? #هر_روز_با_شهدا
#رمز_شكستن_قفل_و_پيدا_كردن_شهيد ....
🌷يك بار اتفاق افتاد كه بچه ها چند روز مى گشتند و شهيد پيدا نمى كردند. رمز شكستن قفل و پيدا كردن شهيد، نام مقدس حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود. ١٥ روز گشتيم و شهيد پيدا نكرديم. بعد يك روز صبح بلند شده و سوار ماشين شديم كه برويم. با اعتقاد گفتم: «امروز شهيد پيدا مى كنيم، بعد گفتم: كه اين ذكر را زمزمه كنيد:
دست و من عنايت و لطف و عطاى فاطمه (سلام الله علیها)
منم گداى فاطمه، منم گــــــداى فاطمه (س) »
🌷تعدادى اين ذكر را خواندند. بچه ها حالى پيدا كردند و گفتيم: «يا حضرت زهرا (س) ما امروز گداى شماييم. آمده ايم زائران امام حسين (علیه السلام) را پيدا كنيم. اعتقاد هم داريم كه هيچ گدايى را از در خانه ات رد نمى كنى.» همان طور كه از تپه بالا مى رفتيم، يك برآمدگى ديدیم.
🌷كلنگ زديم، كارت شناسايى شهيد بيرون آمد. شهيد از لشگر ١٧ و گردان ولى عصر (عج الله تعالی فرجه) بود. يك روز صبح هم چند تا شهيد پيدا كرديم. در كانال ماهى كه اكثراً مجهول الهويه بودند. اولين شهيدى كه پيدا شد، شهيدى بود كه اول مجروح شده بود. بعد او را داخل پتو گذاشته بودند و بعد شهيد شده بود. فكر مى كنم نزديك به ٤٣٠ تكه بود.
🌷بعد از آن شهيدى پيدا شد كه از كمر به پايين بود و فقط شلوار و كتانى او پيدا بود. بچه ها ابتدا نگاه كردند ولى چيزى متوجه نشدند. از شلوار و كتانى اش معلوم بود ايرانى است. ١٥ _ ٢٠ دقيقه اى نشستم و با او حرف زدم و گفتم: كه شما خودتان ناظر و شاهد هستى. بيا و كمك كن من اثرى از تو به دست بياورم. توجهى نشد.
🌷حدود يك ساعت با اين شهيد صحبت كردم، گفتم: اگر اثرى از تو پيدا شود، به نيت حضرت زهرا (س) چهارده هزار صلوات مى فرستم. مگر تو نمى خواهى به حضرت زهرا (س ) خيرى برسد. بعد گفتم: كه يك زيارت عاشورا برايت همين جا مى خوانم. كمك كن.
🌷ظهر بود و هوا خيلى گرم. بچه ها براى نماز رفته بودند. گفتم: اگر كمك كنى آثارى از تو پيدا شود، همين جا برايت روضه ى حضرت زهرا (س) مى خوانم. ديدم خبرى نشد. بعد گريه كردم و گفتم: عيبى ندارد و ما دو تا اين جا هستيم؛ ولى من فكر مى كردم شما تا اسم حضرت زهرا (س) بيايد، غوغا مى كنيد. اعتقادم اين بود كه در برابر اسم حضرت زهرا (س) از خودتان واكنش نشان مى دهيد.
🌷در همين حال و هوا دستم به كتانى او خورد. ديدم روى زبانه ى كتانى نوشته است: «حسين سعيدى از اردكان يزد.» همين نوشته باعث شناسايى او شد. همان جا برايش يك زيارت عاشورا و روضه ى حضرت زهرا (س) خواندم.
راوی: حاج حسین کاجی
📚 کتاب کرامات شهدا
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
✾📚 @Dastan 📚✾
🔸خواص عاشورایی:
حَجّاج بن مَسروق جُعْفى
💠حجّاج بن مسروق از شیعیان مشهور امیرمومنان ع است. او يكى از ياران باوفاى سيّد الشهدا ع است كه در عاشورا ، به شرف شهادت ، نائل آمد. وی مردی کثیرالصلوة و کثیرالصوم، قاری و حافظ قرآن بود. وى ، همان كسى است كه امام حسين عليه السلام ، او را نزد عبيد اللّه بن حُرّ جُعْفى فرستاد تا از او بخواهد كه به يارى امام بيايد ،اما اوامتناع کرد.
