eitaa logo
ایما | چت روم
1.1هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
23 ویدیو
4 فایل
هرسوال یاابهامی که داری ازم بپرس👈🏻 @Admin_Sobh راه‌های ارتباطی برای ثبت درخواست هاتون👇🏻 https://eitaa.com/Chatrooom/2145 فهرستِ سوالات پرتکرار شایدسوال شماهم باشه:)👇🏻 https://eitaa.com/Chatrooom/2143 صفرتاصد تولیدمحتوای‌ ایما؛ کپی بهرشکلی ممنوع🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
سناریو جنایی~🩸🔪 سناریوی هول هولی منِ : ذوق زده از اینکه کراشم عاشقم شده داشتم درموردش با دوست صمیمیم صحبت میکردم که متوجه ناراحت شدنش شدم. به وضوح مشخص بود که از این موضوع ناراحته.. شاید چون خودش estp رو دوست داشت؟؟ من که متوجه این موضوع شدم دیگه ادامه ندادم. اون مظنون به قتل من بود اما قاتل واقعی کس دیگه ای بود... جسدمو پیدا کرده بود و حاضرم قسم بخورم بخاطر تموم بحثایی که باهاش کردم و بخاطر اینکه هردفعه در برابرم کم می آورد از مردن من خوشحال شده بود و موضوع رو به که به نظر entp میتونست کمکش کنه اطلاع داد. Istp از دوستای قدیمیم بود و پرونده ی قتلمو قبول کرد و در اخر مشخص شد قاتل اصلی بوده که به دلیل نامعلومی اما مربوط به مشکلات شخصیمون منو کشته( خودم اضافه کردم اصلا دوست داشتم _____ داستان نویس: کسی که عاشقم بود: ولی چون من تنهایی رو دوست داشتم و اعتقادی به عشق نداشتم بهش جواب رد دادم. ولی اون جنون گرفتش و خیلی عصبی شد. ولی یه جایگزین داشت که از من متنفر بود که اون ادم بود. ISTJ چون INTP رو خیلی دوست داشت. واسه همین وقتی فهمید من به INTP جواب رد دادم به یکی از دوستاش گفت که مسئول قتل من باشه و وقتی منو کشت جسدمو یه جایی پنهان کنه. البته INTP این قضیه رو نمیدونست ولی بعد مدتی خود INTP جسد منو پیدا کرد. ولی چون بهترین دوستم بود و فقط اونو داشتم مسئولیت پرونده رو به عهده گرفت. و بعد جست و جوی زیاد به یه مظنون رسید که اونم بود. چون INFJ با INTP دشمنی داشت چون پنهانی منو دوست داشت ولی وقتی فهمید INTP اعتراف کرده به من به همه گفت که INTP، منو کشته.چون اون زمان فقط ما باهم بودیم. ولی کسی باور نکرد و INFJ به دردسر افتاد. ولی قاتل واقعی بود، چون ISTJ به ESFJ گفته بود که منو بکشه و کاری کنه که INTP جسد منو پیدا کنه و کسی که خیلی منو بعد INTP دوست داشت یعنی INFJ فکر کنه که INTP منو کشته چون جواب رد بهش دادم. ولی تونست قاتل اصلی رو پیدا کنه و به طرز وحشتناکی ازش انتقام بگیره.ISTJ هم پا به فرار گذاشت و بلیط هواپیما گرفت تا بره جایی که هیچکس پیداش نکنه. ولی و ENFJ و ESFJ با لباس های مبدل مهماندار و گریم صورت فهمیدن که چی شده و ISTJ رو از هواپیما پرت کردن پایین..... _____ - خب همیشه از اون خوشش میومد و بلاخره تصمیم گرفت که بهش اعتراف کنه و همراه به خونش رفتن ولی وقتی اونجا رسیدن با در شکسته ایی روبه رو شدن، جنازه غرق در خونه اون.. و که بالای سرش گریه میکرد.. ولی وقتی entj به قیافه isfp نگا میکرد خوشحال بود.. دوستشون مسئولیت پرونده رو به عهده گرفت و isfp مظنون اصلی بود.. اما طبقه یه اعترافه عجیب و خودکشی عجیبتره intj مشخص شد که قاتل اصلی خودش بوده.. -از طرفه infx ⠇ 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪 _____ از خرید برمیگشتم که رو دیدم کسی که عاشقم بود ما بعد از مدتی ازدواج کردیم enfp یه رفیق داشت که از قضا اون هم عاشق من بود و وقتی من enfp رو به اون ترجیح دادم اول طوری وانمود کرد که انگار براش مهم نیست ولی این فقط ظاهرش بود.. 5 روز بعد : خیلی دلم میخواد زودتر عکسامو به رفیقم نشون بدم بهتره برم پیشش esfp زنگ خونه رو به صدادرآورد پس چرا کسی درو باز نمیکنه؟ خب مهم نیس کلید دارم جسد رفیقش روی زمین بود و esfp وارد خونه میشه و جیغ بلندی میکشه مامورای پلیس میرسن و متوجه میشن که این یک قتل بوده مسئول این پرونده میشه و از enfp سوالاتی میپرسه entj: به کسی مظنون نیستید؟ enfp: نمیدونم ولی شاید باشه با توجه به شواهد معلوم میشه کار خودش بوده و به جرم قتل ... اعدام میشه🗿💔 _____ من و عاشق همدیگه بودیم اما من کشته شدم....خودم با روحم دیدم که از مرگم خوشحال شد.جسدم بالاتکلیف بود.بی تابی های istp رو میدیدم تا اینک جسدمو پیدا کرد. دلش به حالم سوخت و مسئول پروندم شد. بنده خدا مظنون به قتل شد ولی در اخر قاتلم بود. من ام _____ م‌ق‌ت‌ول با یه دوست بوده. هر دو قرار میزارن که یک روز برن پارک، م‌ق‌ت‌ول خواهرش که بوده رو هم همراه خودش میبره، دیر میکنه پس م‌ق‌ت‌ول به خواهرش میگه بره سه تا بستنی بخره تا میاد . خواهرش وقتی بر میگرده میبینه که م‌ق‌ت‌و‌ل نیست پس به دوست کارآگاهش میگه تا ق‌ات‌ل رو پیدا کنند. طبق گزارشات خواهرش یه دشمن داشته و اون دشمن از این موضوع خیلی خوشحال بوده که اون شخص بوده و به دلیل تهدید هایی که به م‌ق‌ت‌ول کرده بوده مظنون اول پرونده میشه اما دست بردار نمیشه تا یک مدرک کامل پیدا کنه که اونها ج‌ن‌ا‌زه م‌ق‌ت‌ول رو در خانه پیدا میکنن و طی تحقیقاتی معلوم میشه ق‌ا‌ت‌ل هست و اون اعتراف میکنه که عاشق intj بوده برای همون عشق اون رو ک‌ش‌ت‌ه ⠇ 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪 خیلی وقت بود با وقت زیادی میگذروند هر روز این وقت ببشتر میشد همه میدونستن entj از istp خوشش میاد هیچ کس با این موضوع مشکلی نداشت به غیر از که قبل از اومدن istp صمیمی ترین دوست entj بود. روزیistp و entj به کافه ای رفته بودن entj باخودش فکر کرد که به دستشویی نیاز داره بدای همین بلند شد و به سمت دستشویی رفت وقتی از دستشویی اومد بیرون و خواست بره سمت میز دید istp روی میز خوابش برده ناگهان که گارسون اونجا بود گفت《 شما همراه ایشون هستید؟》entj گفت《 بله مشکلی پیش اومده؟》 intj گفت《ایشون مرده 》entj خیلی عصبانی بود وباید انتقام می گرفت اون خیلی سریع به پلیس گزارش داد و قرار شد مسئولیت پرونده رو بر عهده بگیره وبا تمام مدارکی که داشت رو مظنون قرار داد entj به infp اعتماد نداشت. _____ کسی که عاشقت بود : کسی که بعد مرگت خوشحال شد : کسی که جسدتو پیدا کرد : کسی که مسولیت پروندتو به عهده گرفت : کسی که مضنون قاتل شد : قاتل واقعی : چه سناریوی جالبی حیف حوصله‌ی نوشتن ندارم😂 خودم ENFPام _____ ی عاشقم بوده و ی که عاشق ESFJبودا ولی اون دوسش نداشته خیلی دوست داشته که من بمیرم و خودشو تو دلش جا کنه ۳ ماهی از این ماجرا میگذره ی جسدمو تو ی خرابه گوشه خیابون پیدا میکنه که کاراگاه ی بوده به یکی از نزدیکام شک میکنه اونو بازداشت میکنه اما به ISFJ شک میکنن و ازش بازجویی میکنن و اون ISFJمیگه که رفیقINTJ بوده منو کشته که رفیقش خودشو تو دل ESFJجا کنه و فقط گفته که جسدمو پیدا کرده _____ عاشقم بود از مرگم خوشحال بود جسدمو پیدا کرد مسئول پرونده بود مظنون بود قاتل واقعی بود تایپ خودم 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪 من و این نامه آخرین چیزیه که مینویسم چون هرلحظه امکان این وجود داره که بمیرم! من نباید اعتماد میکردم اون ..... *خون هایی که ریخته میشه روی نامه... یک روز قبل: هیچ وقت نگفت عاشقمه ولی با عملش بهم نشون میداد یک ساعت پیش با تماس گرفت! زود از من فاصله گرفت و با اخم شروع کرد باهاش حرف زدن! بعد از اون تا شب خیلی مشکوک رفتار کرد و وقتی از هم میخواستیم خداحافظی کنیم یه حرف عجیب زد! "به هرکسی اعتماد نکن!" وقتی داخل خونه شدم پشت سر هم برام نوتیف پیام میومد! که توی همه پیاما فقط یه کلمه بود! "بمیر" جسد درحالی توسط پیدا شد که کف اتاقش افتاده بود و به طرز وحشتناکی شکمش پاره شده بود! شکه شده بود و نمیدونست چکار کنه! اون خواهرشو از دست داده بود و نمیدونست چکار کنه! با صدای داد و زجه های ESFJ همسایش با عجله وارد خونه شد و وقتی متوجه موضوع شد سریع با پلیس و اورژانس تماس گرفت! جسد به پزشک قانونی انتقال داده شد و ESTP مسئولیت پرونده رو برعهده گرفت! طبق نامه‌ای که از ISFP پیدا شده بود یک شخص قاتل بوده! از اونجایی که INFP و INTP مسافرت بودند فقط شک به دو نفر می‌افتاد! و خندان وارد اتاق ESTP شد و گفت بالاخره از شرش خلاص شدم!ESTP مشکوک ازش پرسید: از شر کی خلاص شدی؟ خب معلومه، ! دیروز صبح با INTJ از شرش خلاص شدیم!همون لحظه ESTP زنگ زد به پلیس و دستور دستگیری INTJ رو داد! مشخص شد INTJ از اول باقصد کشتن ISFP بهش نزدیک شده بود! _____ شب بود، برای پیدا کردن هدفونش از اُردوگاه خارج شد و در این میان به نزدیک جاده رفت. مکانی که قبلاً اتوبوس ها پارک کردند را جست و جو کرد و بدون هیچ هدفونی، نااميد به اُردوگاه و نهایتاً به چادر خود بازگشت. جنگل ساکت و خنک بود. به که به راحتی در خواب سنگینی غرق بود نگاهی کرد در همین حال سر جای خود نبود. ناگهان صدای اُفتادن شیٔ سنگینی به گوش رسید. همین باعث شد estp از جا بِپَرد. از چادر بیرون آمد و infp نیز دنبالش. دور و بر اُردوگاه را گشتند و در نهایت به جاده رسیدند. وَنی را دیدند که با سنگی برخورد کرده بود و را بالای سر فرد مورد علاقش که entj سعی داشت جسد را در نایلونی پیچیده و به اُردوگاه ببرد. به سمت آنها رفتند اما متوجه شدند مقتول بر اثر صحنه سازی بوده. entj اسرار داشت قاتل infp بوده چون او را در حال بیرون رفتن از چادر دیده اما estp انکار میکرد و قول داد برای رفع اتهام از infp این پرونده را حل کند. سرانجام به اُردوگاه بازگشتند و برای آنها نوشیدنی آورد و intp سر همین قضیه از او شکایت کرد چرا خوشحال هستش و اینجا شخصی به قتل رسیده و او از آب و هوا و چای صحبت میکند؟ esfj نیز جواب او را نداد اما intp درست می‌گفت او واقعا ناراحت نبود. در این میان estp متوجه غیبت ناگهانی و طولانی شد و همه برای پیدا کردن او شتافتند. اما تنها چیزی که پیدا کردند دوربین او و دستمالی خونی کمی آن طرف تر بود. دوربین را روشن کردند و فقط یک عکس موجود بود، که نوشته ای بود؛ او را کشته ام. . ⠇ 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪 (ناشناس)خیلی عاشق بودوقصدداشت بااون ازدواج کنه.