eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.7هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🔆دریا و شاه‌باز 🦋چون سلطان محمد خدابنده، سلطانیه را تمام کرد، فضلا و علما را بر سفره‌ای برای اطعام دعوت کرد. شیخ صفی‌الدین اردبیلی (جد سلاطین صفوی) و شیخ علاءالدوله سمنانی در دو طرف سلطان نشستند. شیخ صفی از غذای سفره نخورد و شیخ علاءالدوله خورد. 🦋سلطان پرسید: «اگر غذای ما حرام است چرا شما نخوردید و علاءالدوله خورد؟» 🦋فرمود: «شیخ علاءالدوله مانند بحرند و بحر به ملاقات هیچ‌چیز، از دریایی نمی‌افتد.» شیخ علاءالدوله هم فرمود: 🦋«شیخ صفی‌الدین به‌منزله‌ی شاه‌بازند و شاه‌باز، هر طعمه میل نمی‌فرماید.» 📚(مقدمه‌ای بر مبانی عرفان، ص 171) ✾📚 @Dastan 📚✾
🌼🔅🌼🔅🌼🔅🌼 🔆نقاب گول زننده 💥مردی در جستجوی دو خری از قبیله‌اش که گم شده بود به راه افتاد. در راه زنی نقاب‌دار دید و به هوس اینکه زیر نقاب صورتش زیباست، از پی زن رفت و خران را از یاد برد. 💥زن ناگاه، نقاب را از چهره برگرفت و دهن را گشود و چهره‌ی زشت خود را نشان داد. مرد باز به یاد خران گم شده افتاد و روان شد. عرب این قضیه را به مثل تبدیل کرده و گفت: «دهان تو، مرا به یاد دو خر گم‌شده‌ی دودمانم انداخت.» 📚کشکول شیخ بهایی، ص 561 ✾📚 @Dastan 📚✾
☫﷽☫ کم کم چشم دلت باز می شود! رسول الله فرمود: «مؤمن وقتی ايمانش قوی شد خوابهايش کم می‌شود و بايد اين طور باشد». وقتی به درجات عالی رسيد ديگر چه حاجت که خواب ببيند، در بيداری مشاهده می‌کند. روايت خيلی شيرين و عرشی است. مؤمن وقتی ايمانش قوی شد رؤيايش کم می‌شود و در بيداری می‌بيند. غرض خداوند که توفيق دهد و مواظبت و مراقبت مرحمت فرمايد و انسان کشيک نفس کشيد و قوه خيال را پروراند و تربيت کرد و به آن آمادگی داد می‌بينی که اشباح و اشکال را چگونه مشاهده می‌کند. 📚اشاره 110- صد و ده اشاره ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋شکر کردن فقط به زبان آوردن این کلمه سه حرفی نیست! زمانی که ما از داشته‌هایمان خرسندیم یعنی شاکریم. زمانی که قدر نعمت میدانیم یعنی شاکریم. زمانی که در اوج شکایه‌هایمان امید داریم یعنی شاکریم. و هرزمان که یاد او را از یادمان نبریم یعنی شکرگزارش هستیم. وقتی که شکر از زبان به فعل می‌رسد دل تسلیم او می‌شود. و ایمان به او در روزگارمان جاری میشود... 🌿🌺بزرگترین شکرگزاری هم،تشکر از بودن و همراهی خدا باماست خدایا،شکرت که هستی ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🍁🥀🍁🥀🍁🥀🍁🥀 🔆همه در تسبیح ⚡️سعدی گوید: یاد دارم که شبی در کاروانی، همه‌ی شب رفته بودم و سحرگاه در نزدیک بیشه‌ای خفته. شوریده‌ای در آن سفر همراه ما بود، نعره‌ای بزد و راه بیابان گرفت و یک‌نفس آرام نیافت. ⚡️چون روز شد، گفتمش: «آنچه حالت بود؟» ⚡️گفت: «بلبلان را دیدم که به نالش در آمده بودند از درخت، کبکان از کوه، غوکان از آب، بهایم از بیشه؛ اندیشه کردم که مروّت نباشد همه در تسبیح رفته، من به غفلت خفته.» 📚(کلیات سعدی، ص 57 -نمونه معارف، ج 2، ص 752. پ) ✾📚 @Dastan 📚✾
