🔴 شاهد همان حاکم است
✨مردی از اهل حبشه نزد رسول خدا - صلوات الله علیه و آله - آمد وگفت:
یا رسول الله! گناهان من بسیار است، آیا در توبه به روی من نیز باز است؟
✨پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
آری، راه توبه بر همگان، هموار است
تو نیز از آن محروم نیستی .
😱 مرد حبشی از نزد پیامبر رفت.
مدتی نگذشت که بازگشت و گفت:یا رسول الله!آن هنگام که معصیت می کردم، خداوند، مرا می دید؟
✨پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
آری، می دید
😢مرد حبشی، آهی سرد از سینه بیرون داد و گفت: توبه، جرم گناه را می پوشاند؛ چه کنم با شرم آن؟
در دم نعره ای زد و جان بداد
وَ قَالَ علی عليه السلام :
اتَّقُوا مَعَاصِيَ اللَّهِ فِي الْخَلَوَاتِ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِمُ
از معصيت ورزيدن به خدا در خلوتها تقوي بورزيد و اجتناب كنيد، زيرا شاهد خود حاكم است .
•✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید
اِنّ معِی ربّی ...
#حاج_حسین_یکتا
•✾📚 @Dastan 📚✾•
مردی از خانه ای که در آن سکونت داشت زیاد راضی نبود، بنابراین نزد دوستش در یک بنگاه املاک رفت و از او خواست کمکش کند تا خانه اش را بفروشد ، بعد از دوستش خواست تا برای بازدید خانه مراجعه کند، دوستش به خانه مرد آمد و بر مبنای مشاهداتش، یک آگهی نوشت و آنرا برای صاحب خانه خواند.
"خانه ای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته، بام سه گوش، تراس بزرگ مشرف به کوهستان، اتاق های دلباز و پذیرایی و ناهار خوری وسیع. کاملا دلخواه برای خانواده های بچه دار "
صاحب خانه گفت دوباره بخوان !
مرد متن آگهی را دوباره خواند و صاحب خانه گفت: این خانه فروشی نیست !
در تمام مدت عمرم میخواستم جایی داشته باشم مثل این خانه ای که تو تعریفش را کردی ،ولی تا وقتی که تو نوشته هایت را نخوانده بودی نمی دانستم که چنین جایی دارم
★ خیلی وقت ها نعمت هایی را که در اختیار داریم ، نمی بینیم چون به بودن با آنها عادت کرده ایم، مثل سلامتی ، مثل نفس کشیدن ، مثل دوست داشتن ، مثل پدر ، مادر ، خواهر و برادر ، فرزند ، دوستان خوب و خیلی چیزهای دیگه که بهشون عادت کردیم، قدر زندگیمان را بیشتر بدانیم و خدا را در هر حال شاکر باشیم ♥️ツ
امام علي سلام الله علیه: :
اِنَّ اَهْنَأَ النّاسِ عَيْشا مَنْ كانَ بِما قَسَمَ اللّهُ لَهُ راضيا؛
هر كس به آنچه خداوند به او داده است راضى باشد، راحتترين زندگى را دارد.
غررالحكم، ح 3397
•✾📚 @Dastan 📚✾•
💠 از #بدهکاری و مدیون شدن بپرهیزید، که آن موجب #اندوه در شب و #خواری در روز می گردد
🔸 #امام_علی_علیه_السلام
👈 علل الشرایع، ج2، ص 527
@Dastan
🕯⚔🕯⚔🕯⚔🕯
آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش، عمیقا به خدا عشق می ورزید.
روزری یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت، از او پرسید:
تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست داشته باشی؟
آهنگر سر به زیر آورد و گفت:
وقتی که میخواهم وسیله آهنی بسازم، یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم.
سپس آنرا روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید.
اگر به صورت دلخواهم درآمد، می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود، اگر نه آنرا کنار میگذارم.
همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا، مرا در کوره های رنج قرار ده، اما کنار نگذار...
#آهنگربامعرفت
•┈••✾🔹📍📚📍🔹✾••┈•
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
#داستان_تشرف
#کرامات_مهدوی
🔴تشرف ابو راجح حمامى🔴
🔵 در حله به مرجان صغير, كه حاكمى ناصبى بود, خبر دادند ابو راجح , پيوسته صحابه را سب و سرزنش مى كند.
دستور داد كه او را حاضر كنند.
وقتى حاضر شد, آن بى دينان به قدرى او را زدند كه مشرف به هلاكت شد و تمام بدن او خرد گرديد, حتى آن قدر به صورتش زدند كه دندانهايش ريخت.
🌺 بعد هم زبان او را بيرون آوردند و با زنجير آهنى بستند.
بينى اش را هم سوراخ كردند و ريسمانى از مو داخل سوراخ بينى او كردند.
سپس حاكم آن ريسمان را به ريسمان ديگرى بست و به دست چند نفر از مامورانش سپرد و دستورداد او را با همان حال , در كوچه هاى حله بگردانند و بزنند.