یه روز برای یه موضوع کاری با(ناشناس)تماس میگیره؛امااون جواب نمیده.چون موضوع ضروری بوده،به خونش می‌ره ومتوجه باز بودن در میشه.وارد میشه و باجنازه(ناشناس)روبرومیشه وخیلی زودباپلیس تماس میگیره.بعدازرسیدن پلیس ها وصورت جلسه مسئولیت پرونده روقبول می‌کنه اما هیچ مدرکی ازقاتل پیدا نمیکنه.اینجوری میشه کهestpروچون اونجا حضورداشته وهمچنین با(ناشناس)زیاد دعوا می‌کرده مضمون به قتل اعلام میکنه.دراینجا بی نهایت از مرگ( ناشناس)خوشحاله چون یه رقیب کاری سرسخت براش بوده و همیشه درسایه اون قرارداشته.و اماقاتل واقعی عه واون رو کشته چون خواسته با دختر/پسرموردعلاقش enfjازدواج کنه وطرح هاشودزدیده. خودم؟intj ام | : _____ توی ماشین تنها نشسته بودم و منتظر بودم مامانم از مغازه بیاد سرم تو گوشی بود یهو در پشتی ماشین باز شد گفتم مامان چرا اینقدر طولش دادی یهو یه دستمال اومد رو دهنم دست و پامیزدم و یهو بی هوش شدم کسی که منو بیهوش کرد رو شناختم اون بود یه دشمن قدیمی به خاطر اینکه فکر میکرد من به علاقه دارم از من متنفر بود چون isfp به من علاقه داشت ولی من رو دوست داشتم اون منو تو دریا انداخت بعد از دو روز که برای تنهایی به ساحل رفته بود جسد منو پیدا کرد دوست صمیمیم قسم خورد اون قاتل رو پیدا میکنه اون به مشکوک بود ولی مشخص شد که اون روز خارج از کشور بوده و بعد istp رفت گفت که infj با من خصومت داشته و infj به جرمش اعتراف کرد چون عذاب وجدان داشت من هستم _____ هی... شب سردیه نه؟ خب خوبیش اینه که حداقل یه intp مرده حسش نمی کنه! چیزی که باعث میشه روحم یخ بزنه ناراحتی تنها آدم مهم زندگیمه . یعنی enfj... من و اون واقعا عاشق هم بودیم. شاید هرگز بهش با زبون نگفتم ولی خودش می دونست عاشقشم نه؟ لبخند infj توی مراسم خاکسپاریم دو برابر قلب entjرو آزار میده و مصممش میکنه تا دنبال پرونده ام رو بگیره. اون درسته که سختیه زیادی رو پشت سر گذاشته اما مصممه که قاتلم رو پیدا کنه. این قول رو همون موقع، وقتی جسدم رو با کمک پلیس های محلی پیدا کردن به خودش داد. درست وقتی به چشم های سردم نگاه می کرد. عشق من این بار هم مشغول کار بود. اما این بار پرونده قتل من رو در دست داشت. اون خیلی دقیق تمام همکار هام و دوستام و آشنا هام و کسایی که باهاشون در ارتباط بودم رو بازجویی کرد و همه شواهد رو بررسی کرد. علارغم اینکه ازم دل خوشی نداشت و از مرگم خوشحال بود اما مدرکی علیه اش وجود نداشت. اما در کمال تعجب همون رئیس esfj خوش قلب و خوبم که همه می شناختنش مظنون پرونده اعلام شد. البته طبیعی بود . همه راجب نقاط اختلاف نظر ما دو نفر می دونستن. اون قبلا هم وسط دعوا تهدیدم کرده بود و همه می دونستن دشمنیم. پس برخلاف اینکه اعتراف نکرد حکم اعدامش صادر شد. همه entj رو به خاطر عشقش به من و صلابتش توی این پرونده ستایش کردن. امروز بعد از مختومه شدن پرونده ام اون بالای قبرم اومد و یه دستا گل برام آورد . لبخند خوشگلی زد و گفت باید حالا آروم بخوابم. البته من از اولش هم آروم بودم. همون موقع که entj سر یه دعوای احمقانه کوچولو و لجبازی های من توی غذام سم ریخت و خوردمش آروم بودم. :) ⠇ 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
