بسم الله الرحمن الرحیم
إقرَأْ بِاِسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَق….
ستاره اي بدرخشید و ماه مجلس شد!
دل رمیده ما را انیس و مونس شد!
نگارمن که به مکتب نرفت وخط ننوشت!
بـه غمزه مسئله آموز صد مدرس شد!
🌼🌹عید مبعث پیامبر مهربانی، حضرت محمد مصطفی «ص» مبارکباد🌹🌼
ریشه نام سیمرغ
نام سیمرغ از دو کلمهٔ marɘγo.saena تشکیل شده است که بخش اول (marɘγo) به مرغ و بخش دوم (saena) به سی تبدیل شده که قاعدهٔ قلب آن را به شکل سیمرغ درآورده است.
ریشه کلمهٔ سی به معنای عقاب بوده و در نام «سیندخت» در شاهنامه باقی ماندهاست.
سیمرغ (سیرنگ) پرندهای شگرف و اسطورهای است که جلوههای متفاوت و خارقالعاده در عرصهٔ افسانه، حماسه، فلسفه، عرفان، پزشکی و بهطور کلی در فضای فرهنگ ایرانی داشتهاست. سیمرغ واژهای فارسی و مخفف "سین مرغ" است که در "اوستاً به صورت "مرغوسائنو" و در "پهلوی" "سین موروک" نامیده شدهاست. مرغو به معنی مرغ و سئنه یعنی شاهین یا عقاب."سائنو" ظاهراً در ایران باستان نام یکی از حکمای معروف نیز بوده که با جایگاه سیمرغ ارتباط دارد.
در افسانهها و قصههای ایرانی نیز، هدهد سلیمان ۳۰ پرنده را با خود به منطقه ای میبرد و سیمرغ درست میشود. (داستان هدهد سلیمان و سیمرغ)
نشان سیمرغ نگاره ایست با ساختاری پیچیده؛ مرغی افسانهای با دُم طاووس، بدن عقاب و سر سگ و پنجههای شیر در نمارهها و در کتب و نقوش به شکل پرندههای شکاری. نشان سیمرغ در دوره ایران ساسانی، بر بسیاری از جامها و ظرفها نقش بسته و شاید نشان رسمی شاهنشاهی ایران بوده باشد
📚🔵 ققنوس
این مرغ در روایتهای ایرانی نیز همچون روایتهای هند و اروپائی، مرغی نادر و تنهاست که او را جفتی نیست و در نتیجه از او زایشی نیز پدید نخواهد آمد. ققنوس هزار سال زندگی میکند و چون عمرش به پایان میرسد، تودهای بزرگ از هیزم فراهم میآورد و با نشستن بر آن توده چندان آواز میخواند که از آواز خود به وجد میآید و با برهم زدن بال و به یاری منقار، آتشی میافروزد و با سوختن در آتش از وی بیضه ای (تخم) پدیدار میشود و بدینسان ققنوسی دیگر زاده میشود.
در این روایت ققنوس همتای قو در ادبیات اروپایی است که با آوازخوانی، زندگی خود را به پایان میبرد. اساساً در ادبیات ایران نیز همچون ادبیات هندواروپایی، سوختن در رنج خویش و از خاکستر خود برآمدن و تولدی دیگر، راه به اسطورهٔ ققنوس دارند.
دکتر اسلامی ندوشن، در کتاب ایران را از یاد نبریم، کشور ایران را به پرنده ققنوس تشبیه کرده است که هر از چندگاهی، به دست خود و باورهای خویش، آتشی برمی افروزد و تولدی دیگر، پس از شعله ور شدنش در آن آتش، حاصل می شود. به عبارتی، ایران و ایرانی هم تاریخچه خودتخریبی دارد و هم خودزایشی و ساختن مجدد خود، در میان سوختن و خرابه هایی که خود، باعث آن بوده و این است، که ملت عجیبی در جهان شناخته شده است که کارهای شگرف و بی نظیر از او ساخته است که در جهان، همتا ندارد، مثل ققنوس بی مثل و بی همتا.
