eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
12.3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
108 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا می‌گویند حوائج خودتان را از امام جواد(ع) بخواهید؟ بسیار جالب و شنیدنی👌 📚 @dastanak_ir 👈💯
📚 نادر ابراهیمی: غم هرگز عقب نمی‌نشیند مگر آنکه به عقب برانی‌اش، نمی‌گریزد مگر آنکه بگریزانی‌اش، آرام نمی‌گیرد مگر آنکه بی‌رحمانه سرکوبش کنی. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
پدرت شاه خراسان و خودت اوج مقامی پدرت حضرت خورشید وخودت گنج تمامی غنچه‌اےنیست که عطر نفست را نشناسد توکه ذکرصلواتی و درودےوسلامی 🌺ولادت حضرت امام جوادالائمه علیه‌السلام مبارک (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
استاد میرباقری | تقوایِ در خیال (توصیه‌هایی به شاعران) 💥 «تقوایِ در خیال» غیر از «تقوایِ در عمل» است. ممكن است یك آدمی در عمل متقی باشد، نماز شبش هم ترك نشود، اما تقوای در خیال نداشته باشد. این یك موضوع جدی است. من ندیده‌ام كه مناسكِ تخیل در جایی بیان شده باشد. شما برای چشم مناسك می‌گویید؛ می‌گویید این نگاه حلال است؛ این نگاه مكروه است؛ این نگاه حرام است. بعد برای نگاه حرام، مصادیق می‌آورید؛ می‌گویید نگاه غضب‌آلود به پدر و مادر حرام است؛ نگاه تحقیرآمیز به مؤمن حرام است؛ مصداق‌ها را هم می‌گویید. ولی آیا برای خیال هم شما دیده‌اید یك جایی این كار را كرده باشند؟ تخیل هم یك قوه است و معلوم نیست كارش كمتر از كار چشم باشد. اثرگذاری آن هم در وجودِ خود آدم، همان‌طور كه «النظر سهم من سهام ابلیس»، خیال هم «سهم من سهام ابلیس». این‌طوری نیست كه انسان وقتی تخیل می‌كند آزاد باشد. 💥 البته باید توجه کرد که معمولاً «زیاد به كار گرفتنِ خیال»، برای وقتی است كه انسان به عوالم بالاتر راه پیدا نكرده است. انسان اگر به عوالم بالاتر راه پیدا كرد، تلاش می‌كند كه حتی‌المقدور خیال را محدود كند و نگذارد خیال دخالت كند تا بتوان یك تصویری از آن عالم بالا ارائه داد. فرض كنید شما می‌خواهید بهشت را تصویر كنید، اگر پای خیال را باز كنید بهشتی مثل قمصر كاشان برای شما درست می‌شود. یا از آن بهشت‌های مصنوعی درست می‌شود. یا مثلاً جهنم به تخیل نیازی ندارد؛ آن‌قدر واقعیتِ آنجا سنگین است كه شما باید تنزل بدهید تا فهم روی آن واقع بشود؛ نیازی به تخیل ندارد. ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥70 ثانیه از سلسله کلیپ های مربوط به مشکل بی نمازی در جامعه (قسمت 6) 🎞موضوع:میگه نماز نمیخونم چون خدارو قبول ندارم(یک پیشنهاد مهربانانه به خداناباوران) 🎙سخنران:محمد رضا هاشمی ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥یک دقیقه نماهنگ از سلسله کلیپ های مربوط به مشکل بی نمازی در جامعه 🎞موضوع:چرا بی نماز در حیات ابدی گرفتار میشه؟! 🎙سخنران:محمد رضا هاشمی ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
