فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شــــــــب
انتهای زیباییست
برای امتداد فردایی دیگر
تا زمانی که سلطان دلت
"خداست"
کسی نمی تواند دلخوشیهایت را
ویران کند!
⭐شبتون آرام و خوش
در پناه خالق هستی
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃 نــیـــــایــــش
صـبـــح گــ☀️ــاهـی🍃🌸
خـ♡ـدایـا🙏❤️
به حق نام بزرگ و با عظمتت
همان نامی که همهٔ درهای بسته را میگشاید
و سختیها را آسان میکند
همان نامی که همهٔ تاریکیها را می زُداید
و دشواریها را برطرف میکند🌸🍂
به حق نام عظیمت
همان که کهکشانها را میآفریند
یا زیر و زِبَر میکند
دستهایمان را بگیر
تا در سیاهیها و تاریکیهایی که ما را
احاطه کردهاند
طریق تو را گم نکنیم🌸🍂
و در فراز راهها و نشیبها
مقصد و مقصود را فراموش نکنیم
و جز خواست تـو
به هیچ چیز دیگری تن ندهیم
مگذار یک لحظه، حتی یک لحظه
تو را از خاطر ببریم
و مگذار به یک لحظه بی حضور تو زندگی کردن راضی شویم!🌸🍂
🌸🍂آمیـنیاربالعالمین🌸🍂
✾📚 @Dastan 📚✾
🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾
#داستان_آموزنده
🔆برخورد منطقى با سخن چين
شخصى سخن چين ، به حضور امام حسن رسيد.
عرض كرد:
فلانى از شما بدگويى مى كند.
امام به جاى تشويق چهره درهم كشيد و به او فرمود:
تو مرا به زحمت انداختى .
از اين كه غيبت يك مسلمان را شنيدم بايد درباره خود استغفار كنم و از اين كه گفتى آن شخص با بدگويى از من ، مرتكب گناه شده بايستى براى او نيز دعا كنم .
📚بحار: ج 43، ص 350.
✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃✨
#داستان_آموزنده
🔆امام كاظم (ع ) در كاخ هارون
روزى امام موسى بن جعفر عليه السلام را در بغداد به يكى از كاخهاى با شكوه هارون وارد كردند.
هارون كه مست قدرت و سلطنت بود، به كاخ اشاره كرد و گفت :
اين كاخ از آن كيست ؟
- نظر هارون اين بود كه عظمت و جلال خويش را به رخ حضرت بكشد.-
امام با كمال بى اعتنايى به كاخ پرتجمل وى فرمود:
اين خانه ، خانه فاسقان است ؛ همان افرادى كه خداوند درباره آنها مى فرمايد:
به زودى كسانى را كه در روى زمين به ناحق كبر مى ورزند از (درك و فهم ) آيات خود منصرف مى سازم به طورى كه هرگاه آيات الهى ببينند ايمان نمى آورند و اگر راه هدايت و كمال ببينند آن را انتخاب نمى كنند. اما هرگاه راه گمراهى ببينند آن را پيش مى گيرند همه اينها به خاطر آن است كه آنان آيات ما را تكذيب نموده و از آن غفلت كردند.(61) (تو نيز اى هارون از آنان هستى كه در برابر حق تكبر ورزيده و جبهه گرفته اند.) هارون از اين پاسخ سخت ناراحت شد. از امام پرسيد:
پس در واقع اين خانه ، خانه كيست ؟
حضرت فرمود:
اين خانه در حقيقت از آن شيعيان ما است اكنون ديگران (شما) با زور آن را گرفته اند و بر ايشان باعث آزمايش و امتحان است .
هارون گفت :
اگر اين كاخ از آن شيعيان است ، چرا صاحبش آن را از ما نمى گيرد؟
امام فرمود:
اين خانه از صاحب اصليش در حال عمران و آبادى گرفته شده است ، هرگاه توانست آن را آباد كند پس خواهد گرفت ...
📚بحار: ج 48، ص 138.
