💢 نکوهش تجمل گرایی
💠 امام علی علیه السلام فرمودند:
🍃 و بَنَى رَجُلٌ مِنْ عُمَّالِهِ بِنَاءً فَخْماً، فَقَالَ (عليه السلام): أَطْلَعَتِ الْوَرِقُ رُءُوسَهَا، إِنَّ الْبِنَاءَ يَصِفُ لَكَ الْغِنَى.
🔹يكى از عاملان (فرمانداران) حكومت امام علی عليه السلام خانه باشكوهى ساخت، امام علی عليه السلام به او فرمود: دِرهمها (و دينارهاى) تو از اين بنا سر برآورده و چنين بنايى به يقين نشانه غنا و ثروت توست!
📚 حکمت 355 نهج البلاغه
✾📚 @Dastan 📚✾
🌸🌸همدردى با ديگران
💫در زمان امام صادق (ع ) سالى در مدينه قحطى پيش آمد و اوضاع خيلى سخت شد. مى دانيد در وقتى كه چنين اوضاعى پيش مى آيد مردم نگران مى شوند و شروع مى كنند به آذوقه خريدن و ذخيره كردن و #احتياطا دو برابر #ذخيره مى كنند. امام صادق (ع ) از پيشكار خودش پرسيدند كه آيا ما ذخيره در خانه داريم يا نه ؟
🌼گفت : بله ما به اندازه يك سال ذخيره داريم .
✨پيشكار شايد پيش خودش خيال مى كرد كه آقا مى خواهد دستور بدهد چون سال سختى است برو مقدارى ديگر هم ذخيره كن . بر خلاف انتظار او آقا دستور دادند هر چه #گندم داريم همه را ببر بازار بفروش .
🌸گفت : مگر شما خبر نداريد اگر بفروشم دو مرتبه نمى توانيم بخريم . فرمود: توده مردم چكار مى كنند؟
🍃عرض كرد: روزانه نان خودشان را از #بازار مى خرند و در بازار جو و گندم را مخلوط مى كنند و از آن و يا جو به تنهايى نان درست مى كنند. حضرت فرمود: گندمها را مى فروشيد و از فردا براى ما از بازار نان مى خرى ! براى اينكه در شرايطى هستيم كه مردم ديگر ندارند و ما نمى توانيم كارى كنيم كه مردم ديگر مثل ما نان گندم بخورند زيرا شرايطش فراهم نيست ولى براى ما مقدور است كه خودمان را در سطح آنها وارد كنيم و لااقل با آنها همدرد باشيم تا همسايه ما بگويد، اگر من نان جو مى خورم امام صادق (ع ) هم كه #امكانات_ماديش اجازه مى دهد نان گندم بخورد، نان جو مى خورد، حال چرا چنين زندگى انتخاب مى كنيم ؟ به خاطر همدردى با ديگران .
✾📚 @Dastan 📚✾
🍀از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است که : #آدم به درگاه خدا شکایت کرد و گفت : پروردگارا! شیطان را بر من مسلط کردی چون خونی که در بدنم جریان دارد!
🍃خداوند فرمود: ای آدم! در عوض آن مقرر می دارم که هر یک از فرزندانت که قصد گناه کند (تا آن را انجام نداده) بر او نوشته نشود و چون انجام داد آن را بنویسند
🔆 و اگر کسی قصد #کار_نیکی کرد، اگر انجام نداد یک حسنه و اگر انجام داد ده حسنه برای او ثبت کنند.
🍂حضرت آدم عرض کرد: «پروردگارا! بیفزا».
خطاب شد: هر یک از آنان که گناهی انجام داد و #استغفار کرد او را می آمرزم.
حضرت آدم عرض کرد: پروردگارا! باز هم بیفزا.
🌷خطاب شد: توبه را برایشان مقرر داشتم تا وقتی که نفس به گلویشان برسد. یعنی تا آن وقت ( که عزراییل را ندیده باشند و امید به زندگی داشته باشند ) توبه شان را می پذیرم، آدم خشنود شد و گفت: مرا بس است
📚مجلسی. بحارالانوار، ج13: 365.
