eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙آیت الله العظمی جوادی آملی «عاقبت دردناک انسان های خودمحور و دنیامدار» ✾📚 @Dastan 📚✾
👈دستگاه تنظیم کننده ی روح شما نمازه👉 ابوعلی سینا وقتی میدید نمیتونه مسئله ای رو حل کنه نماز میخوند و برمی گشت مسئله رو حل می کرد ذهن وقتی نتونست خوب کارکنه حتما نمازش ایراد داره! نماز از روحش کم شده❗️ باید طرف بره چند واحد نماز به روحش تزریق کنه تا تعادل پیدا کنه!😌 😡آدم در به داغون و بدعنق و بداخلاق که به سمت خدا نمیره❗️ همیشه با خودش و دیگران درگیره,👊 اول آدم باید درست زندگی کنه, برای اینکه درست زندگی کنی باید با خدا رفیق بشی اول باید نمازبخونی✔ ! ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹 از حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله پرسيدند: بهترين بندگان خدا چه کسانی هستند؟ رسول الله فرمودند: بهترین بندگان خدا كساني هستند که: 🌿 وقتی نيكى میكنند، شاد میشوند... 🌿 وقتی بدی میکنند، آمرزش میخواهند، 🌿 وقتی به آنها عطا داده شود، شُكر میكنند، 🌿 وقتی گرفتار شوند، صبر میكنند، 🌿 وقتی خشمگین شوند، چشم‌ پوشى میکنند. 📚 اصول كافى، ج۳ ،ص۳۳۷ ‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆اشك، آرى؛ نان، هرگز مردى نشسته بود و گريه مى‏كرد . كسى بر او گذشت و علت زارى او را پرسيد . مرد گريان به سگ خود اشاره كرد و گفت: بر اين سگ مى‏گريم كه در حال جان دادن است . اين سگ، خدمت‏ها به من كرد. روزها، همراهم بود و شب‏ها بر در خانه‏ام پاسبانى مى‏كرد . اكنون كه چنين افتاده است، مرا چنين گريان كرده است . مرد رهگذر گفت: آيا زخمى خورده است؟ گفت: نه . گفت: پير شده است؟ گفت: نه . گفت پس چرا چنين رنجور است . مرد در همان حال گريه و زارى گفت: گرسنگى، امانش را بريده است . مرد گفت: مى‏بينم كه در دست كيسه‏اى دارى . آيا در آن نان نيست؟ گفت: هست . گفت: چرا از اين نان نمى‏دهى كه از مرگ برهد؟ گفت: بر مرگ او گريه مى‏كنم؛ اما نان به او نمى‏دهم . هر چه خواهى اشك مى‏ريزم، ولى نان خويش را از جان سگ بيش‏تر دوست دارم. اشك، رايگان است، اما نان، قيمت دارد . رهگذر گفت: چه تيره بخت مردى، هستى كه قيمت نان را بيش از بهاى اشك مى‏دانى . 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔷🔸🔷🔸🔷🔸🔷🔸🔷 🔆فرمايش عارف سالك و مرجع تقليد بزرگ آيت اللّه العظمى بهجت درباره زيارت عاشورا 🌱در روز جمعه مصادف با 26 ذى قعده سال 1412 نزد آيت اللّه بهجت رفتم و از ايشان خواستم براى من از زيارت عاشورا بگويد البته قبلاً مى دانستم او هميشه زيارت عاشورا را مى خواند براى ايشان توضيح دادم كه من مى خواهم مجموعه اى از داستانهاى كسانى كه زيارت عاشورا را خواندند و به صورتى شگفت به حاجت خود دست يافتند را جمع آورى كرده و چاپ نمايم . 