eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 ، ‌یعنی لطافت و نرمش روح... خدایا ! 🤲 💠 هدایتم کن ، در برخورد با اطرافیانم 🌿 از کاه کوه نسازم، 💠 مسائل را بزرگ نکنم تا چنان 🌿 سخت شوم که آرامش را از خودم بگیرم، 💠 به من قلبی لطیف عطا کن... 💠 و راهی ام کن به راهت، 🌿 که هر چه راهِ غیرِ مقصد توست، بیراهه ست! ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅🍁🔅🍁🔅🍁🔅🍁🔅 🔆عیادت مریض 🌱ام سُلیم انصاری گوید: بیمار شدم و پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله و سلّم به عیادتم آمد. پرسید: «ای مادر سُلیم! آیا آتش و آهن و ناخالصی‌های آهن را (هنگام گداخته‌شدن) می‌شناسی؟» گفتم: آری ‌ای پیامبر. 🌱فرمود: «پس ای مادر سُلیم تو را مژده باد که اگر از این درد به‌سلامت جان به در ببری از گناهان رسته‌ای، آن‌سان که آهن از ناخالصی‌های خود جدا می‌شود.» ✨✨خداوند متعال در آیه‌ی 61 سوره‌ی نور می‌فرماید: «بر نابینا و لنگ و بیمار و بر خودتان ایرادی نیست که از خانه‌های خود (و فرزندان و زنانتان) بخورید…» ✾📚 @Dastan 📚✾
🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅 🔆اسکندر و دیوژن 🌱هنگامی‌که «اسکندر»، به‌عنوان فرمانده کل یونان انتخاب شد، از همه‌ی طبقات برای تبریک نزد او آمدند، امّا «دیوژن» حکیم معروف، نزد او نیامد. 🌱اسکندر خودش به دیدار او رفت؛ و شعار دیوژن قناعت و استغناء و آزادمنشی و قطع طمع از مردم بود. او در برابر آفتاب دراز کشیده بود، وقتی احساس کرد که افراد فراوانی به طرف او می‌آیند، کمی برخاست و چشمان خود را به اسکندر که با جلال و شکوه پیش می‌آمد، خیره کرد، ولی هیچ فرقی میان اسکندر و یک مرد عادی که به سراغ او می‌آمد، نگذاشت و شعار بی‌نیازی و بی‌اعتنایی را همچنان حفظ کرد. 🌱اسکندر به او سلام کرد و گفت: «اگر از من تقاضایی داری بگو!» 🌱دیوژن گفت: «یک تقاضا بیشتر ندارم؛ من دارم از آفتاب استفاده می‌کنم و تو اکنون جلوی آفتاب را گرفته‌ای، کمی آن طرف تر بایست!» 🌱این سخن در نظر همراهان اسکندر خیلی ابلهانه آمد و با خود گفتند: عجب مرد ابلهی است که از چنین فرصتی استفاده نمی‌کند! امّا اسکندر که خود را در برابر مناعت طبع و استغنای نفس دیوژن حقیر دید، سخت در اندیشه فرورفت. 🌱پس از آنکه به راه افتاد، به همراهان خود که حکیم را مسخره می‌کردند، گفت: «به‌راستی اگر اسکندر نبودم، دلم می‌خواست دیوژن باشم.» 📚روایت‌ها و حکایت‌ها، ص 39 -داستان‌های پراکنده، ج 2، ص 66 ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🍁🦋🍁🦋🍁🦋🍁🦋🍁🦋 🔆بوی مُشک از جسد جون 🌻جون غلام ابوذر غفاری، غلام سیاهی بود که خدمت امام حسین علیه السلام آمد و اجازه‌ی میدان رفتن خواست. امام فرمود: «تو در وقت عافیت متابعت ما کردی، خود را به بلا گرفتار مکن. از جانب من به هر جا که بخواهی بروی، مأذون هستی.» 🌻 عرض کرد: «ای پسر رسول خدا! من در ایّام راحتی زندگی، سر سفره ی شما بودم؛ الان در سختی شما را تنها گذارم؟ اگر چه صورتم سیاه و بوی تنم خوب نیست، امّا هرگز از شما جدا نشوم.» 🌻پس از شهادت وی، وقتی امام بر سر جنازه‌اش آمد، عرض کرد: 🌻«خدایا! رویش را سفید و بویش را طیّب گردان و او را با ابرار محشور کن و میان او و محمّد و آل محمّد شناسایی و دوستی برقرار فرما.» امام زین العابدین علیه السلام فرمود: «جسد «جون» را بعد از ده روز یافتند و به دعای امام علیه السلام بوی مُشک از او ساطع بود.» 📚ناسخ التواریخ امام حسین علیه السلام، ص 262 منتهی الامال ✾📚 @Dastan 📚✾
