🧔♂#پـدر میگفت:
محبتت را به برگ ها سنجاق مزن
که باد با خود می بَرد
محبتت را به آب جویی بریزکه
با ریشه ها عجین شود
ریشه ها هرگز اسیر باد نیست
👩🏻🦳#مـادر میگفت:
پروانه ی محبتت را
به تار عنکبوتی
بینداز که سیـر نباشد
محبتت را به خانه ی دلی بنشان
کـه خـیال بیرون شدن نـدارد
و یـاد 👩🏫#معلمم بـخیر
هر وقت به آخر خط میرسیدم
میگفت: نقطه سـر خط
مهربان تر از خـودت با دیگران باش
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
1.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ولادتباسعادتسرور
زنانعالمینحضرت
فاطمھزهرا(س)و
روززن(مادر)مباࢪڪباد....♥️🌱
#مادر
#میلاد_حضرت_زهرا
#روز_مادر
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
☘پیامبر مهربانی(ص)
هر که دوست دارد،
عمرش طولانی و
روزیاش زیاد شود،
به #مادر خود محبت کند.😍
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
🌦🌈#قرار_عاشقی
از خیابان #شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!🤔
.
🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی؟...
جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞
.
🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز #یا_زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم😓 از کوچه گذشتم...
.
به سومین کوچه رسیدم!
🌷شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
به چهارمین کوچه!
🌷شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی؟!
برای دفاع از #ولایت!؟!
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓
.
🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم😓، از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس، نگهبانی #دل...
کم آوردم...😭
گذشتم...
.
🌷هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم #مدارس !
هم #دانشگاه !
هم #فضای_مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم...
.
🌷هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...😭😭😭
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
.
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا، نمی توان گذشت...
#وصیت_شهدا
🥀🕊 🥀🕊🥀🕊 🥀🕊
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆مراقبت
🍃✨پسر جوان آن قدر عاشق دختر بود که گفت: تو نگران چی هستی؟
🍃دختر جوان هم حرفش را زد: همون طور که خودت میدونی مادرت پیره و جز تو فرزندی نداره… باید شرط ضمن عقد بگذاریم که اگر زمین گیر شد، اونو به خونه ما نیاری و ببریش خانه سالمندان.
🍃پسر جوان آهی کشید و شرط دختر را پذیرفت…
🍃هنوز شش ماه از ازدواجشان نگذشته بود که زن جوان در یک تصادف اتومبیل قطع نخاع و ویلچر نشین شد. پسر جوان رو به مادرش گفت: بهتر نیست ببریمش آسایشگاه؟
🍃مادر پیرش با عصبانیت گفت: مگه من مُردم که ببریش آسایشگاه؟ خودم تا موقعی که زمینگیر نشدم ازش مراقبت میکنم. پسر جوان اشک ریخت و به زنش نگاه کرد. زن جوان انگار با نگاهش به او میگفت: شرط ضمن عقد رو باطل کن!
#مادر
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان آموزنده
🔆 در خدمت مادر
🦋در زمان های قدیم، مردمی بادیه نشین زندگی می کردند که در بین آنها مردی بود که مادرش دچار #آلزایمر و نسیان بود و می خواست در طول روز، پسرش کنارش باشد.
این امر، مرد را آزار می داد و فکر می کرد در چشم مردم کوچک شده است.
🦋هنگامی که موعد #کوچ رسید، مرد به همسرش گفت مادرم را نیاور، بگذار اینجا بماند.
🦋مقداری غذا هم برایش بگذار تا اینجا بماند و از شرش راحت شوم تا #گرگ او را بخورد یا بمیرد.
🦋همسرش گفت باشد، آنچه می گویی انجام می دهم.
🦋همه آماده کوچ شدند.
زن هم مادرِ شوهرش را گذاشت و مقداری آب و غذا در کنارش قرار داد و کودک یک ساله خود را هم پیش زن گذاشت و رفتند.
🦋آنها فقط همین یک کودک را داشتند که پسر بود و مرد به پسرش علاقه فراوانی داشت و اوقات فراغت با او بازی می کرد و از دیدنش شاد می شد.
🦋وقتی مسافتی را رفتند، هنگام ظهر برای استراحت ایستادند و مردم همه مشغول استراحت و غذا خوردن شدند.
🦋مرد به زنش گفت پسرم را بیاور تا با او بازی کنم.
زن به شوهرش گفت او را پیش مادرت گذاشتم.
🦋مرد به شدت عصبانی شد و داد زد که چرا این کار را کردی؟ همسرش پاسخ داد ما او را نمی خواهیم، زیرا بعد ها او تو را همان طور که مادرت را گذاشتی و رفتی، خواهد گذاشت تا بمیری. حرف زن مانند صاعقه به قلب مرد خورد و سریع اسب خود را سوار شد و به سمت مادرش و فرزندش رفت، زیرا پس از کوچ همیشه گرگان به سمت آنجا می آمدند تا از باقی مانده وسایل، شاید چیزی برای خوردن پیدا کنند.
🦋مرد وقتی رسید، دید مادرش فرزند را بلند کرده و گرگان دور آنها هستند.
🦋پیرزن به سمتشان سنگ پرتاب می کند و تلاش می کند که کودک را از گرگ ها حفظ کند.