♨️🌺♨️🌺♨️🌺♨️🌺♨️ 🔆گفته‌های نامربوط ✨روزی ابلیس بر بالای کوهی در بیت المقدّس بنام افیق بر حضرت عیسی علیه‌السلام ظاهر شد و قصد داشت او را بفریبد؛ ازاین‌رو گفت: «ای عیسی! تو بزرگی که بدون پدر و مادر به وجود آمدی!» 🌱فرمود: «بزرگ آن‌کسی است که مرا آفرید.» ✨گفت: «تویی که از خدایی در گهواره سخن گفتی!» 🌱فرمود: «عظمت از خداست که مرا به سخن درآورد.» ✨گفت: «تو بزرگی که از گِل شکل پرنده‌ای ساختی و آن را به پرواز درآوردی!» 🌱فرمود: «آنچه مسخر شد از عظمت خداوند عطا شده است.» ✨گفت: «از بزرگی خدایی توست که بیماران را شفا می‌دهی!» 🌱فرمود: «خدا اجازه‌ی شفا به من داده است.» ✨گفت: «تو مُرده‌ها را زنده می‌کنی؟» 🌱فرمود: «به اجازه‌ی خدا زنده می‌کنم که مرا نیز، روزی او بمیراند.» ✨گفت: «تویی که روی آب راه می‌روی؟» 🌱فرمود: «از بزرگی خداست که آب را زیر پایم رام کرده است.» ✨گفت: «تو از زمین و آسمان برتری و تقسیم‌کننده‌ی روزی خلق می‌باشی.» 🌱فرمود: «منزّه است خداوند عظیم، بزرگی کلماتش به وزن عرشش و همه‌چیز به خواست اوست.» ✨ابلیس فریادی کشید و عقب عقب رفت. ✨✨امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید: «خداوندا از بدی نگاه کردن (مردم) به اهل و مال و فرزندانم به تو پناه می‌برم.» 📚نهج‌البلاغه فیض الاسلام، ص 132 ✾📚 @Dastan 📚✾
⚡️♨️⚡️♨️⚡️♨️⚡️♨️⚡️ 🔆طلب آمرزش حضرت داود علیه‌السلام 💥در تورات فعلی چیزهایی درباره‌ی حضرت داود علیه‌السلام نوشته‌اند که موجب می‌شود پیغمبری به خاطر گناه کبیره استغفار کند! در تورات (تورات دوم سموئبل، ب 11، ی 27-1) آمده است: 💥«روزی حضرت داود علیه‌السلام روی بام خانه‌اش رفت و به اطراف می‌نگریست که نگاهش به «برسیا» دختر «الیات» زن «اوریا» افتاد و از زیبایی او خوشش آمد. پرسید این زن کیست؟ 💥گفتند اوریا، پس به «یوآب» خواهرزاده خود نوشت که اوریا را به جنگ بفرستد و او را در جلوی لشکر قرار دهد تا کشته شود. اوریا به جنگ رفت و کشته شد و داود زن او را گرفت و زن حامله شد.»(1) 💥وقتی‌که این ماجرا و قضیه مجسم شدن شیطان به‌صورت پرنده‌ی سفید و زیبایی در محراب داود علیه‌السلام را که موجب قطع نماز شد و داود دنبال پرنده‌ی سفید کرد تا به بالای بام رفت و به همسر اوریا نگاه کرد، برای امام رضا علیه‌السلام نقل کردند؛ حضرت دست بر پیشانی زد و «اِنّا لله وَ اِنّا الیه راجِعُون» گفت و فرمود: «به پیغمبر، نسبت تعقیب یک پرنده که سبب سبک شمردن نماز است و فحشا و قتل اوریا را می‌دهند!» 💥سؤال شد پس خطای داود و استغفار او چه بود؟ امام رضا علیه‌السلام فرمود: داود پیش خود خیال کرد کسی از وی داناتر آفریده نشده است. خدای عزّوجل دو تن از فرشتگان را به نزد او فرستاد تا از بالای محراب به نزد او روند و شکایت خود را مطرح کنند. داود عجولانه، بدون اینکه از مدعی بیّنه و گواه طلب کند، علیه مدعی علیه قضاوت کرد. خطای او در قضاوت و حکم بود نه آنچه شما پنداشته‌اید. مگر نشنیده‌ای که خداوند دنبال این قضیه می‌فرماید: «ای داود ما تو را خلیفه در این سرزمین قرار دادیم، پس میان مردم به‌حق حکومت کن.»