هر چیزی را نگاه نکن، دیدن مثل غذا خوردن است. هر چیزی را که می‌بینیم، با تمام آلودگی‌ها و پاکی‌ها وارد روح ما میشود و به سادگی بیرون نمیرود..!! ✾📚 @Dastan 📚✾
همیشه دلیل شادی کسی باش ! نه شریک شادی او ... و همیشه شریک غم کسی باش ! نه دلیل غم او .. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ؟ 🌷ضدانقلاب در کردستان نیروهای زبده سپاه را شناسايى می‌کرد بعد براى سرشون جایزه می‌گذاشت!! وقتى محمود کاوه به کردستان آمد، دو هفته بعد اسمش رفت تو لیست سیاهشان!!! برای سرش سه هزار تومان جایزه گذاشت!!! یک ماه بعد سر کاوه را پانزده هزار تومان می‌خرید!!! چند ماه بعد در عملیات آزادسازی بوکان، قیمت سر محمود کاوه به دو میلیون تومان رسید!!!!!!! ❌ سرِ ما ....؟!! ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج❤️ ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋میون مشکلات زندگی روزهایی میان که نزدیکه از فشارشون نابود بشیم با خدا عهد می‌بندیم که اگر این مشکل و برام حل کنی تا آخر عمر، این قول و بهت میدم وقتی اون مشکل برطرف میشه دیگه فراموش می‌کنیم تو روزهای طوفانی چه قولی به خدا دادیم خدا رو میبوسیم و میزاریم رو طاقچه و میگیم باش واسه روزهای سخت😔 خدا میگه : میدونی چقدر دوستت دارم؟؟ اصلا انگار تو دنیا فقط تو یک دونه بنده رو دارم 🦋من همون خدایی هستم که وقتی همه تنهات میزارن پیشت میمونم و هیچ وقت تنهات نمیزارم من همون خدایی ام که اگه همه به تو پشت کنن و دستت و رها کنن، من دستت و رها نمیکنم. پس چرا من و فراموش میکنی؟؟ 🌺🌿قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُم مِّنْهَا وَمِن كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنتُمْ تُشْرِكُونَ 🦋ﺑﮕﻮ : ﺧﺪﺍ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ [ ﺳﺨﺘﻲ ﻫﺎ ] ﻭ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺍﻧﺪﻭﻫﻲ ﻧﺠﺎﺕ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ، ﺑﺎﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﻙ ﻣﻰ ﻭﺭﺯﻳﺪ [ ﻭ ﺑﻪ ﻧﺎﺳﭙﺎﺳﻲ ﻣﻰ ﮔﺮﺍﻳﻴﺪ . ] سوره انعام(٦٤) 🌿 ✾📚 @Dastan 📚✾
«پندِ پدر» فرد مسئولی به فرزندش سفارش کرد و گفت: هر کجا پا داد،تا جایی که جا داری بخور هر زمان دستت به جایی بند شد،از مالِ غیر آنچنان که ردّی از خود جای نگذاری،بخور پاچه خاری کن،ولی اموال بیت المال را در همان حالی که داری پاچه میخاری،بخور ذهن را درگیر با اقشار مستضعف نکن فکرِ اینها را نباید کرد،بیکاری؟بخور مثل استاندار و فرماندار،کم کم رشد کن یعنی اول کم کم از اموالِ دهیاری بخور خلق،چیزی را که می بینند باور می کنند نان خود را از دورنگی،از ریاکاری بخور نفس اگر لوّامه بازی در می آرد،بیخیال پای وجدان هم اگر آمد وسط،باری،بخور مثل من در زندگی از گاوها الگو بگیر فرض کن گاوی و تا جایی که جا داری بخور ✾📚 @Dastan 📚✾
🔷❄️🔷❄️🔷❄️🔷❄️🔷 🔆پنهان داشتن بیماری ⚡️عمران بن حصین به پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم گفت: «ای پیامبر خدا! مردانی نزد من می‌آمدند که از آنان، خوش‌سیماتر و خوش‌بوتر ندیده‌ام، امّا پس از چندی از من بریدند.» ⚡️پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم پرسید: «آیا زخمی به تو رسیده بود و آن را پنهان می‌داشتی؟» گفت: آری ⚡️فرمود: «سپس آن را آشکار ساختی؟» گفت: چنین بود. ⚡️فرمود: «لیکن اگر همچنان پوشیده می‌داشتی تا زمانی که زنده بودی، فرشتگان به دیدارت می‌آمدند.» (آن زخم جراحتی بود که وی در جهاد در راه خدا برداشته بود.) 📚ربیع الابرار، ج 1، ص 369 ✾📚 @Dastan 📚✾