🔹در جريان برخورد سپاه حُرّ بن يزيد با امام ع ، به دستور امام عليه السلام ، اذان ظهر را گفت و منابع ، او را به عنوان مؤذّن حسين عليه السلام معرّفى كرده اند.
♦️حجاج در روز عاشورا وارد میدان شد و دلاورانه جنگید و به قولی بیست و پنج تن را به هلاکت رساند. سرانجام خودش نیز به افتخار شهادت نایل شد.
#امام_حسین_علیه_السلام
#خواص_عاشورایی
#بصیرت
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨✨(رویای صادقه )عنایت امام حسین (علیه السلام) به کفشدار روضه که مرحوم شده بود
✾📚 @Dastan 📚✾
📚#معرفی_کتاب
🌟عنوان:من میگویم،شمابگریید🌟
✍به قلم:علیرضاقزوه
🖨ناشر:انتشارات سوره مهر
📜📓📜📓📜📓📜📓📜📓
کتاب من میگویم، شما بگریید: مراثی عاشورایی مجموعه نوحههایی زیبا از شاعران مختلف است که به وسیلهی علیرضا قزوه گردآوری شدهاند.
امروزه شعرهای برخی از مداحان بیش از آنکه دل را بارانی کند، جنبهی خودنمایی دارد. به همین خاطر علیرضا قزوه تصمیم بر این داشته تا اشعاری از شاعران بزرگ ایران زمین که در رابطه با امام حسین (ع) و واقعه کربلا سروده شدهاند را در قالب کتابی پربار منتشر نماید.
اشعار کتاب من میگویم، شما بگریید را میتوان بر منابر خواند و با آنها گریست. شما اگر چه بعضی از شعرهای این کتاب را به کرات شنیدهاید، اما باید بدانید که شعر خوب و با اصالت همیشه تازگی خود را حفظ میکند. علیرضا قزوه سعی بر این دارد تا در اشعار این کتاب ایرادات دستوری و به ویژه محتوایی کمتری دیده شود.
📜📓📜📓📜📓📜📓📜📓
#کتاب_عاشورایی
✾📚 @Dastan 📚✾
استان_آموزنده
🔆روضه ابوالفضل علیه السلام
بدون ترديد حضرت بقية اللّه روحى فدا در مجالس عزادارى حضرت سيد الشهداء ابا عبداللّه الحسين علیه السلام حاضر مى شوند زيرا آن حضرت خود را صاحب عزاء مى دانند به خصوص اگر مجلس را افراد متّقى و با اخلاص ترتيب داده باشند و باز بالاخص اگر در اَمكنه متبرّكه تشكيل شود و يا روضه اى خوانده شود كه مورد علاقه آن حضرت باشد. مثَلا غالبا در مجالسى كه روضه حضرت ابوالفضل علیه السلام خوانده مى شود آن حضرت نظر لطفى به آن مجلس دارند.
حضرت آية اللّه سيد حسن ابطحى حفظه اللّه مى فرمايد يكى از دوستان كه راضى نيست اسمش را بگويم . در سال هزار و سيصد و شصت و سه به مكّه معظمه مشرف مى شود روحانى كاروان كه مرد خوبى بود سه شب قبل از آنكه به عرفات برويم در عالم رؤ يا حضرت ولى عصر عجل الله تعالی فرجه را زيارت مى كند آن حضرت به او مى فرمايد كه در روز عرفه روضه حضرت ابوالفضل علیه السلام را بخوان كه من هم مى آيم ضمنا مخدره اى كه فلج بود در كاروان بوده كه بايد زير بغلهايش را بگيرند تا او اعمالش را انجام دهد. در ضمن زن دائى ايشان هم در آن كاروان بوده كه فرزندش در جبهه شهيد شده بود شب عرفه در خواب مى بيند كه پسرش آمده مى گويد حالم خوب است و من كشته نشده ام اين مادر از خواب بيدار مى شود عكس فرزندش را مى بوسد وگريه زيادى مى كند، آن زن افليج مى گويد جريان چيست ؟ اين عكس كيست ؟
او جريان شهادتش را براى زن افليج نقل مى كندو عكس پسرش را به او نشان مى دهد زن افليج عكس پسر زن دائى را مى گيرد و مثل كسى كه با شخصى زنده حرف مى زند به او خطاب مى كند و اشك مى ريزد و مى گويد تو امروز كه روز عرفه است بايد از خدا بخواهى كه امام زمان علیه السلام را به كاروان ما بفرستد و مرا شفا دهند.