مرد گرگ ها را دور کرده و #مادر و فرزندش را باز می گرداند و از آن به بعد موقع کوچ، اول مادرش را سوار بر #شتر می کرد و خود با اسب دنبالش روان می شد و از مادرش مانند چشمش مواظبت می کرد و زنش در نزدش، مقامش بالا رفت.
✾📚 @Dastan 📚✾
60.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💖فاطمه باغ گلاب است خدا ميداند
💗فاطمه گوهرناب است خدا ميداند
💖فاطمه واژه زيباست، تعجب نكنيد
💗كرم فاطمه درياست، تعجب نكنيد
💖فاطمه دخترطاهاست بگو يازهرا
💗فاطمه روح تولاست بگو يازهرا
میلاد مـادر خوبیهای عالم
💗حضرت فاطمه (سلامالله)
و روز بزرگداشت مقام
💗مادر و زن، بر همه مادران و
زنان سرزمینم مبارک باد🎊🎁
#میلاد_حضرت_زهرا
#مادر
✾📚 @Dastan 📚✾
5.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆مقامِ نوریِ حضرت زهرا سلام الله علیها
🎥حجت الاسلام کاشانی
#مادر #میلاد_حضرت_زهرا #روز_مادر
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از طریق المهدی
📣 اطلاعیه 🌸| طریقالمهدی 🚩
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
به یُمن ولادت کوثر، همراه با عاشقان ابن الزهرا و به یاد و نام "مادرِ جهاد_اُمُّ المقاومه" حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها پای در مسیر عشق و محبت آل الله علیهم صلوات الله در طریق المهدی عجّل الله تعالی فرجه میگذاریم...
❤️پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله):
اَلْجَنَّةُ تَحْتَ أَقْدَامِ اَلْأُمَّهَات
💚مقام معظم رهبری:
آنکه بهشتی میشود، پایهی بهشتی شدنش از مادر است.
📌در سراسر مسیر خادمین عزیز در مواکب آماده جمعآوری کمکهای نقدی شما مردم صالح و مومن، برای جنگزدگان فلسطین، لبنان و سوریه هستند.
🗓 سه شنبه:۴ دی ۱۴۰۳
⏱ آغاز پیاده روی: ساعت ۱۵
🚏مکان: بلوار پیامبر اعظم شهر مقدس قم
( از عمود ۱۲ تا مسجد مقدس جمکران )
🤝مشارکت در هزینه های برنامه طریق المهدی شامل هزینه های آب، فضاسازی، سیستم صوت و ... تمام مسیر:👈
💳|
5892 1070 4515 1308روی شماره بزنید کپی میشود. 🇮🇶🇮🇷🇱🇧تا جان در بدن داریم؛ هستیم بر آن عهد که بستیم✊ #امام_زمان #فلسطین #مادر #لبنان ✨طراح: برادر جمال فلاح 👈 قرار عاشقان بقیة الله الاعظم، سهشنبه ها عصر، بلوار پیامبراعظم قم🔻 @tariq_almahdi
✍ #خانواده_خوب ( #از_خاطرات_شهید_سید_مصطفی_موسوی )
🌷با پدرش که حرف میزد معلوم بود چندباری خطر از بیخ گوشش رد شده.
به شوخی چندباری حرف از #شهادت زده بود اما بار آخر می گفت #دعا کنید اینبار شهید شوم.
بعد از شهادتش هم همه میگفتند که مصطفی خودش میخواست و دعا کرده بود که برود.
می گفتند چرا حرف شهادت را میزنی؟ تو که خانواده خوبی داری.
گفته بود به خاطر دل کندن از خانواده نیست، دلم با عشق دیگری است.
#مادر از #عشق و #علاقه مصطفی میگوید که اگر نبود او را به #سوریه نمیکشاند:
"با من از شهادت حرف نمیزد می دانست ناراحت میشوم.
اگر عشق و ارادهاش نبود بار اولی که برگشت دیگر به سوریه نمیرفت اما #خودش میخواست که برود.
خودش میخواست که وارد #رزم شود.🌷
✾📚 @Dastan 📚✾
340.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*💠 از یِکی پرسیدم :*
*ان شاالله اگه بخوام #اربعین برم کربلا باید چه کارهای اداری رو انجام بدم؟*
گفت : اول میری پاسپورتتو از اِمام رِضا( علیه السلام) میگیری.
بعد میدی به حضرت معصومه(سلام الله علیها) پاراف میکنه.
بعد ميدی به حضرت عباس ( علیه السلام) امضاء ميکنه.
بعد از اون میبری دبیرخونه حضرت زینب(سلام الله علیها) ثبت میکنه.
وآخرین مرحله ممهور به مهر حضرت #مادر( سلام الله علیها) میشه و تمام.
گفتم راهی نداره که زودتر انجام بشه؟!!
گفت چرا یه راه وجود داره اونم اینه که
بری در خونه حضرت #رقیه (سلام الله علیها) رو بزنی و با ايشون صحبت کنی😭
گَر دُخترکی پیشِ پِدر ناز کند
گره ی کَربُ و بَلای همه را باز کند 🖤
✾📚 @Dastan 📚✾