🔵📚 پرندگان نمادین در ادب فارسی
🔵 هدهد:
در فارسی پویک و شانه سر را گویند.
مرغیست بدبو که بر زباله آشیان سازد، بر بدنش خطوط و رنگهای فراوان است و کنیه او ابوالاخبار و ابوثمامه و ابوالربیع و ابوروح و ابوسجاد و ابوعیاد است. گویند که از بالای آسمان آب را در زیر زمین ببیند همانطور که آدمی آنرا در شیشه ببیند.
گفته اند که هدهد راهنمای سلیمان بود بر آب و آن چنان بود که سلیمان هرگاه که خواستی نماز گزارد هدهد او را ره نمودی به آب و در بیابان زمین را می کندند و به آب می رسیدند تا سلیمان با آن غسل می کرد یا وضو می ساخت.
🔵 بلبل
نمونه مردمان جمال پرست و عاشق پیشه است.
🔵 طوطی:
حیوانیست ثاقب الفهم ونرم خو که قوه تقلید اصوات و قبول تلقین را بسیار داراست. ارسطا طالیس گوید برای تعلیم طوطی او را جلوی آینه نهید و از پس آن صحبت کنید تا او خوب تقلید کند.
نمونه آن دسته از مردمان اهل ظاهر و تقلید است که به دنیای باقی و حیات جاوید اعتقاد دارند و به آن سخت پابندند.
🔵 طاووس
پرنده ایست عزیز و جمیل و عفیف الطبع و اهل ناز و تبختر است و بر خویش سخت معجب است.
در مثنوی نمونه ای از مردم منافق و دو رنگ است که برای نام و ننگ جلوه گری می کند و همّ خود را صرف صید خلق و شکار آنها می نماید و از نتیجه عمل خود نیز بی خبر است.
نمونه اهل ظاهر است که تکالیف مذهب را به امید مزد یعنی به آرزوی بهشت و رهایی از عذاب دوزخ انجام می دهد.
🔵 بط ( مرغابی)
مرغابیست و این کلمه عربی محض نیست و مُعرّب بت است.
در تفاسیر قرآن آنرا ضمن چهار مرغ خلیل نام برده اند و در مثنوی کنایه است از حرص و آز که یکی از عوامل شیطان رجیم و نفس عاقبت سوز است.
نمونه مردمان عابد و زاهد است که همه عمر گرفتار وسواس طهارت و شست و شو هستند.
🔵 کبک
نمونه مردم جواهر دوست که همه عمر خود را صرف جمع آوری انواع جواهرات و احجار کریمه و یا اشیای قیمتی و عتیق می نمایند.
🔵 همای
مرغیست افسانه ای که گویند استخوان خورد و جانوری نیازارد و بر سر هر کس سایه افکند پادشاه شود.
در افسانه ها بسیار از او نام برده اند از جمله باین صورت که در شهرها و ممالک هنگام انتخاب پادشاه این مرغ را به پرواز می آورده اند و بر هر کس که می نشست او را شاه می کردند.
نمونه ایست از مردان جاه طلب که از زهد و عبادت برای جلب حطام دنیوی استفاده می کنند و از راه عزلت و عبادت ظاهری درصدد بر می آیند که ارباب مملکت و سیاست را بخود جلب نمایند و برای خود دستگاهی داشته باشند. خواجه حافظ اینگونه زهاد را “واعظ شحنه شناس” اصطلاح کرده است:
واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش
زانکه منزلگه سلطان دل مسکین من است (حافظ)
🔵 کوف( بوم یا جغد )
پرنده ایست به نحوست مشهورست و آن دو قسم می باشد: کوچک و بزرگ؛ کوچک را جغد و بزرگ را بوم خوانند.
این پرنده را که به نامهای جغد و بوم و کوف و بوف و مانند آن خوانند در ادبیات زرتشتی بهمن مرغ نامیده شده است و مرغیست اهورایی و بدون نحوست، کنیه او در عربی ام الخراب و ام الصیبان و غراب اللیل است.