بعد از ظهر عرفه در بين دعاء عرفه روحانى كاروان مشغول روضه حضرت ابوالفضل العباس ع شد. همه اهل كاروان مى ديدند كه ناگهان مردى بسيار نورانى با لباس احرام در وسط جمعيّت نشسته و براى مصائب حضرت ابوالفضل علیه السلام زياد گريه مى كند افراد كاروان كم كم مى خواستند متوجّه او شوند به خصوص بعد از آنكه روحانى كاروان گفت كه من چند شب قبل خواب ديدم كه حضرت بقيّة اللّه روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفدا به من فرمودند كه روز عرفه روضه حضرت ابوالفضل علیه السلام را بخوان من هم مى آيم آن مرد ناشناس متوجّه شد كه بعضى به او نگاه مى كنند همه منجمله زن افليج معتقد شده بودند كه او خود حضرت است لذا از ميان جمعيّت حركت كرد مى خواستند از در خيمه بيرون بروند كه آن زن افليج صدا زد آقا و اشاره به پايش كرد يعنى پاهاى من فلج است حضرت برگشتند و به او نگاه كردند و با اشاره به او فهماندند خوب مى شوى و از در خيمه بيرون رفتند.
دوست ما مى گفت كه اين زن همان ساعت كسالتش برطرف شد و توانست تمام اعمال حجّش را انجام دهد.
📚ملاقات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه ، ج 2، ص 312.
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ | فرصت جمعیت جوان کشور
◽️کلیپ ساخته شده توسط طلبه جوان مدرسه علمیه الزهرا سلام الله عسلویه با موضوع فرزندآوری و جوانی جمعیت در کلام رهبر معظم انقلاب
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆ثروتمندتر از ثروتمندانِ تاریخ کیست؟*
وقتی پاسخ این سوال را یافتم ناگهان بار سنگینی را روی دوشم احساس کردم. ثروتمندتر از ثروتمندان تاریخ، *خودِ من* بودم. همانی که هر صبح در آینه نگاهش میکنم. همانی که شاید در دلش دردها و رنجهای فراوانی دارد. که با خود میگوید: «کاش فلان چیز را داشتم و بهمان مشکل را نداشتم»
چرا من از ثروتمندانِ تاریخ ثروتمندترم؟
ثروتمندان تاریخ تا همین دویستسال پیش، آبخنک نداشتند بخورند، بستنی هم! در تابستان از گرما به سختی میافتادند و در زمستان از سرما. برای یافتن اطلاعات به کتابهایی نیاز داشتند که در دسترس نداشتند و برای طی یک مسیر چند صد کیلومتری باید روزها و ماهها در راه میبودند، با سختیها و دشواریهایش. دسترسی به بهداشت، پزشک و سرگرمی و... هم به همین منوال.
من اما در زمستان در خانهای با گرمایش از کف زندگی و در تابستان چیلرهای محل کار را روشن میکنم. من نیازی برای تلاش و صرف وقت برای گرمایش و سرمایش و آب خنک و بستنی ندارم! من با اتصال به اینترنت به دنیایی از اطلاعات دسترسی دارم و با یک بلیط، مسافت ششصد کیلومتری بین یزد و تهران را یک یا نهایتا چند ساعته طی میکنم.