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
❌️❌️ نوجوانان حتماً بخوانند.
#آقا_اومدم. #حسین_جان_اومدم.
🌷حوالی ظهر بود، گرما بیداد میکرد، دشمن که از ارتفاعات قلاویزان تارانده شده بود با تمام قوا سعی در بازپسگیری ارتفاعات داشت، نور آفتاب به سود آنها بود، رزمندهها که تمام شب مشغول عملیات بودند در این ساعات کمی خسته به نظر میآمدند. تدارکات نرسیده بود و بچهها تشنه بودند. در جاییکه فرمانده مقرر کرده بود، خسته و تشنه کیسههای شن را پر میکردند تا از گزند ترکشهای توپ و خمپاره در امان باشند. سنگرها بدون سقف بود، چون نه فرصتی برای این کار بود و نه خبری از تدارکات بود. دوربینم را برداشتم و برای گرفتن عکس در مسیر خاکریز حرکت کردم.
🌷صدای سوت توپ و خمپاره باعث میشد دائم که خیز بروم، بچههای رزمنده دیگر به خوبی با این صداها آشنا هستند. گوشها عادت میکند و میتوانی بفهمی که این صدای توپ از طرف خودیهاست یا دشمن تا بیجا خیز نروی! نمیدانم برای چند دقیقه چه شد که عراقیها جهنمی به پا کردند و آنچنان آتشی روی ما ریختند که مدتی درازکش روی زمین ماندم و با اصابت هر خمپاره و توپی بالا و پایین میشدم. کمی آرامش که ایجاد شد بلند شدم تا اطرافم را بینم. در ابتدا دود حاصل از این همه انفجار و خاک باعث شد درست متوجه اوضاع نشوم، گوشهایم تقریباً چیزی نمیشنید.
🌷به نظرم آمد که زمان از حرکت باز ایستاده و متوقف شده، از موج انفجارها کمی گیج بودم. دیدم بچههای زیادی به روی زمین افتادهاند، در همین زمان نگاهم به صورت نوجوانی افتاد که صورتش از برخورد خمپاره به نزدیکیاش سیاه شده بود و ترکشهای آن تمامی صورتش را گرفته بود. بیاختیار دوربینم را بالا آوردم و عکسی از او گرفتم. در حال حرکت بود و برای اینکه به زمین نیفتد از لبههای سنگرهای شنی کمک میگرفت. جلو رفتم، صدای زمزمهاش را میشنیدم، به آرامی میگفت: “آقا اومدم. حسین جان اومدم.”
🌷وقتی به او رسیدم دیگر رمقی برایش باقی نمانده بود و به زمین افتاد. او را به آرامی بغل کردم، همچنان نجوا میکرد. با تمام وجود امدادگر را صدا زدم. صورتش را بوسیدم و به او گفتم: عزیزم، فدات بشم، چیزی نیست و ناامیدانه برگشتم و باز امدادگر را به یاری خواستم. حالا اشکهایم با خونهای زلال او در هم آمیخته شده بود، دیگر نجوا نمیکرد و به آسمان چشم دوخته بود. امدادگر آمد، اما.... لحظهای بعد گفت: “کاری از دستم برنمیاد، شهید شده، برادر زحمت میکشی ببریش معراج شهدا.
🌷(معراج شهدا جایی بود که وقتی بچهها شهید میشدند، آنها را کنار هم میگذاشتند تا بچههای گردان تعاون آنها را به عقب منتقل کنند.) درحالیکه تمام بدنم میلرزید او را بغل کردم، انگار فرشتگان زیر پیکر پاکش را گرفته بودند. آنقدر سبک بود که به راحتی در بغلم جای گرفت و از زمین بلندش کردم. امدادگر با دست محل معراج شهدا را نشان داد. قبل از اینکه او را در کنار سایر شهدا بگذارم. صورتش را بارها و بارها بوییدم و بوسیدم، به خدا بوی عطر گل یاس میداد....
