🌺 بهترین نسخه و نمونه خود باشید ....
🌿 بین "خود واقعی" و خودی که در آرزوی رسیدن به آن هستید پلی بزنید.
🌿 بهانه ها را کنار بگذارید
🌿 و گامهایی برای رسیدن به بهترین حالت خود را بردارید
🌿 و زندگی خود را متحول کنید !
🌿 در ذهن خود، حالتی بهتر و ایده آل از خود به تصویر بکشید که
🌿 با توانایی بسیار بالاست و در درون ذهن برای هر چیزی آماده است
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫💫شفای مردمریض
🎥داستان مذهبی حسین مومنی
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆پاسخ به اشكال منكر خدا
💥يكى از منكران خدا كه مى خواست به قول خود به قرآن اشكال بگيرد و مثلاً بگويد در قرآن ، تضاد وجود دارد، بنابراين ساخته فكر بشر است ،
كه طبق بعضى از روايات او ابن ابى العوجاء (از ماديين معاصر امام صادق عليه السلام ) بود.
💥روزى به مؤمن الطاق (يكى از شاگردان برجسته امام صادق عليه السلام ) گفت : در قرآن در سوره نساء آيه 3 آمده : شما مى توانيد تا چهار زن به عنوان همسرى انتخاب كنيد و ان خفتم ان لا تعدلوا فواحدة (و اگر ترس آن را داريد كه عدالت بين همسران را نتوانيد رعايت كنيد، ازدواج با يك زن جايز است نه بيشتر).
و در همين سوره آيه 129 آمده : ولن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء ولو حرصتم و هرگز نمى توانيد در ميان همسران رعايت عدالت كنيد هر چند كوشش نمائيد.
💥بنابراين بين اين دو آيه تضاد است ، زيرا اولى مى گويد، در صورت بيم نتوانستن رعايت عدالت ، انتخاب بيش از يك همسر جايز نيست ، و در صورت توانستن رعايت عدالت ، تا چهار همسر جايز است ، و در آيه دوم گويد: شما هرگز قادر به رعايت عدالت نيستيد؟ (بنابراين تعدد زوجات مشروط به عدالت است و عدالت هم كه ممكن نيست پس تعدد زوجات در اسلام صيح نيست ).
مؤمن الطاق گويد: جواب اين اشكال را نتوانستم بدهم ، به مدينه مسافرت كرده به حضور امام صادق (ع ) رسيدم و اشكال منكر را مطرح كردم .
💥امام فرمود: منظور از عدالت در آيه سوم نساء عدالت در نفقه (و حقوق همسرى ) است ، و اما منظور از عدالت در آيه 129 (كه آنرا غير ممكن مى داند) عدالت در تمايلات قلبى است زيرا انسان نمى تواند در ميل خود بين همسران رعايت عدالت كند، بنابراين تضادى بين اين دو آيه نيست .
مؤمن الطاق گويد: بازگشتم و به اشكال او (ابن ابيالعوجاء) به همين طريق پاسخ دادم ، قانع شد و به من گفت :
💥هذا ما حملته من الحجاز: تو اين پاسخ را از حجاز آورده اى .
يعنى اين پاسخ از تو نيست ، بلكه از امام صادق (ع ) است كه رفتى در مدينه (كه از شهرهاى حجاز است ) از او پرسيده اى و جواب آنرا گرفته اى و براى من آورده اى .
به اين ترتيب يكى از شاگردان زيرك امام صادق (ع ) پاسخ اشكال منكر خدا را داد، و از كنار آن ، بيت فاوت نگذشت .