*من وقت بیشتری از آنها دارم. وقت،* این ارزشمندترین سرمایه انسان، برای من بیشتر و در دسترستر از آنهاست و *امکانات زندگیام هم خیلی خیلی بیشتر از آنهاست.* من از آنها خیلی ثروتمندترم. مساله این است که این ثروتمندی را درک کنم و برای خلق ارزش و چیزی که از من در این جهان به یادگار بماند آن را به درستی به کار بیاندازم.
✾📚 @Dastan 📚✾
🔘 حضرت آیتالله بهجت قدسسره اصرار میکرد که:
▪️ وقتی مجلس برگزار میکنید، برتریها و امتیازهای اهلبیت علیهمالسلام و فضایل و مناقب این حضرات را بگویید و در برابر این قضیه ابراز احساسات کنید.
🕯 حتی اگر اشک شما جاری نمیشود، حالت گریه به خود بگیرید و در حال حزن باشید و تباکی کنید (حالت گریه بگیرید).
⬅️ رحمت واسعه، صفحه ٢۴ (مجموعه فرمایشات حضرت آیتاللّٰه بهجت پیرامون حضرت سیدالشهداء علیهالسلام و اصحاب و یاران آن حضرت)
🏷 #امام_حسین علیه السلام
#آیت_الله_بهجت (ره) #محرم
✾📚 @Dastan 📚✾
.
💠 روضه سيّدالشهداء علیه السلام
🔹 حجت الاسلام حاج سید جواد گلپایگانی نقل کردند که مرحوم آقای خوئی فرمودند:
ما در نجف اشرف در خانه بسیار کوچکی زندگی میکردیم. خانمم روضه میگرفت و مزاحم مطالعه من بود.
من به ایشان گفتم: روضهخوانی در منزل مزاحم مطالعه من است، روضه ترک شد، ولی مبتلا به چشمدردی شدم که هر چه به دکتر مراجعه کردم، خوب نشد و دکترها از معالجه آن مأیوس شدند.
🔸 متوسّل شدیم، در عالم خواب به من گفتند: بنا بود شما کور شوید، ولی حالا که متوسّل شدید، با تربت استشفا کنید. با تربت استشفا کردم، چشمم خوب شد.
.
📚 جرعهای از دریا ؛ جزء ۲ ؛ صفحه ۶۸۱ .
✾📚 @Dastan 📚✾
✨✨✨✨
وقتی تحصیل کرده هستید که بتوانید تقریبا هر حرفی را بشنوید بدون آنکه عصبانی شوید یا اعتماد به نفستان را از دست بدهید!
✍ #رابرت_فراست
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️💫"الهی آفتاب زندگی تون پرنور باشه
🤍💫الهی روزی تون پربرکت باشه
❤️💫الهی همیشه شادی تولحظه هاتون
🤍💫و خوشبختی مهمان خونه هاتون باشه
❤️💫و الهی امروز پنجره ی آرزوهایتان
🤍💫باز بشه به سمت باغ اجابت
❤️💫روزتون بخیر
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆يادى از شهيد ابن الحسين
يكى از علماى برجسته قرن چهارم ، فيلسوف و شاعر سترگ ابوالحسن ، ابن الحسين بلخى است كه بسال 325 هجرى قمرى از دنيا رفت .
كه شاعر معروف رودكى در سوگ او گفت :
از شمار دو چشم يك تن كم * و از شمار خرد، هزاران بيش
نقل مى كنند: روزى وى تنها نشسته بود و به مطالعه كتاب ، اشتغال داشت ، شخص بى سوادى نزد او رفت و گفت : ديدم تو تنها هستى آمدم تا همدم داشته باشى .
او در پاسخ گفت الان صرت وحيدا اكنون تنها شدم (يعنى آنگاه كه مشغول مطالعه بودم ، در فكرم ، افكار گوناگون علماء در جولان بود، و با جمعيتى سروكار داشتم ، ولى اينك كه تو از علم بهره اى ندارى و اينجا آمده اى ، من تنها هستم ).
