#داستان_آموزنده
🔆فخر فرزند بر پدر، روى دامان پيامبر عليهم السّلام
🦋روزى رسول خدا به همراه امام علىّ بن ابى طالب صلوات اللّه عليهما در محلّى نشسته بودند، ناگهان حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام ؛ در سنين شش سالگى وارد شد.
🦋پس حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله او را در آغوش گرفت ، و بر پيشانى و لب هايش بوسه زد؛ و وى را بر دامان خويش نشانيد.
وقتى حضرت ابا عبداللّه عليه السّلام روى زانوى جدّش نشست ، اميرالمؤ منين علىّ عليه السّلام اظهار داشت : يا رسول اللّه ! آيا فرزندم ، حسين را دوست دارى ؟
🦋پيامبر خدا پاسخ داد: چگونه او را دوست نداشته باشم ، در حالى كه او پاره تن من مى باشد.
🦋اميرالمؤ منين عليه السّلام سؤ ال نمود: كدام يك از ما دو نفر نزد شما محبوب تر و گرامى تر هستيم ؟
🦋در اين لحظه حضرت ابا عبداللّه عليه السّلام قبل از آن كه جدّش لب به سخن گشايد، اظهار نمود: پدرجان ! هركس شريف تر و مقامى والاتر داشته باشد، نزد جدّم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله محبوب تر خواهد بود.
اميرالمؤ منين عليه السّلام خطاب به فرزندش نمود: اى حسين جان ! آيا بر من - كه پدرت هستم - فخر مى ورزى ؟!
پاسخ داد: بلى ، چنانچه مايل باشى ثابت خواهم كرد.
🦋پس امام علىّ عليه السّلام در برابر فرزندش ، حدود هشتاد فضيلت از فضائل و مناقب خود را بيان نمود؛ و در پايان حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله خطاب به حسين عليه السّلام كرد و فرمود: اى اباعبداللّه ! آنچه را كه از فضائل پدرت شنيدى يك مليونم - و قطره اى از درياى مناقب و - فضائلش نمى باشد.
آن گاه حسين عليه السّلام اظهار داشت :
🦋خداوند را شكرگزاريم ، كه ما اهل بيت را بر ديگر خلايقش فضيلت و برترى داده است ؛ و پس از بيان مفصّلى افزود: اى پدر! و اى اميرمؤ منان ! آنچه را كه بيان نمودى صحيح و حقّ است .
🦋بعد از آن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به حسين عليه السّلام فرمود: فرزندم ! اكنون فضائل و مناقب خود را بازگو نما.
🦋حضرت اباعبداللّه اظهار نمود: اى پدر! من حسين فرزند اميرالمؤ منين علىّ بن ابى طالب عليه السّلام هستم ؛ و مادرم فاطمه زهراء عليها السّلام است كه سرور همه زنان جهان مى باشد.
🦋و همچنين جدّم محمّد مصطفى صلّى اللّه عليه و آله ، سيّد و سرور تمام انسان ها خواهد بود؛ و در پيشگاه خداوند مقام وى از هر جهت بر همه موجودات جهان آفرينش برتر و والاتر است .
🦋و شكىّ نيست كه مادرم از مادر شما اءفضل است ؛ و پدرم از پدرت اءشرف و اءفضل مى باشد، و همچنين جدّ من از جدّ شما با شرافت تر و بلكه از همه موجودات عالم افضل است .
سپس افزود: و من در گهواره بودم كه جبرئيل امين آرام بخش و مونس من بود.
🦋و در پايان ، با همان حالتى كه روى زانو و در آغوش جدّش رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله نشسته بود، اظهار نمود: اى پدرجان ، اى علىّ، اى اميرمؤ منان ! شما در نزد خداوند از من افضل هستى ؛ وليكن من از جهت حسب و نسبى كه دارم - يعنى ؛ جدّ و پدر و مادر خود - بر شما فخر و مباهات مى كنم .
📚الا برار: ج 2، ص 123، ج 6،فضائل شاذان بن جبرئيل قمّى : ص 83.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆بزرگوارى و گذشت و اهميّت صلح
✨طبق آنچه تاريخ نويسان آورده اند:
🍁در دوران كودكى ، روزى بين امام حسين عليه السّلام و برادرش ، محمّد حنفيّه مشاجره و نزاعى به وجود آمد؛ و محمّد حنفيّه به سوى منزل خود رهسپار گشت ، نامه اى به اين مضمون - پس از حمد و ثناى الهى - براى امام حسين عليه السّلام نوشت و فرستاد:
🍁اى برادر، حسين ! به قدرى شرافت و منزلت تو بسيار است كه من به آن مرحله نخواهم رسيد.
