فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچوقت
شخصیت یک انسان را
از روی لباسش قضاوت نکنید
شاید بهترین قلب
زیر کهنه ترین لباس باشد...
بیخیال قضاوت ها!!
این مردم
در چیستی زندگی خودشان هم مانده اند
اگر به حرف این ها اهمیت بدهی
هرکس برایت حکمی صادر می کند
گوش هایت را بگیر
توی لاک خودت بمان
و برای خودت زندگی کن...!!
♥️اَلَّلهُمـّ؏جِّل لِوَلیــِـــڪَ الفَـرَجــــ
✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨
#پندانه
✅اندازه نگه دار که اندازه نکوست
✍همسایه نیازمندی داشتیم که روزی از مادرم کاسهای نخود خواست.
مادرم به او از منزل نخود داد، چون پدرم اختیار بخشش از منزل را به مادرم داده بود.
10 روز گذشت، باز آن زن برای نخود به خانۀ ما آمد و مادرم کاسهای نخود به او داد.
گفتم:
مادر! این همسایۀ ما خیلی اهل اسراف است؛ یک کاسه نخود را ما دو ماه میخوریم ولی آنها 1٠ روزه اسراف و تمام میکنند.
مادرم گفت:
پسرم! اشتباه فکر نکن، ما هر روز برنج میخوریم و آنان مثل ما برنج ندارند و هر روز آش میخورند.
ما از روی میلمان غذای بابمیل خود میپزیم ولی آنان از روی آنچه در خانه دارند، غذا درست میکنند؛ پس برنامۀ غذایی ما از روی میل ماست و برنامۀ غذایی آنان از روی آنچه در خانه دارند.
درنتیجه ما اسراف میکنیم، نه آنان!
✾📚 @Dastan 📚✾
😊سلام
✨✨صبح بخیر
🍃✨برای امروزتان از خدا میخواهم
🍃✨هر آنچه صلاحتان هست
🍃✨برایتان رقم بزند
🍃✨من به دستان خدا ایمان دارم
🍃✨بهترینها سهمتان خواهدشد
✾📚 @Dastan 📚✾
💐💐💐💐💐
✨✨اعمالی که شیطان را دور می کند
159 - قالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله وسلم: اَلا اُخْبِرُكُمْ بِشَيْىءٍ اِنْ اَنْتُمْ فَعَلْتُمُوهُ، تَباعَدَ الشَّيْطانُ مِنْكُمْ، كَما تَباعَدَ الْمَشْرِقُ مِنَ الْمَغْرِبِ؟ قالُوا بَلى، قالَ، اَلصَّوْمُ يُسَوِّدُ وَجْهَهُ، وَ الصَّدَقَةُ تَكْسِرُ ظَهْرَهُ، وَالْحُبُّ فِى اللَّهِ وَالْمُؤازَرَةُ عَلَى الْعَمَلِ الصَّالِحِ يَقْطَعُ دابِرَهُ، وَالْإِسْتِغْفارُ يَقْطَعُ وَتِينَهُ.
آيا به شما خبر ندهم از چيزى كه اگر آن را انجام بدهيد شيطان از شما دور مى شود همانطور كه مشرق از مغرب دور شده است؟ (اصحاب) گفتند آرى حضرت فرمودند: روزه گرفتن چهره (شيطان) را سياه مى كند و صدقه دادن پشتش را مى شكند، و دوستى در راه خدا و كمك كردن بر انجام كار خوب، ريشه او را قطع مى سازد و استغفار كردن رگ گردنش را قطع مى كند
📚کتاب احادیث الطلاب ص 90
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔴كيفر دشنام دادن به پيامبر (صلى الله عليه و آله )
🍃امام موسى بن جعفر (عليه السلام) مى فرمايد:
بالاى سر پدرم ايستاده بودم كه فرستاده زياد بن عبيدالله حارثى ، فرماندار مدينه وارد شد و گفت : امير از شما خواسته است كه به نزد او برويد.
🍃پدرم به علتى از رفتن عذر آورد.
فرستاده رفت و برگشت و گفت : امير مى گويد: من دستور داده ام در مقصوره را كه براى آمدن شما سهل تر است باز كنند.
🍃اين بار پدرم برخاست و با تكيه بر من وارد بر فرماندار شد، او از پيش فقهاى مدينه را عموما احضار كرده بود، و شهادت نامه اى مبنى بر سب و جسارت كردن مردى از وادى القرى به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در نزد او نهاده بود.
🍃آنگاه به پدرم گفت : اى ابا عبدالله ، اين نامه را بخوان (و مى خواست نظر بدهد). پدرم فرمود: ببينم اينها چه مى گويند، پس رو به فقها نمود و گفت : شما چه گفته ايد؟
فقها گفتند: ما گفته ايم او را تاءديب كنند، بزنند، شكنجه دهند، تعزير نمايند و به زندانش افكنند.
🍃پدرم فرمود: اگر كسى به مردى از صحابه پيامبر دشنام دهد حكمش چيست ؟
گفتند: همين گونه كارها را درباره اش انجام دهند.
🍃پدرم فرمود: آيا بين پيامبر و مردى از صحابه تفاوتى نيست (كه يكسان درباره مجازات دشنام به پيامبر و صحابه حكم مى كنيد)؟!
والى گفت : يا ابا عبدالله ، اينها را رها و خود اظهار نظر كن ، كه اگر من به اينها نظر داشتم به دنبال شما نمى فرستادم .
🍃امام فرمود: پدرم به من خبر داد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: مردم همه يكسانند مگر اين كه كسى بشنود ديگرى مرا به دشنام ياد مى كند كه بر وى واجب است او را به قتل برساند، بدون آنكه به سلطان (خليفه ، حاكم ، والى و يا قاضى ) مراجعه كند، و اگر به او مراجعه شود واجب است چنين كسى را بكشد.
🍃آنگاه والى (زياد بن عبدالله ) دستور داد او را ببريد و به حكم ابى عبدالله (امام صادق (عليه السلام)) اعدامش كنيد(12).
🍃از امام صادق (عليه السلام) سؤ ال شد كه شخصى نسبت به ساحت مقدس رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) دشنام داده است ، آن حضرت فرمود: يقتله الادنى فالادنى قبل اءن يرفع الى الامام .