✾📚 @Dastan 📚✾
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨
#داستان_آموزنده
🔆مرگ در چشم انداز امام حسين عليه السلام
روز عاشورا چون جنگ شدت گرفت و كار بر حسين عليه السلام بسيار سخت شد، بعضى از اصحاب آن حضرت ديدند برخى از ياران امام عليه السلام در اثر شدت جنگ و با مشاهده بدنهاى قطعه قطعه شده دوستانشان و فرا رسيدن وقت شهادت و جانبازى آنها، رنگ چهره شان دگرگون گشته است و لرزه بر اندام آنان افتاده و ترس دلهايشان فراگرفته است . اما خود سيدالشهدا و تعدادى از خواص يارانش برخلاف آنها هر چه فشار بيشتر، و مرحله شهادت نزديكتر مى شود رنگ صورتشان درخشنده تر گشته و سكون و آرامش بيشتر مى يابند. بعضى از اين شهامت فوق العاده تعجب كرده با امام حسين اشاره كرده ، به يكديگر مى گفتند:
به حسين نگاه كنيد كه ابدا از مرگ و شهادت باكى ندارد.
امام حسين عليه السلام متوجه گفتارشان شده ، فرمود:
اى بزرگ زادگان قدرى آرام بگيريد! صبر و شكيبايى پيشه كنيد! چون مرگ پلى است كه شما را از گرفتاريها و سختيها عبور داده و به بهشت هاى پهناور و نعمتهاى جاودانى مى رساند.
و اما براى دشمنانتان پلى است كه از قصر به زندان مى رساند. و كداميك از شما نخواهد از يك زندان به قصر مجلل منتقل گردد.
پدرم از پيامبر صلى الله عليه و آله برايم نقل كرد، كه مى فرمود:
دنيا براى مؤ منان همانند زندان و براى كافران همانند بهشت است .
و مرگ پلى است كه مؤ منان را به بهشتشان ، و كافران را به جهنمشان مى رساند. آرى ، نه دروغ شنيده ايم و نه دروغ مى گويم .
📚بحار: ج 6، ص 154 و ج 44، ص297
✾📚 @Dastan 📚✾
✨✨خدارو با ادمها اشتباه نگیر
تسلیم شدن در برابر ادمها ضعفه اما در برابر الله قوی شدن و نجات یافتنه
در خواست از ادمها ذلته اما خواستن از خدا
تنها راه رسیدن به عزت
او با همه فرق داره….
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا 🌷
#غيبت_پشت_سر_فرمانده...!!
🌷توی عملیات فاو، یکی از بچههای غواص زخمی شده بود. مدام تماس میگرفت: شفیعی حالش خوبه؟ گفتیم: باید هم خوب باشه. حالا حالا ها کارش داریم. اصلاً گوشی رو بده به خودش. به بچههای امداد بیسیم میزد بروند بیاورندش عقب. میگفت: حتماً يكى از پیغام هاش را نشنیدم. از بیسیمچیش پرسیدم: چی میگفت؟ گفت: بابا! حسین آقا هم ما رو کشت با این غواصاش.
🌷با غیظ نگاهش میکنم. میگویم: اخوی! به کارت برس. میگوید: مگه غیر اینه؟ ما اینجا داریم عرق میریزیم تو این گرما؛ آقا فرمانده لشکر نشستن تو سنگر فرماندهی، هی دستور میدن. تحمّلم تمام میشود. داد میزنم: من خودم بلدم قایق برانم ها. گفته باشم، یه کم دیگه حرف بزنی، همین جا پرتت میکنم توی آب، با همین یه دست تا اونور اروند شنا کنی!! اصلاً ببینم تو تا حالا حسین خرازی رو دیده ای که پشت سرش لغز میخونی؟ میخندد. میخندد و میگوید: مگه تو دیده ای؟
🌷باید اول خودش خط را میدید. میگفت: باید بدونم بچههای مردم رو کجا میآرم. گفت: حالا شما برید من اینجا نشستهام، هواتونو دارم بدوین ها. پریدم بیرون. دویدیم سمت خط. جای پایمان را میکوبیدند. برمیگشتیم. یکی افتاده بود روی زمین. برش گرداند، صورتش را بوسید. گفت: بچه تهرونه ها، اومده بوده شناسایی. دست انداخت زیرش، کولش کند. نمیتوانست، به ما هم نمیگفت....
🌹خاطره اى به ياد فرمانده شهيد حاج حسین خرازی
#راوى: رزمنده دلاور امیرحسین فرشادنیا
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 آیت الله بهجت داستان عجیب دو بودایی را تعریف میکند ❗️❗️
✾📚 @Dastan 📚✾
✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨
#داستان_آموزنده
🔆جمجمه انوشيروان سخن مى گويد
به امام على عليه السلام خبر رسيد معاويه تصميم دارد با لشكر مجهز به سرزمين هاى اسلامى حمله كند.