(ع) 🌹☘ امام جواد(علیه السلام) فرمودند: «عِزُّ الْمُؤْمِنِ فِي غِنَاهُ عَنِ النَّاسِ» «سرافرازي مؤمن، در بي‌نيازي از مردم است.» (بحارالانوار، 72، 110) 💦💧 : اقبال لاهوری: پیش منعم شکوه ی گردون مکن دست خویش از آستین بیرون مکن چون علی در ساز با نان شعیر گردن مرحب شکن خیبر بگیر منت از اهل کرم بردن چرا نشتر لا و نعم خوردن چرا رزق خود را از کف دونان مگیر یوسف استی خود را ارزان مگیر گرچه باشی مور هم بی بال و پر حاجتی پیش سلیمان مبر 💦💧 : شبلی عارف معروف؛ در مسجدی رفت كه دو ركعت نماز بخواند. در آن مسجد كودكان درس می خواندند و وقت نان خوردن كودكان بود. دو كودك نزدیك شبلی نشسته بودند: یكی پسر ثروتمندی بود و دیگری پسر فقیری. در زنبیل پسر ثروتمند پاره ای حلوا بود و در زنبیل پسر فقیر نان خشك پسر فقیر از او حلوا میخواست. آن كودك می گفت: اگر خواهی كه پاره ای حلوا به تو دهم، سگ من باش و چون سگان بانگ كن. آن بیچاره بانگ سگ كرد و پسر ثروتمند پاره ای حلوا بدو می داد. باز دیگر باره بانگ میكرد و پاره ای دیگر می گرفت. همچنین بانگ می كرد و حلوا می گرفت. شبلی در آنان می نگریست و می گریست. كسی از او پرسید: ای شیخ تو را چه رسیده است كه گریان شده ای؟ شبلی گفت: نگاه كنید كه طمعكاری به مردم چه رسانَد؟ اگر آن كودك بدان نان تهی قناعت می كرد و طمع از حلوای او برمی داشت، سگ همچون خویشتنی نمی شد. منبع:شاهد نوجوان ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
یک حدیث بسیار زیبا از امام جواد علیه‌السلام 📚 @dastanak_ir 👈💯
🔰 رهبر انقلاب با اشاره به قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریم‌ها: باید به دقت به قانون مجلس که قانون خوبی است عمل شود 🔺 در مجلس قانونی را تصویب کردند و دولت هم دنبال کرد. تا دیروز کارهایی که باید انجام میشد شد. یک موعد هم فرداست که انشالله انجام خواهد شد. شنیدم امروز بین مجلس و دولت یک اختلاف نظری وجود دارد. این اختلاف‌نظر را باید حل کنند. نباید این اختلافات اینجوری را رها کنند به حال خود یا تشدید کنند که نشان‌دهنده دوصدایی باشد. دولت خود را موظف میداند که به قانون عمل کند. قانون هم قانون خوبی است. باید هم به دقت عمل بشود. ۹۹/۱۲/۴ 📚 @dastanak_ir 👈💯
🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 فروشگاه کتاب حماسه یاران 📚عرضه کتاب های مذهبی شهدا و سبک زندگی اسلامی 📮ارسال به سراسر کشور 🔴همه کتاب های مذهبی؛ شهدا و سبک زندگی اسلامی موجود است. 🔴هزینه کتاب را میتوانید بعد از اینکه کتاب به دستتان رسید واریز کنید. پیوستن👇 https://eitaa.com/joinchat/1266942042C61bddbad15
یکی دیگر از خدمات ! رضا شاه به ایران ، اسکان عشایر در سرتاسر ایران بود، در راستای این خدمت وی دستور خلع سلاح عشایر در مناطق مرزی سیستان با افغانستان را داد، این در حالی بود که آنها مرزداران واقعی ایران در آن سرحدات بودند و در آنسوی مرز عشایر افغانستان کاملا مسلح بودند و با این اقدام رضا شاه و تحریک انگلیسها به سرحدات ایران حمله و بسیاری از مناطق ایران را به تصرف خود درآوردند، رضا شاه به جای مقابله با این تجاوزات در خواست میانجیگری از جانب ترکیه را نمود که منجر به تثببت اشغالگری سرزمینهای ایران و حتی واگذاری برخی دیگر از سرزمینهای کشورمان شد. به عبارتی ایران جنگ را به تعدادی قبیله مسلح افغانستان باخت. حال مقایسه شود با جنگی که صدام با حمایت دها کشور عضو ناتو و ورشو و مزدورانشان بر ضد ایران براه انداختند و وجبی از خاک ایران کسر نگردید. راستی به خاطر خدمات! رضا شاه به ایران، دوستان انگلیسی او در رادیو بی بی سی شعار روحت شاد رضا شاه را ابداع نمودند. 💬 رسول قربانی مقدم ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