🍃نزديكترين فرد، او را به قتل برساند قبل از آن كه او را نزد قاضى و حاكم شرع ببرند (البته به شرط آن كه قاتل بتواند ثابت كند كه اين شخص دشنام داده و خطرى براى خودش نداشته باشد
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
13.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺 می خوانمت ...
🚨برای اولین بار .....
اخبار و اطلاعات سی امین نمایشگاه بینالمللی قرآن کریم را دنبال کنیم ...
سی امین نمایشگاه بینالمللی قرآن کریم
🕓 ۱۲ الی ۲۶ فروردین ساعت ۱۷ الی ۲۴
🕌 مصلی امام خمینی ره
#میخوانمت
https://eitaa.com/joinchat/1975320926C122e1410d7
#داستان_آموزنده
🔆نتيجه سخن ناسنجيده گفتن
🌾مردى براى تاءمين هزينه زندگى و عائله اش شب و روز كار زربافتى مى كرد او، پيوسته در حال كار، زبان خود را موعظه مى كرد كه : اى زبان !
مبادا مرا به كشتن دهى و آبرويم را بر باد دهى و بچه هايم را يتيم سازى !
🌾از قضا، نيمه شبى ، كه سلطان زمان به طور ناشناس در كوچه هاى شهر گردش مى كرد تا از چگونگى وضع مردم با خبر شود به خانه مرد زرى باف رسيد.
روشنايى داخل كارگاه و زمزمه مرد بافنده نظر شاه را به خود جلب كرد. از روزنه درب ، اندرون را نگريست و از سخن هاى مرد زرباف آگاه شد و به راه خود رفت .
🌾روز بعد، مرد زرباف كار خود را به پايان رسانيد. با خود انديشيد بهتر است اين طاقه زربافت را به دربار سلطان ببرد و جايزه اى بگيرد. از اين رو به دربار سلطان شتافت و اجازه ورود خواست و طاقه زر را ارائه داد.
سلطان كه از ديدن آن پارچه زيبا و هنرمندى آن بسيار خوشحال و شگفت زده شده بود از همه وزيران در مورد چگونگى استفاده از آن نظر خواست .
🌾يكى از وزرا گفت : اين پارچه زربافت براى انداختن روى مركب شاه مناسب است .
ديگرى گفت : براى روى تخت شاهى مناسب تر است .
سومى گفت : براى پرده درب كاخ سلطنتى بهتر است .
🌾شاه گفت : بهتر آن است كه نظر بافنده هنرمند را نيز جويا شويم ، شايد سليقه اش بهتر از ديگران باشد. آنگاه روى به مرد زرى باف كرد و پرسيد: اين پارچه زربافت براى چه مصرفى مناسب تر است ؟
🌾بافنده بيچاره كه همواره زبان خود را از سخن نسنجيده برحذر مى داشت - گفت : قربان ! اين پارچه فقط براى انداختن روى نعش پادشاه خوب است ، در موقع تشييع جنازه به كار گرفته شود.
🌾اين سخن ، ناگهان شور و نشاطى ناشى از ديدن آن پارچه را به سردى و ناراحتى تبديل كرد.
🌾وزيران و درباريان همه از اين سخن برآشفتند و او را مورد توبيخ و تهديد قرار دادند. يكى حكم به زندان او مى كرد، ديگرى تبعيد و سومى قتل او را رقم مى زد.
🌾بافنده بيچاره نيز با رنگى پريده و بدنى لرزان ، در انتظار سرنوشت خود لحظه شمارى مى كرد.
اما سلطان كه در آن شب سخنان مرد زرباف را با زبانش شنيده بود به حلت او رحمت آورد و او را بخشيد.
🌾آرى ، مرد زرباف هنرمند كه مى توانست سود كلانى به چنگ آرد، تنها جانى به سلامت برد و بر اثر ناسنجيده سخن گفتن ، از دريافت جايزه محروم و در اين ميان ، محصول كارش نيز از بين رفت (15).
چه خوب گفته شاعر:
به پاى شمع شنيدم ز قيچى فولاد زبان سرخ ، سر سبز مى دهد بر بادو سعدى نيز گفته است :
تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🌷
💚 داستان زیبای یارگیری #امام_زمان ارواحنا فداه توسط خود حضرت
🎙#استاد_عالی
#السلام_علیک_یا_اباصالح_المهدی_عج
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#بريده_از_دنيا
🌷قبلاً به سر و وضعش خيلى اهميت میداد؛ ولى اين اواخر به مسائل دنيوى بیتوجه شده بود. يك شب در مسجد لشكر، تمام پولهايش را در صندوق صدقه ريخت و گفت: «ديگر نيازى به اينها ندارم.»
🌷دو هفته بعد پر كشيد و جنازه اش نيز برنگشت. روزى به گلستان شهدا رفتم. سنگ تابلوى يادبودش شكسته و رنگ و رويى براى عكس درون قاب نمانده بود.
🌷او از اين دنيا يك تابلوى يادبود هم نخواست. او كشتهى شمشير عشق، شهيد وارسته «حسن فاتحى» بود كه در كربلاى چهار به آسمان رفت.
🌹خاطره ای به یاد #شهید معزز حسن فاتحی
#راوى: آقای احمدرضا كريميان
📚 كتاب "حديث حماسه"
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
✾📚 @Dastan 📚✾
🟢 خدیجه برای من چیز دیگری بود.
🔹 حضرت خدیجه ۱۵ سال از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بزرگتر بود. بعد از وفات خدیجه شصت یا شصت و پنج ساله هروقت نام او را میبردند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله با عظمت از او یاد میکرد و گاهی اشکش جاری میشد که عایشه ناراحت میشد.
🔸 عایشه برعکس، چون جوان بود به جوانی خودش مینازید. یک دفعه هم گفت:
یک زن پیر که دیگر اینقدر اهمیت ندارد که اینقدر به او اهمیت میدهی؟ فرمود: چه میگویی تو؟ خدیجه برای من چیز دیگری بود.