و از اشعار ابن الحسين است :
اگر غم را چو آتش دود بودى* جهان تاريك بودى جاودانه
در اين گيتى سراسر گربگردى *** خردمندى نيابى شادمانه
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆دعا در تحت قبه حسين عشفاى زن فرانسوى
در كتاب معجزات و كرامات نقل شده كه عالم جليل و زاهدى بى بديل جناب آقاى حاج سيّد عزيزاللّه فرمودند: من در زمانى كه در نجف اشرف مشرف بودم براى زيارت حضرت سيّد الشهداء علیه السلام در عيد فطر به كربلا رفتم و در مدرسه صدر ميهمان يكى از دوستان بودم و بيشتر اوقاتم را در حرم مطهر امام حسين علیه السلام ميگذرانيدم ، يك روز كه به مدرسه وارد شدم ديدم جمعى از رفقا دورهم جمعند و ميخواهند به نجف اشرف برگردند ضمنا از من سؤال كردند كه شما چه وقت به نجف برميگردى ؟
گفتم شما برويد من ميخواهم از همين جا به زيارت خانه خدا بروم گفتند چطور؟ گفتم زير قبه حضرت سيد الشهداء علیه السلام دعا كردم كه پياده رو به محبوب بروم و ايام حج را در حرم خدا باشم .
همراهان و دوستان بالاتفاق مرا سرزنش كردند و گفتند مثل اينكه در اثر كثرت عبادت و رياضت دماغت خشك شده و ديوانه شده اى توچگونه ميخواهى با اين ضعف مزاج و كسالت پياده در بيابانها سفر كنى و تو در همان منزل اول به دست عربهاى باديه نشين ميافتى و تو را از بين مى برند. من از سرزنش و گفتار آنها فوق العاده متاءثر شدم و قلبم شكست با اشك ريزان از اطاق بيرون آمدم و يكسره به حرم مطهّر حضرت سيد الشهداء علیه السلام رفتم و زيارت مختصرى كردم و به طرف بالاى سر مبارك رفتم و گوشه اى نشستم و به دعا و توسل و گريه وناله مشغول شدم ناگهان ديدم دست يداللّهى حضرت بقية اللّه روحى فداه بر شانه من خورد و فرمود آيا ميل دارى بامن پياده به خانه خدا مشرف شوى عرض كردم : بله آقا، فرمود پس قدرى نان خشك كه براى يك هفته تو كافى باشد و احرام خود را بردار و در روز و ساعت فلان همين جا حاضر باش و زيارت وداع را بخوان تا با يكديگر از همين مكان مقدس به طرف مقصود حركت كنيم عرض كردم چشم اطاعت ميكنم . آن حضرت از من جدا شد و من از حرم بيرون آمدم ومقدارى به همان اندازه اى كه مولا فرموده بودند نان خشك تهيّه كردم ولباس احرامم را برداشتم و به حرم مطهر مشرف شدم و در همان مكان معيّن مشغول زيارت وداع بودم كه آن حضرت را ملاقات كردم و در خدمتش از حرم بيرون آمديم و از صحن و شهر خارج شديم ساعتى راه پيموديم نه آنحضرت بامن صحبت ميكرد و نه من ميتوانستم با او حرف بزنم و مصّدع اوقات او بشوم و خيلى باهم عادى بوديم تا در همان بيابان به محلّى كه مقدارى آب بود رسيديم آن حضرت خطّى به طرف قبله كشيدند و فرمودند اين قبله است تو اينجا بمان نمازت را بخوان و استراحت كن من عصرى ميآيم تا باهم به طرف مكه برويم من قبول كردم آن حضرت تشريف بردند حدود عصر بود كه تشريف آوردند و فرمودند برخيز تا برويم ، من حركت كردم و خورجين نان را برداشتم و مقدارى راه رفتيم غروب آفتاب به جائى رسيديم كه قدرى آب در محلّى جمع شده بود آن حضرت به من فرمودند: شب را در اينجا باش و خطّى به طرف قبله كشيدند و فرمودند اين قبله و من فردا صبح مى آيم تا باز هم بطرف مكّه برويم .