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از مشاوره
❌ ثبت نام آغاز شد👇❌دوره مجازی(آفلاین)
🔹 #تربیت_جنسی_کودک_و_نوجوان
🔞 آیا می دانید تربیت جنسی وظیفه والدین است اگر اگاهی نباشد، فرزندانتان این امور را به طرز اشتباه از جامعه، دوستان، سایت و... یاد می گیرند؟
❌بیش از پانزده جلسه آموزشی مفید و کاربردی در شش ساعت❌
💰هزینه با تخفیف ویژه 👈 ۳۵۰/۰۰۰ تومان
✅تربیت جنسی با آموزش جنسی متفاوت است
شماره کارت به نام موسسه همیار خانواده👇
6037997750011299`☘️ ارسال رسید واریز به ایدی زیر👇 @moshaver_khob https://eitaa.com/joinchat/1081803223Cc60a0cb30a ❣️#موسسه_همـــــیارخــــــــانواده /#مشاوره ❣️
🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾
#داستان_آموزنده
🔆 امام حسن (ع ) در هفت سالگى !
🍁امام حسن در دوران هفت سالگى ، به مسجد مى رفت ، و پاى منبر رسول خدا (ص ) مى نشست ، و آنچه در مورد وحى ، از آن حضرت مى شنيد، به منزل ، باز مى گشت و براى مادرش فاطمه زهرا (ع ) نقل مى كرد (به اين ترتيب كه همچون ، يك خطيب ، روى متكائى مى نشست ، و سخنرانى مى نمود، و در ضمن سخنرانى آنچه از پيامبر (ص ) فرا گرفته بود، بيان مى كرد).
🍁حضرت على (ع ) هرگاه وارد منزل مى شد و با فاطمه زهرا(ع )، سخن مى گفت ، در مى يافت كه فاطمه (ع ) آنچه از آيات قرآن ، نازل شده ، اطلاع دارد، از او پرسيد: با اينكه شما در منزل هستيد، چگونه به آنچه كه پيامبر (ص ) در مسجد بيان كرده ، آگاه هستى ؟!.
🍁فاطمه زهرا(ع )، جريان را به عرض رساند، كه اين آگاهى ، از ناحيه فرزندت حسن (ع ) به من انتقال مى يابد.
🍁روزى على (ع ) در خانه مخفى شد، حسن (ع ) كه در مسجد، وحى الهى را شنيده بود، وارد منزل شد و طبق معمول بر متكا نشست ، تا به سخنرانى بپردازد، ولى لكنت زبان پيدا كرد، حضرت زهرا (ع ) تعجب نمود!، حسن (ع ) به مادر عرض كرد: تعجب مكن ، چرا كه شخص بزرگى ، سخن مرا را مى شنود، و استماع او مرا، از بيان مطلب ، باز داشته است .
🍁در اين هنگام على (ع ) از مخفيگاه خارج شد و فرزندش ، حسن (ع ) را بوسيد
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
👈 ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﺭﺳﻬﺎ ﺭﺍ
🍃 ﺯﻣﺎﻥ ﺳﺨﺘﯽ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ
👈 ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ...
🍃 #ﺻﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﮏ نوع ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ
🍃 ﻭ #ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ_ﺩاری ﻧﻮعی ﻋﺒﺎﺩﺕ
👈 ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ...
🍃 ﻧﺎﮐﺎﻣﯽ به معنی ﺗﺎﺧﯿﺮ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﺷﮑﺴﺖ
😀 ﻭ #ﺧﻨﺪﯾﺪﻥ ﯾﮏ نوع ﻧﯿﺎﯾﺶ ﺍﺳﺖ
✾📚 @Dastan 📚✾
🌸⚡️🌸⚡️🌸⚡️🌸⚡️🌸
#داستان_آموزنده
🔆خون میرفت و میآمد
شخصی نزد ابن سیرین، معبّر خواب آمد و گفت: «در خواب دیدم که خون از دماغم میرفت.»
گفت: «مال و دولت از تو میرود.» دیگری آمد و گفت: «دیشب در خواب دیدم خون از دماغم میآمد.»
گفت: «دولت به دست میآوردی.»
کسی آنجا بود و گفت: «خوابها یکی بود چرا دو نوع تعبیر نمودی؟!»
جواب داد: «اوّلی گفت خون از دماغم میرفت، گفتم: مال از دستت میرود؛ و دوّمی گفت: خون از دماغم میآمد، پس گفتم: مال به دست میآوری.»
