🔷🔸🔷🔸🔷🔸🔷🔸🔷
🔆🔆نغمهها تو را نفریبد
⚡️«کمیل بن زیاد» از اصحاب خاص امام علی علیهالسلام گوید:
⚡️شبی از مسجد کوفه با امام خارج شدم و به سمت منزلش روان گردیدم. یکچهارم شب گذشته بود. در راه از جلوی خانهای عبور کردیم که مردی قرآن میخواند و این آیه را تلاوت میکرد: «أَمَّن هو قانِتُ آناءَ الّیلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحذَرُ الآخِرَةَ و یَرجُوا رَحمَةَ ربَّه»*
⚡️چون صدای او خوش و دلنواز بود، کمیل به صدایش گوش میداد و به حال او غبطه میخورد. امام فرمود: «ای کمیل! نغمههای این (طنطنه) مرد تو را نفریبد که او اهل جهنّم است؛ بعد تو را آگاه خواهم ساخت.»
⚡️بعد از اتمام جنگ نهروان، امام با نوک شمشیر سرهای کشتگان را جابجا میکرد. پس به سری رسید و آیه فوق را تلاوت کرد؛ کمیل فهمید این همان قاری قرآن آن شب است که جذب صدایش شده بود و امام فرموده بود او اهل جهنّم است. پس کمیل پاهای امام را بوسید و طلب آمرزش از خدا مینمود.
✨✨امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمود: «چه زشت است آدمی، باطنی بیمار و ظاهری زیبا داشته باشد.
📚غررالحکم، ج 6، ص 97
✾📚 @Dastan 📚✾
✨✨✨✨✨✨
#داستان_آموزنده
🔆سعید بن هارون
🌱«سعید بن هارون» کاتب بغدادی که معاصر مأمون خلیفه عباسی بوده است به بخل معروف است. ابوعلی دعبل خزاعی شاعر مشهور (245 م) گوید: با جمعی از شعراء بر سعید وارد شدیم و از صبح تا ظهر نزدش نشستیم؛ و از گرسنگی چشمهای ما تاریک شده بود و بیحال شده بودیم.
🌱به پیر غلامی که داشت گفت: اگر خوردنی داری بیاور. غلام رفت و تا ظهر پیدا نشد، بعد از مدتی سفرهای چرکین آورد که در آن یک دانه نان خشک بود و کاسهی کهنهی لبشکستهای پر از آب گرم که در آن پیر خروسی نپخته و بیسر بود!
🌱چون کاسه را بر سر سفره نهاد، سعید نظر کرد و دید سر خروس بر گردنش نیست. کمی فکر کرد و گفت: غلام این خروس سرش کجاست؟
گفت: انداختم، گفت: من آنکس را که پای خروس را بیندازد قبول ندارم تا چه رسد به سر خروس. این به فال بد میباشد که رئیس را از رأس (سر) گرفتهاند، سر خروس را چند امتیاز است:
🌱اوّل: آنکه از دهان او آوازی بیرون میآید که بندگان خدای را وقت نماز معلوم کند و خفتگان بیدار میگردند و شبخیزان برای نماز شب آماده شوند.
🌱دوّم: تاجی که بر سر اوست نمودار تاج پادشان است و به آن تاج در میان مرغان ممتاز است.
🌱سوّم: دو چشم که در کاسهی سر اوست، به آن فرشتگان را به معاینه میبیند؛ و شاعران شراب رنگین را به وی تشبیه میکنند و در صفت شراب لعل میگویند: این شراب مانند دو چشم خروس است.
🌱چهارم: مغز سر او دوای کلیه است و هیچ استخوانی خوشطعمتر از استخوان سر او نیست؛ و اگر تو آن را به جهت این انداختی که گمان بردی که من نخواهم خورد خطای بزرگ کردی.
🌱بر تقدیری که من نخورم، عیال و اطفال من میخورند و اینان هم نخورند، آخر میدانی مهمانان من که از صبح تا این وقت هیچ نخوردهاند آنان میخوردند. از روی غضب غلام را گفت: برو هر جا انداختی آن را پیدا کن و بیاور اگر اهمال کنی تو را اذیّت کنم.
🌱غلام گفت: والله نمیدانم که کجا انداختهام. سعید گفت: به خدا قسم من میدانم کجا انداختی در شکم شوم خود انداختی!
🌱غلام گفت: به خدا قسم من آن را نخوردهام و تو دروغ میگویی. سعید با حالت غضب بلند شد و یقه پیر غلام را گرفت تا وی را به زمین بیاندازد که پای سعید به آن کاسه خورد و سرنگون شد و آن پیر خروس نپخته به زمین افتاد. گربهای در کمین بود خروس را در ربود. ما نیز سعید و غلام را که به هم گلاویز بودند گذاشتیم و از خانهاش بیرون آمدیم.
📚لطایف الطوایف، ص 341
✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃
🔆منکر اولیاء
💫اولیاء دلشان بوی خوش اسرار دارد و معارف الهیه از درونشان تراوش میکند، امّا این بوی دوستان الهی، منکران را مقهور میکند.
💥منکران همچون جُعل زان بوی گُل **** یا چو نازک مغر در بانگ دُهُل
⚡️منکران همچون جُعَل (که شبیه سوسک سیاه در جای کثیف زندگی میکند و از بوی خوش بیجان میشود و خود را به زبالهدان کثیف میاندازد تا جان بگیرد) هستند که از بوی گُل نفرت دارند و یا مانند نازک مغز (حسّاس، کم تحمّل و زودرنج) هستند که از شنیدن آوای دُهُل عصبی میشوند و پرهیز میکنند.
⚡️⚡️خویشتن مشغول میشوند و عرق **** چشم میدزدند از این لمعان و برق
⚡️منکران، در امور دنیوی خود را مشغول کرده و به اسراری که اولیاء بیان میکنند، اعتنا نمینمایند. چشمان خود را میبندند تا لمعان درخشان نور اولیاء را مشاهده نکنند. منکران، چشم ندارند تا چشم خویش را باز کنند و از نور آنان استفاده ببرند.
📚شرح زمانی، ج 1، ص 627 ابیات 2026- 2021
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
اگر کسی چشم زیبابین نداشته باشه،
خدا هرچقدرم بهش نعمت بده
بازم کم و کاستی ها
و نقص ها رو بیشتر می بینه.
آدمی که داشته هاش رو می بینه،
بیشتر از زندگیش لذت می بره.
گاهی باید آدم های اطرافت رو کنار بگذاری که البته ارتفاع فاصله رو خودشون تعیین میکنند ؛ بعضیها رو برای یک ساعت و بعضیها رو برای یک عمر !
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#سلاحی_که_با_آن_دشمن_را_فراری_دادیم!!
🌷ضد انقلاب بعد از آنکه از محور خوخوره فرار کرد، آمده بود روستای کندولان. آنجا مقداری غذا برای خودشان تهیه کرده بودند که شب باشند و شامشان را بخورند و یک مسیری را به سمت مرز ادامه دهند که رسیدیم و محاصره شان کردیم. ابتدای روستا افراد زیادی مجروح شده بودند. سعی ما بر این بود که آنها را خارج کنیم.
🌷داخل روستا، از بین درختها که عبور میکردیم، سرهای بریده و بدنهای مثله شده را میدیدیم. مجروحان و شهدا را روی دوشمان گرفتیم. تقریباً از جلوی ضدانقلاب رد میشدیم. با این بچههای مجروح و شهیدان از لابلای گل و لای عبور کردیم. ابتدای روستا یک تپه بود و ارتفاع سمت چپ به روستا مسلط بود.
🌷ضد انقلاب از همه طرف فشار میآورد که روستا را بگیرد و ما هم درگیر بودیم. قمی پشت بیسیم داشت بچهها را هدایت میکرد. بچهها میگفتند: مهمات نداریم، هر نفر پنج گلوله برایش باقی مانده. پشت بیسیم گفت: «با تمام قدرت الله اکبر سر دهید.» طنین الله اکبر در کوهستان میپیچید و فرار کومله و ضدانقلاب را میدیدیم. با فریاد الله اکبر و تیراندازی و یک درگیری کوچک دشمن فرار کرد.