🌱ايشان فرمود: مضمون زيارت عاشورا گواه و روشن كننده عظمت آن است ، مخصوصاً وقتى آنچه در سند زيارت از صفوان از امام صادق عليه السلام روايت شده را ملاحظه مى كنيم كه گفته شده : زيارت عاشورا را بخوان و در خواندن آن استمرار داشته باش ، من به خواننده آن چند چيز را تضمين مى كنم : 🌱1 زيارت وى پذيرفته مى شود. 2 تلاش ايشان مورد سپاس قرار مى گيرد. 3 سلام او بدون مانعى به امام عليه السلام مى رسد، و حاجت وى از جانب خداوند متعال بر آورده مى شود و با دست خالى باز نخواهد گشت . اى صفوان ! اين را با ضمانتى از پدرم ، و پدرم از اميرالمؤ منين عليه السلام و اميرالمؤ منين از حضرت رسول صلى الله عليه و آله و رسول خدا از جبرئيل و جبرئيل از خداوند عز و جل دريافت نموده ، هر يك از آنها اين زيارت را با اين ضمانت تضمين نمودند، و به قداست خداوند سوگند، هر كس امام حسين عليه السلام را با اين زيارت از نزديك و يا از دور زيارت كند، حاجتش هر چه باشد بر آورده مى شود. 🌱در سندها آمده زيارت عاشورا از حديث هاى قدسى است ، براى همين با وجود فراوانى كارهاى علمى موجود نزد علما و اساتيدمان آنها هميشه مراقب خواندن زيارت عاشورا بودند، از جمله آنها: 🌱1 آيت اللّه العظمى شيخ محمد حسين اصفهانى صاحب تأ ليفات متعدد از خداوند متعال مى خواست كلمات پايانى عمرش خواندن زيارت عاشورا باشد، و پس از آن به سوى بارى تعالى بشتابد. و خداوند دعاى وى را اجابت نمود، و پس از اتمام خواندن زيارت عاشورا روحش به ملكوت اعلى شتافت و روحش قرين رحمت و محشور با اولياى خدا شد. 🌱2 آيت اللّه شيخ صدراى بادكوبه اى با دانش فراوانى كه داشت مقيد به خواندن زيارت عاشورا بود. 🌱3 يكى از بزرگان گويد: ... يكى از روزها به وادى السلام و به مقام امام مهدى عليه السلام رفتم ، آنجا مرد پيرى را با چهره اى نورانى ديدم ، مشغول خواندن زيارت عاشورا بود و چنين به نظر مى رسيد كه زائر است ، وقتى نزديك او رفتم ، تصويرى در برابرم نمايان شد گويى پرده حجاب را براى من كنار زدند حرم امام حسين عليه السلام را ديدم كه زائرين مشغول به عبادت و زيارت بودند. از آنچه ديدم تعجب كردم ، اندكى به عقب رفتم ، و به حالت طبيعى باز گشتم ، بار ديگر نزديك او شدم ، همان حالت اول براى من نمايان شد. اين حالت چندين بار برايم تكرار شد. 🌱صبح روز بعد، به مكانى كه زائران براى زيارت در آن سكنى مى كنند رفتم تا از محضرش استفاده كنم و از حال و محل او سؤ ال كردم گفتند: 🌱 آن شخص براى زيارت آمده بود و امروز اثاثيه و وسايلش را جمع كرد و از اينجا رفت . از زيارت او نااميد نشدم ، به وادى السلام رفتم تا شايد او را بيابم ، آنجا با شخصى ملاقات كردم كه امور غيبى عجيبى را برايم متذكر مى شد و بعضى از مسايل را روشن مى نمود بدون آنكه سؤ ال كنم ؛ به من گفت : زائرى را كه در پى او هستى رفته است . 🌱4 بزرگ فقها و مجتهدين آيت اللّه شيخ مرتضى انصارى هميشه زيارت عاشورا و صد بار لعن و صد بار سلام آن را حرم مولى الموحدين اميرالمؤ منين عليه السلام مى خواند و با تداوم در خواندن آن زبانش در خواندن بسيار سريع بود زيارت را همراه با لعن و سلام تقريباً نيم ساعت و يا چند دقيقه بيشتر به پايان مى رسانيد، و اگر كسى تداوم او را در خواندن زيارت عاشورا مى ديد مى گفت : 🌱او مشغول مسايل اصولى و فقهى نمى باشد، و با ملاحظه تحقيقاتش در مسايل علمى و نظريات ظريفش در فقه و اصول مى گفت : او اهل خواندن زيارت عاشورا و... نيست . 📚زيارت عاشورا و داستانهاى شگفت آن : ص56 ✾📚 @Dastan 📚✾
