سناریو جنایی~🩸🔪
من #ISFPام و این نامه آخرین چیزیه که مینویسم چون هرلحظه امکان این وجود داره که بمیرم! من نباید اعتماد میکردم اون #INxx.....
*خون هایی که ریخته میشه روی نامه...
یک روز قبل:
#INTJ هیچ وقت نگفت عاشقمه ولی با عملش بهم نشون میداد
یک ساعت پیش #ENFP با #INTJ تماس گرفت! #INTJ زود از من فاصله گرفت و با اخم شروع کرد باهاش حرف زدن! بعد از اون #INTJ تا شب خیلی مشکوک رفتار کرد و وقتی از هم میخواستیم خداحافظی کنیم یه حرف عجیب زد! "به هرکسی اعتماد نکن!"
وقتی داخل خونه شدم پشت سر هم برام نوتیف پیام میومد! که توی همه پیاما فقط یه کلمه بود! "بمیر"
جسد #ISFP درحالی توسط #ESFJ پیدا شد که کف اتاقش افتاده بود و به طرز وحشتناکی شکمش پاره شده بود!
#ESFJ شکه شده بود و نمیدونست چکار کنه! اون خواهرشو از دست داده بود و نمیدونست چکار کنه! با صدای داد و زجه های ESFJ همسایش #ESTP با عجله وارد خونه شد و وقتی متوجه موضوع شد سریع با پلیس و اورژانس تماس گرفت!
جسد #ISFP به پزشک قانونی انتقال داده شد و ESTP مسئولیت پرونده رو برعهده گرفت! طبق نامهای که از ISFP پیدا شده بود یک شخص #INXX قاتل بوده! از اونجایی که INFP و INTP مسافرت بودند فقط شک به دو نفر میافتاد! #INTJ و #INTP
#ENFP خندان وارد اتاق ESTP شد و گفت بالاخره از شرش خلاص شدم!ESTP مشکوک ازش پرسید: از شر کی خلاص شدی؟
خب معلومه، #ISFP! دیروز صبح با INTJ از شرش خلاص شدیم!همون لحظه ESTP زنگ زد به پلیس و دستور دستگیری INTJ رو داد! مشخص شد INTJ از اول باقصد کشتن ISFP بهش نزدیک شده بود!
_____
شب بود، #Infp برای پیدا کردن هدفونش از اُردوگاه خارج شد و در این میان به نزدیک جاده رفت. مکانی که قبلاً اتوبوس ها پارک کردند را جست و جو کرد و بدون هیچ هدفونی، نااميد به اُردوگاه و نهایتاً به چادر خود بازگشت.
جنگل ساکت و خنک بود. به #estp که به راحتی در خواب سنگینی غرق بود نگاهی کرد در همین حال #Entj سر جای خود نبود.
ناگهان صدای اُفتادن شیٔ سنگینی به گوش رسید. همین باعث شد estp از جا بِپَرد. از چادر بیرون آمد و infp نیز دنبالش. دور و بر اُردوگاه را گشتند و در نهایت به جاده رسیدند. وَنی را دیدند که با سنگی برخورد کرده بود و #intp را بالای سر فرد مورد علاقش که entj سعی داشت جسد را در نایلونی پیچیده و به اُردوگاه ببرد. به سمت آنها رفتند اما متوجه شدند مقتول بر اثر صحنه سازی بوده. entj اسرار داشت قاتل infp بوده چون او را در حال بیرون رفتن از چادر دیده اما estp انکار میکرد و قول داد برای رفع اتهام از infp این پرونده را حل کند. سرانجام به اُردوگاه بازگشتند و #esfj برای آنها نوشیدنی آورد و intp سر همین قضیه از او شکایت کرد چرا خوشحال هستش و اینجا شخصی به قتل رسیده و او از آب و هوا و چای صحبت میکند؟ esfj نیز جواب او را نداد اما intp درست میگفت او واقعا ناراحت نبود. در این میان estp متوجه غیبت ناگهانی و طولانی #istj شد و همه برای پیدا کردن او شتافتند. اما تنها چیزی که پیدا کردند دوربین او و دستمالی خونی کمی آن طرف تر بود.
دوربین را روشن کردند و فقط یک عکس موجود بود،
که نوشته ای بود؛
او را کشته ام. .
⠇#ادمین_ردسا 🕶✨️
══════════════
⠇ @Eema_MBTI