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید علی قمی
#راوی: رزمنده دلاور یوسف کوهدره ای
📚 کتاب ”کوچ لبخند" نوشتهی حسین قرایی
🥀🥀🥀🥀🥀
✾📚 @Dastan 📚✾
🌹ﭘﺲ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺧﺪﺍ ﮐﺠﺎﺳﺖ
✍استاد محسن قرائتی:
💠ﭼﺮﺍ ﺑﻌﻀﯽ آدم ﻫﺎ ﺑﺎ ﮐﻮﭼﮏﺗﺮﯾﻦ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﺗﻮ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻣﯽﺷﻦ ، ﺍﻣﺎ ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﻫﺮ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﺩﻟﺸﻮﻥ ﻣﯽﺧﻮﺍﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻦ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﻫﻢ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ.ﭘﺲ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺧﺪﺍ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
✅ﺁدم ها ﺳﻪ ﺩﺳﺘﻪﺍﻧﺪ :
1⃣ﻋﯿﻨﮏ
2⃣ﻣﻠﺤﻔﻪ
3⃣ﻓﺮﺵ
ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮏ ﻟﮑﻪ ﭼﺎﯾﯽ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ﺭﻭﯼ ﻋﯿﻨﮑﺖ ، ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﮐﺎﻏﺬﯼ ﭘﺎﮎ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ!ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﮑﻪ بنشیند ﺭﻭﯼ ﻣﻠﺤﻔﻪ ، ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯼ ﺳﺮ ﻣﺎﻩ ﮐﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎ ﻭ ﻣﻠﺤﻔﻪ ﻫﺎ ﺟﻤﻊ ﺷﺪ ، ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎ "ﭼﻨﮓ” (مثل ﺯﻣﺎﻥ ﻗﺪﯾﻢ) ﻣﯽ ﺷﻮﯾﯽ !ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﮑﻪ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ ﺭﻭﯼ ﻓﺮﺵ ، ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯼ ﺳﺮ ﺳﺎل ، ﺑﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺑﯿﻞ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺶ ﻣﯿﺎﻓﺘﯽ!
💥ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺑﻨﺪﻩﻫﺎﯼ مؤﻣﻨﺶ ﻣﺜﻞ ﻋﯿﻨﮏ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.ﺑﻨﺪﻩﻫﺎﯼ ﭘﺎﮎ ﻭ ﺯﻻﻟﯽ ﮐﻪ ﺟﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﻭﯼ ﭼﺸﻢ ﺍﺳﺖ ، ﺗﺎ ﺧﻄﺎ ﮐﺮﺩﻧﺪ ، ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺣﺎﻟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ. ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻌﺶ ﺗﻨﺒﯿﻪ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﺎ ﭼﻨﮓ! ﻭ ﺁﻥ ﮔﺮﺩﻥ ﮐﻠﻔﺖﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﺩ ﺗﺎ ﭼﺮﮎﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺟﻤﻊ ﺷﻮﺩ ; (ﻗﺮﺁﻥ ﮐﺮﯾﻢ: ﻣﺎ ﺑﻪ ﮐﺎﻓﺮﺍﻥ ﻣﻬﻠﺖ ﻣﯽﺩﻫﯿﻢ ﺗﺎ ﺑﺮ ﮐﻔﺮ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﯿﺎﻓﺰﺍﯾﻨﺪ)ﻭ ﺳﺮ ﺳﺎﻝ (ﯾﺎ ﻗﯿﺎﻣﺖ ، ﯾﺎ ﻫﻢ ﺩﻧﯿﺎ ﻭ ﻫﻢ ﻗﯿﺎﻣﺖ) ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺍﺯ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حضور امام رضا ( علیه السلام ) بالای سر جنازه عالم اصفهانی !!!
👤 استاد مسعود عالی
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
💎#داستان_کوتاه
در زمان حضرت موسے(ع) پسر مغروری بود که دختر ثروتمندی گرفتہ بود. عروس مخالف مادرشوهـر خود بود.
پسر به اصرار عروس، مجبور شد مادر پیر خود را بر ڪول گرفتہ بالای کوهـے ببرد، تا مادر را گرگ بخورد.
مادر پیر خود را بالای ڪوہ رساند، چشم در چشم مادر ڪرد و اشڪ چشم مادر را دید و سریع برگشت.
به موسے(ع) ندا آمد برو در فلان ڪوہ مهـر مادر را نگاہ ڪن.
مادر با چشمانی اشڪبار و دستانے لرزان، دست بہ دعا برداشت. و میگفت: خدایا! ای خالق هـستے! من عمر خود را کرده ام و برای مرگ حاضرم، فرزندم جوان است و تازهـداماد، تو را بہ بزرگیات قسم میدهـم، پسرم را در مسیر برگشت بہ خانهـاش، از شر گرگ در امان دار. ڪہ او تنهـاست.