😍 خوشبخت باشید.. 👈 همان کسی باشید که می خواهید. 🤨 اگر دیگران آن را دوست ندارند، بگذارید نداشته باشند. 👌 یادتان باشد خوشبختی یک انتخاب است. ✍️ زندگی، راضی نگه داشتن همه نیست. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ....!!! 🌷دخترمان سعیده که به دنیا آمد، ابوطالب هم آمد مرخصی. بعد چند روز که توی خانه بود، وسایلش را جمع کرد تا برگردد به منطقه. از این‌که داشت خیلی زود تنهایم می‌گذاشت ناراحت بودم. سعیده را بردم پیشش و گفتم: اگر می‌خواهی بروی به جبهه، این بچه را هم با خودت ببر. 🌷....فکر کردم که با این حرف مانع رفتنش به جبهه شوم، اما در جوابم گفت: به خدا قسم، اگر تو را هم از دست بدهم باز هم به جبهه می‌روم؛ تکلیفم این است. این را که گفت، مطمئن شدم یک لحظه هم از جبهه دست بردار نیست....! 🌹خاطره اى به ياد شهيد معزز ابوطالب محمدى ❌ به خدا قسم تكليف ما هم همين هست؛ رزمنده ﺟﺒﻬﻪ‌ى جنگ نرم باشيم تا آخرش، حتى اگه خيلى چيزهاى با ارزش رو از دست بديم....! ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ "حکایت یک‌جوان‌غصّـــاب که واسطه تشــــــرّف یکی‌از علـــمای‌نجف به‌محضر امام‌زمان ع شد" ✾📚 @Dastan 📚✾
✨✨✨✨✨✨✨✨ 🔆مزد دادن امام زمان عليه السلام براى خواندن زيارت عاشورا حاج سيد احمد (رحمة اللّه عليه ) براى من نوشت كه روز جمعه در مسجد سهله در حجره نشسته بودم . ناگاه سيد موقّر معمّمى بر من داخل شد كه قباى فاخرى و عباى قرمزى پوشيده بود، نظرى كرد به آنچه در زاويه حجره بود كمى از كتب و ظروف و فرشى بود فرمود: براى حاجت دنيا كفايت مى كند تو را و تو هر روز صبح به نيابت صاحب الزمان عليه السلام زيارت عاشورا مى خوانى و خرجى هر ماهت را از من بگير كه محتاج احدى نباشى و قدرى پول به من داد و گفت : اين كفايت يك ماه تو را مى نمايد. و رفت رو به در مسجد و من به زمين چسبيده بودم و زبان من بند آمده بود و هر چه خواستم تكلّم بنمايم نتوانستم و حتى نتوانستم برخيزم تا سيد خارج شد و همين كه بيرون رفت گويا قيودى از آن بر من بود و باز شد و شرح صدرى پيدا كردم پس برخاستم و از مسجد خارج شدم آنچه تفحص كردم اثرى از آن آقا نديدم . 📚عبقرى الحسان مرحوم شيخ على اكبر نهاوندى : ج 1، ص 113. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆پيامبر صلى الله عليه و آله و مبارزه با كارهاى بى منطق   حليمه خاتون ، مادر شيرى حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كند: پيامبر صلى الله عليه و آله سه ساله بود روزى به من گفت : اى مادر! چرا دو برادرانم را (منظورش دو فرزندان حليمه بود) روزها نمى بينم ؟ گفتم : فرزندم ! آنها روزها گوسفندان را به بيابان براى چراندن مى برند. گفت : چرا من همراه آنها نمى روم ؟ گفتم : آيا دوست دارى همراه آنها به صحرا بروى ؟ گفت : آرى ! صبح بعد روغن بر موى محمد صلى الله عليه و آله زدم و سرمه بر چشمش ‍ كشيدم و يك (مهره يمانى ) براى حفاظت او بر گردنش آويختم . حضرت كه از دوران كودكى با خرافات و كارهاى بى منطق مبارزه مى كرد، فورا آن مهره را از گردن بيرون آورد و به دور انداخت . آنگاه رو به من كرد و گفت : مادر جان ! اين چيست ؟ من خدايى دارم كه مرا حفظ مى كند. 📚 ب : ج 15، ص 392. 📒داستانهاى بحارالانوار جلد پنجم، محمود ناصرى ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙آیت الله العظمی آملی: "داشتن استاد خوب نعمت است، داشتن شاگرد خوب نعمت است،داشتن هم بحث خوب نعمت است، داشتن هم‌حجره خوب و رفیق خوب نعمت است ﴿ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ مگر می ‌شود انسان یك رفیق خوبی، هم ‌بحث خوبی، شاگرد خوبی، استاد خوبی، كتاب خوبی نصیب او بشود و نباشد؟!..." ٩٣/٢/١٨ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆يك درس آموزنده   پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سحرگاه به شخصى وعده داد كه در كنار تخته سنگ بزرگى منتظر آن شخص باشد، آن مرد رفت و برنگشت ، تا اين كه آفتاب بالا آمد و هوا گرم شد، اصحاب ديدند حضرت از شدت گرما سخت نارحت است . عرض كردند: يا رسول الله ! پدر و مادرمان به فدايت باد! اگر تغيير مكان داده به سايه تشريف ببرى بهتر است . پيامبر اسلام حاضر نشد جايش را عوض كند و فرمود: من به آن شخص وعده داده ام در اين مكان منتظرش باشم و اگر نيامد تا هنگام مرگ اينجا خواهم بود تا روز قيامت از همين مكان برانگيخته شوم . 📒داستانهاى بحارالانوار جلد پنجم، محمود ناصرى ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆رفيقان همسفر  پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله با گروهى به مسافرت رفته بودند، در بين سفر فرمود: گوسفندى را ذبح كرده از آن غذا تهيه كنند. يكى از آنها گفت : من ذبح كردن گوسفند را به عهده مى گيرم . ديگرى گفت : پوست كندن آن را من انجام مى دهم . سومى قطعه قطعه كردن او را پذيرفت . و چهارمى پختن و آماده كردن آن را به عهده گرفت . حضرت فرمود: من هم هيزم جمع مى كنم . عرض كردند: يا رسول الله ! اين كار را نيز ما انجام مى دهيم . فرمود: مى دانم كه شما مى توانيد اين كار را انجام دهيد ولى خداوند از كسى كه با رفقاى خويش همسفر بوده و براى خود امتيازى قايل شود، راضى نيست . سپس حضرت برخاست و به جمع آورى هيزم پرداخت .(1) آرى اين است اخلاق كريمه . ✾📚 @Dastan 📚✾