* 💥(بنابراین زبان به استغفار می‌گشاید و از خدای خود آمرز می‌خواهد و خدا هم از او می‌گذرد و به او سفارش می‌کند که به‌حق حکم کند.)(2) 📚1-تاریخ یعقوبی، ج 1، ص 60 2-تاریخ الانبیاء، ج 2، ص 208 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌸 مانند دوچرخه سواريست؛ 👌 براي حفظ تعادل بايد به حركت ادامه داد. 🔻 اگر مي خواهي 🍃 چيزي را داشته باشي كه تاكنون نداشته اي، 🔻 پس بايد 🍃 كارهايی را انجام دهي كه تاكنون انجام نداده اي. ✾📚 @Dastan 📚✾
🥀🥀🥀🥀🥀 🌷 🌷 . 🌷این داستانی که آن زمان بود که «چراغ‌ها را خاموش کنید.» این کار هیچ تأثیری نداشت. ما بهشان می‌گفتیم: «آقا ول کن، بذار مردم زندگی‌شون رو بکنند.» اصلاً چراغ خاموش کردن هیچ ربطی به آن بمب انداختن نداشت. خلبان میگ-۲۵ اصلاً چیزی نمی‌دید. در مختصات جغرافیایی ۲۵ کیلومتر بالاتر از تهران بمبش را رها می‌کرد. در ضمن باید بمبش را ۲۰ کیلومتری تهران رها می‌کرد تا بمب بخورد به تهران. 🌷اگر می‌آمد بالای سر تهران می‌دید که کدام چراغ روشن است، آن وقت بمبش را رها می‌کرد، بمبش می‌خورد ورامین. به همین خاطر توی آن شرایط امکان این‌که جای خاصی را بشود زد، وجود نداشت. مثلاً این‌که خلبان هواپیما بخواهد تصمیم بگیرد مهدیه‌ی تهران را بزند، امکان نداشت. یا مثلاً روز قدس صدام اعلام کرده بود من خیابان انقلاب را می‌زنم، آمد و بمباران هم کرد، ولی فکر می‌کنید بمبش کجا رفت؟ کهریزک. راوی: رزمنده دلاور زنده‌یاد جواد شریفی‌راد، ایشان معلم و سرتیم خنثی‌سازی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که دی‌ماه ۱۳۹۲ در اثر انفجار در جریان ساخت فیلم «معراجی‌ها» درگذشت. 📚 کتاب "حرفه‌ای‌" نوشته‌ی آقای مرتضی قاضی عنوان کتابی است که به خاطرات زنده‌یاد جواد شریفی‌راد می‌پردازد. منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز شادی روح همه شهدا صلوات بفرستید اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم 🥀🥀🥀🥀 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌾🌾ماجرایی عبرت انگیز از یاران پیامبر اکرم(ص) که وعده خدا را باور نکردند 🎥استاد پناهیان ✾📚 @Dastan 📚✾
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔆اول محرم 🌺عارف ربّانی آیت‌الله کشمیری فرمودند: استادی در نجف بود بنام شمس که در علم منطق استاد و از اهالی بادکوبه قفقاز بود؛ می‌گفت: 🌺«روز اول محرم، کنار حوض مدرسه‌ی سیّد محمدکاظم یزدی بودم و شیخ مرتضی طالقانی داشتند وضو می‌گرفتند، به من فرمودند: 🌺 «ده سال دیگر همانند این روز (اول محرم) از دنیا می‌روم.» و دقیقاً روز اول محرم 1363 از دنیا رفت.»(1) 🌼مرحوم شیخ محمدتقی جعفری (رحمه‌الله علیه) فرمودند: «دو روز قبل از اول محرم، برای درس خدمت ایشان رسیدم، فرمود: 🌼«درس تمام شد. من مسافرم، خر طالقان رفته و پالانش مانده؛ روح رفته، جسدش مانده.» و دو روز بعد وفات یافت.»(2) 📚روح و ریحان، ص 25 تاریخ حکما و عرفا، تألیف صدوقی سها ✾📚 @Dastan 📚✾