ندا آمد: ای موسے(ع)! مهـر مادر را میبینے؟ با اینکه جفا دیدہ ولے وفا میکند.
بدان من نسبت به بندگانم از این پیرزن نسبت به پسرش مهـربانترم
✾📚 @Dastan 📚✾
🔸عشقبازی آینه
✍ علیرضا مکتبدار
📌خاصیت آینه، بازتابدادن کامل تصویری است که در برابر آن قرار میگیرد. اگر آینه شکسته و یا محدب و مقعر نباشد، تصویری بینقص از اشیا ارائه میکند.
📌عاشق حقیقی نیز چهره کامل و بینقص معشوق را بازتاب میدهد و بهقول هوشنگ ابتهاج:
«آینه در عشقبازی صادق است
آینه یک دل نه، صد دل عاشق است»
📌اگر آینهی فطرت انسان در اثر ضربت سنگ گناه، ترک برنداشته باشد و یا بهجهت حرکت در کژراههی عصیان، تحدّب و تعقّر نیافته باشد، همواره قامت آراسته حقیقت را بازتاب خواهد بخشید.
📌انسان کامل، آینهای است که تمام حقیقت معشوق را در خود انعکاس میبخشد و انسانهای معمولی، تنها با نگاه به این آینه است که میتوانند به شناخت حقیقت ناب و بیپیرایه نایل گردند.
📌انبیا و اولیای الهی، آینههایی هستند که آفتاب وجود خداوند را بازتاب میدهند.
#آینه
#شعر
✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋
#داستان_آموزنده
🔆شیبان راعی
💥💥شیبان راعی (چوپان) از زهّاد و صاحب کرامت قرن سوم هجری بود که در کوههای لبنان چوپانی میکرد. او اهل دمشق و از یاران سفیان ثوری بوده است. وی هر وقت برای نماز جمعه به مسجد میرفت، گرد گوسفندانش خطی میکشید بهگونهای که نه گوسفندان از آن خارج میشدند و نه گرگ و سایر درندگان میتوانستند داخل آن خط شوند و بر گوسفندان یورش برند.
باد حرص گرگ و حرص گوسفند **** دایرهی مرد خدا را بود بند
✨مولانا پس از نقل این قصّه، چنین میگوید:
👌👌همانطور که شیبان راعی با کشیدن خط توانست بر غریزهی تهاجمی گرگ و حرص گوسفند برای چریدن اراضی مختلف غالب آید، اولیاء الهی نیز توانند جلوی وزش طوفان حرص آدمی را بگیرند. هر کس تحت تربیت اولیای الهی در آید، بر اوصاف بَهیمی و صفات مذموم از قبیل حرص و شهوت غالب آید.
📚مثنوی و معنوی، ج 1، ص 859
✾📚 @Dastan 📚✾
🔻خدایا
بخشندگی از توست
عشق در وجود توست
قدرت در دستانِ توست
بخشندگی را به ما بیاموز
و عشق را در وجودمان قرار ده
تا همچون تو مهـربان باشـیم
آمین🙏🏻
✾📚 @Dastan 📚✾
🌹 #پندانه
عالمی مشغول نوشتن با مداد بود
کودکی پرسید: چه می نویسی؟
عالم لبخندی زد و گفت: مهم تر از نوشته هایم، مدادی است که با آن می نویسم، می خواهم وقتی بزرگ شدی مثل این مداد بشوی
پسرک تعجب کرد! چون چیز خاصی در مداد ندید
عالم گفت پنج خصلت در این مداد هست. سعی کن آن ها را بدست آوری
اول: می توانی کارهای بزرگی کنی، اما فراموش نکنی دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند و آن دست خداست
دوم: گاهی باید از مداد تراش استفاده کنی، این باعث رنج مداد می شود، ولی نوک آن را تیز می کند. پس بدان رنجی که می بري از تو انسان بهتری می سازد
سوم: مداد همیشه اجازه میدهد برای پاک کردن اشتباه از پاکن استفاده کنی ، پس بدان تصحیح یک کار خطا، اشتباه نیست
چهارم: چوب مداد در نوشتن مهم نیست ،مهم مغز مداد است که درون چوب است،پس همیشه مراقب درونت باش که چه از آن بیرون می آید
پنجم: مداد همیشه از خود اثری باقی می گذارد،پس بدان هر کاری در زندگی ات میکنی ،ردی از آن به جا میماند،پس در انتخاب اعمالت دقت کن
✾📚 @Dastan 📚✾
🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾
🔆امام مبین
🔅خداوند در سورهی یس آیهی 13 میفرماید: «وَ کُلُّ شَیءٍ احصَیناهُ فی اِمامٍ مُبین: و هر چیزی را در امام و پیشوای آشکار قرار دادیم.»