فضل و بزرگوارى تو را من هرگز درك نخواهم كرد؛ ولى پدر من و تو، علىّ عليه السّلام است كه هيچ كدام ما بر او فضيلت و برترى نداريم .
و امّا مادر من از بنى حنفيّه و مادر تو فاطمه ، دختر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ، مى باشد كه چنانچه تمامى موجودات روى زمين پر از مثل مادر من باشد، هرگز به مقام و منزلت مادر تو دست نخواهند يافت .
🍁برادرم ! چنانچه نامه مرا خواندى ، لباس و كفش خود را بپوش و به نزد من بيا و مرا راضى گردان ؛ و مواظب باش كه من در يك چنين فضيلتى بر تو سبقت نگيرم كه تو در آن سزاوارترى .
🍁وقتى كه نامه به دست امام حسين عليه السّلام رسيد و آن را قرائت نمود، با سرعت به سوى برادرش حركت كرد و او را از خويش راضى و خوشحال گردانید
همچنين مرحوم فيض كاشانى در كتاب خود آورده است :
🍁در دوران كودكى حَسَنَين عليهماالسّلام ، بين آن دو نزاعى واقع شد، يكى از اصحاب از اين جريان اطّلاع يافت ، به حسين عليه السّلام پيشنهاد داد كه برادرت از تو بزرگ تر مى باشد و سزوار است تو بر او وارد شوى و صلح نمائيد.
🍁حسين عليه السّلام فرمود: از جدّم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، شنيدم كه فرمود: چنانچه بين دو نفر نزاعى واقع شود؛ و يك نفر از ايشان در رضايت خواهى و صلح پيشقدم گردد، همانا او قبل از ديگرى وارد بهشت خواهد شد.
🍁و سپس افزود: و من دوست ندارم كه در اين امر از برادر بزرگترم سبقت گيرم ؛ و چون اين خبر به برادرش ، امام حسن عليه السّلام رسيد سريع نزد وى آمد.
📚محجّة البيضاء: ج 4، ص 228.
✾📚 @Dastan 📚✾
🏴دلی که میخواهد از امام حسین(علیه السلام) نور بگیرد، باید گناه را از خود جدا کند.
او خیال میکند که شب تاسوعا و عاشورا به حسینیه نیامده؛ بیچاره نمیداند که او را به حسینیه راه ندادهاند که نیامده، نه اینکه خودش نیامده است!
وقتی بَشَر، آلوده و ناپاک شد، از این دستگاه دور میشود و مُقَدَّمات اِنصرافش را فراهم میکند.
✍🏻 آیتاللّٰهالعظمیوحیدخراسانی
#محرم
#امام_حسین
✾📚 @Dastan 📚✾
❤️ اثر محبت اهل بیت
یکی از چیزهایی که انسان را در «قبر» از عذاب و ناراحتی نجات می دهد و از همه اعمال کارسازتر است، محبت اهل بیت عصمت و طهارت (ع) است.
حضرت امام رضا، علیه السلام، فرمود: «از مواردی که به زیارت زائرم می آیم شب اول قبر اوست».
مرحوم «محدث قمی» در مفاتیح نقل می کند که:
ظالمی پس از مرگ به خواب یکی از علما آمد. مرد عالم از او پرسید چگونه در راحتی بسر می بری حال آنکه باید دچار درد و شکنجه باشی؟ ظالم در پاسخ گفت: تا دیشب در عذاب می سوختم و قبرم مملو از آتش بود، ولی از دیشب تاکنون عذاب بطور موقت از قبرستان برداشته شده. زیرا، حضرت سید الشهداء، علیه السلام، دیشب سه بار به دیدن یک بانوی محترم آمد! مرد عالم به جستجو و تحقیق درباره این یانو پرداخت، تا همسر او را پیدا کرد. از او پرسید: «همسر شما چه اعمال نیکی انجام می داد که امام حسین، علیه السلام، به دیدنش آمده است؟!» مرد مقداری از اعمال صالح همسرش را برشمرد که از جمله آنها این بود که او بر خواندن زیارت عاشورا مداومت داشت. یک عمر زیارت عاشورا می خواند. با این سخن مرد عالم پی برد که چرا امام حسین (ع) در شب اول قبر به دیدن آن زن آمده بود.