📗 استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج۵، ص۳۱
✾📚 @Dastan 📚✾
☀️شکم پرستی،یکی از بزرگترين دامهای شيطان
♨️شيطان نزد پيامبران الهى مى آمد و بيشتر از همه با حضرت يحيى انس داشت .
✅روزى حضرت يحيى به او گفت :
من از تو سؤالى دارم .
⚫️شيطان در پاسخ گفت :
مقام تو بالاتر از آن است سؤال تو را جواب ندهم ، هر چه مى خواهى بپرس من پاسخ خواهم داد.
✨حضرت يحيى : دوست دارم دامهايت را كه به وسيله آنها فرزندان آدم شكار كرده و گمراه مى كنى ، به من نشان دهى .
شيطان : با كمال ميل خواسته تو را بجا مى آورم .
🔥شيطان در قيافه اى عجيب و با وسايل گوناگون خود را به حضرت نشان داد و توضيح داد كه چگونه با آن وسايل رنگارنگ فرزندان آدم را گول زده و به سوى گمراهى مى برد.
✨يحيى پرسيد:
آيا هيچ شده كه لحظه اى به من پيروز شوى ؟
♨️گفت : نه ، هرگز! ولى در تو خصلتى هست كه از آن شاد و خرسندم .
🌱فرمود: آن خصلت كدام است ؟
♨️شیطان : تو پرخور و شكم پرستى ، هنگامى كه افطار مى كنى زياد مى خورى و سنگين مى شوى بدين جهت از انجام بعضى نمازهاى مستحبى و شب زنده دارى باز مى مانى.
🌷يحيى گفت :
من با خداوند عهد كردم كه هرگز غذا را به طور كامل نخورم و از طعام سير نشوم ، تا خدا را ملاقات نمايم .
⚫️شيطان گفت :
من نيز با خود پيمان بستم كه هيچ مؤمنى را نصيحت نكنم ، تا خدا را ملاقات كنم .
✅بدين وسيله حضرت يحيى يكى از مهمترين دامهاى شيطان را از خود دور نمود.
🌱🌱🌱🌱🌹🌹🌹🌹🌱🌱🌱🌱
📒بحارالانوار،ج14،ص172
✾📚 @Dastan 📚✾
🔵 شاد کردن دل مومن
✍️ آیت الله بهجت (ره): وقتی دل مؤمنی را شاد كنید، خدا از لطف، مَلکی را خلق میکند که آن ملک، شما را از بلاها و تصادفات و... حفظ میكند. این که میبینید در برخی تصادفات بعضیها محفوظ میمانند در حالی که به نفر کناری آنها آسیب وارد میشود به سبب این است که آن شخصِ محفوظ مانده، در مسرّت اهل ایمان نقش داشته است.
📚 برگی از دفتر آفتاب، ص ١٨۴.
#آیت_الله_بهجت_ره
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستانک💫
✍ روزی شخصی خدمت حضرت علی(ع) میرود و میگوید یا امیر بنده به علت مشغله زیاد نمیتوانم همه دعاها را بخوانم،چه کنم؟
حضرت علی(ع) فرمودند:خلاصه تمام ادعیه را به تو میگویم،هر صبح که بخوانی گویی تمام دعاها را خواندی.
1 ✅الحمدلله علی کل نعمه
2 ✅و اسئل لله من کل خیر
3 ✅و استغفر الله من کل ذنب
4 ✅ واعوذ بالله من کل شر
1 خدا را سپاس و حمد می گویم برای هر نعمتی که به من داده است.
2 و از خداوند درخواست میکنم هر خیر و خوبی را
3 و خدایا مرا ببخش برای تمام گناهانم.
4 و خدایا به تو پناه می برم از همه بدی ها.
بحارالانوار:ج۹۱ ص۲۴۲
•┈┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈┈•
#بهترین_دعا
#معنویت_زندگی
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆اعتراض به خداوند و سزاى آن
🌴شيخ بزرگوار ابوالحسن على ، مى گويد: روزى در اتاق خلوت دايى ام شيخ احمد رفاعى بودم و غير او كسى در آنجا نبود. صداى خفيفى شنيدم . ديدم مردى پيش دايى ام نشسته و آنها مشغول صحبت هستند.
🌴پس از مدتى آن مرد از شكاف ديوار همان اتاق خلوت بيرون رفت و ناپديد شد.
نزد دايى ام رفته گفتم : او كه بود؟
🌴گفت : او مردى است كه خدا به وسيله او آبهاى اقيانوس را حفظ مى كند و او يكى از چهار خواص است . اما سه روز است كه از اين سمت بركنار شده است ولى از طرد شدنش خبر ندارد.
🌴او در جزيره اى اقامت داشت . مدت سه شبانه روز در آنجا باران باريد تا جايى كه در دره ها سيل جارى شد، او با خود گفت : اگر اين باران در آبادى ها مى باريد، چقدر بهتر بود؟ بعد از اين فكر پشيمان شد و استغفار كرد و به خاطر همين فكر، از درگاه رانده شد.
به دايى ام گفتم : آيا جريان را به او اطلاع دادى ؟
🌴گفت : خير، از او حيا كردم . گفتم : اگر اجازه بدهى من اين مطلب را به او اعلام كنم . گفت : حاضرى ؟ گفتم : آرى . گفت : سرت را پايين بياور و چشمانت را ببند. اطاعت كردم ، آنگاه صدايى شنيدم كه مى گفت : اى على سرت را بالا كن ! سرم را بالا كردم ، ديدم در جزيره بحر محيط هستم و در كارم متحير بودم . ناگهان همان مرد را ديدم به او سلام كرده و جريان را به او گفتم : او گفت : تو را به خدا قسم مى دهم كه آنچه مى گويم آن را عمل كنى .
لطفا خرقه ام را به گردنم بيفكن و مرا بر روى زمين بكش و به من بگو اين جزاى كسى است كه به خدا اعتراض كرده باشد. من هم طبق درخواستش عمل كردم .
🍂ناگهان هاتفى گفت : اى على ! او را رها كن كه خدا از او راضى شده است . از ديدن حال او ملائكه آسمان به گريه افتاده اند.
