و آوردم بالا و با عصبانیت تمام گفتم:
_یعنی میخواید بگید دوستم داره فیلم بازی میکنه و ما دروغ میگیم..آره؟؟؟
خنده روی لب های هر دوشون خشک شد و بعد دکتر شروع کرد حرف زدن برای آروم کردن من:
خانوم محترم من قصد جسارت نداشتم..فقط برای مزاح بود..دوست شما هم نه بخاطر تصادف بلکه بخاطر شوک وارده از تصادف و ترس اینجوری شدن که بزودی حالشون مساعد میشه
و بعد با گفتن یه وقت بخیر اتاق رو ترک کرد.
رومو کردم سمت پنجره و زیر لب زمزمه کردم:
_بیشعور!
که پسره شروع کرد سخنرانی:
_دکتره که منظوری نداشت..شما چقدر کم ظرفیتین..خوبه آدم گاهی جنبه شو بالا ببره..
و بعد صدای پوزخند که حسابی رفت رو مخم و صدامو در آورد:
_نمیخواد شما سنگ یکی دیگه رو به سینه بزنید..اول رانندگی تونو اصلاح کنید بعد بیاید راجب کارا و رفتارای بقیه تز بدید
صدای نفس های کش دارش دلم رو خنک میکرد جوری که انگار مزد زحمتامو گرفتم.
توی حال خودم بودم که صداي گوشیم منو به خودم آورد
مامان بود!
تماس و وصل کردم و جواب دادم:
_سلام مامان خوبی
و بعد هم از اتاق زدم بيرون.
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #استاد_مغرور_من #پارت_1 پرايد قشنگم و توي پاركينگ دانشگاه پارك كردم و خ
لینک جهش به پارت اول😍👇👇♥️
https://eitaa.com/Cafe_Lave/7305
#شروع_رمان🔺🔺
سلام عشقام خوش اومدید♥️
رمان رو با حوصله بخونید مطمعنم پشیمون نمیشید😍♥️
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_315 خيره به سرم شيما روي صندلي نشسته بودم و دكتر و اون پسره بالا س
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_316
بيرون اتاق وايسادم و شروع كردم به حرف زدن با مامان:
_منم خوبم
كه 'خداروشكر'ي گفت و ادامه داد:
_داريم ميايم اونجا،دلتنگ شديم
خنديدم:
_اگه ميخواستين دلتنگ بشيد كه من و نميفرستاديد اينجا!
و به خنده هام ادامه دادم كه جواب داد:
_ما فرستاديمت،آوا كه نفرستاده،اون دلتنگه!
بدون مكث گفتم:
_خب حالا..بیاید که منم کلی دلتنگتونم..
بعد از يه کمی تعریف تماس رو قطع کرديم.
برگشتم سمت اتاق شیما
که صدای خنده هايي كه از تو اتاق ميومد توجه ام رو جلب کرد و باعث شد دستم روی دستگیره ی در خشک بمونه و بازش نکنم و گوشم و بچسبونم به در!
بعد از خنده ای طولانی صدای شیما رو شنیدم که گفت:
_تو تا حالا کجا بودی..!
چشم هام چهارتا شد!
کجا بوده؟
قبرستون!
با نفس های حرصی در و باز كردم و وارد شدم
خنده روی لباشون خشک شد و مات نگاهم میکردن!
روبه شیما کردم و با لبخند معنی داری دست به كمر گفتم:
_خوب شدی نه؟! تا الان مثل مرده ي رو تخته بودی..الان با اینی که زد دکورت رو بهم ریخت چه چهچه اي میزنی!
و بعد همزمان با اين كه روم رو برمیگردوندم زمزمه کردم 'تا الان کجا بودی' و پوزخند زدم!
همزمان صدای پسره که هنوز اسمش و نمیدونستم و شنیدم:
_فالگوش هم که وایمیسید
با يه لبخند ژكوند نگاهش كردم:
_جونتون رو میگیرم!
و بعد رو به شیما كردم:
_ اگه خوب شدی دیگه بریم؟
که با لبخند رو مخش گفت:
_آره خوبم..برو بگو پرستار بیاد این رو بازش کنه
و به سرم وصلِ دستش اشاره كرد كه
ابروهام و بالا انداختم و نوچي گفتم:
_من جایی نمیرم..به اندازه کافی تنها بودین
و بعد با صدای تقریبا بلندی صدا زدم:
_پرستار..پرستار
که یه پرستار با اخم غلیظ وارد شد:
_خانوم چه خبرتونه...اینجا بیمارستانه نه چاله میدون!
بیخیال شونه هام و بالا انداختم و اونم بی حرف رفت سمت شیما و سرم و باز کرد و گفت:
_ میتونید برید!
دمه در بیمارستان بودیم که صدای روح کش پسره گوش هام رو پر کرد:
_اگه بخواین من میرسونمتون
و بعد شیمای خوشحال و احمق زرتي جواب داد :
_آره حتما میایم!
و مثل جوجه اردكي كه پشت سر مامانش راه ميره پشت سره پسره راه افتاد...
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