#راوی: آقای سید مسعود شجاعی طباطبایی، کاریکاتوریست فعلی و عکاس دوران دفاع مقدس (لحظه ثبت تصویری در جریان عملیات کربلای یک در منطقه قلاویزان)
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️ اللهم عجل لولیک الفرج
✾📚 @Dastan 📚✾
14.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️سنگ قبر حکیم
🍃✨مرد بسیار ثروتمندی که از حکیمی دل خوشی نداشت با خدمتکارانش در بازار با حکیم و تعدادی از شاگردانش روبهرو شد. مرد ثروتمند با حالتی پر از غرور و تکبر به حکیم گفت:
🌸تصمیم گرفتهام پول خودم را هدر دهم و برایت سنگ قبری گرانقیمت تهیه کنم. بگو جنس این سنگ از چه باشد و روی آن چه بنویسم تا هر کس بالای آن قبر بایستد و برای تو آرامش طلب کند شاد شود و خندهاش بگیرد.
🌺حکیم خندهای کرد و پاسخ داد: اگر خودت هم بالای سنگ قبر میایستی. سنگ قبر مرا از جنس آیینه انتخاب کن و روی آن هیچ چیز ننویس. بگذار مردمی که بالای آن میایستند تصویر خودشان را ببینند و اگر هم آمرزشی طلب میکنند نصیب خودشان شود.
🌼مرد #ثروتمند که حسابی جا خورده بود برای اینکه جلوی اطرافیانش کم نیاورد با تمسخر گفت: اما همه که برای دعای آمرزش بالای سنگ قبر نمیایستند.
✨#حکیم با همان تبسم گرم و صمیمانه همیشگیاش گفت: آنها #آیینهای بیش نخواهند دید.
#حکایت
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆طلبکاری از علی علیه السلام
🌸🍃آیت الله حلی از ابن جوزی و دیگران از موثقین عامه و خاصه نقل کرده اند: در کوفه مردی بوده به نام ابو جعفر تاجر، از خصائصش این بوده از اول سال تا آخر سال، همه روزه هر سید فقیری چیزی از او می گرفته که توان پرداخت نداشت او #بدهی_فقیر را بحساب علی علیه السلام می نوشت و بابت خمس حساب می کرد.
♦️ بعدا این بنده خدا (ابو جعفر کوفی) ورشکست شد؛و کاملاً فقیر گردید به طوری که رفت گوشه خانه نشست.
🌷روزی که در خانه که نشسته بود دفتر سابق را آورد، و بدهکارها را نگاه می کرد، اگر مرده بودند اسمشان را خط می زد و اگر زنده بودند، از روی ناچاری می فرستاد عقبشان که ما این قدر از تو طلب داریم، الان هم فقیر و ورشکست شدیم ، اگر چیزیداری به ما بده که ما حالا هم #گرفتاریم، آن وقت طرف چیزی می فرستاد و #معیشتش به همین وضع می گذشت.
🦋روزی بیرون در منزلش نشسته بود، یک ناصبی که از آن دشمن های امام علی علیه السلام بود رد شد؛ او را بر این کارش سرزنش کرد و شماتتی به او نمود و گفت با آن #بدهکار بزرگ، علی چه کردی ؟
🍃ابوجعفر چیزی به او نگفت، از غصه و حسرت بلند شد و رفت در منزل گریه کرد.
✨این تاجر محترم بعد خوابید در عالم رویا خاتم الانبیاء محمد مصطفی صلی الله علیه واله و سلم و حسنین علیهماالسلام را دید. خاتم الانبیاء رو کرد به حسنین فرمود: پدرتان علی کجاست؟
🍂علی علیه السلام نزد پیامبر صلی الله علیه واله و سلم حاضر شد پیامبر (ص) فرمود: یا علی، چرا بدهی ات را نمی پردازی.