• بهمون بگین کدوم درسِ مدرسه رو بیشتر دوست دارین؟📚 💬ورزش و هنر ، کلا کارای عملی رو دوست دارم ------------- 💬 هستم تیپ انیاگرامم هم یا هست.از درس انگلیسی خیلی خوشم میاد چون زبان برام لذت بخشه وباهاش حال میکنم و همینطور علاقه خاصی به زبان های کشور ها و فرهنگ هاشون دارم. -------------- 💬من ریاضی و ادبیات رو دوست دارم و نمیدونم تایپم چیه تست دادم ولی نفهمیدم ------------ 💬 من عاشق فیزیک شیمی و زبان بودم ------------- 💬بشدت ریاضی و ادبیات رو دوست دارم تاریخ هم خوبه تایپم عه ------------ 💬سلام هستم. فیزیک رو بینهایت دوست دارم. شاید. اما قطعیش اینه که از شیمی متنفرممممممممم. متنفرررر.. :))))))))) ----------- 💬سلام من درس های ریاضی ، فیزیک ، شیمی ، فلسفه و یکمی هم ادبیات رو دوست دارم:) ----------- 💬 ریاضی، شاید به خاطر پیچیدگی هایی که داره؟ --------- 💬زیست،فیزیک،شیمی درکل علوم چون درگیرش میشم و از بعضی چیزیایی که داره اتفاق میوفته تو هرجایی از جهان سر در میارم --------- 💬درس تاریخ. خصوصا ابهاماتی که درباره‌ش وجود داره ------------- 💬 ریاضی ، فیزیک ⠇💬 ══════════════ ⠇ @Eema_Ennea
• سناریوهای شما از آرت شماره یک🔫🩸 📮 عاشق بود. همیشه از منطق و ایده هاش خوشش میومد.به نظرش اون یه آدم واقعا رویایی بود. اما enfp نمی‌دونست که تو قلب یه entp جایی نداره.همه فک میکردن entp قلبی نداره اما توی قلبش فقط جای یه نفر بود.کسی که امشب به مهمونی دعوتش کرده بود. درسته که بقیه هم دعوت بودن اما entpانتظار یه شخص خاص می‌کشید. اون شخص خاص بود. کسی که با احساساتش جلوی منطق اون گرفته بود ‌و باعث شده بود قلب اونم یه تکونی بخوره. Enfp اینو نمی‌خواست. تمام توجهش به entp بود و هیچ چیز دیه ای نمیتونس تحمل کنه.Enfpنمیخواست اما مرگ isfp رو تنها راه برای تسخیر entp میدونست.با شروع شب و جشن که رفیق قسم خورده و عاشق enfp بود ، تنها راه تسخیر اون رو گفتن حقیقت به entpمیبینه اما مرگ entp به نظر خود entp راه بهتری بود.. :_entp ____ 📮آره من خودم ام یعنی اصلا جذابیتی که من دارم باعث شده هی بخوان بکشنم😂😂😂 ____ 📮صدای خرناس وحشتناکی از زیر زمین می امد و نگاهی به یکدیگر انداختند اما ناگهان متوجه نبود شدند با ترس به سمت زیر زمین رفتند infp گوشه زیر زمین ایستاده بود و با حیرت و ناباوری به قسمتی نگاه میکرد که هیولایی قهوه ای داشت آرام به او نزدیک می شد. infj فورا برای محافظت از دوستش جلو رفت تفنگش را بیرون آورد اما هیولا زرنگ تر از آن بود وبا دو به آن ها نزدیک شد و فرصت هیچ کاری را به آن ها نداد و همان لحظه که میخواست به آنها حمله کند صدای شلیک اسلحه آمد و هیولا بر زمین افتاد جادو از بدنش خارج و نابود شد . به او شلیک کرده بود و هم با نگرانی به زیر زمین آمده و شاهد این صحنه بود نویسنده:INTj😂 ⠇💬 ══════════════ ⠇ @Eema_Art