📚(جامع النورین، ص 214)
✾📚 @Dastan 📚✾
🌴🍁🌴🍁🌴🍁🌴🍁🌴
#داستان_آموزنده
🔆دختر مُسلم
🌱چون خبر شهادت مسلم بن عقیل، نمایندهی حضرت سیّدالشهداء علیهالسلام را به امام حسین علیهالسلام رساندند، بسیار گریه کرد و فرمود: «خدا مسلم را رحمت کند که بهسوی روح و ریحان و بهشت رفت.»
🌱مسلم را دختری سیزدهساله بود که با دختران امام همراه بود. چون امام خبر شهادت مسلم را شنید، به درون خیمه آمد و دختر مسلم را بسیار نوازش کرد.
🌱دختر مسلم عرض کرد: «یا بن رسولالله! با من ملاطفت بی پدران و یتیمان میکنی، مگر پدرم کشته شد؟»
🌱امام گریه کرد و فرمود: «ای دختر! ناراحت مباش؛ اگر بابایت نباشد، من پدر تو و خواهرم مادر تو و دخترانم، خواهران و پسرانم، برادران تو میباشند.»
🌱دختر مسلم فریاد برآورد و زار زار بگریست و پسرهای مسلم نیز گریستند. خانوادهی امام در مصیبت مسلم، با فرزندان مسلم به سوگواری پرداختند.
📚(منتهی الامال، ج 1، ص 610)
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆نتيجه كم خورى و پرخورى
از قضاى روزگار دو نفر كه يكى ثروتمند و ديگرى فقير بود، همسفر شدند، فقير هر دو شب يك بار افطار ميكرد، ولى ثروتمند روزى سه بار غذا مى خورد، اتفاقاً در شهرى آنها را دستگير كرده و به عنوان جاسوس ، به زندان افكندند و در زندان را با گل گرفتند.
بعد از دو هفته معلوم شد آنها جاسوس نبودند، در را گشودند، ديدند ثروتمند جان سپرده ولى فقير در كمال سلامتى است ، تعجب كردند كه چه طور آن فقير دو هفته بدون غذا سالم مانده است ؟!
حكيمى از تعجب آنها آگاه شد، به آنها گفت : اگر غير از اين بود، مايه تعجب بود و روشن است كه آن پرخور، طاقت نياورد و هلاك شد، ولى ديگرى كه بر صبر، عادت كرده بود، جان بسلامت برد.
چون كم خوردن طبيعت شد كسى را
چو سختى پيشش آيد سهل گيرد
و گر تن پرور است اندر فراخى
چو تنگى بينداز سختى بميرد
تنور شكم تن به تن تافتن
مصيبت بود روز نايافتن
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
#هر_روز_با_شهدا_🌷
#مرا_نگفت!!
🌷ساعتی قبل از شروع عملیات کربلای۴ که بسیار خسته بودم به سنگر مراجعه کردم یه چایی خوردم بعد صرف چایی از خستگی بیاختیار خوابم برده بود. خیلی کوتاه در عالم خواب دوست شهیدم فضل الله نجاران را دیدم که به درب سنگر فرماندهی ۱۰۵ آمده بود. نمیدانم چه خبر بود که همه بچههای آتشبار دور هم جمع بودند. من، کرباسی و قربانی در عالم خواب آخر سنگر نشسته بودیم، شهید نجاران که با یک دست پتوی ورودی سنگر را گرفته بود به طرف ما اشاره کرد که بیایید، من به طرف او رفتم به درب سنگر رسیدم دوست شهیدم نجاران گفت: شما را نگفتم قربانی و کرباسی را گفتم.
🌷من برگشتم و به آن دو نفر گفتم با شما کار دارند. آن دو نفر به درب سنگر رفتند ناگهان من بیدار شدم به اطراف سنگر نگاه کردم ببینم آنها کجا هستند. قربانی که نبود جعفر کنار من سرش را گذاشته بود بین زانوها و تو خودش بود. صداش زدم جعفر نمیدونی چه خوابی برات دیدم، ادامه حرف مرا قیچی کرد. اشاره کرد آهسته، چه خبره! خودم میدانم بگذار تو خودم باشم. عملیات شروع شد و هر کسی رفت دنبال وظیفه خودش. نمیدانم چه ساعتی از شب بود من با نیسان داشتم گلوله توپ از زاغه به سنگرهای توپ میرساندم که در آن آتش پر حجمی که....