آنها هم همين كار را كردند, به طورى كه بر زمين افتاد و نزديك به هلاكت رسيد.
♦️ وضع او را به حاكم ملعون خبر دادند.
آن خبيث دستور قتلش را صادر كرد.
حاضران گفتند:
او پيرمردى بيش نيست و آن قدر جراحت ديده كه همان جراحتها او را از پاى در مى آورد و احتياج به اعدام ندارد, لذا خود را مسئول خون او نكن.
خلاصه آن قدر با او صحبت كردند, تا دستور رهايى ابوراجح را داد.
🔷 بستگانش او را به خانه بردند و شك نداشتند كه در همان شب خواهد مرد.
صبح ,مردم سراغ او رفتند, ولى با كمال تعجب ديدند سالم ايستاده و مشغول نماز است ودندانهاى ريخته او برگشته و جراحتهايش خوب شده است , به طورى كه اثرى از آنهانيست.
تعجب كنان قضيه را از او پرسيدند.
🔴 گفت: من به حالى رسيدم كه مرگ را به چشم ديدم.
زبانى برايم نمانده بود كه از خداچيزى بخواهم , لذا در دل با حق تعالى مناجات و به مولايم حضرت صاحب الزمان علیه السلام استغاثه كردم.
ناگاه ديدم حضرتش دست شريف خود را به روى من كشيدند, و فرمودند:
🔴 از خانه خارج شو و براى زن و بچه ات كار كن
چون حق تعالى به تو عافيت مرحمت كرده است.
پس از آن به اين حالت كه مى بينيد, رسيدم.
شيخ شمس الدين محمد بن قارون (ناقل قضيه ) مى گويد:
🌺 به خدا قسم ابوراجح مردى ضعيف اندام و زرد رنگ و بدصورت و كوسج (مردى كه محاسن نداشته باشد) بود ومن هميشه براى نظافت به حمامش مى رفتم.
خوش هيكل شده بود در منزلش ديدم.
ريش او بلند و رويش سرخ ,به طورى كه مثل جوان بيست ساله اى ديده مى شد.
و به همين هيئت و جوانى بود, تاوقتى كه از دنيا رفت.
🔴بعد از شفا يافتن , خبر به حاكم رسيد.
او هم ابوراجح را احضار كرد و وقتى وضعيتش را نسبت به قبل مشاهده كرد, رعب و وحشتى به او دست داد.
از طرفى قبل از اين جريان , حاكم هميشه وقتى كه در مجلس خود مى نشست , پشت خود را به طرف قبله و مقام حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه، كه در حله است مى كرد, ولى بعد از اين قضيه , روى خود را به سمت آن مقام كرده و با اهل حله , نيكى و مدارا مى نمود و بعد از چند وقتى به درك واصل شد, در حالى كه چنين معجزه روشنى در آن خبيث تاثيرى نداشت.
🌺ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌺
•✾📚 @Dastan 📚✾•
کمال الملک نقاش چیره دست
ایرانی (دوران قاجار) برای آشنایی با شیوه ها
و سبکهای نقاشان فرنگی
به اروپا سفر کرد
زمانی که در پاریس بود
فقر دامانش را گرفت و حتی برای سیر کردن
شکمش هم پولی نداشت
یک روز وارد رستورانی شد و سفارش غذا داد
در آنجا رسم بود که افراد متشخص پس از صرف غذا پول
غذا را روی میز میگذاشتند و میرفتند،
معمولا هم مبلغی بیشتر، چرا که
این مبلغ اضافی بعنوان انعام به گارسون میرسید
اما کمال الملک پولی در بساط نداشت
بنابراین پس از صرف غذا از فرصت استفاده کرد
از داخل خورجینی که وسایل نقاشی اش در آن بود
مدادی برداشت و پس از تمیز کردن کف بشقاب
عکس یک اسکناس را روی آن
کشید
بشقاب را روی میز گذاشت
و از رستوران بیرون آمد
گارسون که اسکناس را داخل بشقاب دید دست برد که آن را
بردارد
ولی متوجه شد که پولی در کار
نیست و تنها یک نقاشی ست
بلافاصله با عصبانیت دنبال کمال الملک دوید یقه او را گرفت
و شروع به داد و فریاد کرد
صاحب رستوران جلو آمد و جریان
را پرسید
گارسون بشقاب را به او نشان داد
و گفت این مرد یک دزد و شیادست
بجای پول عکس اش را داخل بشقاب کشیده
صاحب رستوران که مردی هنر شناس بود
دست در جیب برد و مبلغی پول به کمال الملک داد
بعد به گارسون گفت رهایش کن
برود این بشقاب خیلی بیشتر از
یک پرس غذا ارزش دارد
امروز این بشقاب در موزه ی لوور پاریس بعنوان بخشی از تاریخ هنری این شهر نگهداری میشود.
─┅─═इई 🌺🌼🌺ईइ═─┅─
•✾📚 @Dastan 📚✾•