ساعتى در حال بى هوشى بودم . آنگاه كه به هوش آمدم و خود را در پيش دايى ام در اطاق خلوت ديدم . به خدا قسم نمى دانم كه چگونه رفتم و چگونه آمدم
✾📚 @Dastan 📚✾
💥خشم خدا به چه معنا ست؟؟
✨آفریدگار توانا سرچشمه خورشید مهربانی است و همه مهرها و خوبی های جهان پرتویی از مهربانی اوست.
از او جز اقیانوس رحمت و صمیمیت جاری نمی شود، و با کینه توزی و زمینه کینه ورزی بی گانه است.
و چون مهربان است در توبه را به روی بندگانش باز گشوده است و می فرماید: «هر روز هفتاد بار بندگانم را می نگرم، و هر بار که آنان را تماشا می کنم با آنان سخن می گویم و آنچه را که به آنان داده ام هفتاد برابر می کنم.
او مهربان است؛ زیرا شیطان در قیامت وقتی مهربانی و گستردگی رحمت خدا را می بیند به طمع بخشیده شدن می اندیشد.
خدای دانا، از خشم های کینه توزانه که گاه گاهی در بعضی از افراد آشکار می شود به دور است. زیرا دیگران خشمگین می شوند تا کمبودهای خود را جبران کنند، و با انتقام گیری از دشمنان شعله های کینه و عناد را خاموش کنند؛ در حالی که خدای توانا، کمبودی ندارد، تا به وسیلهء کینه و خشم (که بعضی از ما زمینیان به آن آلوده ایم) نیاز خود را برآورده کنند. و اگر در قرآن کریم واژه «غضب» را به خدای رحمت نسبت داده است، غضب به معنی کیفر و مجازات مجرمان است. نه غضب به معنی عصبانی شدن و خشمناک شدن
و کیفر ستمکاران نتیجه عینی سرکشی آنهاست. زیرا خشت جهنم را کسانی می سازند، که در برابر قانون های الهی طغیان می کنند. و اگر همه افراد فرمانبردار خدا بودند، هرگز از اسم و رسم جهنم خبری نبود.
✨قرآن کریم می فرماید: «آنان که اموال یتیمان را به ستم می خورند، جز این نیست، که در شکم خود آتش فرو می برند. و به زودی در آتشی افروخته می افتند»
بنابراین غضب خداوند به معنای دور شدن برخی از انسان ها با اختیار خود از رحمت الهی و عذاب آخرت است که تجسم اعمال خود آنان است ، پس خشم خدا با رحمت او منافاتی ندارد.
نباید خشم و رحم خدا را با خشم ورحم انسان ها یکی دانست.
✾📚 @Dastan 📚✾
کفاره روزه چیست و با فدیه چه تفاوتی دارد؟
کفاره در لغت بمعنی پوشش و پوشانندگی است و در اصطلاح فقهی جریمه برای ترک فعل و یا تأخیر و نقص در اتیان (انجام) آن است.
فدیه به معنی عوض و جایگزین است. به عنوان مثال اگر شخصی به عذر شرعی (مانند مسافرت یا بیماری و ...) روزه ی خود را در ماه مبارک افطار کند، واجب است تا ماه رمضان سال آینده قضای آن را بگیرد.
اما اگر بدون عذر آن را بجا نیاورد و یک رمضان دیگر از روی آن بگذرد علاوه بر قضای روزه، کفاره نیز بر او واجب می شود . این کفاره را کفاره تأخیر یا عذری می گویند.
اما فدیه مربوط به کسانی است که به دلایلی همانند پیری یا شیردهی به فرزند قادر به روزه گرفتن نیستند، این افراد مجاز روزه ی خود را افطار کنند و به جای آن فدیه بدهند.
البته خانمهای شیرده و یا حامله ای که از ترس ضرر رسیدن به جنین و یا گرسنگی فرزند به خاطر کم بودن شیر و یا ناتوانی خویش افطار می کنند، بعد از رفع عذر باید روزه های خود را قضا کنند.
اما میزان کفاره و فدیه همانند هم است یعنی تقریبا هفتصد و پنجاه گرم از غذای معمول و یا قیمت آن که به فقیر داده می شود.
اما کفاره ی دیگری وجود دارد که آن را کفاره ی عمد می گویند. این کفاره جریمه برای کسانی است از روی عمد و علم و بدون عذر روزه ی خود را باطل کرده و یا می کنند. میزان این کفاره:١/ شصت روزه گرفتن است که سی و یک روز آن باید پشت سرهم باشد و فاصله ای بین آنها نیافتد.
٢/یا اینکه شصت فقیر را اطعام کند (حداقل به هر کدام از آنها به اندازه یک مُدّ طعام "همان هفتصد و پنجاه گرم غذا" بدهد). ٣/یا اینکه یک برده و بنده را در راه خدا آزاد کند.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆مجازات منكرين نبوت
🍃روزى اميرالمؤمنين على (عليه السلام) در مسجد كوفه نشسته بود، در اين هنگام چند نفر را كه در روز ماه رمضان افطار كرده بودند نزد آن حضرت آوردند.
🍃امام (عليه السلام) از آنان پرسيد: آيا شما در روز ماه رمضان غذا خورده ايد؟ گفتند: بله .
حضرت فرمود: آيا يهودى هستيد؟ گفتند: خير. باز حضرت فرمود: آيا نصرانى هستيد، گفتند: خير.
🍃حضرت فرمود: پس چه دينى داريد كه مخالف دين اسلام است ؟
گفتند: مسلمان هستيم !
حضرت فرمود: آيا مسافر هستيد؟
گفتند: خير!
🍃حضرت فرمود: آيا بيمارى داريد كه موجب افطار شما شده و ما از آن اطلاع نداريم .
گفتند: هيچ بيمارى نداريم .
🍃اميرالمؤمنين (عليه السلام) تبسم نمود و به آنان فرمود: به يگانگى خداوند و رسالت محمد (صلى الله عليه و آله ) گواهى مى دهيد؟
🍃گفتند: يگانگى خداوند را قبول داريم اما پيامبرى محمد را قبول نداريم . حضرت فرمود: اگر بر پيامبرى محمد (صلى الله عليه و آله ) گواهى ندهيد شما را به قتل خواهم رساند.
آنها گفتند: هر چه مى خواهى بكن !.