🌟عرض کرد اتفاقا الان آورده ام. امام (ع) به تاجر فرمود: دستت را دراز کن، دستش را دراز کرد کیسه ای پر از پول به دستش داد فرمود: فعلا اینها را علی الحساب داشته باش و اصل کاری را در آخرت پرداخت می کنم ، زیرا آخرتت هم در نزد ما محفوظ است
🍂ابو جعفر چون از خواب بیدار می شود، می بیند کیسه ای پهلویش است.
✨چون دست به کیسه می زند، کیسه صدای اشرفی می دهد چون آن را باز کردند ، اهل خانواده آن را پر از اشرفی دیدند ، همسرش باور نکرد تا بالاخره ابو جعفر گفت این عطای علی علیه السلام است زیرا علی علیه السلام فرمود: من بدهیم را آوردم،
🍃 هم اکنون دفتر حساب را بیاور ببینم، چه قدر از علیه السلام طلب داریم. تمام بدهکاری ها را جمع زد و پول ها را هم شمرد بدون این که یک درهم کم یا زیاد باشد مطابق بود با آن چه از علی علیه السلام طلب داشته است.
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷مرحــوم مقــدس اردبیلی:
مقدس اردبیلی از دنیا رفت عالمی
ایشان را در خواب دید پرسید چه
چیزی #دست شما را در آن دنـیا
گــرفت؟ مقدس اردبیلی به حرم
#امیرالمومنین علیه السلام اشاره
ڪرد و گفت:
اول #عشق به این آقا و نماز شبها
آن نماز شب ها هم به آبـروی آقا
امیرالمــومنین علیه السلام قبول
شــــده.
#مقدس_اردبیلی
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆سفيان ثورى و امام صادق
🦋در زمان امام صادق (ع ) گروهى پيدا شدند كه سيرت رسول اكرم (ص ) را با اعراض از دنيا تفسير مى كردند و معتقد بودند كه مسلمان هميشه و در هر زمانى بايد كوشش كند از نعمتهاى دنيا احتراز كند، به اين مسلك و روش خود نام زهد مى دادند و خودشان در آن زمان به نام (متصوفه ) خوانده مى شدند. (سفيان ثورى ) هم يكى از آنها است ، سفيان يكى از فقها اهل تسنن به شمار مى رود و در كتب فقهى ، اقوال و آراء او زياد نقل مى شود اين شخص معاصر با امام صادق بوده و در خدمت آن حضرت رفت و آمد و سئوال و جواب مى كرده است .
💫در كافى مى نويسد: روزى سفيان بر آن حضرت وارد شد، ديد امام جامه سفيد، لطيف و زيبايى پوشيده است ، اعتراض كرد و گفت : يابن رسول الله سزاوار نيست كه خود را به دنيا آلوده سازى . امام به او فرمود: ممكن است اين گمان براى تو از وضع زندگى پيامبر (ص ) و صحابه پيدا شده باشد، آن اوضاع در نظر تو مجسم شده و گمان كرده اى اين يك وظيفه است از طرف خداوند مثل ساير وظايف و مسلمانان بايد تا قيامت آن را حفظ كنند و همانطور زندگى كنند. اما بدان كه اينطور نيست ، رسول خدا در زمانى و جايى زندگى مى كرد كه فقر و تنگدستى مستولى بود، عامه مردم از داشتن وسايل و لوازم اوليه زندگى محروم بودند، اگر در عصرى و زمانى وسايل و لوازم فراهم شد ديگر دليلى براى آن طرز زندگى نيست ، بلكه سزاوارترين مردم براى استفاده از موهبتهاى الهى ، مسلمانان و صالحانند نه ديگران .
#داستان_آموزنده
✾📚 @Dastan 📚✾
🤔عارفی را گفتند: دنیا را چگونه می بینی؟
🌟گفت: آنچنان که بدون رضایت من برگی از درخت نمی افتد!
🤔گفتند: مگر خدایی تو ! ؟
💫گفت: نه، راضیم به رضای خدا.... 🤲
✾📚 @Dastan 📚✾