eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 آیت الله بهجت (ره) : هیچ کودکی نگران وعده ی بعدی غذایش نیست، زیرا به مهربانی مادرش ایمان دارد، ای کاش ما هم مثل او به خدا ایمان داشتیم. #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
4_5913408984286496455.mp3
4.28M
✅ درد و دل با امام زمان (عج) 🔹 راه نشانم ده اقا ═══✼🍃🌹🍃✼═══ 🎤 #حاج_محمود_کریمی #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از ایتایار
🔸🔸یا ابا صالح المهدی ادرکنا🔸🔸 #طرح_معرفت_مهدوی #دوره_آموزشی_رایگان 👈تا بحال شده بخاطر محدودیت مکانی یا نداشتن پول نتونی در جلسات آموزشی مهدویت شرکت کنی❓ یا از مطالعه کردن نتونی به جمع بندی برسی و خسته بشی❓😩 👌نگران نباش😊‌ ما در تیم محکمات طرح معرفت مهدوی و دوره جامع آموزشی مهدوی را برای سهولت شما راه انداختیم😍🥇 🔸نکات:👇👇👇 ✅۱. دوره رایگان است. ✅۲. شروع مطالب از صفر تا صد مهدویت ✅۳. ارائه طرح درقالب کلیپ و صوت ✅۴. پشتیبانی ۲۴ ساعته ✅۵. پاسخ به تمام‌شبهات 🤝اگه دغدغه یاری مولا رو داری بدو بیا جا نمونی ، همه دوستانت روهم باخبر کن✊ 💠 #قرارگاه_فرهنگی_مردمی_محکمات (پایگاه مرکزی خادمان جهادی امام عصر ارواحنا فداه) ☑️ما را در ایتا دنبال نمایید👇: 🆔 http://eitaa.com/mohkamat_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ منتظر امام زمان(عج) باید این شاخصه هارو داشته باشه 🔊 با سخنرانی استاد پور‌آقایی 💫 اللّهُمَّ عَجل لِوَلیِّکَ الفَرج #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
4_5897907463767721837.mp3
5.47M
✅ عشق دیدن امام زمان(عج) ═══✼🍃🌹🍃✼═══ 🎤 #حاج_اقا_فاطمی_نیا #پرسمان_مهدوی ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @P_Mahdavi
4_5920507130707707829.mp3
4.55M
✅ طلوع نور 🔹 ظهور قطعی ست ═══✼🍃🌹🍃✼═══ 🎤 #امام_خامنه_ای #پرسمان_مهدوی ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @P_Mahdavi
6.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥❓ کرامات شیخ حسنعلي نخودکی چگونه حاصل شد؟ 🎤 استاد فاطمی نیا #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
✅اهمیت فوق‌العادۀ عصر جمعه ✍️حضرت فاطمۀ زهرا(س) نقل می‌کردند: «از پیامبر شنیدم که فرمود: در روز جمعه ساعتی هست که هرکس در آن از خدا خیری بخواهد، خداوند به او عنایت می‌کند: هنگامی که نیمی از قرص خورشید در افق فرو رفته و در حال غروب کردن است."» از آن به بعد، اطرافیانِ مادرِ سادات شاهد بودند که او همیشه مراقب بود دعا کردن در آن ساعت از عصر جمعه را از دست ندهد. 📚 معانی‌الأخبار،ص400 #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
emam zaman6-karimi.mp3
4.28M
#درد_و_دل_با_امام_زمان(عج) ۶ 🌼‍ 🔷‍ باز رحمت از چشمان تو دنیا چه می خواهد 💭 #حاج_محمود_کریمی ✅ #ویژه_غروب_جمعه #داستانهای_آموزنده •••═✼✾⊱🌹⊰✾✼═••• http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
☀️ برنامه‌ریزی کلان روزانه ❓پرسش: از منظر آموزه‌های وحیانی برای اینکه یک زندگی موفق و سعادتمندانه‌ای داشته باشیم، چگونه باید حیات فردی و اجتماعی خود را در سطح کلان برنامه‌ریزی کنیم؟ ✅پاسخ: به طور کلی یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌های موفقیت و پیشرفت و رسیدن به سعادت دنیا و آخرت برنامه‌ریزی در زندگی است. کسانی که در زندگی روزانه خود، برنامه‌ریزی ندارند به طور طبیعی از استعدادهای بالقوه خود نمی‌توانند به نحو مطلوبی استفاده کنند، و در نتیجه از عمر آنها استفاده بهینه و مطلوبی بعمل نخواهد آمد. آموزه‌های وحیانی اسلام برنامه‌های خرد و کلان زندگی یک مسلمان را تعیین کرده است که در صورت شناخت و التزام به آنها انسان مسلمان و موحد به سعادت دنیا و آخرت خواهد رسید. 