در اين هنگام اميرالمؤمنين (عليه السلام) به ماءموران انتظامى دستور داد آنان را به خارج كوفه برده و دو گودال نزديك به هم حفر نموده و با روزنه اى آنها را به هم ارتباط دهند، و آنگاه به آن گروه فرمود: شما را به وسيله دود خواهم كشت .
گفتند: هر چه مى خواهى بكن همانا حكم تو تنها در اين دنياست .
🍃در اين هنگام امام (عليه السلام) آنان را به آرامى در ميان گودال انداخت و آنگاه دستور داد در گودال ديگر آتش افروختند و پيوسته بر ايشان بانگ مى زد كه چه مى گوييد: آيا از عقيده خود برگشته ايد يا نه ؟
🍃آنها مى گفتند: هر چه مى خواهى انجام ده ، تا اينكه به وسيله دود كشته شدند.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆دستور امام زمان (عج ) به قتل توهين كنندگان به آيت الله بروجردى (قدس سره )
🌼مرحوم حاج آقا حسين نظام كه از منبريهاى با اخلاص قم بودند فرمودند:
🌼بنده با گوش خودم از دو نفر بازارى شنيدم كه در زمان آيت الله العظمى بروجردى به ايشان ناسزا مى گفتند و جسارت مى كردند، مدت ها گذشت تا اينكه زمانى آقاى سيد على بهبهانى - كه ظاهرا در قم سكونت داشتند، اما فعلا در تهران ساكن هستند - نزد حقير آمدند و گفتند نظام ! من خوابى ديده ام . گفتم : بفرماييد.
🌼گفتند: در خواب ديدم كه امام زمان (عج ) ظهور فرمودند و در آن طرف رودخانه (كه باغ مهندسيه معروف بود و فعلا اداره آب است ) منزل كردند. من رفتم ، ديدم خيمه هاى زياد زده شده و از يك خيمه بزرگ كه در وسط است نور از آن بالا مى رود. داخل خيمه رفتم و سلام عرض كردم .
🌼امام (عليه السلام) يك شمشير به من دادند و فرمودند: برو فلانى و فلان كس را گردن بزن و بيا.
🌼آقاى نظام مى گويد: من وقتى اين را شنيدم ، گفتم : آيا بهبهانى ! اين دو نفر فلان و فلان نبودند؟
🌼آقاى بهبهانى از جا بلند شد و لبهاى بنده را بوسيد و گفت : چرا! شما از كجا خبر داشتيد؟ گفتم : اين دو نفر به آقاى بروجردى ناسزا مى گويند و جسارت مى كنند.
گفت : بله همين افراد بودند
✾📚 @Dastan 📚✾
رمضان یعنی ...
ماهی که در آن
با هر نفس کشیدنت،
میتوانی دنیا را به خوشبختی
نزدیک تر کنی!!
پس حتی برای نفس هایت هم
نیت ظهـــور کن ...
ماه رمضان مبارک🌸✨
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْ💚
رب شهر رمضان امام ما را برسان🤲
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#اسرایی_که_اسیر_آوردند!!
🌷در شهریور ماه ۱۳۶۰ یگانم از منطقه عملیاتی غرب به جنوب عزیمت و زیر امر یگان مادر یعنی لشکر ۷۷ پیاده قرار گرفت. منطقه استقرار در ابتدا «شهرک جراحی» و پس از بازسازی به حوالی پل ایستگاه ۱۲ شهر آبادان تغییر مکان دادیم. مشغول کسب آمادگی جهت اجرای عملیات «ثامن الائمه (ع)» بودیم، که در ساعت پنج و نیم بعد از ظهر روز بیست و ششم شهریور ماه ۵۹، محل استقرار عناصر پشتیبانی یگان مورد حمله هوایی هواپیماهای دشمن قرار گرفت. در این حمله ستوان یکم «اسحاق عادلخواه» که مشغول تدارک یگان بود، شهید و حدود ۳۵ نفر از پرسنل گروهان مجروح شدند.
🌷به خودروهای چرخدار یگان حدود ۶۰ درصد خسارت وارد آمد. میتوان گفت که با این حادثه تقریباً تمام تلاش بازسازی انجام گرفته یگان از بین رفت. تلاش بیوقفه پرسنل و پشتیبانی گردان در مدت زمان محدود، توانست گروهان را آماده اجرای مأموریت کند. عملیات ثامن الائمه (ع) در ساعت یک دقیقه روز پنجم مهرماه آغاز شد. ساعتی پس از شروع عملیات، گروهبان علی پرآهوئی و سرباز عظیمی که خدمه یک دستگاه تانک بودند بیمهابا به قلب دشمن زده بودند، توسط نیروهای دشمن محاصره و به اسارت درآمدند.
🌷درحالیکه اُسرا به عقب جبهه عراق اعزام میشدند، پیشروی نیروهای رزمنده ایرانی رعدآسا، مجال فکر کردن را از دشمن گرفت، به ناچار یگان دشمن، اسرا را رها و خود برای نجات خویش، فرار را بر قرار ترجیح داد. گروهبان علی پرآهوئی و سرباز عظیمی از این فرصت استفاده کردند و خودشان چند بعثی را به اسارت آوردند!!
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز ستوان یکم اسحاق عادلخواه
#راوی: سرتیپ دوم محمد فرمنش فرمانده گروهان دوم گردان ۲۴۶ تانک در عملیات ثامن الائمه علیه السلام
منبع: خبرگزاری دانشجو
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
✾📚 @Dastan 📚✾
🤔چرا باید هدفهایتان را از همه مخفی نگه دارید؟!
✨هر کدام از ما اهداف کوتاهمدت و بلندمدتی در ذهن داریم که به فراخور روحیات و شخصیتهایمان طیف گستردهای دارند:
✨توفیق مالی، قبول شدن در یک امتحان دشوار، نوشتن یک کتاب، کم کردن وزن، فراهم کردن مقدمات یک سفر طولانی، ترک سیگار.
✨راه رسیدن به یک هدفِ دشوار،تعهدی جدی و طولانیمدت طلب میکند
در این صورت شاید منطقی باشد که هر یک ما هدفهایمان را برای دوستان و اعضای خانواده علنی کنیم، تا بلکه با یادآوری آنها، انگیزه و تعهد ما بیشتر شود و پا پس نکشیم.