💥🔅💥🔅💥🔅💥🔅💥 🔆تو نيز بخواب سعدى (690 606 ه.ق) در كتاب گلستان، خاطرات زيبايى از دوران جوانى و كودكى خود نقل مى‏كند كه گاه بسيار نكته‏آموز و دل‏انگيز است . در يكى از اين خاطرات مى‏گويد: ياد دارم كه در ايام كودكى، اهل عبادت بودم و شب‏ها بر مى‏خاستم و نماز مى‏گزاردم و به زهد و تقوا، رغبت بسيار داشتم .شبى در خدمت پدر رحمة الله عليه نشسته بودم و تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامى را بر كنار گرفته، مى‏خواندم . در آن حال ديدم كه همه آنان كه گرد ما هستند، خوابيده‏اند . پدر را گفتم: از اينان كسى سر بر نمى‏دارد كه نمازى بخواند. خواب غفلت، چنان اينان را برده است كه گويى نخفته‏اند، بلكه مرده‏اند . پدر گفت: تو نيز اگر مى‏خفتى، بهتر از آن بود كه در پوستين خلق افتى و عيب آنان گويى و برخود ببالى. 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى ✾📚 @Dastan 📚✾
داستان_آموزنده 🔆سفارش مؤكّد امام زمان (عج ) به خواندن زيارت عاشورا سيّد احمد رشتى مى گويد: تاريخ 1280 هجرى قمرى به عزم زيارت بيت اللّه از رشت به تبريز رفتم و از آنجا مركبى كرايه كرده و روانه شدم ، در منزل اوّل سه نفر ديگر با من رفيق شدند. در يكى از منازل بين راه خبر دادند كه قدرى زودتر روانه شويم كه منزل آينده خطرناك و مخوف است كوشش كنيد كه از كاروان عقب نمانيد. از اين جهت دو سه ساعت به صبح مانده راه افتاديم هنوز يك فرسخ نرفته بوديم كه هوا منقلب شد و برف باريدن گرفت به طورى كه رفقا هر كدام سرهاى خود را به پارچه پيچيدند و تند رفتند من هم هر چه كردم كه بتوانم با آنها بروم ممكن نبود سرانجام از آنها عقب ماندم و ناچار از اسب پياده شده و در كنار راه نشسته و متحير بودم مخصوصاً به خاطر ششصد تومان پولى كه براى هزينه سفر همراه داشتم نگرانى بيشترى داشتم . با خود گفتم : همين جا تا صبح مى مانم و به منزل قبلى بر مى گردم و از آنجا چند نفر مستحفظ به همراه داشته خود را به قافله مى رسانم . در اين انديشه بودم كه در برابر خود باغى ديدم كه باغبانى با بيلش برف درختان را مى ريخت تا مرا ديد جلو آمد و گفت : كيستى ؟ گفتم : رفقايم رفتند و من مانده ام و راه را نمى دانم . به زبان فارسى فرمود: نافله بخوان تا راه را پيدا كنى . من مشغول نافله شدم نماز شب تمام شد باز آمد و فرمود: نرفتى ؟ گفتم : واللّه راه را نمى دانم . فرمود: جامعه بخوان . من زيارت جامعه را از حفظ نداشتم و اكنون هم از حفظ ندارم از جا بلند شدم و زيارت جامعه را تماماً از حفظ خواندم . باز آمد و فرمود: نرفتى و هنوز اينجايى ؟ بى اختيار گريه ام گرفت ، گفتم : آرى راه را نمى دانم . فرمود: عاشورا بخوان . زيارت عاشورا را نيز از حفظ نداشتم و اكنون هم از حفظ ندارم از جا بلند شدم و مشغول زيارت عاشورا شدم و همه اش را حتى لعن و سلام و دعاى علقمه را از حفظ خواندم . بار سوم آمد و فرمود: نرفتى و هستى ؟ گفتم : آرى نرفتم هستم تا صبح . فرمود: من هم اكنون تو را به قافله مى رسانم . سپس رفت و بر الاغى سوار شد و بيل خود را به دوش گرفت و آمد. فرمود: رديف من بر الاغ سوار شو. من هم پشت سر او سوار شدم و افسار اسبم را كشيدم ، اسب اطاعت نكرد. فرمود: جلو اسب را به من بده . عنان اسب را به دست راست گرفت و راه افتاد. اسب در نهايت تمكين پيروى كرد. سپس دست مباركش را بر زانوى من گذاشت و فرمود: شما چرا نافله نمى خوانيد؟ نافله ، نافله ، نافله ، سه بار تكرار كرد. آنگاه فرمود: شما چرا عاشورا نمى خوانيد؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا. سپس فرمود: شما چرا جامعه نمى خوانيد؟ جامعه ، جامعه ، جامعه . دقت كردم ديدم در وقت پيمودن راه به نحو دايره راه طى مى كرد يك مرتبه برگشت و فرمود: اينها رفقاى شمايند كه كنار نهر آبى فرود آمده و براى نماز صبح وضو مى گيرند. پس من از الاغ پياده شدم و خواستم سوار اسبم شوم نتوانستم آن آقا پياده شد و بيل را در برف فرو كرد و به من كمك كرد تا سوار شدم و سر اسب را به طرف رفقايم بر گردانيد من در اين هنگام با خود گفتم اين شخص كى بود كه به زبان فارسى حرف مى زد و حال آنكه زبانى جز تركى و مذهبى جز عيسوى در آن نواحى نبود و چگونه با اين سرعت مرا به قافله رساند؟ برگشتم پشت سر خود را نگاه كردم ديدم كسى نيست . 📚يكصد داستان درباره نماز اول وقت ، رجائى خراسانى . داستانهاى مفاتيح الجنان ، اسماعيل محمدى : ص 78. ✾📚 @Dastan 📚✾
♨️زنان در آخرالزمان 💠امام علی علیه السلام می‌فرماید: «یَظْهَرُ فِی آخِرِ الزَّمانِ وَ اقتِرَابِ السَّاعَةِ وَ هُوَ شَرُّ الاَزمِنَةِ نِسْوَةٌ کَاشِفاتٌ عَارِیاتٌ مُتَبَرِّجاتٌ مِنَ الدِّینِ دَاخِلاتٌ فِی الفِتَنِ مَائِلاتٌ اِلَی الشَّهَواتِ مُسرِعاتٌ اِلَی اللَّذَّاتِ مُستَحِلّاتٌ لِلْمُحَرَّمَاتِ فِی جَهَنَّمَ خَالِداتٌ.» 📚(من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 390.) 🔹در آخِرُالزّمان و نزدیک شدن قیامت - که بدترین زمان‌ها است - زنانی ظاهر می‌شوند که برهنه و عریان هستند! زینت‌های خود را آشکار می‌سازند، به فتنه‌ها داخل می‌شوند و به سوی شهوت‌ها می‌گرایند! به سوی لذت‌ها می‌شتابند، حرام‌های الهی را حلال می‌شمارند و در جهنم جاودانه خواهند بود.» ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ ┗━━🌺🍃━━━━━━━┛ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 !! 🌷فرمانده‌ی گردانِ یدالله بود. شب‌ها لباس بسیجیان را می‌شست و پاره‌ای از شب را به مناجات و راز و نیاز مشغول بود. عملیاتی در پیش داشتیم. همه چيز آماده بود و گردان بايد به عنوان خط شكن وارد عمل می‌شد. بچه‌های اطلاعات عمليات در گزارش‌های خود مشكلی را پيش‌بينی نكرده بودند. ....اميدوار بوديم كه همه‌ی كارها خوب پيش برود و ما موفق شويم. شهيد محمدجواد آخوندی؛ فرمانده‌ی گردانِ يدالله از تيپ امام موسی كاظم عليه السلام مثل هميشه جلودار قافله بود. پيش رفته و خدا خدا می‌كرديم كه قبل از روشن شدن هوا به اهدافمان برسيم. اما برخلاف انتظار و گزارش‌های قبلی، با بيابانی مملو از مين ضد نفر، ضد تانك، والمری، سوسكی، واكسی و.... روبرو شديم. 