🌷که دشمن روی مواضع ما اجرا میکرد. یک لحظه متوجه شدم محمد قربانی و جعفر کرباسی به طرف من بدو میآیند و کاظمی کاظمی صدا میزنند. من هنوز توقف کامل نکرده بودم به نیسان رسیدند. قربانی گفت: خودت را برسون پای توپ شهید کردآبادی، عراقیها دارن میان تو جزیره ام الرصاص. من از آنها جدا شدم و به طرف سنگر شهید کردآبادی رفتم که بعد از جدا شدن من از آنها، دو گلوله خمپاره ۱۲۰ دو طرف نیسان آمده بود و عزیزان کرباسی و قربانی به شهادت رسیده بودند. بعد، خبر شهادت را آقا مصطفی به من داد و گفت کسی فعلاً چیزی نفهمه....
🌹خاطره ای به یاد شهیدان معزز فضل الله نجاران، محمد قربانی (فرمانده اتشبار توپخانه ۱۰۵ میلیمتری، جعفر کرباسی و شهید کردآبادی
#راوی: رزمنده دلاور حسن کاظمی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫💫آبرو بردن
🎥استاد دانشمند
داستان عبرت آموز ببینید
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆آزادگى و مناعت طبع شريف رضى
سيدرضى (قدس سره ) برادر سيد مرتضى از علما و فقها و اديبان برجسته جهان اسلام است .
نسبت او با پنج واسطه به امام موسى بن جعفر (ع ) مى رسد، به اين ترتيب :
ابوالحسن ، محمدبن حسين بن موسى بن محمدبن موسى بن ابراهيم بن موسى بن جعفر (ع ).
شريف رضى ، برادر عالم و مرجع بزرگ ، سيد مرتضى (اعلى اللّه مقامه ) مى باشد وى مؤ لف كتاب عظيم نهج البلاغه است ، و از اديبان بى نظير تاريخ اسلام مى باشد، او و برادرش سيد مرتضى از شاگردان برازنده شيخ مفيد (ره ) بودند. سيدرضى بسال 359 هجرى قمرى در بغداد متولد شد و در ششم محرم 406 در سن 47 سالگى در بغداد از دنيا رفت ، پيكر شريفش در كاظمين به عنوان ، امانت دفن شد سپس همراه جسد پاك برادرش سيدمرتضى به كربلا انتقال يافت و در آنجا دفن گرديد اينك به اين داستان در مورد ايشان توجه كنيد:
وزير آل بويه ، هزار دينار پول در طبقى گذاشت و به عنوان چشم روشنى تولد پسرش ، براى او فرستاد.
سيدرضى آن پول را رد كرد و پيام داد: وزير مى داند كه من از هيچ كس ، هديه نمى پذيرم .
وزير بار ديگر آن طبق را نزد شريف رضى فرستاد و پيام داد: اين وجه براى آن نوزاد شما است نه شم.
سيد، باز پول را رد كرد و پيام داد: كودكان ما نيز، چيزى از كسى نمى پذيرند.
وزير بار سوم طبق را فرستاد و گفت : اين پول را به قابله (ماما) بدهيد.
سيد رضى آن را پس فرستاد و گفت : وزير مى داند كه زنان ما از زنان بى گانه قابله نمى آورند، بلكه قابله ايشان از همان زنان خودى هستند.
وزير براى بار چهارم ، آن پول را فرستاد و پيام داد: اين پول را به طلابى بدهيد كه در محضر شما درس مى خوانند.
شريف رضى ، طلاب را حاضر كرد، و طبق پول را جلو آنها گذاشت و فرمود: هر كس هر چه مى خواهد از اين پول بردارد.