❄️🌼❄️🌼❄️🌼❄️🌼❄️ 🔆پناه از عقوبت کردن 🥀پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم در مسجد معتکف بودند، زنی آمد و با او مدتی سخن گفت و بعد برخاست که برود، پیامبر هم برخاست و با او به راه افتاد. در این هنگام دو نفر از انصار از کنار آن حضرت عبور می‌کردند، سلام کردند و گذشتند. پیامبر آن‌ها را صدا زد و فرمود: 🥀 «این زن، صفیه عیالم می‌باشد.» آن دو گفتند: «ای رسول خدا! آیا ما شک نسبت به این زن و شما داشتیم؟!» 🥀فرمود: «شیطان مثل خون وارد وجود انسان می‌شود؛ من ترسیدم شیطان بر شما وارد شود و شما ظنین و بدگمان بشوید.» 📚شنیدنی‌های تاریخ، ص 262 -محجه البیضاء، ج 5، ص 67 ✾📚 @Dastan 📚✾
✍مرحوم آیت اللّه العظمی سید احمد خوانساری (رحمه اللّه علیه) می‌فرمودند: همه‌ی عشق‌ها ، محبت‌ها و دوستی‌ها و وابستگی‌ها و دلبستگی‌ها در این عالم مجاز و قلابی است ، و فقط یک عشق و محبت و دلبستگی حقیقی در این عالم است و خریدار دارد ، و آن عشق به حضرت مولانا اباعبداللّه الحسین (سلام‌الله‌علیه) است . از دنیا می روم در حالی که دستم خالی است ، ولی به یک چیز امید دارم ، و آن گریه بر مصائب آن حضرت و عشق به اوست . 📚 شرح دلداگی ، احوالات سید ، ص ۷٨ . ✾📚 @Dastan 📚✾
ماجرای همکاری پسرِ شيخ فضل الله‏ در اعدام پدر! استاد رسول جعفریان: گفتند شيخ را به دار زدند و شيخ الرئيس از اينجا كه بيرون آمد به عجله به تماشا رفت مطلب بزرگ بود و باور نمى‏شد. دو مرتبه آمدند شيخ را با درشكه به خانه ‏اش بردند. سه مرتبه آمدند شيخ را به استنطاق بردند. چهار مرتبه دو نفر از فكليها كه موعود بودند وارد شدند. گفتند اين‏كه دير شد ما در مدرسه دار الفنون براى تعرفه رفته بوديم ديديم صداى زنده باد اسلام، پاينده باد عدالت بلند شد. آدم فرستادند معلوم شد شيخ فضل الله را در ميدان توپخانه به دار زدند. رفتيم جناب شيخ را بالاى دار زيارت كرده آمديم. معلوم شد يك ساعت و نيم به غروب مانده شيخ را با درشكه به عمارت خورشيد و كميته جنگ بردند. سه ربع به غروب مانده آورده به دار زدند. پسرش ايستاده بود و به قفقازی ها در كشتن پدرش كمك مى‏كرد (بعد اين پسر را هم به سزا رساندند. در حياط عدليه كشته شد «حاشيه مؤلف به خط نوتر») و بعد از آن‏كه به همان ژيمناستيك كشيدند دست زده هورا كشيدند. با سايرين دست مى‏داد و مبارك باد مى‏گفت! موزيك هم زدند و قفقازيها و مجاهدين ديگر رقص مى‏كردند. مردم ديگر زنده باد عدالت مى‏گفتند. غروب پسر شيخ اذن داده نعش را پايين آوردند و به خانه خودش بردند. تا امروز در ايران كه مملكت اسلامى است همچو كارى نشده بود. اما حالا اگر مجلس برپا شود از بابت دردسر و زحمت علما در نشر قوانين خلاص است و شايد دست علما از امورات دنيوى و دربارى و مملكتى كوتاه شود. 📚 خاطرات عین السلطنه: 4/2705 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷🔷🔷🔷🔷🔷 🔆یک سبحان‌الله، یک درخت 🔺پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمودند: «هر کس سبحان‌الله بگوید، درختی در بهشت و هر کس الحمدلله بگوید، درختی در بهشت و هر کس الله‌اکبر بگوید، درختی در بهشت برای او کاشته می‌شود.» 🔺مردی از قریش عرض کرد: «یا رسول‌الله! پس درخت‌های ما در بهشت بسیار است؟» 🔺فرمود: به‌شرط آن‌که آتشی (از معاصی) نفرستید تا آن‌ها را بسوزاند. خداوند در سوره محمّد صلی‌الله علیه و آله، آیه‌ی 33 فرمود: 🔺«ای کسانی که ایمان آوردید، اطاعت خدا و اطاعت رسول او کنید و اعمال خود را باطل ننمایید.» 📚(لئالی الاخبار، ج 3، ص 420) ✾📚 @Dastan 📚✾
