eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
71هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷 (۲ / ۱) !! 🌷در عملیات خیبر من و شهید علی برازنده پی و کریم رضائی انتخاب شدیم که به جزیره مجنون برویم تا با هدایت آتش توپخانه و خمپاره‌ها بر روی دشمن بعثی، فشار رو از روی نیروهای پیاده در خط اول که نزدیک پل طلائیه مستقر بودند کم کنیم ولی با شهادت برادر برازنده پی، من و شهید کریم رضائی به سمت خط مقدم که تقریبأ پنج کیلومتر فاصله داشت راه افتادیم و به صورت نیم‌خیز و دولا دولا این مسیر را طی کردیم. در مسیر با گلوله‌های خمپاره و تک تیراندازها که در لابلای نی‌ها و سنگرهای مخفی میان آب‌های هورالعظیم مستقر بودند پذیرایی شدیم. تا.... 🌷تا رسیدیم به نزدیکترین فاصله با پل طلائیه که تنها راه ارتباطی جزیره مجنون با خشکی بود و دو روزی بود که نیروهای پیاده ما که شامل تیپ ۱۰ سیدالشهدا و ۲۷ محمدرسول الله بودند مقاومت کرده و جلوی تک دشمن را گرفته بودند لذا ما پس از کندن یک جان‌پناه که فقط جلوی ترکش را بگیرد با دوربین شروع به زیر نظر گرفتن منطقه روبرو کردیم و با انبوهی از جسد مابین نیروهای خودی و دشمن مواجه شدیم و از نیروهای پیاده که نیروهای ۲۷ محمدرسول الله بودند و در نزدیکی ما داخل جان‌پناه‌های خود بودند و هیچ حرکتی نمی‌کردند سؤال کردیم که چرا این جنازه‌ها رو به عقب نمی‌کشید؟ 🌷گفتند که می‌ترسیم و واقعاً داخل جان‌پناه خود می‌لرزیدند و گفتند که نه مهمات داریم و نه مواد غذائی و نه آب که واقعیت نیز همین‌طور بود. قبضه‌های آر.پی.جی ریخته بود ولی گلوله نداشت و فقط تیر کلاش در کنارشان بود و از دوشکا هم خبری نبود. من و شهید کریم رضائی از وضعیت نور خورشید که صبح در چشم نیروهای مقابل تابیده بود و ما را نمی‌دیدند استفاده کردیم و تعدادی از جنازه‌ها رو که بعضی از آن‌ها لباس فرم سپاه هم به تن داشتند را به پشت نیروهای پیاده آوردیم که در بین آن‌ها جنازه اخوی محمد نخستین ماهر توسط ایشان شناسایی و به عقب انتقال یافت. اون روز پس از.... .... ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 (۲ / ۲) !! 🌷اون روز پس از تغییر وضعیت خورشید دیگر نمی‌شد سر بلند کنیم و با تک تیرانداز و دوشکا هر جنبنده‌ای را می‌زدند لذا با احتیاط کامل منطقه رو زیر نظر گرفتیم و تعدادی هدف زدیم و پل طلائیه رو زیر آتش گرفتیم. اون‌ها هم منطقه رو با گلوله‌های توپ و کاتیوشا زیر و رو کردند و حتی با هواپیما نزدیک ما رو با راکت زدند و از شجاعت شهید کریم رضائی بگویم که وقتی هواپیمای عراقی در ارتفاع خیلی نزدیک به زمین داشت از روی سر ما عبور می‌کرد، یک تیربار کلاش که بی‌صاحب بود رو برداشت و به زیر هواپیما رگبار بست که برخورد تیرها به بدنه هواپیما و کمانه کردنشان مشخص بود. اون روز بعد از ظهر.... 🌷اون روز بعد از ظهر ما دچار گرسنگی و تشنگی شده بودیم چون شب قبل که به خط مقدم آمده بودیم به خاطر سقوط هلیکوپتر هیچ آذوقه‌ای برنداشته بودیم، در خط هم که هیچ چیزی برای خوردن نبود و نیروهای ۲۷ محمد رسول الله هم دو روز بود که بدون آذوقه و مهمات و منتظر نوشیدن شربت شهادت بودند. آن‌ها از آب ه‍ور که جنازه داخلش افتاده بود می‌خوردند و ما هم باید همین کار رو می‌کردیم. مابین ما و نیروهای عراقی یک ماشین تانکر آب بود که آتش گرفته بود. من با دوربین نگاه کردم و دیدم که مقداری از ماشین نسوخته است. به کریم رضائی گفتم به خاطر نیروهای پیاده که تشنه هستند و خودمان بیا سینه خیز برویمو ببینیم آب هست یا نه. اگه بود برای تعدادی از نیروها آب بیاوریم و ایشان هم قبول کرد و راه افتادیم. 🌷با دوشکا و خمپاره ۶۰ اطراف ما رو می‌زدند تا به هر جان کندنی بود خودمون رو رسوندیم به تانکر ایفا که روش نوشته بود آب بصره. کار خدا کامیون سوخته بود ولی تانکر سالم بود و کنار تانکر هم چهار گالن ۲۰ لیتری سالم مانده بود که اونها رو پر کردیم و خواستیم برگردیم که با آتش سنگین عراقی‌ها روی خودمون مواجه شدیم که فهمیده بودن که به خاطر آب ما جونمون رو به خطر انداختیم. ما هم با سماجت عهد بستیم که به هر طریقی، آب‌ها رو به نیروهای خط برسونیم. چون گالن‌ها سنگین بود، نیم‌خیز می‌دویدیم و چند متر جلو می‌بردیم و دوباره برمی‌گشتیم و گالن دوم رو به همین ترتیب و تیرهای دوشکا بود که مثل فیلم‌ها در جلوی پا و پشت سرمان به زمین اصابت می‌کرد تا اين‌که تونستیم چهار گالن بیست لیتری آب از دهن شیر دربیاریم و به نیروهای تشنه و گرسنه و زخمی برسونیم. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز علی برازنده پی و شهید معزز کریم رضائی راوی: رزمنده دلاور محمد مزینانی از رزمندگان گردان ادوات لشکر ۱۰ سید الشهدا علیه السلام منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز ✾📚 @Dastan 📚✾