على عليه السلام براى سركوبى دشمنان از كوفه بيرون آمد و با سپاه مجهز به سوى صفين حركت كردند در سر راه به شهر مدائن (پايتخت پادشاهان ساسانى ) رسيدند و وارد كاخ كسرى شدند.
حضرت پس از اداى نماز با گروهى از يارانش مشغول گشت ويرانه هاى كاخ انوشيروان شدند و به هر قسمت كاخ كه مى رسيدند كارهايى را كه در آنجا انجام شده بود به يارانش توضيح مى دادند به طورى كه باعث تعجب اصحاب مى شد و عاقبت يكى از آنان گفت :
يا اميرالمؤ منين ! آنچنان وضع كاخ را توضيح مى دهيد گويا شما مدتها اينجا زندگى كرده ايد!
در آن لحظات كه ويرانه هاى كاخها و تالارها را تماشا مى كرند، ناگاه على عليه السلام جمجمه اى پوسيده را در گوشه خرابه ديد، به يكى از يارانش فرمود:
او را برداشته همراه من بيا!
سپس على عليه السلام بر ايوان كاخ مدائن آمد و در آنجا نشست و دستور داد طشتى آوردند و مقدارى آب در طشت ريختند و به آوردند جمجمه فرمود: آن را در طشت بگذار. وى هم جمجمه را در ميان طشت گذاشت .
آنگاه على عليه السلام خطاب به جمجمه فرمود:
اى جمجمه ! تو را قسم مى دهم ! بگو من كيستم تو كيستى ؟
جمجمه با بيان رسا گفت :
تو اميرالمؤ منين ، سرور جانشينان و رهبر پرهيزگاران هستى و من بنده اى از بندگان خدا هستم .
على عليه السلام پرسيد:
حالت چگونه است ؟
جواب داد:
يا امير المومنين ! من پادشاه عادل بودم ، نسبت به زيردستان مهر و محبت داشتم ، راضى نبودم كسى در حكومت من ستم ببيند. ولى در دين مجوسى (آتش پرست ) به سر مى بردم . هنگامى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به دنيا آمد كاخ من شكافى برداشت . آنگاه به رسالت مبعوث شد من خواستم اسلام را بپذيرم ويل زرق و برق سلطنت مرا از ايمان و اسلام باز داشت و اكنون پشيمانم .
اى كاش كه من هم ايمان مى آوردم و اينك از بهشت محروم هستم و در عين حال به خاطر عدالت از آتش دوزخ هم در امانم .
واى به حالم ! اگر ايمان مى آوردم من هم با تو بودم . اى اميرالمؤ منين و اى بزرگ خاندان پيغمبر!
سخنان جمجمه پوسيده انوشيروان به قدرى دل سوز بود كه همه حاضران تحت تاءثير قرار گرفته با صداى بلند گريستند.
اميد است ما نيز پيش از فرا رسيدن مرگ در فكر نجات خويشتن باشيم .
📚بحار: ج 41، ص 24.
✾📚 @Dastan 📚✾
💥🌱💥🌱💥🌱💥🌱💥🌱💥
#داستان_آموزنده
🔆محك امتحان
ثعلبه انصارى خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت :
اى رسول گرامى ! از خداوند بخواه ثروتى به من عطا نمايد.
حضرت فرمود:
اى ثعلبه ! قانع باش ! مال كمى كه شكر آن را بجا آورى ، بهتر است از ثروت زياد كه نتوانى شكر آن را بجاى آورى .
ثعلبه رفت . چند روز بعد آمد و تقاضاى خود را تكرار كرد.
اين دفعه رسول خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود:
اى ثعلبه ! مگر من الگو و سرمشق تو نيستم ؟ نمى خواهى همانند پيامبر خدا باشى ؟ سوگند به خدا! اگر بخواهم كوه هاى زمين برايم طلا و نقره شده و با من سير كنند، مى توانم ولى به طورى كه مى بينى من به آنچه خداوند مقدر كرده راضى هستم .
ثعلبه رفت و بار ديگر آمد و گفت :
يا رسول الله ! دعا كن ! خداوند ثروتى به من بدهد، حق خدا و فقرا و نزديكان و همه را خواهم داد.
حضرت ديد ثعلبه دست بردار نيست گفت :
خدايا! به ثعلبه ثروتى مرحمت فرما!
بعد از دعاى پيغمبر صلى الله عليه و آله ثعلبه گوسفندى خريد، گوسفند به سرعت رو به افزايش گذاشت تا جايى كه شهر مدينه بر او تنگ شد. ديگر نتوانست در شهر بماند و به كنار مدينه رفت .