🌷می‌توانستيم اضطراب را توی چهره‌ی هم ببينيم، فرصت زيادی نداشتيم. جواد كه نمی‌خواست زمان را از دست بدهد به بچه‌های تخريب دستور داد تا مين‌ها را خنثی كنند تا راه باز شود. رو به محمدجواد كردم و گفتم: بچه‌ها داوطلب شده‌اند كه بروند روی مين‌ها و راه را باز كنند. اگر بخواهيم مين‌ها را خنثی كنيم، به موقع نمی‌رسيم. دستی به محاسنش كشيد و گفت: يك نيروی غيبی به من می‌گويد كه ما از اين ميدان به سلامت عبور می‌كنيم. پرسيدم: آخر چطوری؟.... هنوز حرفم تمام نشده بود كه يكی از بچه‌های بسيجی درحالی‌كه كاغذی به دست داشت، به سراغ ما آمد. كاغذ را به جواد داد و گفت: حاج آقا! بچه‌ها اين كاغذ را زير يكی از مين‌ها پيدا كرده‌اند. من و جواد به گوشه‌ای رفتيم و با چراغ قوه، نوشته‌های روی كاغذ را خوانديم. 🌷روی كاغذ نوشته شده بود: برادر ايرانی! من افسر مسئول مين‌گذاری در اين منطقه هستم. اين مين‌ها هيچ كدام چاشنی ندارد. می‌توانيد با خيال راحت از اين ميدان عبور كنيد! آن‌قدر خوشحال شده بودم كه گريه‌ام گرفت. اما جواد به عاقبت كار می‌انديشيد. او كه می‌خواست مطمئن شود، گفت: بايد احتياط كنيم. من می‌روم و امتحان می‌كنم. گفتم: آخر حاجی شما كه.... خنديد و گفت: چی شده؟ نكند می‌ترسی! نگران بودم اگر می‌رفت و اتفاقی برايش می‌افتاد، ضايعه‌ای جبران ناپذير برای لشكر پيش می‌آمد. در عين حال اگر اصرار می‌كردم كه نرود بی‌فايده بود. اصلاً اهل كوتاه آمدن نبود. شروع كرد به توجيه، دستور لازم را داد و گفت: هرچند خودت آگاهی، ولی با ديگران مشورت كن. 🌷بعد مرا در آغوش گرفته و گفت: می‌خواهم طوری دراز بكشم كه همه‌ی بدنم روی چند تا مين قرار بگير و با يك فشار، چاشنی مين‌ها عمل كند. آماده شده بود. چشم‌هايم را بستم، روی زمين دراز كشيدم و از آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف كمك خواستم. انفجار مين‌ها و تكه تكه شدن جواد را پيشاپيش ديدم و اشك می‌ريختم. سرم پايين بود كه صدايش را شنيدم: عباس! چرا گريه می‌كنی؟ نگاهش كردم. سالم سالم بود. با خوشحالی گفتم: حاجی! قربانت بروم، زنده‌ای؟ خنديد و گفت: بادمجان بم آفت ندارد! معلوم شد كه حرف افسر عراقی راست بود. بعد از اين‌که از بی‌چاشنی بودن مين‌ها مطمئن شديم، عمليات را ادامه داده و به خط دشمن زديم.... 🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید محمدجواد آخوندی : رزمنده دلاور عباس لامعی 📚 کتاب "ستاره‌ها(۲)"، ص ۳۸ 📚 کتاب "روایت عشق"، سیمین وهاب زاده مرتضوی، ص۲۴ ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆داستان آموزنده ملانصرالدین در قبر 🎥حجت الاسلام عالی ✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱 🔆چه كسى براى حسينم گريه مى كند؟ هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم شهادت حسين عليه السلام و ساير مصيبت هاى او را به دختر خود، خبر داد؛ فاطمه عليهاالسلام سخت گريه نمود و عرض كرد: - پدر جان ! اين گرفتارى چه زمانى رخ مى دهد؟ رسول خدا فرمود: - زمانى كه من و تو و على در دنيا نباشيم . آن گاه گريه فاطمه شديدتر شد. عرض كرد: - چه كسى بر حسينم گريه مى كند، و به عزادارى او قيام مى نمايد؟ پيامبر فرمود: - فاطمه ! زنان امتم بر زنان اهل بيتم ، و مردان بر مردان گريه مى كنند و در هر سال ، عزادارى او را تجديد مى كنند. روز قيامت كه فرا رسد، تو براى زنان شفاعت مى كنى و من براى مردان ، و هر كه بر گرفتارى حسين گريه كند، دست او را مى گيريم و داخل بهشت مى كنيم . فاطمه جان ! تمام ديده ها روز قيامت گريان است ، مگر چشمى كه بر مصيبت حسين گريه كند! آن چشم براى رسيدن به نعمت هاى بهشت خندان است ! 📚بحار، ج 44، ص 292 ✾📚 @Dastan 📚✾