اما آیا چنین چیزی واقعا درست است؟
بر اساس پژوهشهایی که انجام شده است، علنی کردن اهداف دقیقا اثر مخالفی دارد!
✨در این پژوهش، ۴ آزمایش انجام شد و همه این آزمایشها نشان دادند که به اشتراک گذاشتن اهداف، به جای افزایش التزام و تعهد اشخاص، باعث کاهش آنها میشود.
اما چرا چنین میشود؟
✨یک توضیح احتمالی میتواند این باشد که با عمومی کردن یک هدف، ما به صورت کاذب این حس و حال را پیدا میکنیم که قدمی در راه انجامش برداشتهایم.
✨بر اساس آزمایش چهارمی که در این پژوهش انجام شد، آن دسته از سوژههای آزمایش که اهداف خود را عمومی کرده بودند، تصور پیدا کرده بودند که از آنهایی که اهدافشان را عمومی نکردهاند، جلوتر هستند.
✨به نظر میرسد که ما وقتی آرزوها و هدفهای خود را با دیگران در میان میگذاریم، در درونمان در مورد آنها به صورت ناخودآگاه خیالبافی میکنیم و همین مسئله، توهم و حس و حال پیشرفت کاذبی به ما میدهد.
👌بنابراین اگر هدفی در سر دارید، مخفیاش کنید
چرا که اگر به راستی سودای رسیدن به چیزی را داشته باشید، لازم نیست که دیگران شما را به عملی کردن آن متعهد کنند
✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨
✅نوروز، فقرا و اغنیا
✍آیت الله حائری شیرازی: خداوند فرشتگان را آفریده بود. همه را در رزق و روزی مشابه و در میان آنها حاجتی نبود و حاجتی نداشتند. نه نیازی بود و نه آزی ، جز پاکی، درستکاری، عبادت، تقدیس و تسبیح هیچ نبود. خداوند موجودی آفرید که به کدّ یمین (دسترنج و زحمت دستش) و عرق جبین، نان خورد. در زمینی او را آورد که قانون آن «بکُش تا کشته نشوی» است. گناهی نیست که در آن نشود و ظلم و ستمی نیست که روا نگردد. ریشۀ همه بدبختیها در کمبودهاست و از طرف دیگر ریشۀ همه خوشبختیها هم در همین کمبودهاست.
فرشتگان کمبود ندارند. نه به «گناه» انسان آلوده میشوند و نه از «موقعیت ممتاز» انسان برخوردار میگردند. پس هر چه هست در این تفاوت فقرا و اغنیاست. اگر اغنیا در حد وسع خود فقرائی را پوشش دهند، از فرشتگان برتر شدهاند و اگر سختی ورزند، از جانوران کمتر شوند. عید نوروز به دلیل تعطیلاتی که دارد و به دلیل زمان تولد سال جدید و حیات جدید موقعیت استثنائی دارد و مردم عادت به نو شدن کردهاند.
دختر پسر خردسال و بزرگسالی که پدران تهی دستی دارند، وقتی لباس و کفش هم نوعان خود را میبینند و با وضع خود مقایسه میکنند مثل شمع ذوب می شوند. مثل مارِ گزیده به خود می پیچند. از حسرت، بریان میشوند و از غصه دق میکنند که: «مگر ما آدم نیستیم، مگر ما چه گناهی کردهایم» مگر نو شدن لباس و کفش یک کودک چقدر خرج دارد که به زحمت آن نیارزد. انسانی که دلی اینچنینی را با هدیهای از لباس و کفش نو شاد میکند، گویی اسیری را از زنجیر آزاد کرده، گویی مردهای را زنده کرده، گوئی مارگزیدهای را شفا داده. این کار تسبیح خداوند است.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆عاقبت تعجيل در قضاوت
🍃گوشى را با خشم در جايش گذاشتم و به سرعت به اتاق خواب رفتم ، در خواب عميقى بود، از شدت عصبانيت كنترل خود را از دست داده بودم ، لحظه اى ايستادم و به صورتش نگاه كردم ، گويى خواب مى ديد لبخند مليحى زد، به طرفش رفتم موهايش را در مشت گرفتم ، سرش را بلند كردم ، از خواب پريد و متحير و مضطرب پرسيد: على چيزى شده ؟
سيلى محكمى به صورتش نواختم ، نيش خندى زدم و گفتم : نه ، مگر چيزى مى خواستى بشود؟
🍃 به شدت موهايش را كشيدم . سارا، مجيد كيه ؟ با او چه قرارى دارى ؟ و باز هم با سيلى گونه اش را سرخ كردم : مى كشمت و چند بار تكرار كردم ، مى كشمت ... .
سارا با التماس و شيون مى گفت : على بگذار بگويم ، بگذار توضيح دهم ، تو اشتباه مى كنى ، على اشتباه مى كنى ، خواهش مى كنم ...
🍃مجال سخن ندادم ، زير گلويش را چنان فشردم كه رنگش سياه شد، سياه تر از بخت من ، خر خر مى كرد، چشم هايش گويى مى خواست از حلقه درآيد. دستانم سست شد، تن بى جانش روى زمين افتاد، چه صحنه دردناكى ، جسد بى جان سارا همسرم ، همانى كه پنج سال در تب عشقش سوختم تا به دستش آوردم ، روى زمين جلوى ديدگان من بود، ديوانه وار فرياد مى زدم : چرا؟ چرا؟
🍃دو هفته قبل از اين ماجرا، سارا براى ديدن مادرش رفته بود. تنها بودم ، روزنامه اى مى خواندم و صداى تلويزيون را تا آخر بلند كرده بودم ، از تنهايى حوصله ام سر رفته بود، كه صداى تلفن در سكوت خانه طنين افكند، گوشى را برداشتم ، ولى حرفى نزدم . صدايى از آن سوى خط به گوشم رسيد. سارا خانم خودتان هستيد؟ الو سارا خانم .
🍃سكوت را شكستم : بفرماييد! با شنيدن صدايم ارتباط را قطع كرد. چندين بار تلفن به صدا درآمد ولى بدون هيچ حرفى ارتباط قطع مى شد.