🔅امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرمود: «به خدا قسم، امام مبین منم که حق و درستی را از باطل و نادرستی آشکار میسازم و آن را از رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلّم به ارث بردهام.»
🔅امام حسین علیهالسلام فرمود: چون این آیه بر پیغمبر صلیالله علیه و آله و سلّم نازل شد، ابوبکر و عمر برخاسته و پرسیدند: امام مبین تورات است؟ فرمود: نه، گفتند: انجیل است؟ فرمود: نه، گفتند: قرآن است؟ فرمود: نه؛
🔅پس امیرالمؤمنین علیهالسلام وارد شد؛ پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمودند: «این است آن امام مبین که خدای تعالی علم هر چیز را در او شمرده و بیان کرده است.»
📚(تفسیر فیض الاسلام، ص 1160)
✨✨امام علی علیهالسلام فرمود: «هرآینه ظاهر خواهد شد بر شما قومی که میزنند سرها را (به شمشیر) بر تأویل قرآن.»
📚(غررالحکم، حدیث 10102)
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆ماهی بزرگ
🍂در جنگ جهانی دوّم، وقتی قوای متّحدین (آلمان، ایتالیا و ژاپن) فرانسه را که جزو متّفقین (انگلیس، آمریکا و شوروی) بود، شکست دادند، در پاریس کنفرانسی بین سه نفر از سران جنگ (چرچیل رهبر انگلیس، هیتلر رهبر آلمان و موسولینی رهبر ایتالیا) ایجاد شد.
هیتلر به چرچیل گفت: «فرانسه که شکست خورده است، پس برای جلوگیری از کشتار بیشتر، شما (انگلستان) قرارداد شکست و تسلیم را امضاء کنید تا جنگ متوقف گردد.»
🍂چرچیل قبول نکرد و گفت: «ما شکست نخوردهایم و شما هم پیروز نشدهاید من حاضر به شرطبندی هستم آیا شما هم حاضرید؟»
🍂گفتند: «آری» (آنها جلوی استخر بزرگی نشسته بودند) چرچیل گفت: «آن ماهی بزرگ را هر کس تصاحب کند، برنده جنگ است.»
هیتلر سریع به درون آب پرید و شروع به تیراندازی کرد امّا نتوانست ماهی را بگیرد و با خستگی بهجای خود برگشت و نشست.
موسولینی هم ساعتی تلاش کرد، امّا نتوانست و بر جای خود نشست.
🍂چرچیل با سطلی، آب استخر را کمکم خالی میکرد. آنها گفتند: «چه میکنی؟» گفت: «برای شکست دشمن عجلهای ندارم.» باحوصله و تأنّی آب استخر را خالی کرد و ماهی را صید نمود.
🍂خوانندگان محترم! پیر استعمار، مذاهب مختلفه را در دنیا تدوین میکند و کمکم و باحوصله، مردم مستضعف را به دام خود میکشاند؛ مانند بهائیت و …
📚(داستانها و پندها، ج 3، ص 87
✾📚 @Dastan 📚✾
🌺♨️🌺♨️🌺♨️🌺♨️🌺
#داستان_آموزنده
🔆شاید فرجی شود
🌱در تاریخ آمده است که مأمون، خلیفهی عبّاسی گفت: آنگاهکه من در خراسان بودم، برادرم در بغداد برخلاف سنّت، لشکری بزرگ به فرماندهی علی بن عیسی برای کشتن من فرستاد و من طاهر بن حسین را با لشکری کوچک به جنگ علی بن حسین فرستادم.
🌱گمان این بود که طاهر شکست میخورد. در خزانهی مالیام هم چیزی نمانده بود و لشکریان تقاضای ارزاق میکردند. من در درهای بسته قرار گرفتم و لشکر برای گرفتن پول هجوم آوردند و حرفهای نامربوط میزدند.