مرغیست که شب نمی خوابد و پرهایش بد پوست. طائریست منزوی و منفرد و حرام گوشت.
قدما برای این مرغ احکام و خواصی ذکر کرده اند که شرح آنهمه در اینجا میسر نیست.
کنایه است از مردم زاهد و منزوی که گنج مقصود را در انزوا و خلوت وانعزال (گوشه گیری و عزلت نشینی) و گوشه گیری و بریدن از خلق و اجتماع می جویند.
🔵 باز
قدما باز را حیوانی متکبر و تنگ خُـلق تصور می کردند.
نمونه مردم درباری و اهل قلم است که بعلت نزدیکی به شاه همیشه بر دیگران فخر و مباهات می نمایند و تکبر می فروشند و از سپهداری و کله داری خویش سوء استفاده می نمایند.
🔵 بوتیمار
نام مرغیست که بر لب آب نشیند و آب نخورد و گویند تشنه است و آب نخورد مبادا آب تمام شود آنرا مرغ «غم خوراک» گفته اند.
آنرا بعربی یمام گویند و حال آنکه «یمام» در عربی به کبوتر دشتی یا کبوتر وحشی اطلاق می شود.
نمونه ای از آندسته از مردم خسیس است که مواهب زندگانی را از خود و دیگران دریغ می دارند، نه خود از آن متمتع می شوند و نه می توانند از تمتع دیگران لذت برند.
بنا بر تفسیر سوره فاطر، فرشته ها بال دارند.
در داستان زال و سيمرغ ، سيمرغ واسطه ي نيروي غيبي است و زال هم سيمايي پيامبر گونه دارد.
اين ارتباط بي شباهت به ارتباط جبرئيل (فرشته ي وحي) و پيامبران نيست.
شبيه داستان پرورش کودک بي پناه توسط سيمرغ در مورد جبرئيل در فرهنگ اسلامي وجود دارد.
جبرئيل نگهدارنده ي کودکان بني اسرائيل است که مادرانشان آن ها را از ترس فرعون در غارها پنهان کرده اند.
مشابه عمل التيام بخشي زخم هاي رستم توسط سيمرغ را ، در فرهنگ اسلامي در واقعه ي شکافتن سينه ي رسول خدا در ارتباط با واقعه ي معراج مي بينيم.
هم چنان که سيمرغ بر درخت هروسيپ تخمک آشيان دارد ، جبرئيل نيز ساکن درخت سدرة المنتهي است.
سيمرغ گاهي با مرغان اساطيري ديگر مثل عنقا خلط مي شود.
عنقا از ريشه عنق و به معناي دارنده ي گردن دراز است.
وجه مشترک سيمرغ و عنقا مرغ بودن و افسانه اي بودن است.
در واقع عنقا يک اسطوره ي جاهلي عرب است و سيمرغ يک اسطوره ي ايراني.
شباهت هاي ذکر شده باعث شده که در ذهن شاعران و نويسندگان اين دو مرغ اسطوره اي گاهي به هم مشتبه شوند ، حال آن که درحقيقت دو خاستگاه متفاوت دارند
زیباترین جای خواب در بین حیوانات متعلق به جوجه قو ها ست. جوجه قو ها در میان دو بال مادر میخوابند، جایی که شبیه یک تختخواب گرم و نرم است...برای همینه که میگن فلانی لای پر قو بزرگ شده !
✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ࿐✾
هدایت شده از جواد احمدپور
درد دارد دل مـــــــــــن ، داد کـــــــــشیدن بلدی؟
از کمنــــــــــدِ ستـــــــــــم و ظلـم رهـــیدن بلدی؟
دختــرت کفـــــــش و لــباس شب عیـدی طلبد
سخـــن دخـــــتر خــــــــــود را نشنیـــــدن بلدی؟
لیست آمــــــــــــاده کــــند همسر تو بــهر خرید
لیســــت را با کَلَک و حـــیله دریـــــــــدن بلدی؟
گر طلبـــکار تــــــــــــــــو روزی طلبـــش را طلــبد
رد شـــدن از وی و چــــــــــیزی نشنیدن بلدی؟
روز و شب کــار کــنی عاقبــــــــــتش بی پولی
در پـی لقمـــه ی نان تنـــــــــد دویــــدن بلدی؟
زنــــــــدگی در نظــــرم مُــردن تدریجی هست
زهــــــر این زنــدگی تلــخ چـــــــــشیدن بلدی؟
با حقــوق کم و با رتـبـــــــه ی یک یا دو و سه
تا ســـرِ بُرجِ دگــــــــر، زنده رســـــــیدن بلدی؟
باعث این غـم و بـدبختی ما دشمن ماست
تک و «تنها» دهــن خصــــــم دریدن بلدی ؟ 1401/12/1
ادبیاتفارسی دکترهاتفیاردکانی
درد دارد دل مـــــــــــن ، داد کـــــــــشیدن بلدی؟ از کمنــــــــــدِ ستـــــــــــم و ظلـم رهـــی
👆👆از استادجوادآقای احمدپور دبیر بازنشسته ادبیات فارسی اردکان
✍ #ویس_و_رامین_فخر_الدین_اسعد_گرگانی
♦️ #بخش_اول
حماسه تاریخے و عاشقانه ے #ویس_و_رامین به دوره شاهنشاهے و امپراتورے #پارتیان در قرن اول پس از میلاد باز می گردد.
این داستان از خصومت دو خاندان بزرگ پارتے یکے از شرق و دیگرے از غرب است. یکے از طرفین درگیرے ، خاندان اشرافے در غرب ایران بوده و طرف مقابل پادشاه مرو بوده است .
✍ ماجرا از آنجا آغاز مے شود که پادشاه میان سال مرو به شهرو ملکه زیبایے و پرے چهره "ماه آباد" یا همان مهاباد امروزے که سرزمین کردستان آریایے مادے ایران است ابراز علاقه مے نماید.
شهرو به پادشاه مرو توضیح مے دهد که متاهل و داراے یڪ فرزند پسر به نام "ویرو" مے باشد. اما ناگزیر مے شود به دلیل داشتن روابط دوستانه با خاندان بزرگ و قدرتمند در شمال شرقے ایران قول بدهد که اگر روزے صاحب دخترے شد او را به همسرے پادشاه مرو در بیاورد. شهرو از این رو با این امر موافقت کرد زیرا هرگز نمے اندیشید که فرزند دیگرے بدنیا بیاورد.
🌿 اما از قضاے روزگار چنین نشد و وے صاحب دخترے شد.
پس شهرو ملکه زیباے ایرانے نام دخترڪ را #ویس گذاشت.
ولے بلافاصله ویس را به دایه اے سپرده تا او را به خوزان ببرند و با کودڪ دیگرے که تحت آموزش بزرگان کشورے بود دوره هاے علمے و مهم آن روزگار را ببیند. کودڪ دوم کسے نبود جز #رامین برادر پادشاه مرو.
هنگامے که این دو کودڪ بهترین دوران کودکے و جوانے را در کنار یکدیگر مے گذارنند رامین به مرو فراخوانده مے شود و ویس نیز به زادگاه خود .
🔺 شهرو مادر ویس بدلیل آنکه دختر زیباے خود را ( ویس ) در پے قولے که در گذشته ها داده بود به عقد پادشاه پاے به سن گذاشته مرو در نیاورَد بهانه ازدواج با غیر خودے را مطرح نمود و مے گوید که ویس با افراد غریبه ازدواج نمے کند.
به همین روے بناے مراسم بزرگے را گذاشتند تا از پیگرے هاے پادشاه مرو رهایے پیدا کنند.