🍃تا اين كه يك روز صبح صداى صحبت كردن با تلفن سارا را بدون اين كه او متوجه شود، ضبط كردم .
🍃هنگامى كه تنها در خانه بودم ، تلفن زنگ زد و من بلافاصله صداى ضبط شده سارا را پخش كردم و صداى آن طرف گوشى گفت : سلام سارا خانم ، من مجيد هستم ، امروز عصر منتظرتان هستم .
🍃باورش برايم غير ممكن بود. نه ، او خيانت نمى كند، اما انگار حوادث پشت سر هم طراحى شده بود. آن روز و روز بعدش سارا از منزل بيرون رفت و اين موضوع بود كه شك مرا به يقين مبدل كرد و سبب شد تا عزيزترين كس زندگى ام را با دستان خود خفه كنم .
🍃گوشى را برداشتم ، شماره پليس را گرفتم : الو من همسرم را كشته ام ... گوشه اى نشستم و صورت معصوم او را به نظاره نشستم . بعد از دقايقى پليس آمد، سنگينى دستبند پشتم را خمود. با خوارى تمام راهى زندان شدم . از قاضى و وكيلم خواستم تا مجيد سايه سنگينى مرگ را بيابند، بعد از مدت ها تحقيق و بررسى وى را يافتند. وقتى با او روبرو شدم ، او گفت : سلام ! من پسر برادر شما هستم .
🍃باورم نمى شد، پرسيدم كى هستى ، او هم شروع به توضيح دادن كرد كه او پسر حميد است و براى اينكه روابط من و ((حميد)) را كه چهارده سال قبل با هم دعوا كرده بوديم و در شهر ديگرى زندگى مى كرد، بهبود بخشد، از طريق همسرم سارا اقدام كرده بود.
🍃تازه فهميدم كه حقيقت چيست و همسر بى گناهم را فقط به دليل شك خودم ، با دست هاى خودم نابود كردم و تا روز قيامت گناهى را خريدم كه هرگز نمى توانم جبرانش كنم .
اكنون در زندان نشسته ام و منتظر فرجام و حكم دادگاه هستم تا مرا به پاى چوبه دار بفرستند
✾📚 @Dastan 📚✾
🪴﷽🪴
✨چگونه همیشه یاد خدا باشیم؟؟
✅خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ»؛ «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم؛» و در سوره ی احزاب می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً»؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید به یاد خدا باشید، ذکر بگوئید و فراوان خدا را یاد کنید.» به یاد خدا بودن گاهی لفظی است، گاهی قلبی است و برخی اوقات عملی است.
✅توضیح اینکه انسان گاهی با زبانش می گوید: «یالله» یا با زبانش پناه به خدا می برد و می گوید: «أعوذ بالله» این ها ذکرهای زبانی است مانند: «سبحان الله»، «الحمد لله»، «الله اکبر»... مرحله ی بالاترش، ذکر قلبی است که انسان در درون و دل، نیز به یاد خدا باشید، لقلقه ی زبان نباشد، اگر قرآن می خواند، مطلب را، هم بفهمد و هم به دلش منتقل کند و در حقیقت از درون به یاد خدا باشد و دل را آئینه ی تجلی حضرت حق قرار دهد.
💚مرحله ی بالاتر، ذکر عملی است یعنی انسان یاد خدا را در زندگی عملی خودش پیاده بکند، بدین معنا که هر کار و برنامه ای را که می خواهد در زندگی اش عمل کند با معیار خدا بسنجد، اگر خدا این برنامه را دوست دارد، عمل کند اگر دوست ندارد عمل نکند. بنابراین ذکر گاهی در مرحله ی لفظ است گاهی قلبی است و گاهی اوقات عملی، و چه بهتر که هر سه با هم باشد.
✾📚 @Dastan 📚✾
لاالهالاالله ۴.mp3
15.13M
مجموعه صوتی #لاالهالاالله ۴
#آیت_الله_حائری
#استاد_شجاعی
✦ آدمها برای رسیدن به هر چیزی،
همان چیزی را که میخواهند هدف میگیرند
و همه چیز را فقط برای رسیدن به همان یک هدف، جهت میدهند و آنقدر میدوند تا برسند...
- ما برای عاشق شدن،
- برای محبوب شدن،
- برای رفیق شدن ....
با خدا، از چه چیزهایی گذشتیم؟
و چقدر به مشاهده و لمسِ خدا رسیدیم؟
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆كيفر غلات
🍃هفتاد نفر از اهل ((زط)) (نژادى از اهل سودان و هند) پس از جنگ صفين نزد اميرالمؤمنين على (عليه السلام) آمده و پس از سلام ، سخنانى به زبان خودشان به آن حضرت گفته و آن حضرت نيز به همان لغت و زبان به آنان پاسخ داد و در ضمن گفتارشان به آن حضرت نسبت خداى دادند.
🍃اميرالمؤمنين على (عليه السلام) به آنان فرمود: من خدا نيستم بلكه بنده اى از بندگان خدا هستم ، ولى آنان نپذيرفته ، و همچنان بر مطلب خويش اصرار مى ورزيدند تا اينكه حضرت على (عليه السلام) به آنان فرمود: اگر از اين عقيده تان دست برنداريد و به درگاه خدا توبه نكنيد شما را خواهم كشت ولى آن همه اندرز و موعظه در آنان اثر ننموده و توبه نكردند.