💌 فرزند، چند بارِ محدود، فریاد کشیدن پدر بر سر مادر را می‌بیند، زشتی فریاد کشیدن بر سر مادر در نزد او از بین می‌رود. همین چند بار فریاد کشیدن کافی است که او جرأت کافی برای فریاد کشیدن بر سر مادر را پیدا کند؛ بی‌آن ‌که احساس کند کار زشتی مرتکب شده است. 📚 از کتاب «من دیگر ما» (جلد اول) نویسنده: محسن عباسی ولدی 📚 @dastanak_ir 👈💯
1_807372649.pdf
26.14M
📚کتاب «پیش رفته‌ایم» 📌مروری بر پیشرفت های اقتصادی چهل سالۀ نظام با وجود موانع و کاستی ها ✍️ این اثرحاصل تلاش نخبگان اقتصادی دانشگاهی کشور از شرایط اقتصادی جمهوری اسلامی در چهل سال اخیر است. 📚 @dastanak_ir 👈💯
رئیسی، دعوت خبرگان برای برگزاری جلسه در خصوص انتخابات ۱۴۰۰ را نپذیرفت 🔹خبرنگار فارس به نقل از یکی از اعضای مجلس خبرگان رهبری: دیروز در حاشیه اجلاسیه مجلس خبرگان، حدود ۴۰-۵۰ نفر از اعضای مجلس خبرگان قصد برگزاری جلسه خصوصی با آیت‌الله رئیسی در خصوص موضوع انتخابات ۱۴۰۰ را داشتند، که آقای رئیسی به دلیل اطلاع از موضوع جلسه، برگزاری این جلسه را نپذیرفته است. 📚 @dastanak_ir 👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نحوه وصول و برگشت‌زدن چک در قانون جدید آن 📚 @dastanak_ir 👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ تصویری 🔸چگونه کار فرهنگی کنیم؟🔸 بر اساس آموزه‌های سورۀ یوسف(ع) 🔹آیت الله حائری شیرازی 📚 @dastanak_ir 👈💯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم کوتاه شوفر اگر از کار لذت بردید، خوشحال میشیم برای بقیه هم ارسال کنید؛ تا اونها هم با این سبک زندگی شهدا آشنا بشوند. ممنون 🌸 (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
▫️ ﷽ ادامه #داستان_خیر_و_شر ۸. خیر و دختر کرد 🆔 @dastanak_ir هر قدر «خیر» در
▫️ ﷽ ۹. ادامه همه اهل خانه از رفتن «خیر» غمگین شدند اما کرد بزرگ فکری کرد و بعد چادر را خلوت کرد و در جواب او گفت: – ای جوان عزیز و خوب و مهربان، من حرفی ندارم که تو به دلخواه خود عمل کنی، اختیارت هم در دست خودت است. اما نمی دانم چه چیز تو را به خیال شهر و دیارت می اندازد؟ گرفتم که به شهر خود رفتی و از یک همشهری دیگر هم مانند«شر» آزار تازه ای دیدی یا ندیدی و مدتی خوش بودی، مگر در اینجا چه چیز کم داری؟ نعمت و ناز و کامکاری هست بر همه نیک و بد تو داری دست من هر چه فکر می کنم نمی دانم از چه چیز ناراحت شده ای جز اینکه جوانی و به قول خودت خیال می کنی تنها هستی – من این حرف را می فهمم، من هم یک روز مانند تو بودم و اگر تو در غریبی این احساس را داری من در ایل و قبیله خود این طور شده بودم. این هم چاره دارد. من می دانم که در اینجا هر چه بخواهی داری و هم زندگی من در اختیار تست بجز اینکه خود را غریب می دانی و مهمان می دانی و همینکه می بینی باید از زن و دختر من کناره بجویی و مانند نامحرم باشی رنج می بری ولی اگر با خانواده ما پیوند داشتی این طور نبود. بگذار بگویم که من این رنج را هم می توانم درمان کنم. می دانی که دختر من خوب و مهربان و خدمت دوست و پاکدل و باهوش است، زشت هم نیست اگر چه مانند دختران شهر زیبایی ساختگی ندارد اما زیبایی تنها هیچ دردی را در مان نمی کند و تا خوبی نباشد همه زیباییهای عالم به دو جو نمی ارزد. من در این دنیا همین یک فرزند را دارم و از جانم عزیزترش می دارم و از رفتار او می دانم که او هم تو را می پسندد، اگر موافق باشی و دلت بخواهد من دخترم را به همسری با تو نامزد می کنم و تو هم در خانواده ما مانند خود ما می مانی و از جان عزیز تر زندگی می کنی، دیگر چه می گویی؟ حالا نوبت «خیر» بود که از خوشحالی گریه کند. اشک شوقی در چشمش دوید و در جواب گفت: زنده باشی ای پدر عزیز و پاینده باشی که زبان بسته مرا باز کردی و بار غم از دلم برداشتی. آنچه مدت ها بود می خواستم و نمی توانستم بگویم همین بود. من خود را کمتر و کوچکتر می دانستم زیرا از مال دنیا هیچ ندارم و دختر عزیز شما دختر شماست، اما اگر چنین پیوندی ممکن باشد آن وقت شما به من زندگی بخشیده اید، چشم داده اید و خوشبختی هم داده اید. پدر گفت: من فردا صبح یک بار از دخترم این مطلب را می پرسم و کار تمام است. 🆔 @dastanak_ir فردا صبح پدر، دختر خود را با مادرش به خلوت خواست و موضوع را گفت و دختر نیز جز اشک شوق جوابی نداشت. دست پدر را بوسه زد و گفت: «پدر…»و دیگر نتوانست سخن بگوید. پدر گفت: «بسیار خوب، می خواستند زودتر بگویید، معطل چه هستید.» همان دم کرد بزرگ کار عروسی را فراهم کرد و به شادی و شادمانی چنانکه رسم کردها بود جشن گرفتند و دختر را به عقد «خیر» در آوردند. و بعد از آن کرد اختیار خانه و زندگی و سرپرستی کارهای خود را نیز به «خیر» سپرد و «خیر» بعد از اینکه بک روز همه چیز حتی چشم خودرا از دست داده بود، دوباره به همه چیز دست یافت و در خانواده کرد و با همسر خود زندگی خوش و خرمی داشتند. (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🌹 ⚘﷽⚘ ✨💫✨ ✅خاطره ديدار با : گوژپشت نتردام را خوانده ايد؟ 📚 @dastanak_ir ✍️سید عطاءالله مهاجرانی، وزير اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامي در كانالش نوشت: طارق متری وزیر سابق فرهنگ لبنان، دقیق و خوش سخن ودانشمند و بسیار خوان بوده و هست. دیدار با او همیشه غنیمت است! چای نعناع و دردشه! دردشه همان گفتگو ست، صمیمی و پایان ناپذیر. طنجه بودیم ، گفت داستان ملاقات با آیة الله خامنه ای را برایت بگویم. حتما تازه است. همراه سعد حریری به تهران سفر کردیم. قرار ملاقات با آیه الله خامنه ای بود. -این دیدار در آذرماه ۱۳۸۹ انجام شده است- قبل از دیدار قرار شد، جلسه ای با سعد حریری به عنوان نخست وزیر داشته باشیم. شش وزیر هم همراه بودیم. جلسه در محل اقامت حریری در کاخ سعد آباد برگزار شد. سعد حریری گفت: باید مساله سلاح حزب الله را به عنوان مساله اصلی لبنان مطرح کنیم. من سخنی نگفتم، اما همه تایید کردند. وقتی وارد دفتر آیه الله خامنه ای شدیم، ایشان بسیارگرم و صمیمانه سعد حریری را در آغوش گرفت. جوانی و هوشمندی اش را تحسین کرد. از مرحوم رفیق حریری ذکر خیری به میان آورد. از لبنان بسیار تعریف کردند. نا گاه از سعد حریری پرسیدند، آقای نخست وزیر شما رمان گوژ پشت نتردام را خوانده اید!؟ خب پیداست که نخوانده بود! سری تکان داد که معلوم نبود خوانده یا نه. آیه الله خامنه ای گفت. در این رمان یک زن بسیار زیبایی تصویر شده است. او زیباترین زن پاریس است. طبیعی است که قدرتمندان در صدد دستیابی به این زن هستند. لات های پاریس، قداره کشان، با نفوذ ها. اما همه می دانند که آن زن زیبا، اسمش چی بود!؟ طارق گفت: من گفتم "ازمیریلدا"! آیه الله خامنه ای با تمام چشمانش خندید و گفت: احسنت! شما وزیر فرهنگ بودید! [آیت الله خامنه ای ادامه داد:] همه میدانستند که "ازمیریلدا" یک دشنهٔ ظریفِ دسته صدفِ سپیدِ بسیار تیز و کارا به همراه دارد. هر کس به او سوء نظری داشته باشد، ازمیریلدا از استفاده از آن دشنه تردید نمیکند. اقای نخست وزیر! لبنان مثل همان زن زیباست. لبنان است. خیلیها به کشور شما نظر دارند. اسرايیل خطری است که شما را تهدید میکند. مگر تا خیابانهای بیروت نیامدند؟ مگر مردم را نکشتند؟ ویران نکردند؟ سلاح مقاومت مثل همان دشنه ازمیریلداست. دشمن را نومید می کند و امکان عمل را از او می گیرد. گفتگو ها ادامه پیدا کرد. اما سعد حریری کلمه ای در باره سلاح حزب الله سخنی نگفت. بعد از جلسه پرسیدم: نگفتی؟ گفت: دیدی جلسه را چگونه اداره کرد و بحث را پیش برد. می شد مطرح کرد؟ (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
▫️ ﷽ مسلمان شدن دختری مسیحی به نام ژاکلین زکریا توسط شهید علمدار در عالم رویا 🆔 @dastanak_ir در خواب دیدم در بیابانی برهوت ایستاده ام، دم غروب بود. مردی به طرفم آمد و رو به من گفت: « زهرا ... بیا ... بیا... می خواهم چیزی نشانت بدهم.» با تعجب گفتم: «آقا ببخشید ... من زهرا نیستم ... اسم من ژاکلین ...»، ولی گوشش بدهکار نبود و مدام مرا زهرا خطاب می کرد. دیدم چاره ای نیست راه افتادم دنبالش. در نقطه ای از زمین چاله ای بود که اشاره کرد به آن داخل شوم. گفتم که این چاله کوچک است، ولی گفت دستم را بر زمین بگذارم، سر بخورم و بروم پایین، به خودم جرأت دادم این کار را کردم. آن پایین جای خیلی عجیبی بود. سالن بزرگ که از دیوارهای بلند و سفیدش که نور آبی رنگ می تراوید، پر بود از عکس شهدا، آخرآنها هم یک عکس از آقا – آقا سید علی خامنه ای مولا و سرورم- بود. به عکس ها که نگاه می کردم احساس می کردم دارند با من حرف می زنند، ولی من چیزی نمی فهمیدم. تا اینکه رسیدم به عکس آقا. آقا هم شروع کرد به حرف زدن. این جمله را خوب یادم است که گفت: «شهدا یک سوزی داشتند که همین سوزشان آنها را به مقام شهادت رساند. مثل شهید جهان آرا، همت، باکری ، علمدار و ...» همین که آقا اسم شهید علمدار را آورد، پرسیدم که او کیست؟ چون اسم آن شهدا را شنیده بودم، ولی اسم علمدار به گوشم نخورده بود. آقا نگاهی انداخت و گفت: «علمدار همانی بود که پیشت بود، همانی که ضمانت تو را کرد که بتوانی به جنوب بیایی؟ به یکباره از خواب پریدم. خیلی آشفته بودم. نمی دانستم چه کار کنم. هنگام صبحانه، به پدرم گفتم که فقط به این شرط صبحانه می خورم که بگذاری بروم جنوب، او هم گفت به این شرط می گذارم بروی که بار اول و آخرت باشد. خیلی خوشحال شدم، پدرم را خوب می شناسم او کسی نبود که به این سادگی چنین اجازه ای بدهد. ساعت 10صبح بود که به مریم زنگ زدم و این مژده را به او دادم که خیلی خوشحال شد. هنگامی که خواستم برای سفر ثبت نام کنیم، با اسم مستعار «زهرا علمدار» خودم را معرفی کردم. اول فروردین سال 78 بود که بعد از نماز مغرب و عشا همراه بچه های بسیجی عازم جنوب شدیم. در آن کاروان کسی نمی دانست که من مسیحی هستم جز مریم. در راه به خوابی که دیده بودم خیلی فکر کردم. از بچه ها درباره شهید علمدار پرسیدم. ولی کسی چیز زیادی از او نمی دانست. وقتی اتوبوس ها به حرم امام خمینی (ره) رسیدند، از نوار فروشی ای که آنجا بود سراغ نوار شهید علمدار را گرفتم که داشت، کم مانده بود از خوشحالی بال در آورم. هر چی بیشتر نوار شهید سید مجتبی علمدار را گوش می دادم بیشتر متوجه می شدم آقا چی گفت. در طی 10 روز سفری که به جنوب داشتیم، تازه فهمیدم اسلام چه دین شیرینی است. چقدر قشنگ است. وقتی بچه ها نماز جماعت می خواندند، من یک کناری می نشستم، زانوهایم را در بغل می گرفتم و گریه می کردم. گریه به حال خودم بود. به این که آن ها آدم بودند من هم آدم. ولی با آنها زمین تا آسمان فرق داشتم. ادامه دارد.... (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🔴 روز مهندس مبارک💐 📚 @dastanak_ir 👈💯