در روز مراسم "زرد" برادر ناتنے پادشاه مرو براے تذکر درباره قول شهرو وارد کاخ شاهنشاهے مے شود ولے ویس که هرگز تمایل به چنین ازدواجے نداشت از درخواست پادشاه مرو و نماینده اش "زَرَد" امتناع میکند.
✍خبر نیز به گوش پادشاه مرو رسید و وے از این پیمان شکنے خشمگین شد. به همین روے به شاهان گرگان، داغستان، خوارزم،هند، تبت و چین نامه نوشت و درخواست سپاهیان نظامے نمود تا با شهرو ،وارد نبرد شود .
پس از خبر دار شدن شهرو از این ماجرا وے نیز از شاهان آذربایجان، رے ،گیلان ،خوزستان، استخر و اصفهان که همگے در غرب ایران بودند درخواست کمڪ نمود .
🔶 پس از چندے هر دو لشگر در دشت نهاوند رویاروے یکدیگر قرار گرفتند. نبرد آغاز شد و پدر ویس ( همسر شهرو ) در این جنگ کشته شد.
در فاصله نبرد رامین نیز در کنار سپاهیان شرق ایران قرار داشت و ویس نیز در سپاهیان غرب ایران شرکت نموده بود .
در زمانے کوتاه آن دو چشم شان به یکدیگر افتاد و سالهاے کودکے همچون پرده اے از دیدگانشان با زیبایے و خاطره گذشته عبور کرد. گویے گمشده سالهای خویش را یافته بودند.
🌿 آرے نقطه آغازین عشق ویس و رامین در دشت نهاوند رقم خورد.
رامین پس از این دیدار به این اندیشه افتاد که برادر خویش ( پادشاه مرو ) را از فکر ازدواج با ویس منصرف کند ولے پادشاه مرو از قبول این درخواست امتناع نمود.
پس از نبردے سخت پادشاه مرو با شهرو ، رو در رو مے گردد و وے را از عذاب سخت پیمان شکنے در نزد اهورامزدا آگاه مے نماید.
شهرو در نهایت به درخواست پادشاه مرو تن داد و دروازه شهر را به روے پادشاه مرو گشود تا وارد شود و ویس را با خود ببرد.
🔻 پس از بردن ویس به دربار پادشاه مرو در شهر جشن باشکوهے برگزار شد و مردم از اینکه شاه شهرشان ملکه خویش را برگزیده است خرسند شدند و شادمانے کردند ولے #رامین از عشق #ویس در اندوه و دلگیرے تمام بیمار شد و سپس بسترے شد. ویس نیز که هیچ علاقه اے به همسر جدید خود ( پادشاه مرو ) نداشت و به او کم محلے مے کرد .
🔻در این میان شخصیتے سرنوشت ساز وارد صحنه عاشقانه این دو جوان ایرانے مے شود و زندگے جدیدے براے آنان و تاریخ ایران رقم مے زند. وے #دایه_ے ویس و رامین در دوران کودکے است که پس از شنیدن خبر ازدواج پادشاه مرو با ویس خود را از خوزستان به مرو مے رساند.
🔸 سپس با نیرنگ هایے که اندیشه کرده بود ترتیب ملاقات ویس و رامین با یکدیگر را مے دهد و هر سه در یڪ ملاقات سرنوشت ساز به این نتیجه مے رسند که ویس فقط به رامین مے اندیشد و نمے تواند با پادشاه مرو زندگے کند ولے از طرف دیگر رامین احساس گناه بزرگے را در دل خود حس مے کرد و آن #خیانت به زن همسردارے است که زن برادرش نیز بوده است ولے به هر روے آنان لحظه اے دورے از یکدیگر را نمے توانستد تاب و توان بیاورند.
پس از ملاقات به کمڪ دایه ویس و رامین آنها بهترین لحظات خود را در کنار یکدیگرسپرے مے کنند.