بالاخره ، تا يك هفته به همين نحو گذشت صبح روز هفتم آبى در بيابان پيداشد به من فرمودند در اين آب غسل كن و لباس احرام بپوش و هر كارى كه من ميكنم توهم انجام بده و بامن لبيك ها را بگو كه اينجا ميقات است من آنچه حضرت فرمودند و عمل كردند انجام دادم و بعد مختصرى راه رفتيم به نزديك كوهى رسيديم صداهائى بگوشم رسيد عرض كردم : اين صداها چيست ؟
فرمودند: از كوه بالا برو در آنجا شهرى مى بينى داخل آن شهر شو آن حضرت اين را فرمودند و از من جدا شدند من از كوه بالا رفتم و به طرف آن شهر سرازير شدم از كسى پرسيدم اينجا كجاست ؟
گفت اين شهر مكّه است و آن هم خانه خداست يك مرتبه به خود آمدم و خود را ملامت ميكردم كه چراهفت روز خدمت آن حضرت بودم ولى استفاده اى نكردم و با اين موضوع به اين پراهميتى خيلى عادى برخورد نمودم به هرحال ماه شوال و ذيقعده و چند روز از ماه ذيحجّه را در مكّه بودم بعد از آن رفقائى كه باوسيله حركت كرده بودند پيدا شدند من در اين مدت مشغول عبادت و زيارت و طواف بودم و باجمعى آشنا شده بودم وقتى آشنايان و دوستان مرا ديدند تعجب كردند و قضيه من در بين آنهايى كه مرا مى شناختند معروف شد و اين از همان دعايى بود كه تحت قبه حرم سيد الشهداء اباعبداللّه الحسين علیه السلام كردم و دعايم را بتوسط حضرت سيد الشهداء علیه السلام مستجاب كردند.
📚ملاقات با امام زمان عج ، جلد 2، ص 229.
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸کلی بار از ترکیه و امارات برامون رسیده😍
#انواع لباس مجلسی
#انواع شومیزهای ترک
#انواع لباسهای عربی
#تضمین کیفیت داریم 💯
✅ارسال رایگان
✅ضمانت مرجوع
✅پرداخت درب منزل
https://eitaa.com/joinchat/1787822842C29b5a06d7c
https://eitaa.com/joinchat/1787822842C29b5a06d7c
🔵🟣🔵🟣🔵🟣🔵🟣🔵
#داستان_آموزنده
🔆دو ادّعا
جناب حاج آقاى ناجى در اصفهان فرمودند:
مرحوم آيه الله ارباب دو سه سال آخرعمرش نابينا شد،ايشان مدارج علميش خيلى بالابود ومتون را از حفظ بود.
يك روز از ايشان پرسيدند كه آقا شما پس ازاين همه عمر آيا ادعايى هم داريد يانه ؟
اين مرد بزرگوار فرموده بودند: من در مسائل علمى ادعايى ندارم ، ولى در مسائل شخصى خودم فقط دو ادعا دارم . يكى اينكه به عمرم غيبت نشنيدم و غيبت هم نگفتم .
دوم : درطول عمرم چشمم به نامحرم نيفتاد و كسى را هم نديدم .
از ايشان گفته بودند كه ايشان فرموده بودند:
برادرم باهمسرش چهل سال منزل ما بودند، در اين چهل سال يك بار همسربرادرم را هم نديدم .
📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده
✾📚 @Dastan 📚✾
📣 کودکانی که میتوانستند از شرکتکنندگان المپیک باشند...
✾📚 @Dastan 📚✾
📚#معرفی_کتاب
🌟عنوان:اسوه های بصیرت،سقای حرم🌟
🖋 به قلم:واحد پژوهش انتشارات کتاب جمکران
👨👩👧👦رده سنی:کودک و نوجوان
📜قالب کتاب :داستان
📖تعداد صفحه :24 صفحه
📜🔹📜🔹📜🔹📜🔹📜🔹
اسوه های بصیرت مجموعه ای است هشت جلدی از زندگانی: حضرت زینب سلام الله علیه، حضرت معصومه سلام الله علیه، حضرت ابوالفضل علیه السلام، عمار بن یاسر،سلمان فارسی، مقداد، ابوذر غفاری،میثم تمار؛ که به صورت داستانی ویژه کودکان و نوجوانان توسط انتشارات کتاب جمکران به چاپ رسیده است.
