#علائم_ظهور
📌احوال مردم به هنگام #وقوع صیحه آسمانی
🔰از #حالت و #واکنش مردم در قبال صیحه را از زبان به حق ناطق امام صادق (ع) بشنوید :
✨هنگامی كه #بانگ اسمانی را بشنوند مانند كسی كه بر سرش #مرغ نشسته باشد خشكشان می زند .
✨تمامی دشمنان خدا در برابر صیحه اسمانی #خاضع و #منقاد میشوند . اگر در خبری هم دچار شك و تردید باشند در مورد صیحه ی اسمانی هیچ تردیدی نخواهند داشت ، كه با نام پدر و نام اجداد طاهرین او (عج) ندا خواهند شنید.1
📚1-كتاب الغیبه: نعمانی ،ص ص 136و150
📚روزگار رهایی : ، ج2 :ص877
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سختگیری امام زمان برای مردم نیست، برای یه عده علف هرز است....
سخنران استاد عالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴⚡️پیدا شدن دو پیکر سالم #شهدایمدافعحرم ...
🔺در شهر درعا سوریه پیکر دو شهید مدافع حرم که بیش از ٢ سال پیش در کنار هم و با دستهای بسته به شهادت رسیده بودند، بصورت کاملا سالم پیدا شد...!
#برمحمد_وآل_محمد_صلوات💚
💠پیامبر (صلی الله علیه واله)فرمودند:
🔸روز قيامت خداوند به مالك رئیس جهنم دستور ميدهد كه جهنم هفتگانه را بيافروزد و به رضوان رئیس بهشت امر ميكند بهشت هشتگانه را بيارايد و به ميكائيل دستور ميدهد كه صراط را بر روى جهنم بكشد و به جبرئيل مىفرمايد كه ترازوى عدل را برقرار نمايد و در زير عرش ميفرمايد اى محمّد امتت را براى حساب بياور.
🔸 بعد دستور ميدهد خدا كه بر صراط هفت پل قرار دهند طول هر پل هفده هزار فرسخ است و بر روى هر پل هفتاد هزار ملك قرار دارند
🔸هرکدام از مرد و زن اين امت که بر پل اولى ميرسند از ولايت على بن ابى طالب و حب اهل بيت محمّد سوال میکنند هر كس ولايت و حب او را در دل داشته باشد از پل اوّلى چون برق جهنده ميگذرد...
📚بحارالانوار ترجمه خسروی ج۲۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥| لحظه دیدار پدر شهیــد عجمیان
با پیکر مطهر پســرش 🕊
بنا نبود که آفت به جان ما بزنند
پسر بزرگ نکردم که دست و پا بزند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ جدید تو راهه
کمک به اموات درعالم برزخ
💬سید بن طاووس رحمه الله از حضرت #رسول صلی الله علیه وآله وسلم روایت کرده که فرمود:
✨نمی گذرد بر #میت ساعتی سخت تر از شب اول قبر، پس مردگان خود را به صدقه رحم نمایید، و اگر نیافتی چیزی که صدقه بدهی پس یکی از شماها دو رکعت نماز کند، بخواند در رکعت اول فاتحة الکتاب یک مرتبه، و قُل هو اللَّه احد دو مرتبه، و در رکعت دوم فاتحه یک مرتبه، و اَلهیکُم التّکاثر ده مرتبه و سلام دهد و بگوید:
«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ابْعَثْ ثَوابَها(ولی در مدرک یاد شده، «ثَوابَهُما» آمده است.) اِلی قَبرِ ذلِکَ المَیِّتِ فُلانِ بنِ فُلان».
🔰پس حق تعالی میفرستد همان ساعت هزار مَلَک به سوی قبر آن میّت با هر مَلَکی جامه [ای و حُلِّه [ای، و تنگی قبر او را وسعت دهد تا روز نفخ صور و عطا کند به نماز کننده بعدد آن چه آفتاب بر آن طلوع میکند #حسنات، و برای او چهل درجه بالا برده شود .