✨💥✨💥✨💥✨💥✨ 🔆شكنجه مبارك‏ مردى از جايى مى‏گذشت . ديد كه جوانى به زير درختى آرميده است . چون نيك نظر انداخت، مارى را ديد كه به سوى جوان مى‏رود. تا به او رسد، مار در دهان خفته خزيد . آن مرد، پيش خود انديشيد كه اگر جوان را از واقعه، آگاه كند، همان دم از بيم مار، جان خواهد داد . چاره‏اى ديگر انديشيد . چوبى برداشت و بر سر و روى جوان خفته زد . مرد جوان از خواب، جست . تا به خود آيد، چندين چوب خورد؛ آن چنان كه از پاى در آمد و حال او دگرگون شد . بدين بسنده نكرد و جوان را چندين سيب پوسيده كه زير درخت افتاده بود، خوراند . جوان به اجبار سيب‏ها را مى‏خورد و آن مرد را دشنام مى‏داد و مى‏گفت: چه ساعت شومى است اين دم كه گرفتار تو شده‏ام . مرا از خواب ناز، به در آوردى و چنين شكنجه مى‏دهى . مرد به گفتار جوان، وقعى نمى‏نهاد، و مى‏زد و مى‏خوراند. تا آن كه جوان هر چه در اندرون داشت، قى كرد و بيرون ريخت. در حال، مارى را ديد كه از دهان او بيرون جست . چون مار بديد، دانست كه اين جفا از چيست و اين چه ساعت مباركى است كه به چشم مرد عاقل آمده است . مرا را ثنا گفت و خدمت كرد و شكر راند. پس اى عزيز!بسا رنج و شكنجه كه تو را سود است نه زيان، تا مارى كه در درون تو است، بيرون جهد و بر تو زخم نزند. 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى ✾📚 @Dastan 📚✾
💥اثر ترک گناه و اخلاص 👤 استاد شوشتری : 🔸علامه سید ابوالحسن حافظیان می فرمودند: 🔻در یکی از شهرهای هند به قصد ملاقات عارفی از عارفان هندو رفته بودند. پسرجوان میزبان همراه ایشان بوده ؛ وقتی به محل ملاقات آن مرتاض هندو رسیدند به محض وارد شدن در آنجا ، آن هندو دستی به بدن آن جوان زده بود و در واقع ایشان رابیهوش مانند مرده ای بر روی زمین انداخته بود. 🔹مرحوم حافظیان می فرمودند: من عمدا اعتنایی نکردم پرسیدم: 🔻 شمابالاترین قدرتتان همین است؟ می توانید ایشان را بدون لمس زنده کنید؟ گفت : نه باید حتما لمس کنیم . گفتم : ولی بنده بدون لمس کردن زنده اش می کنم ، همان جا رو به قبله نشستم و از خداوند متعال خواستم که زنده شود و ذکری راهم گفتم ، بلافاصله پسر زود بلند شد آمد و نزد ما نشست. 🔸آن هندو پرسید: شمافلان ریاضت را کشیده اید؟ من گفتم : نخیر ما ریاضت های شما را باطل میدانیم. شما با قدرت منفی شیطانی کار می کنید ولی قدرت ما رحمانیست و آن این است که ما معتقدیم که : 💥هرکس چهل شبانه روز گناه را ترک کند و واجبات را انجام دهد وتمام این کارها برای خدا باشد می تواند این کارها را انجام دهد. 📚مظهر وصف خدا ص۹۸ ✾📚 @Dastan 📚✾