در ميان آن همه طلبه ، تنها يكى از آنها قدرى از يك دينار از آن پول را برداشت ، و وقتى سيدرضى از او علت پرسيد، او در پاسخ گفت : ديشب به روغن چراغ احتياج پيدا كردم و كليد در خزانه شما كه وقف برطلاب است نبود، از اين رو از بقال ، نسيه روغن چراغ گرفتيم ، اكنون قدرى از اين دينار را برداشتم تا قرض خود را ادا كنم .
پس از اين ماجرا، طبق دينار را نپذيرفتند و به وزير برگرداندند به قول حافظ:
عاشقان را گر درآتش مى پسندد لطف دوست
تنگ چشمم گر نظر بر چشمه كوثر كنم
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🔆🔆🦋🔆🔆🦋
#داستان_آموزنده
🔆بدبخت و خوشبخت
🍃عصر رسول اكرم اسلام (ص ) بود، در مدينه ، شخصى درخت خرمائى در خانه اش داشت ، كه قسمتى از شاخه هاى آن درخت به خانه همسايه سرازير بود.
با توجه به اينكه همسايه او شخصى عيالمند و فقير بود.
🍃او وقتى مى آمد تا از خرماى درخت خود بچيند، به بالاى درخت مى رفت و خوشه هاى خرما را مى چيد، و در ظرفى مى گذاشت .
هنگام چيدن خرما، گاهى چند دانه خرما به خانه همسايه مى افتاد، كودكان همسايه آن خرماها را برداشته و مى خوردند.
🍃صاحب درخت آنها را از برداشتن آن خرماها برحذر مى داشت ، و از درخت پائين مى آمد و خرماها را از كودكان فقير همسايه مى گرفت و حتى اگر در دهانشان بود، آن را با انگشتانش بيرون مى آورد.
🍃همسايه فقير از اين وضع ناراحت شد، به محضر رسول خدا(ص ) رفت و به عنوان شكايت ، جريان را به آن حضرت عرض كرد.
رسول اكرم (ص ) فرمود: صاحب درخت خرما را مى بينم ، بلكه اين مشكل شما حل شود، تو برو.
🍃پيامبر(ص ) صاحب درخت را ديد و جريان را به او گفت و سپس فرمود: آن نخله را كه شاخه هايش به خانه همسايه فقيرت سرازير است ، به من بده كه ضامن مى شوم عوض آن را در بهشت به تو بدهند.
🍃صاحب درخت گفت : من نخلهاى بسيار دارم ، ولى هيچيك از آنها مانند اين نخله ، پر بار نيست و حاضر به اين معامله نيستم ، اين را گفت و از محضر رسول خدا(ص ) مرخص شد.
در اين ميان شخصى (كه نقل مى كنند ابوالدحداح نام داشت ) گفتگوى پيامبر(ص ) و صاحب درخت خرما را از نزديك شنيد، و پس از رفتن صاحب درخت ، به محضر پيامبر(ص ) نزديك شد و عرض كرد: اگر من آن نخله را از صاحب درخت خريدارى كنم و به شما واگذار نمايم آيا نخله اى را در بهشت براى من ضامن مى شوى ؟!.
رسول اكرم (ص ) فرمود آرى .
🍃ابوالدحداح فرصت شناس مرد صاحب درخت رفت و او را ملاقات نموده و درباره خريد آن نخله با او صحبت كرد، و پس از چك و چانه ، آن نخله را به چهل نخله ديگر خريد، و طبق درخواست صاحب درخت ، نزد جمعى شهادت داد كه من فلان درخت را از صاحبش خريدم كه در مقابل چهل درخت خرما به او بدهم .
سپس مرد نيكوكار نزد رسول اكرم (ص ) آمد و جريان را به عرض رساند و گفت :اكنون درخت مال من است و آن را به شما واگذار كردم .
رسول اكرم (ص ) نزد همسايه فقير رفت و آن نخله را به او بخشيد و فرمود: از اين درخت تو و خانواده و فرزندانت بهره مند شويد.