• فرض کنین قرار‍ه برای تعطیلات بهتون یه بالن یا هواپیمای شخصی بدن که می‌تونین باهاش به هر جایی سفر کنین. کجا می‌رین؟✈️ 💬یه جای ساکت و هیجان انگیز با طبیعت بکر ------------- 💬خب خب سلام من تیپ ام شخصا دلم میخواد برم مارسی ، سن پترزبورگ ، ونیز و خیلی جاهای دیگه که بخوام بگم ۷ ۸ صفحه میشه 🥲 ---------- 💬من هستم، اگه یه بالن داشتم، به جای رفتن به مکان های واقعی ، میرفتم تو جهان سینمایی «ژان پیر ملویل » کارگردان فرانسوی. پاریس، بارون، سیگار، قهوه، آدمکشهایی که کت بارونی و کلاه دارن و تنهایی عمیقی دارن 🙂🙂🙂 -------------- 💬سلام من یه ام اگه قرار نباشه همه جا اون هواپیما منو نبره هیچ جا نمیرم و همین جا میمونم ---------- 💬سلاممم! خوب من و اول از همه میرفتم کربلا"به خدا خیلی دوست دارم ولی تا حالا نرفتم🥲😂💔" و بعد از اون به چین میرفتم!فک نکنید واسه مناظرش... میرفتم تا هنر های رزمی باستانی اونجا رو به همراه شمشیر زنی حرفه ای یاد بگیرم! من عاشق این کارم! --------------- 💬من یه هستم و اگه قرار بود تعطیلات سفر برم به یه روستای سرسبز و دست نخورده میرفتم و کشاورزی میکردم ------------- 💬سلام من هستم و دوست دارم به جنگل برم و اونجا به دوستای خون اشامم بپوندم:))) ⠇💬 ══════════════ ⠇ @Eema_Ennea
• فرض کنین قرار‍ه برای تعطیلات بهتون یه بالن یا هواپیمای شخصی بدن که می‌تونین باهاش به هر جایی سفر کنین. کجا می‌رین؟✈️ 💬هر جایی که طبیعت باشهه -------- 💬گفتید به هرجایی دیگه درسته ؟ ترجیح میدم به سیاره های دیگه سفر کنم و از نزدیک ببینمشون ولی چون همچین چیزی با هواپیما امکان پذیر نیست با بالن کل دنیا رو دور میزدم و پایین نمیومدم از اون بالا کارای زیادی میشه انجام داد *لبخند شیطانی* -------- 💬خب به عنوان _ معلومه که به توکیو یا سئول یا برلین سفر میکردم . توکیو چون شهر کیوت پسند و انیمه ای هست مثل یا 😊 سئول چون احساس میکنم آروم و آرامبخشه مثل 😌 و برلین چون یه شهر سرد مغرور و جذابه دقیقا مثل 😶 -------- 💬سلام من یه ام با ،اول میرفتم مکان های زیارتی -------- 💬سلام و خسته نباشید برخلاف میل شخصیتیم خیلی دوست دارم برم یه جایی که تنها باشم و بتونم از تنهایی مورد نیازم لذت ببرم و نیاز نداشته باشم تا با کسی ارتباط برقرار کنم... -------- 💬تنها میرم. و به یک جای اروم و طبیعی میرم. در آغوش طبیعت، جایی که بتونن فکر کنم ورزش کنم کتاب بخونم بدون حضور اشخاص مزاحم و الودگی صوتی ی جایی که بتونم ازادانه به احساسات در همم برسم و در آغوش بکشمشون و هر مدلی که عشقم میکشه باشم ( البته الانم همینم فقط اونموقع دیگه کسی نیست که بخواد تعجب کنه😂🤌🏻) ( تیپ پنج رو مطمئنم ولی باله رو شک دارم) ⠇💬 ══════════════ ⠇ @Eema_Ennea
سناریو جنایی~🩸🔪 [ , , , , , ] مقتول : slain Esfj: سلام بفرمایید؟ xxxx: سلام شب خوش ، از اداره اگاهی تماس میگیریم، لطفا تا نیم ساعت دیگه خودتونو به یکی از شعبه ها برسونید اقا! اگر مسئله جا نیفتاد ما میتونیم بیایم دنبالتون !! Esfj: بله ؟ جریا (صدای بوق تلفن📞) نفس نفس زنان و کاملا گیج و گنک تلفن رو گذاشت تو جیبش و صدای بوقش تا ته مغزش رسوخ کرد. پلیس چرا زنگ زد؟ مگه isfj نگفت با slain تا نیم ساعت دیگه اینجان؟ صدا ... صدای ... صدای شلیک اومده بود پلیسا بودن ؟ (دوباره شروع به دویدن کرد) ...... فلش بک سه روز قبل ...... slain : ببین اینا تا خودمونو فیس تو فیس نبینن قبول نمیکنن معامله انجام بشه! جون دو تا بچه وسطه بعد تو میگی خطر داره؟ به پلیس زنگ بزنیم؟ نمیفهمی پلیس فقط گند میزنه به همه چی؟ ممکنه پاپوش ها رو نتونیم ثابت کنیم و بعد خودمونم گیر میوفتیم... نمیتونی بفهمی !!؟!؟؟ intj: عزیزم من فقط میگم بیا اروم تر پیش بریم، من با isfj هماهنگ کردم که باهاشون صحبت کنه شاید یکم وقت بیشتری بهمون دادن، نگران نباش حلش میکنیم تو که میدونی من قول دادم پیشت بمونم. slain: قول هاتو نگه دار پیش خودت. من فردا با esfj میرم به لوکیشنی که بهمون دادن سر میزنم و برسی میکنم؛ درضمن گرم به گرم اون جنسا حسابش دستمه گفتن اگه کم شه بچه ها اسیب میبینن. خوب حواستو جمع کن. intj: چشم من چهار چشمی حواسم هس (صدای کوبیده شدن در 🚪) ............روز دوم............ Esfj: میشه برای یکبارم که شده به احترام منِ نفهم به حرفم گوش بدی؟ من اصلا نمیفهمم تو چطور انقدر به همه چی مطمئنی ؟ با infp صحبت کردی؟ ناسلامتی وکیلته زورت میاد یکم مشورت کنی باهاش؟ slain: زورم نمیاد فقط میگم لزومی نداره، حالا انقدر اصرار داری اوکی! ولی فکر نکنم بتونه کار خاصی کنه. 📞infp: بله متوجه ام! پبشنهاد منم اینه که با پلیس درمیون نزارید، درمورد بقیه چیزایی که گفتید هم تو تلگرام براتون توضیح میدم. 📞slain: بله ممنون، پس رو کمکتون حساب کردم، میدونم گذشته ی خوبی نداریم ولی ممنون میشم بخاطر اون دوتا بچه هم که شده کمکمون کنید. خداحافظ ......... روز سوم ......... ساعت: ۹ isfj: آقا من میگم یکی این پشت بمونه از پشت سیستم کمک کنه، نظرتون؟ isfp: اوکیه من میمونم. ساعت : ۱۳ slain: من دارم میرم intj و Esfj و isfj شما یک ربع بعد از من بیاید سمت سوله شماره دو، حواستون باشه دیگه باز تکرار نکنم ... وکیله هم گفت محض احتیاط چون ممکنه بامبول در بیارن یک سوم جنس ها رو بعد از تحویل بچه ها بهشون بدیم. Esfj: نه من مخالف ام، بابا ریسکه بخدا نه نمیشه اگه میخوای این کارا رو کنی بشین من میرم. slain: چی میگی چه فرقی داره بعد هم تو وظیفت یه چیز دیگه است به همون برس. intj: قضیه یک سوم فکر بدی هم نیست! من اوکی ام. ،،،،،، چهار ساعت بعد،،،،، ساعت: ۱۷ بچه ها از فاصله ی زیادی از سمت سوله شماره چهار به سمت ون دویدن و با ترس زیادی به سه نفر جلوی ون گفتن: مگه قرار نبود یکیتون بیاد جلو؟ Esfj: چی؟ چی میگی منظورت چیه اومد دیگه چرا چرت و پرت میگی ؟!؟!؟ بچه¹: پس چرا طرف گفت معامله تغییر کرد؟ گفت چیزی که خواستن رو گفتن ما هم ازاد کردن بریم isfj: بچه ها سیگنال رو گم کردم، مگه سوله شماره دو همین پونصد متر اونور تر نیــــــ اینا که اینجان!!! چه خبره !!!! یک ساعت بعد: ۱۸ ون روشن شد و isfj تنها رفت سمت شمال شرقی، بعد از چند دقیقه زنگ زد و گفت صدای slain و یه صدای آشنای دیگه رو از سوله چهار شنیده و می‌ره ببینه قصیه چیه. تو همین حین isfp که هم استرس زیادی داشت هم میخواست بره سرویس بهداشتی گفت یه ربع بعد برمیگرده... . صدای ضرب دو گلوله اومد و همه رو میخکوب کرد!!! Esfj از ترس افتاد رو زمین و چشماش سیاهی رفت. دو دقیقه گذشت تا به خودش بیاد و شروع کرد به دویدن به سمت سوله شماره چهار که تلفنش زنگ خورد و ... . ......... زمان حال ......... در سوله رو باز کرد، از بیرون سوله نور یه تویوتا مشکی زد تو چشمش و به سمت شمال غرب با سرعتی که خبر از فرار رو میداد حرکت کرد. روی زمین خون تازه ای جاری بود، Esfj رد خون رو گرفت و رسید به isfj و isfp ... با ترس گفت پس slain کجاست ؟ اومد جمله بعدی رو بگه که نگاهش به اسلحه تو دست isfp رسید و پاهاش شل شد. به یک دقیقه نرسید که از حال رفت و روی کف خونین سوله دراز کشید. ........ روز بعد ......... تحت بازجویی : isfp مامور پرونده : estp نتیجه نهایی از پرونده که توسط estp نوشته شده به ذیل زیر است :