📒 بحارالانوار، ج ۹۱، ص ۲۱۹
🔴 عملی در صبح جمعه جهت بخشش گناهان
🔵 در روایت آمده است کسى که پیش از نماز صبح روز جمعه سه مرتبه (از روى خلوص نیّت) بگوید:
🌕 اَسْتَغْفِرُ اللّهَ الَّذی لا اِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَىُّ الْقَیُّومِ، وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ
گناهانش آمرزیده مى شود، هرچند که بیشتر از کف دریا باشد.
📚 بحارالانوار ج ۸۶ ، صفحه ۳۵۹ حدیث ۳۶
📚 مفاتیح الجنان انتهای اعمال شب جمعه
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 ابتکار جوان عراقی در خانه دار کردن مردم نیازمند؛ ماجرا از یک فراخوان هزار دیناری آغاز شد
☫☫ #گروه_دیوار_مهربانی 🔻
گروه دیوار مهربان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 نماز آیات به روشی ساده و آسان
#احکام
#احکام_نماز
#نماز_آیات
#پویانمایی
🌸🌙 امشب وقوع ماهگرفتگی
🔹امروز جمعه ۱۵ اردیبهشت ساکنان ایران از ساعت ۱۸ و ۴۴ دقیقه شاهد ماه گرفتگی خواهند بود و به گفته مدیر انجمن نجوم آماتوری ایران، این رخداد عمیقترین ماه گرفتگی نیمسایه است و تا ۱۹ سال دیگر چنین شرایطی تکرار نخواهد شد.
🌸 شهید مدافع حرم، مهندس آقا سید میلاد مصطفوی ؛
۱۵ اردیبهشت ، سالروز تولدت مبارک
دست ما را هم بگیر ...🙂❤️
🍃 شادی روح همه شهدا صلوات 🍃
🌷 #دختر_شینا – قسمت 6⃣4⃣
✅ فصل سیزدهم
💥 معصومه و خدیجه آرام و بی صدا دو طرفم خوابیده بودند. انگشتها را توی گوشهایم فرو کردم و زیر پتو خزیدم. هر کاری میکردم، خوابم نمیبرد. نمیدانم چقدر گذشت که یکدفعه یک نفر پتو را آرام از رویم کشید. سایهای بالای سرم ایستاده بود، با ریش و سبیل سیاه. چراغ که روشن شد، دیدم صمد است. دستم را روی قلبم گذاشتم و گفتم: « ترسیدم. چرا در نزدی؟! »
خندید و گفت: « چشمم روشن، حالا از ما میترسی؟! »
گفتم: « یک اِهِمی، یک اوهومی، چیزی. زهرهترک شدم. »
گفت: « خانم! به در زدم، نشنیدی. قفل در را باز کردم، نشنیدی. آمدم تو صدایت کردم، جواب ندادی. چهکار کنم. خوب برای خودت راحت گرفتهای خوابیدهای. »
💥 رفت سراغ بچهها. خم شد و تا میتوانست بوسشان کرد.
نگفتم از سر شب خوابهای بدی دیدم. نگفتم ترس برم داشته بود و از ترس گوشهایم را گرفته بودم و صدایش را نشنیدم.
پرسید: « آبگرمکن روشن است؟! » بلند شدم و گفتم: « این وقت شب؟! »
گفت: « خیلی خاکی و کثیفم. یک ماه میشود حمام نکردهام. »
رفتم آشپزخانه، آبگرمکن را روشن کردم. دنبالم آمد و شروع کرد به تعریف کردن که عراقیها وارد خرمشهر شدهاند. خرمشهر سقوط کرده. خیلی شهید دادهایم. آبادان در محاصره عراقیهاست و هر روز زیر توپ و خمپاره است. از بیلیاقتی بنیصدر گفت و نداشتن اسلحه و مهمات.