منبع : معاد در قرآن؛ ؛ ص140؛ مظاهری، حسین
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
خدا پرسید میخوری یا میبری؛
من گرسنه پاسخ دادم
میخورم..
چه میدانستم
لذت ها را میبرند...
حسرت ها را میخورند...
#حسین_پناهی
✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱
#داستان_آموزنده
🔆از موسیقی به حکمت و عرفان
🍁جهانگیرخان قشقایی (م. 1328) از بزرگان ایل قشقایی به موسیقی شائق بود و برای تکمیل این فن به اصفهان آمد. او از مدرسهی صدر خوشش آمده بود و همهروزه، صبح و عصر به آنجا میرفت.
🍁کنار درِ مدرسه، درویشی وی را میخوانَد و از حالش جویا میشود. درویش خیرهخیره او را مینگرد میگوید: «گیرم که در این فن، فارابی (معلّم ثانی) شدی، باز مُطربی بیش نخواهی بود. همینجا حجرهای بگیر و مشغول تحصیل باش.» جهانگیرخان قشقایی میگوید:
👌👌«اینگونه بود که یکباره از خواب غفلت بیدار شدم؛ من اگر چیزی یاد گرفتم از همّت و نَفَس آن درویش بود.»
📚(تاریخ حکما و عرفا، ص 8)
🔅🔅امیر المومنین علیهالسلام فرمود: «کسی که از عبرتها پند گیرد (از انجام گناهان) بازایستد.»
📚(غررالحکم،2/75)
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆عيد و لباس بهشتى
✨ابو عبداللّه نيشابورى در كتاب اءمالى خود به نقل از حضرت علىّ ابن موسى الرّضا عليهماالسّلام آورده است :
✨در يكى از عيدها كه امام حسن و حسين عليهماالسّلام لباس مرتّبى به تن نداشتند، به مادرشان ، حضرت زهراء عليها السّلام اظهار داشتند: مادرجان ! بچّه هاى مدينه براى عيد لباس نو پوشيده و خود را زينت كرده اند؛ ولى ما چيزى نداريم و برهنه ايم ، چرا ما را لباس نو نمى پوشانى و زينت نمى كنى ؟
✨حضرت زهراء عليها السّلام فرمود: عزيزانم ! لباس هاى شما نزد خيّاط است ، هرگاه بياورد شما را زينت مى كنم .
✨لحظات به همين منوال گذشت ، تا آن كه شب عيد فرا رسيد و حسن و حسين باز هم نزد مادرشان آمده و همان سخنان قبل را تكرار نمودند؛ در همين لحظه حضرت فاطمه زهراء عليها السّلام به شدّت غمگين و اندوهناك شد و گريست ؛ و همان جواب قبلى را براى عزيزانش مطرح داشت .
✨پس چون تاريكى شب فرا رسيد، كوبنده اى درب خانه را كوبيد، حضرت فاطمه زهراء فرمود: كيست ؟
✨جواب آمد: اى دختر رسول خدا! من خيّاط هستم ، لباس ها را آورده ام ، پس حضرت زهراء عليها السّلام درب را گشود؛ و آن گاه دستمال بسته اى را تحويل گرفت و داخل منزل آمد.
✨هنگامى كه آن دستمال بسته را باز كرد، دو پيراهن ، دو شلوار، دو رداء، دو عمامه و دو جفت كفش سياه منگوله دار در آن مشاهده نمود.
✨خوشحال و شادمان گشت ؛ و به نزد حسن و حسين آمد؛ و عزيزانش را از خواب بيدار نمود و لباس هاى عيد را به ايشان پوشاند.
✨در همين لحظه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، وارد منزل شد و چون حَسَنين را با آن وضعيّت مشاهده نمود، آن ها را در آغوش گرفت و بوسيد؛ و سپس به دخت گراميش فاطمه زهراء خطاب كرد و اظهار داشت : دخترم ! خيّاط را ديدى ؟
حضرت فاطمه عليها السّلام پاسخ داد: بلى ، او را ديدم .
✨حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اى دخترم ! او خيّاط نبود بلكه خزينه دار بهشت بود.
✨حضرت فاطمه عليها السّلام سؤ ال نمود: چه كسى شما را از اين موضوع آگاه نمود؟
✨حضرت رسول در پاسخ فرمود: او پيش از آن كه به آسمان عروج نمايد، نزد من آمد و مرا از اين جريان آگاه نمود.
📚بحارالا نوار: ج 43، ص 271 و 281.