🍃در اين هنگام خداوند سوره والليل (نود و دومين سوره قرآن ) را نازل كرد، كه آيه 5 و 6 و 7 اين سوره ناظر به ستايش آن مرد نيكوكار(ابوالدّحداح ) است ، و منظور از آيه 8 و 9 و 10 و 11 اين سوره ، سرزنش صاحب درخت بخيل مى باشد. به اين ترتيب ، يكى مثل صاحب درخت ، تيره دل ، و بخيل و دنياپرست ، بى سعادت و محروم از مواهب الهى و بدبخت شد.
و ديگرى مثل ابوالدحداح ، خوشبخت در دنيا و آخرت گرديد، و در اين آزمايشگاه دنيا برنده شد.
🍃و ضمناً از كلاس رسول خدا (ص ) اين درس را آموختيم كه بايد واسطه خير شد، و در حوادث مربوط به مستضعفين بى تفاوت نبود.
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
به برکت دعای یک نیازمند .....
مرجع تقلید میرزا حسین خلیلی تهرانی به یک زن علویه هندی که به بیماری سختی مبتلا بود کمک کرد و او را به صورت رایگان معالجه نمود
بعد از آن در عالم رؤیا دید که بیش از ده روز زنده نخواهد ماند حاجی پس از بیدار شدن مریض شد و روز به روز بیماری اش شدت پیدا کرد تا آنکه روز دهم فرا رسید و خود را دید که از این عالم به عالمی دیگر منتقل شده است
ایشان بعد از توضیح درباره احوالاتی که آنجا برایشان پیش آمد گفت: مردی آمد و گفت او را رها کنید که حسین بن علی علیه السلام او را شفاعت کرده است تا به دنیا باز گردد و بعد معلوم می شود آن زن علویه شفای ایشان را گرفته در زمان وقوع این حادثه میرزاحسین ۲۷ سال داشت و نزدیک ۹۰ سال عمر کرد
نقل شده که او همیشه می گفت: وجود من و اولادم همه از برکت دعای آن زن علویه است
چه بسا طول عمر که بسته به عملکرد ما تغییر می کند و چه نیکوست عمری که به نکویی سر شود و سر آید.
📚کتاب کلمه طیبه ، محدث نوری
✾📚 @Dastan 📚✾
📩 #مجله_دینی | چرا پپسی نمیخری؟
⚠️ عباس جان آخر برای چه؟ ...
✾📚 @Dastan 📚✾
🍂🍃🍂🍃🦋🍃🍂🍃🍂
#داستان_آموزنده
🔆سلطنت میخواهی
روزی هارونالرشید خلیفه عباسی به بهلول گفت: «آیا میخواهی سلطان باشی؟»
بهلول فرمود: «دوست نمیدارم.»
خلیفه گفت: «برای چه سلطنت نمیخواهی؟»
بهلول گفت: «برای اینکه من تابهحال به چشم خود مرگ سه خلیفه را دیدهام، ولی خلیفه تابهحال مرگ دو بهلول را ندیده است.»
📚(دویست داستان، ص 15)
✾📚 @Dastan 📚✾
🥀✨🥀✨🥀✨🥀✨🥀
#داستان_آموزنده
🔆پيكار با انديشه طبقاتى
ثعلبى به اسناد خود از عبداللّه بن مسعود نقل مى كند: جمعى از اشراف قريش به حضور رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) آمدند، ديدند افرادى مانند: صهيب ، بلال ، عمار و... (كه از مسلمين فقير و مستضعف بودند) در محضر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) بودند،
(از آنجا كه آنها فكر اشرافى و طبقاتى داشتند، و نمى توانستند شخصيت معنوى اين افراد را به حساب بياورند، با مشاهده اين صحنه ، معترضانه ) گفتند:
يا محمد ارضيت بهؤ لاء من قومك افنحن تكون تبعا لهم ...
ترجمه :
اى محمد! آيا به همين افراد (تهيدست ) از ميان مردم ، قناعت كرده اى ؟
آيا ما (در اطاعت از شما) از اينگونه افراد پيروى كنيم ، آيا اينها هستند كه مشمول لطف خداوند واقع شده اند؟! اين افراد را از خود دور كن ، شايد پس از دور شدن آنها، ما از تو پيروى كنيم .