سناریو جنایی~🩸🔪 چند سال پیش،با ورودم به بخش اورژانس و زمانی که داشتم برای عمل جراحی آماده می شدم، مردی که بر اثر تصادف زخمی شده بود و نیاز به جراحی داشت رو دیدم؛ من اونو نجات دادم. بعدها باز هم اون رو دیدم،اسمش بود. ما عاشق هم بودیم و نمی تونستیم از هم جدا بشیم. اما، ISTP یه شب قبل وقتی که به خانه برگشت نامه ای روی یخچال پیدا کرد" من دیگه نمی تونم ادامه بدم" اون با پلیس تماس گرفت و خبر ناپدید شدن من رو داد. دو ساعت بعد نیروهای پلیس و کارآگاه توی خونه ی من و ISTP بودند و به دنبال سرنخ میگشتند؛ از یکی از اتاق ها صدای فریاد آمد " قربان جسد رو پیدا کردم! " جسد من توی چمدون مسافرتی مشکی رنگ بود. همه نگاه ها به سمت ISTP رفت و اون رو به عنوان مظنون اصلی پرونده بازداشت کردند. جسد من به پزشکی قانونی رفت چون هیچ کبودی یا اثری از مقاومت دیده نمی شد. دوست سابق ISTP یعنی وقتی این خبر رو شنیده بود از خوشحالی بال در آورده بود. بالاخره جواب آزمایشات و کالبدشکافی آمده بود و علت مرگ تزریق دوز بالای آمونیاک به رگ های خون تشخیص داده شده بود... بعد از دو ماه زندان رفتن ISTP هم دانشگاهی سابقم به زندان رفت و ISTP رو ملاقات کرد و به اون گفت" تو کسی که واقعا عاشقش بودم و احساساتم رو زنده کرده بود از من گرفتی پس من هم اون رو از تو گرفتم!" ⠇ 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI
سناریو جنایی~🩸🔪 به قلم ISTJ# . MA قدم هایم با احساس کردن وجودش تند ترشد ناگهان مرا در کوچه ای تاریک به سمت خود کشید نفسی کشید وگفت با ید یه چیزی بهت بگم گفت:دوست دارم... بدون تردید درخواست اورا رد کردم وکوچه را ترک کردم باخود گفتم: به جزنبودعلاقه اینکه با کراش دوستم دررابطه باشم غیر ممکنه. صدای ویبره گوشی مرا به خودآورد درآن پیام از تمام کردن رابطه ماگفته بود مرا از خود بی خود کرد باعجله به ساحل برای دیدنش رفتم خواستم که رشته های این رابطه ازهم گسسته نشود اما تلاشم بی فایده بود چند ساعتی در ساحل نشسته بودم همه را مظنون به قتل میدانستند اما بعد از او درمقابلم بااخمی پراز نگرانی گفت: چرا انقدر دوسش داری؟ بدون جواب از جایم بلند شدم وبه راه افتادم میان راه گفت: دوست دارم از حرکت کردن متوقف شدم به سمت او برگشتم و گفتم: تمومش کن توجوابتو گرفتی کمی مکث کرد وگفت: اگه قرار نیست مال من باشی پس مال هیچکس دیگه هم نیستی مرا به جنگل برد من در جنگل زیر هزاران برگ وگِل ماندم وباران همدم من شد. چند روز بعد برای رفتن به کوه متوجه جسد من شد که صمیمی ترین دوست بودو از هرکسی بیشتر خوشحال از مرگ من شد وظیفه پرونده من را به عهده گرفت تا به طور کامل از نابود شدن رقیب عشقی خود مطمئن شود اما پس از چند روز INTJخود را به عنوان قاتل من معرفی کرد واین پرونده حاصل نفرتی بود که برگرفته از عشق بود ⠇ 🕶✨️ ══════════════ ⠇ @Eema_MBTI