🍃پس آن حضرت دستور داد گودال هايى حفر نموده و بين گودال ها روزنه قرار دادند و آنان را ميان گودال ها انداخت و سر آنها را پوشاند و ميان يكى از گودال ها كه كسى در آن نبود آتشى افروخت و با دود همه آنها را از بين برد
✾📚 @Dastan 📚✾
💞✨صبحتان پرازمحبت الهی
💞✨سهم امروزتان شادی
💞✨سهم زندگیتون عشق
💞✨سهم قلبتون مهربانی
💞✨سهم چشمتون زیبایی و
💞✨سهم عمرتون عزت باشه
💞✨روز خوبی پیش رو داشته باشید
✾📚 @Dastan 📚✾
💌خدایا! ابتدای امروزم را خیر و صلاح و میانه امروزم را رستگاری و پایانش را کامیابی قرار ده؛ و به تو پناه میآورم از روزی که آغازش شیون و میانش بیتابی و پایانش دردمندی است، خدایا! از تو آمرزش میخواهم برای هر نذری که کردم و هر وعدهای که دادم و هر پیمانی که بستم سپس به آن وفا نکردم💚
فرازی از دعای روز دوشنبه 💫
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆عاقبت همنشينى با افراد ناباب
🌾جوانى 26 ساله هستم . اهل و ساكن تهران ، داراى مدرك سوم راهنمايى ، متاءهل و صاحب يك فرزند در حال حاضر بيكارم و يك فقره سابقه محكوميتى كيفرى به علت ايجاد منازعه و ايراد ضرب و جرح دارم . من در خانواده اى شلوغ و پرجمعيت به دنيا آمدم و چهارمين فرزند خانواده هستم . پدرم كه به تازگى از روستاى زادگاهش به تهران مهاجرت كرده بود، با فروش تمامى زمين هاى كشاورزى و باغ هاى ميوه اش فقط توانست يك باب خانه محقر و قديمى در يكى از نواحى جنوب غربى تهران بخرد. بنابراين چاره اى نداشت جز آنكه با دست فروشى و دوره گردى ، مخارج سنگين خانواده پرجمعيتش را تاءمين كند.
پدرم هر روز صبح خيلى زود از خانه خارج مى شد و اواخر شب خسته و كوفته برمى گشت . مادرم هم در خانه هاى مردم كار مى كرد تا درآمد مختصرى را كه از اين طريق به دست مى آورد، خرج اعضاى خانواده كند. به طور كلى مى توانم بگويم اوضاع مشقت بارى داشتيم و مجبور بوديم با سختى و دشوارى فراوانى زندگى كنيم اما چيزى كه بيش از فشارها و تنگناهاى مالى ، ما را آزار مى داد و جهنم سوزانى را در كانون خانواده ما ايجاد كرده بود، بداخلاقى و بدرفتارى پدرم بود.
فقر و تنگدستى از يك سو و سوء رفتارها و بداخلاقى هاى پدرم از سوى ديگر كاملا ما را تحت فشار قرار داده بود. من كه ديگر تحمل چنين وضعى را نداشتم بعد از گرفتن مدرك قبولى در مقطع سوم راهنمايى ، ترك تحصيل كردم و در يك تعميرگاه خودرو مشغول كار شدم .
🌾حدود چهار سال در آنجا كار كردم و كاملا به تعمير چند نوع خودرو سوارى مسلط شدم .
در 19 سالگى به خدمت سربازى رفتم و دو سال بعد برگشتم و مجددا در همان تعميرگاه مشغول كار شدم . حدود دو سال به اين ترتيب گذشت تا اين كه من در يكى از روزها بخاطر موضوع كوچك و كم اهميتى از آن جا كه به خاطر اختلافات و مشاجرات خانوادگى به شدت حساس و عصبى شده بودم ، با يكى از مشترى هاى پرتوقع درگير شدم و با او به كتك كارى پرداختم .
🌾با شكايت آن شخص من تحت تعقيب كيفرى قرار گرفتم و بالاخره روانه زندان شدم . در زندان با افراد مختلفى آشنا شدم ، از جمله با فرد خلافكارى كه به ((منصور پلنگ )) معروف بود طرح دوستى ريختم . منصور با حيله گرى و زبان بازى خاصى از سادگى و بى تجربگى من سوءاستفاده كرد و وعده و وعيدهاى بسيارى داد از جمله آنكه مى تواند كار پردرآمد و كم زحمتى براى من پيدا كند و مرا از اين وضع سخت و طاقت فرسا نجات بدهد.
🌾بعد از شش ماه از زندان آزاد شدم و چون ديگر روى رفتن به محل كار قبلى ام را نداشتم و از طرفى وسوسه هاى منصور در من كاملا تاءثير گذاشته بود به سراغ فردى كه او معرفى كرده بود رفتم . نام آن فرد عباس و معروف به ((خرچنگ سياه )) بود.
🌾عباس راننده كاميون يكى از بنگاه هاى باربرى در جنوب تهران بود و هفته اى يك يا دو بار براى حمل و نقل به بندرعباس يا زاهدان مى رفت .
🌾عباس پس از آشنايى ، خيلى مرا تحويل گرفت و قول داد كه كار خوب و پردرآمدى به من محول كند از همان روز من در آن جا مشغول شدم و كارم اين بود كه محموله كاميون ها را با وانت نيسان به نقاط مختلف شهر حمل كنم .
سه ماه بعد با دخترى از بستگان عباس ازدواج كردم و صاحب زندگى مستقل شدم . بعد از ازدواج متوجه شدم در برخى از محموله ها مواد مخدر موجود است و مدتهاست كه از من براى جابجايى و توزيع آن سوءاستفاده مى كنند. وقتى موضوع را فهميدم به عباس گفتم كه من ديگر حاضر نيستم با او همكارى كنم ! او مرا تهديد كرد كه اگر اين كار را انجام ندهم مرا خواهد كشت و جسد مرا نيز سر به نيست خواهد كرد، من كه مى دانستم عباس چه آدم سنگدل و بى رحمى است چاره اى نداشتم جز آنكه دستورات او را مو به مو اجرا كنم و دم برنياورم .
🌾حدود يك سال به اين ترتيب گذشت و من در اين مدت ، علاوه بر جابجايى و توزيع مواد مخدر معتاد هم شدم . تا اين كه حدود دو سال پيش توسط نيروى انتظامى دستگير و زندانى شدم . هم اكنون حدود دو سال است در زندان به سر مى برم و طبق حكم دادگاه حداقل 8 سال ديگر را هم بايد در حبس باشم .
🌾من از همه كارهايى كه تاكنون انجام داده ام پشيمانم و اميدوارم كه سرگذشت تلخ من زنگ خطرى باشد براى ساير جوانان و نوجوانان تا خداى ناكرده هيچ گاه به سرنوشت شوم من دچار نشوند. آرى اين است عاقبت همنشينى و معاشرت با افراد ناباب.
✾📚 @Dastan 📚✾