📜🔹📜🔹📜🔹📜🔹📜🔹
🔹دسترسي مستقیم به کتاب از طریق لینک زیر 👇👇
🌟https://ketabejamkaran.ir/4458🌟
✾📚 @Dastan 📚✾
انقدر قوی باش!
که رها کنی 🚶
و انقدر عاقل باش!
برای آنچه که لایقش هستی؛
صبر کنی 🤜🦋
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#شهيد_كربلايى_بدنش_را_برهنه_كرد ....
🌷پدر شهید غلامرضا زمانیان نقل می کرد که: قبل از عملیات بدر غلامرضا جلو من و مادرش بدنش را برهنه کرد و گفت: نگاه کنید! دیگر این جسم را نخواهید دید. همان طور شد و در عمليات بدر مفقود گردید. پدر شهید اضافه کرد: دوازده سال در انتظار بودم و با هر زنگ درب منزل می دویدم تا اگر او برگشته باشد اولین کسی باشم که او را می بینم. تا اينكه یک روز خبر بازگشت او را دادند ....
🌷فقط یک جمجمه از شهید برگشته بود كه مادرش از طریق دندان فرزند را شناخت. در نزد ما رسم است بعد از دفن، سه روز قبر به صورت خاکی باشد مردم در تشیع جنازه او با شكوه شرکت کردند.
🌷شبی در خواب دیدم که چند اسب سوار آمدند و شروع به حفر قبر کردند.
گفتم: چه کار می کنید؟
گفتند: مأمور هستیم او را به کربلا ببریم.
گفتم: من دوازده سال منتظر بودم چرا او را آوردید؟
گفتند: مأموريت داریم و يك فرد نورانی را نشان من دادند. عرض کردم: آقا! این فرزند من است.
فرمود: باید به کربلا برود. او را آوردیم تا تو آرام بگیری و بعد او را ببریم.
🌷پدر شهید از خواب بیدار می شود با هماهنگى و اجازه، نبش قبر صورت می گیرد می بينند، خبری از جمجمه شهید نیست و شهيد به کربلا منتقل شده است!!!
راوی: پدر شهید غلامرضا زمانیان
📚 به نقل از سایت افلاکیان
✾📚 @Dastan 📚✾
🔸خواص عاشورایی:
جَون بن حَوى بن قتادة
💠جَون غلامى سياه پوست بود. اميرالمؤمنين عليه السلام او را خريدارى نمود، و به ابوذر هديه كرد. وى تا هنگام تبعيد ابوذر و نيز در تبعيدگاه (ربذه) در كنار او بود. پس از وفات ابوذر در سال 32 هجرى جون به مدينه برگشت و در خدمت اميرالمؤمنين و حسنين عليهم السلام و سرانجام در خدمت امام سجاد عليه السلام بود.
🔺او همراه امام حسين عليه السلام از مدينه به كربلا آمد و در زمره ياران آن حضرت قرار گرفت. روز عاشورا خواست تا به ميدان برود؛ ولى امام ع از وى خواست كه از اين كار ، منصرف شود. امّا جَون ، ضمن پافشارى براى رفتن به ميدان ، به امام ع گفت :
🔻بويى بد، تبارى پست و رنگى سياه دارم پس بهشت را از من دريغ مَدار تا بويم خوش و تبارم نيكو و رويم سپيد شود ! نه! به خدا سوگند ، از شما جدا نمى شوم تا اين كه خون سياهم با خون شما ، در آميزد . سپس به ميدان آمد و به صف دشمن حملهور شد.
♦️جون فداکارانه جنگيد تا به خيل شهيدان پيوست. امام عليه السلام ، بر بالین او اين چنين دعا كرد : خداوندا ! صورت او را نورانى و بويش را خوش گردان و او را با نيكان، محشور كن ... از امام سجاد عليه السلام ، روايت شده كه وقتی مردم براى دفن شهدا آمدند ، از جنازه او بوى مُشك، استشمام مى شد.