💫🔅💫🔅💫🔅💫 🔆استغفار طلحه! 🌳رفاعه گوید: ما در جنگ جمل با امیرالمؤمنین علیه‌السلام بودیم. حضرت کسی را به دنبال طلحه بن عبیدالله فرستاد و خواستار ملاقات با او شد. طلحه به نزد حضرت آمد. امام علیه‌السلام به او فرمود: 🌳تو را به خدا سوگند می‌دهم آیا از رسول خدا نشنیدی که می‌فرمود: «هر که من مولای اویم پس علی مولای اوست. خدایا دوست بدار هر که علی را دوست دارد و دشمن بدار هر که علی را دشمن می‌دارد؟!» طلحه گفت: آری، [شنیده‌ام.] حضرت فرمود: 🌳پس چرا به جنگ با من برخاسته‌ای؟ تو اوّل کسی بودی که با من بیعت کردی و سپس بیعت را شکستی! درحالی‌که خداوند عزوجل می‌فرماید: «هر کس پیمان‌شکنی کند به زیان خود اقدام نموده است.»* در این هنگام طلحه گفت: استغفرالله و سپس برگشت.(1) 🌳بااینکه طلحه در بسیاری از جنگ‌های پیامبر صلی‌الله علیه و آله شرکت داشت و از اشخاصی بود که در کشتن عثمان نقش مؤثری داشت و نیز اوّل کسی بود که با امام علی علیه‌السلام بیعت کرد و همچنین با وجود این‌که یک دستش شل بود، امّا بعد از این‌که عدالت علی علیه‌السلام را دید، مخالفت کرد و در جنگ جمل علیه امام شرکت کرد و استغفرالله گفت و از میدان جنگ بیرون نرفت. مروان به خاطر خون‌خواهی عثمان، طلحه را که در کنار عایشه ایستاده بود، هدف تیر قرار داد و کشت.2 📚1-تجلی امیر مؤمنان، ص 69؛ الغدیر، ج 2، ص 45 2-به نقل اسد الغابه، ج 3، ص 59 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🔆تو از موری کمتر نیستی 🌴«امیر تیمورگان» در هر پیشامدی آن‌قدر ثبات قدم داشت که هیچ مشکلی سد راه وی نمی‌شد. علت را از او خواهان شدند، گفت: 🌴وقتی از دشمن فرار کرده بودم و به ویرانه‌ای پناه بردم، در عاقبت کار خویش فکر می‌کردم؛ ناگاه نظرم بر موری ضعیف افتاد که دانه غلّه‌ای از خود بزرگ‌تر را برداشته و از دیوار بالا می‌برد. 🌴چون دقیق نظر کردم و شمارش نمودم دیدم، آن دانه شصت‌وهفت مرتبه بر زمین افتاد و مورچه عاقبت آن دانه را بر سر دیوار برد. از دیدن این کردار مورچه چنان قدرتی در من پدیدار گشت که هیچ‌گاه آن را فراموش نمی‌کنم. 🌴با خود گفتم: ای تیمور! تو از موری کمتر نیستی، برخیز و در پی کار خود باش، سپس برخاستم و همت گماشتم تا به این پایه از سلطنت رسیدم. 📚نمونه معارف، ج 1، ص 174 -اخلاق اجتماعی، ص 41 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌸 امروز سعی کنیم 🌿 یه اتفاق خوب توی زندگی دیگران باشیم... ☔️ مثل یه چتر توی روزای بارونی 🥰 مهربون باشیم و صمیمی! 👌 بدون شک 😊 هزاران مهربونی به ما برمی گرده ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 !! 