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃از دیدن شادے، آرامش و عشق دیگران لذت ببرید👌
و آنها را تایید و تحسین ڪنید
تا شما نیز همه این زیبایے ها را
جذب و دریافت ڪنید. 🍃جهان آیینه درون ماست و همان
را به ما نشان مے دهد😍
چشمان زیبابینے داشته باشیم
و به دیگران عشق بورزیم
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#قسمت_دوم (۲ / ۲)
#وقتی_آب_را_از_دهان_شیر_بیرون_کشیدیم!!
🌷اون روز پس از تغییر وضعیت خورشید دیگر نمیشد سر بلند کنیم و با تک تیرانداز و دوشکا هر جنبندهای را میزدند لذا با احتیاط کامل منطقه رو زیر نظر گرفتیم و تعدادی هدف زدیم و پل طلائیه رو زیر آتش گرفتیم. اونها هم منطقه رو با گلولههای توپ و کاتیوشا زیر و رو کردند و حتی با هواپیما نزدیک ما رو با راکت زدند و از شجاعت شهید کریم رضائی بگویم که وقتی هواپیمای عراقی در ارتفاع خیلی نزدیک به زمین داشت از روی سر ما عبور میکرد، یک تیربار کلاش که بیصاحب بود رو برداشت و به زیر هواپیما رگبار بست که برخورد تیرها به بدنه هواپیما و کمانه کردنشان مشخص بود. اون روز بعد از ظهر....
🌷اون روز بعد از ظهر ما دچار گرسنگی و تشنگی شده بودیم چون شب قبل که به خط مقدم آمده بودیم به خاطر سقوط هلیکوپتر هیچ آذوقهای برنداشته بودیم، در خط هم که هیچ چیزی برای خوردن نبود و نیروهای ۲۷ محمد رسول الله هم دو روز بود که بدون آذوقه و مهمات و منتظر نوشیدن شربت شهادت بودند. آنها از آب هور که جنازه داخلش افتاده بود میخوردند و ما هم باید همین کار رو میکردیم. مابین ما و نیروهای عراقی یک ماشین تانکر آب بود که آتش گرفته بود. من با دوربین نگاه کردم و دیدم که مقداری از ماشین نسوخته است. به کریم رضائی گفتم به خاطر نیروهای پیاده که تشنه هستند و خودمان بیا سینه خیز برویمو ببینیم آب هست یا نه. اگه بود برای تعدادی از نیروها آب بیاوریم و ایشان هم قبول کرد و راه افتادیم.
🌷با دوشکا و خمپاره ۶۰ اطراف ما رو میزدند تا به هر جان کندنی بود خودمون رو رسوندیم به تانکر ایفا که روش نوشته بود آب بصره. کار خدا کامیون سوخته بود ولی تانکر سالم بود و کنار تانکر هم چهار گالن ۲۰ لیتری سالم مانده بود که اونها رو پر کردیم و خواستیم برگردیم که با آتش سنگین عراقیها روی خودمون مواجه شدیم که فهمیده بودن که به خاطر آب ما جونمون رو به خطر انداختیم. ما هم با سماجت عهد بستیم که به هر طریقی، آبها رو به نیروهای خط برسونیم. چون گالنها سنگین بود، نیمخیز میدویدیم و چند متر جلو میبردیم و دوباره برمیگشتیم و گالن دوم رو به همین ترتیب و تیرهای دوشکا بود که مثل فیلمها در جلوی پا و پشت سرمان به زمین اصابت میکرد تا اينکه تونستیم چهار گالن بیست لیتری آب از دهن شیر دربیاریم و به نیروهای تشنه و گرسنه و زخمی برسونیم.
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز علی برازنده پی و شهید معزز کریم رضائی
راوی: رزمنده دلاور محمد مزینانی از رزمندگان گردان ادوات لشکر ۱۰ سید الشهدا علیه السلام
منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩ماجرای مقام کسی که فقط به خاطر چایی مجلس روضه میرفت...
🔰#استاد_عالی
#محرم
#امام_حسین
✾📚 @Dastan 📚✾
😊 شاکران مهربان ترند.!
👌 هیچ چیزی مثل تشکر از خدا انسان را مهربان نمی کند
🌱 کسانی که اهل تشکر از خدا هستند.
🌱 ابتدا نعمت های موجود خود را میبینند.
🌱 سپس الطاف فراوان دیگری دریافت می کنند.
🌱 طبیعی است که از دیگران بی نیاز می شوند.
😍 و کینه کسی را به دل نمی گیرند.
✾📚 @Dastan 📚✾