🔶 #ادامه_دارد✍
#زمزمه ے پارسی
🌿💐
"قسمت پایانی" ✍ #ویس_و_رامین_فخر_الدین_اسعد_گرگانے
🔻 #بخش_دوم 🔺
✍ پادشاه مرو که از جریانات اتفاق افتاده آگاهے نداشت از برادرش ( #رامین ) و همسر خود ( #ویس ) براے شرکت در یڪ مراسم شکار در غرب ایران دعوت مے کند تا هم ویس بتواند با خانواده اش دیدارے کند و هم مراسم نزدیکے بین دو خاندان شکل گیرد ولے نزدیکان پادشاه مرو از جریانات پیش آمده بین دایه و ویس و رامین خبرهایے را به شاه مرو میدهند.
شاه مرو از خشم در خود مے پیچد و آنان را تهدید به رسوایے میکند. حتے رامین را به مرگ نیز وعده مے دهد. ویس پس از چنین سخنانے لب به سخن مے گشاید و عشق جاودانه خود را به رامین فریاد مے زند و میگوید که در جهان هستے به هیچ کس بیش از رامین عشق و علاقه ندارم و یڪ لحظه بدون او نمے توانم زندگے کنم.
✍🔻 از طرف دیگر برادر ویس "ویرو" با ویس سخن میگوید که وے از خاندان بزرگے است و این #خیانت یڪ ننگ براے خانوداه ما مے باشد و کوشش خود را براے منصرف کردن ویس میکند ولے ویس تحت هیچ شرایطے با درخواست #ویرو ( برادرش ) موافقت نمے کند و تنها راه نجات از این درگیرے ها را فرار به شهرے دیگر مے بینند. ویس و رامین به رے مے گریزند و محل زندگے خود را از همگان مخفے میکنند....
📝 روزے رامین نامه اے براے مادرش نوشت و از جریانات پیش آمده پرسش کرد ولے مادر محل زندگے آنان را به پادشاه مرو که پسر بزرگش بود خبر میدهد.
شاه با سپاهش وارد #رے مے شود و هر دو را به #مرو باز مے گرداند و با پاے درمیانے بزرگان آنها را عفو میکند.
🔻 پادشاه که از بے وفایے ویس به خود آگاه شده بود در هر زمانے که از کاخ دور مے شد ویس را زندانے مے کرد تا مبادا با رامین دیدارے کند.
پس از این وقایع آوازه عاشق شدن رامین و همسر شاه در مرو شنیده مے شود و مردم از آن با خبر مے شوند..
روزے رامین که استاد و نوازنده چنگ و سازهاے ایرانے بوده است در ضیافتے بزرگ در دربار مشغول سرودن عشق خود به ویس مے شود.
خبر به برادرش شاه مرو مے رسد و وے با خشم به نزد رامین مے آید و او را تهدید به بریدن گلویش میکند که اگر ساکت ننشیند و این چنین گستاخے کند وے را خواهد کشت.
🌿 درگیرے بالا مے گیرد و رامین به دفاع از خویش برمے خیزد و با میانجیگرے اطرافیان و پشیمانے شاه مرو جریان خاتمه مے یابد.
مردان خردمند و بزرگان شهر مرو رامین را پند میدهند که نیڪ تر است که شهر را ترڪ کنے و به این خیانت به همسر برادر خود پایان دهے زیرا در نهایت جنگے سخت بین شما درخواهد گرفت. با گفته هاے بزرگان مرو رامین شهر را ترڪ میکند و راهے غرب ایران مے شود و ناچار زندگے جدیدے را با دخترے از خانواده بزرگان پارتے به نام " گل" آغاز میکند ولے یاد و خاطره ویس هرگز از اندیشه او پاڪ نمے شود.
🌿✍💐 روزے که رامین ، گل را به چهره ویس تشبیه میکند و به او از این شبهات ظاهرے بین او و عاشق دیرینه اش ویس خبر میدهد، همسرش برآشفته مے گردد و او را یڪ خیانت کار معرفے میکند و پس از مشاجراتے از یکدیگر جدا مے شوند.
رامین که اندیشه ویس را از یاد نبرده بود مشغول نبشتن نامه اے براے ویس در مرو می شود.