🌱میخواستم از بالای عمارت خود را بر زمین اندازم و فرار کنم که فضل بن سهل مانع من شد؛ اضطراب بسیار مرا فراگرفته بود. اهل غوغا هیزم آوردند تا عمارت را بسوزانند، تصمیم گرفتم خود را به زیر اندازم تا شاید چشمان آنها به من افتد و از من حیا کنند؛ لکن فضل به پای من میافتاد و بوسه بر دستم میزد و میگفت: که صبر و تأنّی کنم و عجله ننمایم تا شاید فرجی شود. امّا به خاطر فشار لشکریان، تصمیم گرفتم فضل را از بالا به زیر اندازم، بعد خود فکری کنم که ناگهان غلامی آمد و گفت: «مردی آمده و بشارت میدهد که طاهر، نمایندهی مأمون، غالب و علی بن حسین کشته شد و سر او در توبره است.»
🌱آنهایی که شورش کرده بودند، از ترس فرار کردند و فرماندهان توبه کردند و به خاطر تأنّی داشتن فضل بن سهل، کار ما به دولت کشید.
📚(نمونهی معارف، ج 2، ص 639 -فرج بعد الشده، ص 195)
✾📚 @Dastan 📚✾
گاهی اوقات بهتر است
دست ازجستجوی
خوشبختی برداریم
و فقط خیلی ساده شاد باشیم.
زیباترین وکم خرجترین هدیه
لبخنداست...☺️
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#روزی_که_دست_بیسیمچی_گردان_قطع_شد....
🌷خاطرم است در دوران جنگ در کوی طالقانی خرمشهر با بیسیم به فرماندهان دستور میدادم و مشغول صحبت با آنها بودم، درگیری بسیار سنگین بود، همینطور حین حرف زدنم چرخیدم و دیدم بیسیمچیِ من دارد به خودش میپیچد، نگاه کردم و دیدم که جلویش یک دست افتاده است! گفتم غلام تو داری چیکار میکنی؟ گفت: هیچی شما به کارت برس.
🌷نگاه که کردم دیدم بازوی راست خود را محکم گرفته است و خونریزی میکند، دستش هم به روی زمین بود. گفتم: غلام دست تو قطع شده است، الان به بچهها میگویم بیایند و تو را به بهداری ببرند، گفت: نه من نمیروم شما به کارت ادامه بده. من بیسیمچی شما هستم، من اینجا میمانم. گوش ندادم و بلافاصله بچهها را صدا کردم تا بیایند و او را به بهداری ببرند.
🌷میخواهم بگویم که شما تعهد این فرد را ببینید که به عنوان یک نظامی دستش جلویش افتاده بود و خونریزی داشت اما میگوید که من مشکلی ندارم شما به کارت ادامه بده، من بیسیمچی تو هستم و باید همراه تو باشم. وقتی که شب به بالای سرش در بیمارستان رفتم التماس میکرد که مرا با خودت ببر، من نمیخواهم در بیمارستان بمانم.
#راوی: ناخدا هوشنگ صمدی، فرمانده وقت گردان تکاوران نیروی دریایی (ناخدای کلاه سبز)
منبع: سایت خبر آنلاین
❌️❌️ امنیت اتفاقی نیست!!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️♨️عالمی که در خواب سگی را دید که همراه جنازهاش درون قبرش آمده ...
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
✍ خیانت در نماز اول وقت
🔹یک مهندس تعدادی کارگر را برای کار استخدام کرده بود.
🔸کارگران بنا به وظیفه شرعی وقت اذان که میشد برای خواندن نماز دست از کار میکشیدند.
🔹یک روز مهندس به آنان اخطار داد که اگر هنگام کار نماز بخوانند، آخر ماه از حقوقشان کسر میشود.
🔸کسانی که ایمان ضعیف و سست داشتند از ترس کمشدن حقوقشان، نماز را به آخر وقت میگذاشتند، امّا عدهای بدون ترس از کمشدن حقوقشان، همچنان در اول وقت، نماز ظهر و عصرشان را میخواندند.
🔹آخر ماه، مهندس به کارگرانی که همچنان نمازشان را اول وقت خوانده بودند، بیشتر از حقوق عادی ماهیانه پرداخت کرد.
🔸کسانی که نماز خود را برای بعد از کار گذاشته بودند، به مهندس اعتراض کردند که چرا حقوق آن کارگرها را برخلاف انتظارشان زیاد داده است.