🌺 سروده سید حمیدرضا برقعی برای امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام به نام خدا... 🌺ذره ذره همه دنیا به جنون آمده بود روح از پیکره ی کعبه برون آمده بود 🌺روشنا ریخت به افلاک حلولش آن روز کعبه برخاست به اجلال نزولش آن روز 🌺عشق او بر دل سنگیِ حرم غالب شد قبله مایل به علی بن ابی طالب شد 🌺از دل خانه علی رفت و حرم با او رفت کعبه در بدرقه اش چند قدم با او رفت 🌺قفس کعبه شکسته ست دم پرواز است برو از کعبه که آغوش محمد باز است 🌺آینه هستی و با آینه باید باشی خانه زادِ پسر آمنه باید باشی 🌺همه ی غائله ها گشت فراموشِ نبی کودکی های علی پر شد از آغوش نبی 🌺مستی اهل سماوات دوچندان شده است عطر گیسوی علی خورده به تن پوش نبی 🌺تا بچیند رطب تازه ای از باغ بهشت رفته دردانه کعبه به سر دوش نبی 🌺که نبی بوده فقط این همه سرمست علی که علی بوده فقط آن همه مدهوش نبی 🌺چشم در چشم علی، آینه در آیینه حرف ها می زند اینک لب خاموش نبی 🌺دور از من مشو ای محو تماشای تو من نگران می شوم از دور شدن های تو من 🌺من به شوق تو سکوتم، تو فقط حرف بزن وحی می ریزد از آهنگ لبت، حرف بزن 🌺می نشینم به تماشای تو تنها، آری هر زمان خسته ام از مردم دنیا، آری 🌺بر مکافات زمین با تو دلم غالب شد همه ی دهر اگر شعب ابی طالب شد 🌺خوب شد آمدی ای معنی بی همتایی بی تو هر آینه می مردم از این تنهایی 🌺دین اسلام در آن روز که بازار نداشت یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت 🌺اول آن کس که خریدار شدش حیدر بود باعث گرمی بازار شدش حیدر بود 🌺وحی می بارد و من دوخته ام دیده به تو تو به اسلام؟ نه! اسلام گراییده به تو 🌺در زمین دلخوش از اینم که تویی همسفرم از رسولان دگر با تو اولوالعزم ترم 🌺می رود قصه ی ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام... (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
دستگیری یک تروریست در عوارضی تهران 🔹رییس پلیس تهران: فردی خرابکار که از سوی معاندین هدایت شده و قصد خرابکاری را داشت دستگیر شد. 🔹این فرد با نشان دادن بمبی که در زیر لباس خود داشت مدام ماموران را تهدید می‌کرد. 🔹یکی از نیروهای نظامی خود را بر روی فرد انداخت و بمبی که به همراه فرد بود، خنثی شد. فارس (داستانک‌ونکات‌ناب) 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🔻سلسله نشست‌های کنش‌گری در فضای مجازی: ▫️حجت‌الاسلام دکتر قربانی مقدم چهارشنبه هر هفته از ساعت ۱۱ تا ۱۲ از طریق لینک: dte.bz/amin1 ــــــــــــــــ 🚩 در پرتگاه مجازی، مجهز باش 🆔 @shobhe_shenasi
💌 تو خودت را رها کرده‌ای! تو خیال کرده‌ای هفتاد سالی و گفتی بگذار با این نعمت‌ها در این زمان کوتاه عشق کنیم! بخوریم، بنوشیم، ببریم. ولی مساله این است که تو بیشتر از این ارزش داشتی، اینها مال تو بودند، تو مال اینها نبودی. علی صفایی حائری 📚 @dastanak_ir 👈💯