پرسیدم: « شام خوردهای؟! »
گفت: « نه، ولی اشتها ندارم. »
💥 کمی از غذای ظهر مانده بود. برایش گرم کردم. سفره را انداختم. یک پیاله ماست و ترشی و یک بشقاب سبزی که عصر صاحبخانه آورده بود، گذاشتم توی سفره و غذایش را کشیدم. کمی اشکنه بود. یکی دو قاشق که خورد، چشمهایش قرمز شد. گفتم: « داغ است؟! » با سر اشاره کرد که نه و دست از غذا کشید. قاشق را توی کاسه گذاشت و زد زیر گریه. با نگرانی پرسیدم: « چی شده؟! اتفاقی افتاده؟! »
باورم نمیشد صمد اینطوری گریه کند. صورتش را گرفته بود توی دستهایش و هقهق گریه میکرد.
گفتم: « نصفجان شدم. بگو چی شده؟! »
گفت: « چطور این غذا از گلویم پایین برود. بچه ها توی مرز گرسنهاند. زیر آتش توپ و تانکِ این بعثیهای از خدا بیخبر گیر کردهاند. حتی اسلحه برای جنگیدن ندارند. نه چیزی برای خوردن، نه جایی برای خوابیدن. بد وضعی دارند طفلیها. »
💥 دستش را گرفتم و کشیدمش جلو. گفتم: « خودت میگویی جنگ است دیگر. چارهای نیست. با گریه کردن تو و غذا نخوردنت آنها سیر میشوند یا کار درست میشود؟! بیا جلو غذایت را بخور. » خیلی که اصرار کردم، دوباره دست به غدا برد
💥 سعی میکردم چیزهایی برایش تعریف کنم تا حواسش از جنگ و منطقه پرت شود. از شیرین کاریهای خدیجه میگفتم. از دندان درآوردن معصومه. از اتفاقهایی که این چند وقت برای ما افتاده بود. کمکم اشتهایش سر جایش آمد. هر چه بود خورد. از ترشی و ماست گرفته تا همان اشکنه و نان و سبزی توی سفره.
💥 به خنده گفتم: « واقعاً که از جنگ برگشتهای. »
از ته دل خندید. گفت: « اگر بگویم یک ماه است غذای درست و حسابی نخوردهام باورت میشود؟! به جان خودت این چند روز آخر را فقط با یک تکه نان و چند تا بیسکویت سَر کردم. »
خم شدم سفره را جمع کنم، پیشانیام را بوسید. سرم را پایین انداختم.
گفت: « خیلی خوشمزه بود. دست و پنجهات درد نکند. »
خندیدم و گفتم: « نوش جانت. خیلی هم تعریفی نبود. تو خیلی گرسنه بودی. »
💥 وقتی بلند شد به حمام برود، تازه درست و حسابی دیدمش. خیلی لاغر شده بود. از پشت خمیده به نظر میآمد؛ با موهایی آشفته و خاکی و شانههایی افتاده و تکیده. زیر لب گفتم: « خدایا! یعنی این مرد من است. این صمد است. جنگ چه به سرش آورده... »
آرزو کردم: « خدایا! پای جنگ را به خانهی هیچکس باز نکن. »
💥 کمی بعد، صدای شرشر آب حمام و خُرخُر آبی که توی راهآب میرفت، تنها صدایی بود که به گوش میرسید. چراغ آشپزخانه را خاموش کردم. با اینکه نصفشب بود. به نظرم آمد خانه مثل اولش شده؛ روشن و گرم و دلباز. انگار در و دیوار خانه دوباره به رویم میخندید.
🔰ادامه دارد
📌 #استوری
🔹 ای حضرت پدر!
زمین میخوریم، وقتی دستمان را از دستت بیرون میکشیم...
🖼 #امام_زمان
4_515199301593334054.mp3
4.81M
آهنگ ترکی_فارسی برای امام_زمان (عج)
لطفا گوش کنید اگه دلتون_شکست واسه همه دعاکنید😔🙏
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