🔹مهندس میگوید:
اهمیّتدادن این کارگرها به نماز و صرفنظرکردن از کسر حقوق، نشانگر آن است که ایمانشان بیشتر از شماست و این قبیل آدمها هرگز در کار خیانت نمیکنند. همچنان که به نماز خود خیانت نکردند.
✾📚 @Dastan 📚✾
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#داستان_آموزنده
🔆ابو طیّار
💥ابوطیّار یکی از بازرگانان کوفه بود و بر اثر پیشامدهای ناگوار، موجودی خود را از دست داد. او در مدینه خدمت امام صادق علیهالسلام رسید و از ورشکست شدن و فشار زندگی مادّی شکایت کرد.
💥امام فرمود: «آیا در بازار دکّانی داری؟» عرض کرد: «آری ولی مدّتی است چون جنسی ندارم، آن را تعطیل کردهام.»
💥امام علیهالسلام فرمود: «چون به کوفه بازگشتی، دکّانت را باز کن و نظافت کن و درب دکّان بنشین؛ موقعی که خواستی به بازار بروی، دو رکعت نماز بخوان و پس از آن بگو: بار خدایا! من به تو تکیه کردهام و تمنّای روزی و گشایش زندگی را دارم و کسی جز تو قادر به این درخواست من نیست.»
💥ابو طیّار به دستور امام عمل کرد و بدون سرمایه در دکان نشست؛ ساعتی نگذشت که پارچهفروشی نزد او آمد و درخواست کرد نصف دکّان را کرایه کند؛ او هم موافقت کرد.
💥ابو طیار به پارچهفروش گفت: «مقداری از پارچهها را در اختیار من بگذار تا بفروشم و نصف سودش (بهعنوان حقالعمل) مال من و بقیه برای شما باشد.» او قبول کرد؛ اتفاقاً هوا سرد شد و مشتریان برای خرید به بازار هجوم آوردند و تا غروب جنس فروخته شد.
💥ابوطیّار به حقالعملکاری خود ادامه داد تا کمکم وضع مادیاش خوب شد و مرکب سواری تهیه کرد و غلام و کنیز خرید و خانه ساخت.
📚(حکایتهای پندآموز، ص 117 -بحارالانوار، ج 11، ص 2)
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
تا حالا برای کسی یار بودی؟
این سوال رو وقتی ازش پرسیدم که داشت فکر میکرد برای آدمهایی که باهاشون تو رابطهست چی بخره! یه نگاه بهم کرد و با لبخند گفت میبینی که... خیلی سرم شلوغه!
گفتم از این همه آدم که تو زندگیت هستن چندتاشون یارن؟
گفت این یار که میگی همون رابطهست دیگه؟
خندیدم و گفتم نه ... یار بودن هیچ ربطی به رابطه و جنسیت و سن نداره... نه با امضای ازدواج یار میشی نه با اسمهای تو شناسنامه!
نه با پول یار میشی نه با چهره ...
یار بودن باید تو وجود آدم باشه.
یار بودن یعنی یکی شدن.
یعنی بدونی اگه ببازه توام باختی.
اگه ببره توام بردی.
یعنی خندهش بشه خندهت...
گریهش اشک تو رو در بیاره.
یار بودن یعنی همه چی رو شریک شدن. درد رو بغل کردن که یارت دردش نگیره. زخم رو چشیدن که خم به ابروش نیاد. لبخندش قند تو دلت آب کنه.
یار بودن یعنی اهمیت دادن به کسی اندازهای که به خودت اهمیت میدی. یعنی خودت رو تو وجود اون آدم ببینی. یعنی بدونی خوشحالی و خوشبختی تو، تنهایی و بدون اون، هیچ لذتی واست نداره.
یار بودن یعنی بدون اون خیلی چیزا تو زندگی کمه...
حالا بگو ببینم تا حالا برای کسی یار بودی...
✾📚 @Dastan 📚✾
🦋 #ایمان چیزی نیست که تو بتوانی آن را ببینی یا لمس کنی!
ایمان را باید در قلبت احساس کنی ...
وقتی دیگران ناامید شدهاند
ایمان تو را به تلاش و تقلا وا میدارد
ایمان به تو انگیزه خوب بودن و خوب زیستن میدهد
ایمان تو را در مقابله با سختیها قوی میکند.
ایمان برای تو آرامش میآورد
ایمان برای تو راه میگشاید،
حتی اگر امروز هیچ راهی نبیــنی
ایمان به تو قدرت پرواز میدهد
حتی اگر که خسته یا زخمی شدهای ...