🌷روزهای آخر جنگه و نیروهای بعثی آخرین زورشون رو گذاشتن تا شاید بتونن ابتکار عمل رو بدست بگیرن برای همین همزمان از چند جبهه اقدام به تک می‌کنه. دیدبانی که در محور شلمچه مستقره از صبح یه ریز درخواست آتیش کرده و الانم دیگه نایی براش نمونده. پشت بی‌سیم با صدایی خسته امّا عجول مختصاتی رو به مرکز تطبیق آتش می‌ده و می‌گه: هر چی می‌تونید با تمام عناصر روی این مختصات آتیش بریزید. فقط زود باشید که وقت زیادی نداریم. حلالم کنید. لحظاتی بعد تطبیق آتش خطاب به دیدبان می‌گه: کربلا، کربلا، شاهد. محمدرضا! این که جای خودته! محمدرضا!؟ محمدرضا!؟ 🌷....پیکر مطهر محمدرضا مهدوی که دیگه فقط چند تکه استخون بیشتر نبود با تلاش بچه‌های تفحص بعد از ۱۵ سال به آغوش خانوادش برگشت. آری این شهید برای این‌که حتی یه وجب از خاکمون دست دشمن نیفته چه مردونه پای غیرت و اعتقادش ایستاد و از جونش مایه گذاشت. روحش شاد و راهش پر رهرو. 🌹 خاطره ای به یاد شهید معزز محمدرضا مهدوی : رزمنده دلاور میثم نجفی منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز ❌️❌️ ما هم مردونه بایستیم تا در یوم‌الحسرت شرمنده محمدرضاها نشیم! ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️♨️ماجرای امام رضا (ع) و جلودی 🎥 حجت الاسلام پناهیان ✾📚 @Dastan 📚✾
❄️🪴❄️🪴❄️🪴❄️ 🔆آل یاسر 🍁در آغاز اسلام، خانواده‌ای کوچک و مستضعف که از چهار نفر تشکیل می‌شدند به اسلام گرویدند؛ و به‌طور عجیبی در برابر شکنجه‌های بی‌رحمانه مشرکان، استقامت نمودند. 🍁این چهار نفر عبارت بودند از: «یاسر و سمیّه (زن و شوهر) و دو فرزندشان به نام عمّار و عبدالله.» یاسر زیر رگبار شلاق دشمن، همچنان ایستاد و از اسلام خارج نشد تا جان سپرد. 🍁همسرش «سمیّه» بااینکه پیرزن بود تا حدی که او را عجوزه خوانده‌اند، با فریادهای خود در برابر شکنجه دشمنان استقامت نمود. سرانجام ابوجهل آخرین ضربت را به ناحیه‌ی شکم او زد و او نیز به شهادت رسید. 🍁ابوجهل علاوه بر آزار بدنی، او را آزار روحی نیز می‌داد و به او که پیر زن قد خمیده بود، می‌گفت: «تو به خاطر خدا به محمّد ایمان نیاورده‌ای، بلکه شیفته‌ی جمال محمّد و عاشق رنگ او شده‌ای.» 🍁فرزندش «عبدالله» نیز تحت شکنجه‌ی شدید قرار گرفت، ولی استوار ماند. فرزند دیگرش عمّار را به بیابان سوزان می‌بردند و در برابر تابش آفتاب عریان می‌کردند و زره آهنین بر تن نیم‌سوخته‌اش می‌نمودند و او را روی ریگ‌های سوزان بیابان مکّه که همچون پاره‌های آهن گداخته کوره‌ی آهنگران بود، می‌خواباندند و حلقه‌های زره در بدنش فرومی‌رفت و به او می‌گفتند: به محمّد صلی‌الله علیه و آله و سلّم کافر شو و دو بت لات و عزّی را پرستش کن و او تسلیم شکنجه گران نمی‌شد. 🍁آثار پاره‌های آتش آن‌چنان در بدن عمّار اثر کرده بود که پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم او را آن‌گونه دید که گویی بیماری بَرَص گرفته و آثار پوستی این بیماری در صورت و بازوان و بدن وجود دارد. 🍁پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلم به این خاندان می‌فرمود: «استقامت کنید ای خاندان یاسر، صبر نمایید که قطعاً وعده‌گاه شما بهشت است.» 📚حکایت‌های شنیدنی، ج 5، ص 25 -تفسیر المنار، ج 2، ص 367 ✾📚 @Dastan 📚✾