ثعلبه قبلا تمام نمازهايش را در مسجد پشت سر پيغمبر صلى الله عليه و آله مى خواند، اما رفته رفته گوسفندانش آن قدر زياد شدند كه نتوانست در نماز جماعت شركت كند و از فضيلت نماز جماعت پيغمبر صلى الله عليه و آله محروم ماند. فقط روزهاى جمعه به مدينه مى آمد و نماز جمعه را پشت سر حضرت مى خواند.
تدريجا گرفتارى دنيا زيادتر شد و روز به روز بر ثروت او افزوده مى گشت ، به طورى كه نتوانست در كنار مدينه نيز بماند.
ناگزير به بيابان دور دست مدينه رفت و فرصت نماز جمعه را هم از دست داد و به طور كلى رابطه اش با مدينه بريده شد.
پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله كسى را فرستاد زكات اموال ثعلبه را بگيرد.
مامور فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله را به ثعلبه ابلاغ كرد و از او خواست زكات اموالش را بپردازد. ثعلبه زكات اموالش را نداد و گفت :
اين ، همان جزيه يا شبيه جزيه است كه از يهود و نصارا مى گيرند. مگر ما كافر هستيم ؟
ماءمور برگشت و جريان ثعلبه را به عرض پيامبر صلى الله عليه و آله رساند.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
واى بر ثعلبه ! واى بر ثعلبه !
فورا آيه اى نازل شد.(1)
((بعضى از آنان با خدا پيمان بستند، اگر خدا از كرم خود به ما مالى عنايت كند، حتما صدقه و زكات داده از نيكوكاران خواهيم شد، ولى همين كه از لطف خويش به ايشان عطا كرد، بخل ورزيدند و از دين اعراض نمودند. به خاطر اين پيمان شكنى و دروغ گويى نفاق در قلب آنان تا روز قيامت جايگزين شد))(2) ثعلبه نتوانست از عهده آزمايش بر آيد، دنيا را با بدبختى وداع نمود.
📚1-سوره توبه ؛ آيه 75.
2- بحار: ج 22، ص 40
✾📚 @Dastan 📚✾
✅میانه روی در هر امر مگر ذکرالله
✍ آیتالله بهجت(ره): هر چیز از حد میانه و وسط به طرف افراط یا تفریط تمایل پیدا کند، عکسِ نتیجه مطلوب را خواهد داشت؛ کل شَیءٍ جاوَزَ حَدهُ، إِنْقَلَبَ إِلی ضِدهِ (هر چیز از حدش بگذرد، به ضد آن تبدیل میگردد).
بنابراین، میانهروی در غضب، شهوت، خواب، خوراک و هر کار دیگر، مُنجی و نافع است، و دو طرف زیاده و نقیصهی آن مُضر و مُهْلِک! مگر امری که لا حَد لَهُ(حدی برای آن نیست) که ذکر و یاد خداست.١
١. ( ر.ک: اصول کافی، ج۲، ص۴۹۸؛ وسائلالشیعة، ج۷، ص۱۵۴؛ عدةالداعی، ص۲۴۸).
📚در محضر بهجت، ج١، ص٣٣
✾📚 @Dastan 📚✾
🌼اول دلت رو درست کن
✍آیتالله حاجآقا مرتضی تهرانی رضواناللهتعالیعلیه: واجبات را انجام بده؛ محرمات را ترککن؛ بقیهاش را فکرکن و به آثار جهانِ غیب و آثاری که از اولیایِ خدا صادر شده، نگاهکن. هرچیزِ درستی که داشته باشی، از این کانالها میگیری.
وقتی گرفتی، لازم نیست من بگویم چه کار کن. خودت دیگر خوابت کم میشود؛ خودت دلت میخواهد قرآن بخوانی؛ خودت دلت نمیخواهد در خیابان این طرف و آن طرف را نگاه کنی. من چرا بگویم؟
اول دلت را دُرست کن، بعد راه بیُفت. گفتن ندارد. اول باورکن که پسِ پرده چیزهایی از نقمتها و نعمتها هست؛ این را که باورکردی، خودت میروی، هُل دادن لازم نداری.
فقط اطلاعاتی نداری که رعایت ضوابط را بکنی، میگویی آقا ضابطه چیست؟ تمام شد و رفت!
📚 کتاب چشمهایت را باز کن! صفحه ۱۱۸.
✾📚 @Dastan 📚✾