ایمان همان چیزیــست که تو به آن نیاز داری،
درست به اندازه نفس کشیدنهایت...
حواست هست؟؟
لطفاً بگذار کنار دلشورهها و نگرانیهای همیشگی را
و ایمان را جایگزین ترسها کن ...
خدا هنوز هست
تو هنوز نفس میکشی
و زندگی هنوز جریان دارد ...
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ
سوره نساء
#آرامش_با_قرآن
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
🍀داستان زیبای وفای به عهد☘
🌹وآنان که امانتها و عهدخودرا رعایت می کنند(مومنون8)
🖤حجاج بنیوسف در زمان خلافت عبدالملک مروان، والی عراق و ایران بود. او در قساوت قلب و سنگدلی در تاریخ، بینظیر و یا کمنظیر است که با به حکومت رسیدن حجاج، شورشهای مردمی بر علیه او آغاز گردید.
🌺ابوعبیده گوید: جمعی از مردم را که بر علیه حجاج شورش کرده بودنددستگیر کرده به نزد او آوردند. حجاج دستور داد همه را گردن زدند و تنها یک نفر باقی ماند که به علت فرارسیدن وقت نماز به «قتیبة بن مسلم» گفت: او را نگاهداری کن و فردا نزد من بیاور.
🌺قتیبه گوید: من بیرون رفتم و آن مرد را با خود بردم. در بین راه گفت: حاضری کار خیری انجام دهی؟ گفتم: چه کاری؟
گفت: امانتهایی از مردم نزد من وجود دارد و میدانم ارباب تو مرا خواهد کشت،
🌱آیا میتوانی مرا آزاد کنی تا با نزدیکانم وداع کنم و امانتهای مردم را به آنها بازگردانم و درباره بدهکاریهای خود وصیت نمایم و برگردم؟ من خدا را گواه میگیرم که فردا صبح بازگردم.
🌺قتیبه گوید: من از سخنان او تعجب کردم و به او خندیدم، امّا دوباره گفت: ای قتیبه! به خدا سوگند میروم و دوباره باز خواهم گشت و مدام اصرار کرد تا به او گفتم برو.
🌱 وقتی از چشمم دور شد، ناگهان به خود آمدم و با خود گفتم: چه بر سر خویش آوردم؟ پس از آن به نزد خانوادهام آمدم و آنها را از ماجرا آگاه کردم و آنها هم به هراس افتادند و شبی سخت را با یکدیگر گذراندیم.
☀️صبح فرارسید. در همین اثنا شخصی در زد، درب را باز کردم، دیدم همان کسی است که او را آزاد کرده بودم. گفتم: بازگشتی؟
🌹گفت: خدا را گواه خود قرار داده بودم. چگونه میتوانستم باز نگردم؟
👈با یکدیگر به راه افتادیم تا به نزد حجاج رسیدم. همین که چشمش بر من افتاد گفت: اسیر دیروز کجاست؟
گفتم: بیرون است. او را حاضر کردم و ماجرای شب گذشته را برای حجاج بیان کردم. حجاج چند مرتبه به او نگاه کرد و سرانجام گفت: او را به تو بخشیدم.
به همراه یکدیگر از نزد او بیرون آمدیم. آنگاه به او گفتم: هر جا که میخواهی برو!
🌹مرد سر به آسمان بلند کرد و خداوند را بخاطر لطف بیکرانش سپاس گفت و دانست که خداونداجر هیچ بنده ایی را زایل نمی کند
🌹امام صادقعلیه السلام فرمود:
ثَلاثَةٌ لا عُذْرَ لاَحَدٍ فیها: اَداءُ الاَمانَةِ اِلَی الْبِرِّ وَ الْفاجِرِ، وَالْوَفاءُ لِلْبِرِّ وَ الْفاجِرِ وَ بِرُّالْوالِدَینِ بِرَّینِ کانا اَوْ فاجِرَین.
💥سه چیز است که عذری برای کسی در ترک آنها نیست:
🌱 رد امانت به نیکوکار یا بدکار
🌱وفای به عهد نسبت به نیکوکار یا بدکار
🌱 نیکی به پدر و مادر، نیکوکار باشند یا بدکار.
1) کشکول شیخ بهایی، دفتر پنجم.
2) بحارالانوار، ج 75 ، ص 92
✾📚 @Dastan 📚✾