سپس مکاتبات طولانے بین آن دو مخفیانه انجام مے گیرد و بنا به درخواست ویس ، رامین به مرو باز میگردد و هر دو با برداشتن مقدارے طلا از خزانه شاهے فرار مے کنند و راهے غرب ایران مے شوند و پس از عبور از قزوین به دیلمان مے رسند و آنجا مستقر مے شوند.
✍💐🌿 پادشاه مرو که خبر را مے شنود سخت آشفته مے شود و با سپاهیانش راهے جستجوے آن دو مے شود. شاه و یارانش شب هنگام در جاده اے استراحت میکند ولے ناگهان گُرازے بزرگ به اردوگاه آنان حمله مے کند پس از چندین ساعت درگیرے میان شاه و یارانش با گراز حیوان شکم شاه مرو را از بالا تا به پایین مے درد و در نهایت پادشاه مرو آن شب کشته مے شود.
🌿 پس از شنیدن خبر مرگ شاه مرو رامین به عنوان جانشین وے تاج سلطنت را بر سر مے گذارد و زندگی رسمے خود را با معشوقه خود آغاز میکند تا روزے که ویس پس از سالها به مرگ طبیعے فوت مے شود.
✍ رامین که زندگے پر از رنجش را براے رسیدن به ویس سپرے کرده بود با مرگ ویس ، جسم او را در زیر زمینے قرار مے دهد و پس از واگذارے تاج و تخت شاهے به اطرافیانش در مراسمے بزرگ راهے زیر زمین مے شود و خود در کنار ویس با زندگے بدرود مے گوید و با آغوش باز به مرگ درود مے دهد و در کنار کالبد معشوقه دیرینه اش به خاڪ او و جسدش بوسه مے زند و خودکشے مے کند و چنین پایان یافت عشقے که پس از دو هزار سال همچنان آوازه اش در ایران و جهان شنیده مے شود.
#زمزمه ے پارسی💐🌿
داستان #ویس_و_رامین
پس از گذشت ۱۴ سال از درگذشت "مهدی آذر یزدی" پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران و خالق مجموعه داستانی "قصههای خوب برای بچه های خوب"، ساخت مقبره این نویسنده شهیر کودکان کشور به پایان رسید.
"مهدی آذر یزدی، از مفاخر ایران اسلامی است در سال ۱۳۸۷ جان به جان آفرین تسلیم کرد و در مزار خرمشاد یزد آرام گرفت.
در طول سالهای گذشته با وجود درخواستهای بسیار مردم و جامعه فرهنگ و هنر استان از مسئولان برای ساماندهی مقبره این نویسنده، هیچ اقدامی برای بهسازی آرامگاه آذر یزدی که حق بزرگی به گردن فرهنگ و بویژه فرهنگ و هنر کودک دارد صورت نگرفته بود که بالاخره امسال این طرح، به اجرا گذارده شد.
استاد مهدی آذر یزدی، نویسنده توانا و ارزشمند استان یزد و کشور که سالها عمر خود را صرف تألیف داستانهایی برای تربیت فرزندان اسلامی کرده بود در ۱۸ تیرماه سال ۱۳۸۸ و در سن ۸۷ سالگی دیده از جهان فروبست.
او نخستین نویسندهای است که به فکر نوشتن کتاب برای کودکان افتاد و به همین دلیل هم روز درگذشت این نویسنده به نام روز ملی ادبیات کودک و نوجوانان( ۱۸ تیرماه) ایران نامگذاری شده است.
مجموعه "قصه های خوب برای بچه های خوب" تا به امروز به زبانهای اسپانیایی، ارمنی، چینی و روسی ترجمه شده است و دوره هشت جلدی این کتاب تا به حال بیش از ۶۴ بار تجدید چاپ شده است؛ این کتابها بازنویسی کلیله و دمنه، مرزبان نامه، سندبادنامه و قابوسنامه، گلستان، مثنوی و آثار عطار است.