#امام_حسین_علیه_السلام
#خواص_عاشورایی
#بصیرت
✾📚 @Dastan 📚✾
همین الان مصرف برق را کم کنیم
مخصوصا وسایل سرمایشی.
درجه ۲۴ دمای مطلوبه.
فشار روی صنعت برق کشور عزیزمون
بسیار زیاد شده.
این روزا بیش از روزهای دیگه
به مصرف برق حساس باشیم
📲 روی لینک زیر کلیک کنید و تعهد خود به صرفهجویی در مصرف برق را ثبت کنید. با هر کلیک، تعداد شرکتکنندگان و لامپهای صرفهجویی شده به نمایش در خواهد آمد.
🔗 https://urls.st/Psjdmb
#برایرضایخدا
#برایایرانعزیزمون🇮🇷
🔗 نشانی ویراست
https://eitaa.com/jaarchi
📣 گسترده ترین شبکه خبری مردمی در ایتا
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃داستان امام حسین علیه السلام و تاجر مسیحی
🎥علامه علم الهدی
✾📚 @Dastan 📚✾
📸 آیتالله میرباقری: مؤمن باید اول صبح که بر میخیزد همّت و فکرش این باشد که کجای اردوگاه ولی خدا خالی است، خودش را در آنجا حاضر کند.
🔹 اگر این آمادگی و حالت انتظار وجود داشت انسان به نصرت ولی خدا موفق میشود، همینکه حضرت پرچم برداشت چنین شخصی آماده است؛ چون همه کارهایش را انجام داده است؛ نه اینکه وقتی جنگ شروع شد تازه به فکر نماز و روزههای قضا و به فکر قرضهایش باشد!
🔹حالا که سیدالشّهدا علیهالسلام به میدان آمده، وقت نماز قضا خواندن نیست؛ اینها را باید قبلاً میخواندی.
✾📚 @Dastan 📚✾
🔴از نداشتن هایت گله نکن...خداوند جبران میکند
مردى از امام صادق علیه السّلام روایت مىکند که فرمود: در زمان پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم مردى بود که (ذو النمره) نامیده مىشد. او از زشتترین مردم بود و به سبب همین زشتى او را (ذو النمره) مىنامیدند. یک روز او خدمت پیامبر رسید و عرض کرد:
اى پیامبر خدا! به من بگو خداى عزّ و جلّ بر من چه واجب کرده است؟ پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: خداوند بر تو واجب کرده است هفده رکعت نماز در شبانه روز، و روزه ماه مبارک را در صورتى که زنده ماندى و آن را درک کردى، و حج را اگر استطاعت یافتى، و زکات را، و آن را براى او شرح داد. آن مرد گفت: سوگند بخدایى که تو را بحق به پیامبرى برانگیخت، براى پروردگار خود افزون بر آنچه براى من واجب گردانیده به جاى نخواهم آورد.
پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: چرا اى ذو النمره؟ عرض کرد: زیرا که مرا چنین زشت آفریده است. در این هنگام جبرئیل بر پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم نازل شد و عرض کرد: اى پیامبر خدا! پروردگارت به تو دستور مىدهد که از سوى او به ذو النمره سلام برسانى و به او بگویى: پروردگارت مىفرماید: آیا خشنود نیستى که در روز رستاخیز تو را به زیبایى جبرئیل محشور کنم.
پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم به او فرمود: اى ذو النمره! این جبرئیل است که به من دستور داده به تو سلام رسانم و به تو بگویم که پروردگار متعال فرموده است: آیا خشنود نیستى که در روز رستاخیز تو را به زیبایى جبرئیل محشور گردانم. ذو النمره گفت: پروردگارا! من خشنود شدم و بعزّتت سوگند من نیز [به اعمالم آن قدر] بیفزایم تا خشنود گردى.
📚بهشت کافى, ترجمه روضه کافى، ص387
✾📚 @Dastan 📚✾