#حکایت
دو برادر، #مادر پير و بيماري داشتند .
با خود قرار گذاشتند که يکي #خدمت_خدا کند و ديگري در #خدمت_مادر باشد
يکي به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و ديگري در خانه ماند و به پرستاري مادر مشغول شد .
چندي نگذشت برادر صومعه نشين مشهور عام و خاص شد
و به خود غرّه شد که خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادرم است،
چرا که او در اختيار #مخلوق است و من در خدمت #خالق.
همان شب پروردگار را در خواب ديد که وي را خطاب کرد : به حرمت برادرت تو را بخشيدم
برادر صومعه نشين اشک در چشمانش آمد و گفت :
يا رب ، من در خدمت تو بودم و او در خدمت مادر،
چگونه است مرا به حرمت او مي بخشي ،
آيا آنچه کرده ام مايه رضاي تو نيست
ندا رسيد : آنچه تو مي کني من از آن بي نيازم ولي مادرت از آنچه او مي کند بي نياز نيست ...
📚 @Dastan 📚
#کرامات_شهدا
🌺براي شناسايي به منطقه ي #چنانه رفته بوديم.
شرايط بسيار سختي بود.
نه غذا به اندازه ي كافي داشتيم و نه آب.
طلبه اي با ما بود كه سختي بر او بسيار فشار مي آورد و او از اين موضوع ناراحت بود و مي گفت: «من بايد خودم را بسازم.»
🌺🌺
يك روز او را بسيار سرحال ديدم،
پرسيدم: «چه شده؟ اين طور سرحال شدي!»
پاسخ داد: «ديشب وقتي استتار كرده بوديم، در خواب، صحراي وسيعي را در مقابلم ديدم و آقايي را كه صورتش مي درخشيد.» به احترام ايشان ايستادم و سؤال كردم «آقا عاقبت ما چه مي شود؟»
❤️❤️
فرمودند: «پيروزي با شماست ولي اگر پيروزي واقعي را مي خواهيد، براي #فرج من دعا كنيد.»
⚜⚜
باز پرسيدم: «آقا من #شهيد مي شوم؟»
فرمودند: «اگر بخواهي، بله. تو در همين مسير شهيد مي شوي، به اين نشاني كه از سينه به بالا چيزي از بدنت باقي نمي ماند. به #برونسي بگو پيكرت را به قم ببرد و به خانواده برساند.»
🍃🍃
اين طلبه وصيت نامه اش را نوشت و از شهيد برونسي خواست كه هر وقت شهيد شد، جنازه اش را به قم برساند.
چند روز بعد دشمن متوجه حضور ما شد و ما را به گلوله بست. طلبه ي جوان شهيد شد و از سينه به بالا، چيزي از بدنش نماند.
یادش گرامی باد.
#راوي : #محمد_قاسمي
📚 @Nazeran313 📚
#حکایت
✅ حضرت عیسی ع در سفري سه قرص نان به همراه خود سپرد.
آن شخص يكي از آن سه قرص نان را مخفیانه خورد، در وقت بازخواست گفت: همین دوقرص بیشتر نبوده است.
حضرت عیسی خاموش ماندند.
✅حضرت با دعا كوري را شفا داد و گاو مرده اي را زنده كرد و سپس رو به همراه خود کرد و پرسید: به حق آن خدايي كه چنين معجزاتی ارائه كرد، راست بگو آن قرص نان چه شد؟ گفت خبر ندارم. حضرت عیسی دوباره خاموش ماندند.
✅پس آن حضرت به خرابه اي رسيدند، سه خشت طلا آنجا ديدند، حضرت فرمود« از اين سه خشت يكي از آن تو و يكي از آن من و ديگري براي آن کسی كه قرص نان را خورده است. همراه گفت: من آن نان را خورده ام حضرت هر سه خشت طلا را به وي داد و از او جدا شد.
از قضا چهار نفر به وي رسيدند، به طمع آن خشتهاي طلا او را كشتند و دو نفر از دزدان عازم خرید طعام شدند آنها طعامی را خریده و به زهر آغشته کردند و چون بازگشتند، آن دو دزد ديگر براي آن خشتهاي طلا برخاسته و آن دو را به قتل رسانيدند و خودشان نيز از طعام زهرآلوده خوردند و هلاك گرديدند.
✅بار ديگر حضرت روح الله(ع) به آن مكان رسيدند از كشته شدن آن پنج كس متعجب گرديد، وحي آمد كه بر سر اين سه خشت طلا هزار و ششصد (1600) كس كشته شده اند و اين خشتها از موضع خود نجنبيده اند،
«فاعتبروا يا اولي الابصار»
مجموعه ورّام، ج 1، ص 179
📚 @Dastan 📚
📚 داستان های آموزنده 📚
#خاطره #پایبندی_به_قانون #امام_خامنه_ای آیا من می توانم این دستمال متبرک را برای خودم بردارم؟ 🔰👇🔰👇
#پایبندی_به_قانون
#امام_خامنه_ای
هنگامی که می خواهند مرقد مطهر حضرت امام رضا علیه السلام را غبارروبی کنند، خدام حرم دستمالهای سفیدی را، برای انجام عمل غبارروبی به افراد و شخصیتهای دعوت شده می دهند .
این دستمالها با گلاب ناب آغشته شده اند . مقام معظم رهبری این دستمالها را می گیرند و پس از غبار روبی، به سر و صورت خود می کشند .
در یکی از غبار روبیها به آقای طبسی فرمودند: آیا من می توانم این دستمال متبرک را برای خودم بردارم؟
با اینکه تولیت آستان قدس رضوی زیر نظر مقام عظیم الشان ولایت است، ولی از آنجا که آقای طبسی را تولیت آستان مقدس رضوی می دانند، خواستند با هماهنگی ایشان و پایبندی به قانون این کار را انجام دهند .
حجة الاسلام محمد علی حقانی
(از اعضای بیت - تهران)
•┈••✾🔹📍📚📍🔹✾••┈•
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به امام علی علیه السلام فرمودند:
یا عَلی، لِکُلِّ ذَنبٍ تَوبَةٌ اِلّا سَوءُ الخُلقِ فَإِنَّ صاحبَهُ کُلَّمَا خَرَجَ مِن ذَنبٍ دَخَلَ فِی ذَنبٍ.
ای علی، هرگناهی توبهای دارد جز بداخلاقی، زیرا هرگاه انسان بداخلاق از گناهی خارج میشود (توبه میکند)، به گناه دیگری دچار میشود.
بحارالانوار، ج 77، ص 48
📚 @Dastan 📚