در رد قول اين اشراف و رد هر گونه فكر طبقاتى ، آيه 52 و 53 سوره انعام نازل شد، آيه 52 چنين است :
ولا تطرد الذين يدعون ربهم بالغداة والعشى يريدون وجهه ما عليك من حسابهم من شى ء و ما من حسابك عليهم من شى ء فتطر دهم فتكون من الظالمين .
يعنى : آنها را كه صبح و شب ، خدا را مى خوانند و جز ذات پاك او نظرى ندارند از خود دور مكن ، نه حساب آنها بر تو است و نه حساب تو بر آنها، اگر آنها را طرد كنى از ستمگران خواهى بود.
به اين ترتيب در مى يابيم كه : طرد و ناديده گرفتن افراد مستضعف ، از ستمگرى است ، و در اسلام فكر طبقاتى ، محكوم است .
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃🦋
#داستان_آموزنده
🔆عبادت خشك !
گروهى از شاگردان امام صادق (ع ) گرد شمع وجود آن حضرت ، حلقه زده بودند، امام ديد يكى از دوستانش بنام عمربن مسلم در ميان آنها نيست ، جوياى حال او شد، عرض كردند: او مدتى است ترك تجارت كرده رو به عبادت آورده (و تنها در محل خلوتى مشغول عبادت شده است ).
امام فرمود: واى بر او، اما علم ان تارك الطلب لايستجاب له : آيا نمى داند كسيكه تلاش براى كسب معاش را ترك كند، دعايش به استجاب نمى رسد.
سپس فرمود: در عصر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) وقتى آيه 2 و 3 سوره طلاق ) نازل شد كه ومن يتق اللّه يجعل له مخرجاً - و يرزقه من حيث لا يحتسب : و هر كس از خدا بترسد و پرهيزكار باشد، خداوند راه نجاتى براى او مى گشايد و او را از جائيكه گمان ندارد روزى مى دهد.
روهى درها را بر وى بستند و رو به عبادت آوردند و گفتند: خداوند عهده دار روزى ما شده است وقتى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) از جريان آنها آگاه شد، شخصى را نزد آنها فرستاد كه چرا مشغول چنين عبادتى شده ايد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: كسى كه چنين كند، دعايش مستجاب نمى شود، بر شما باد به كوشش براى تحصيل معاش زندگى .
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
🔅#پندانه
🙏 مهم این است که در طوفانها آرامشت را حفظ کنی
🔹پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل، آرامش را به تصویر بکشد.
🔸نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند. آن تابلوها، تصاویری بودند از خورشید بههنگام غروب، رودهای آرام، کودکانی که در چمن میدویدند، رنگینکمان در آسمان، پرنده و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.
🔹پادشاه تمام تابلوها را بررسی کرد، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد.
🔸اولی، تصویر دریاچه آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود. در جایجایش میشد ابرهای کوچک و سفید را دید. و اگر دقیق نگاه میکردند، در گوشه چپ دریاچه، خانه کوچکی قرار داشت. پنجرهاش باز بود، دود از دودکش آن بر میخاست، که نشان میداد شام گرم و نرمی آماده است.
🔹تصویر دوم هم کوهها را نمایش میداد، اما کوهها ناهموار بود. قلهها تیز و دندانهای بود، آسمان بالای کوهها بهطور بیرحمانهای تاریک بود، و ابرها آبستن آذرخش، تگرگ و باران سیلآسا بودند.
🔸این تابلو با تابلوهای دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند، هیچ هماهنگی نداشت.
🔹اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه میکرد، در بریدگی صخرهای شوم، جوجهپرندهای را میدید. آنجا، در میان غرش وحشیانه طوفان، جوجهگنجشکی آرام نشسته بود.
🔸پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده جایزه بهترین تصویر آرامش، تابلو دوم است.
🔻سپس توضیح داد:
آرامش چیزی نیست که در مکانی بیسروصدا، بیمشکل و بدون کار سخت یافت شود، بلکه معنای حقیقی آرامش این است؛ هنگامی که شرایط سختی بر ما میگذرد آرامش در قلب ما حفظ شود.
✾📚 @Dastan 📚✾