🔸در اینجا برنامه‌ریزی کلان و مدیریت زمان را از منظر روایات مطرح می‌کنیم: برنامه‌ریزی و زمان‌بندی اوقات شب و روز، در روایات به نحو اجمال و کلان به شرح زیر ارائه شده است: ۱- پیامبر گرامی اسلام(ص) می‌فرمایند: «زندگی شخص عاقل باید سه بخش داشته باشد که در یک بخش آن، مشغول مناجات با خدا باشد و یک بخش را نیز به محاسبه نفس بپردازد و بخش باقی‌مانده را به خوردن و آشامیدن (یا امور روزمره زندگی) اختصاص دهد که این بخش اخیر، کمک‌کار آن دو بخش اول خواهد بود.» (عوالی اللئالی محمد بن زین الدین ج۳ ص۲۹۶) ۲- در روایتی دیگر از امام رضا(ع) ساعات شبانه‌روز، به چهار بخش تقسیم شده است؛ آن حضرت فرمود: «سعی کنید که شبانه‌روزتان را به چهار بخش تقسیم کنید؛ بخشی را برای مناجات و عبادت، بخشی را برای معاش و به دست آوردن روزی، بخشی را برای معاشرت با برادران دینی مورد اعتماد و کسانی که عیب‌هایتان را به شما بشناسانند و باطن شما را خالص کنند،‌و بخشی را برای پرداختن به لذت‌[حلال] اختصاص دهید که این بخش اخیر، شما را برای پرداختن به بخش‌های دیگر زندگیتان آماده‌تر می‌کند». (الفقه المنسوب للامام الرضا(ع) ص۳۳۷) ✅جمع‌بندی و نتیجه‌گیری یکی از نقاط مشترک این دو روایت این است که پرداختن به لذت حلال، به عنوان کمک کار برای دیگر کارها و وظائف، معرفی شده است؛ زیرا استفاده از نعمت‌های دنیوی و لذات حلال، به روح و بدن انسان قدرت و نشاط می‌بخشد و شخص را برای انجام وظائف و واجبات آماده و مهیا می‌کند. در ضمن، روایات یاد شده، تعارضی با هم ندارند و تقریباً تمامشان به یک معنا هستند؛ زیرا مراد از تقسیم‌بندی، این نیست که یکی از این بخش‌های زندگی نباید حتی اندکی از دیگر بخش‌ها زمانبرتر باشد، بلکه مراد آن است که در یک روز زندگی خود، هیچ کدام از این موارد را از یاد مبرید. از طرفی این نوع برنامه‌ریزی و زمانبندی به نحو کلان مطرح شده که در ذیل آن می‌توان جزئیات هر کدام را بر اساس آموزه‌های وحیانی اسلام و مقتضیات زمانی و مکانی مطرح و به آن التزام عملی پیدا کرد. •✾📚 @Dastan 📚✾•
‍ 🌴 حکایت_وصل_مهدی_عج🌴 ⚫️ عنایت حضرت مهدی عج ⚫️ آقا سید عبدالرحیم خادم مسجد جمکران می گوید: « در سال وبا (سال 1322) بعد از گذشتن مرض، روزی به مسجد جمکران رفتم. دیدم مرد غریبی در آن جا نشسته است. احوال او را پرسیدم. گفت: من ساکن تهران می باشم و اسمم مشهدی علی اکبر است. در تهران کاسبی و خرید و فروش دخانیات داشتم؛ اما پس از مدتی سرمایه ام تمام شد؛ چون به مردم نسیه داده بودم و وقتی وبا آمد آنها از بین رفتند و دست من خالی شد؛ لذا به قم آمدم. در آن جا اوصاف این مسجد را شنیدم. من هم آمدم که این جا بمانم، تا شاید حضرت ولی عصر ارواحنا فداه نظری بفرمایند و حاجتم را عنایت کنند. سید عبدالرحیم می گوید: مشهدی علی اکبر سه ماه در مسجد جمکران ماند و مشغول عبادت شد. ریاضتهای بسیاری کشید، از قبیل: گرسنگی و عبادت و گریه کردن. روزی به من گفت: قدری کارم اصلاح شده؛ اما هنوز به اتمام نرسیده است. به کربلا می روم. یک روز از شهر به طرف مسجد جمکران می رفتم. در بین راه دیدم، او پیاده به کربلا می رود. شش ماه سفر او طول کشید. بعد از شش ماه، باز روزی در بین راه، ایشان را که از کربلا برگشته بود، در همان محلی که قبلاً دیده بودم، مشاهده کردم. با هم تعارف کردیم و سر صحبت باز شد. او گفت: در کربلا برایم این طور معلوم شد که حاجتم در همین مسجد جمکران داده می شود؛ لذا برگشتم. این بار هم مشهدی علی اکبر دو سه ماه ماند و مشغول ریاضت کشیدن و عبادت بود. تا آن که پنجم یا ششم ماه مبارک رمضان شد. دیدم می خواهد به تهران برود. او را به منزل بردم و شب را آن جا ماند. در اثنای صحبت گفت: حاجتم برآورده شد. گفتم: چطور؟ گفت: چون تو خادم مسجدی برایت نقل می کنم و حال آن که برای هیچ کس نقل نکرده ام. من با یکی از اهالی روستای جمکران قرار گذاشته بودم که روزی یک نان جو به من بدهد و وقتی جمع شد پولش را بدهم. روزی برای گرفتن نان رفتم. گفت: دیگر به تو نان نمی دهم. من این مسأله را به کسی نگفتم و تا چهار روز چیزی نداشتم که بخورم مگر آن که از علف کنار جوی می خوردم، به طوری که مبتلا به اسهال شدم. این باعث شد که من بی حال شوم و دیگر قدرت برخاستن را نداشتم، مگر برای عبادت که قدری به حال می آمدم. نصف شبی که وقت عبادتم بود فرا رسید. دیدم سمت کوه « دوبرادران » ( نام دو کوه در اطراف مسجد جمکران ) روشن است و نوری از آن جا ساطع می شود، بحدی که تمام بیابان منور شد. ناگهان کسی را پشت در اتاقم که یکی از حجرات بیرون مسجد بود دیدم، مثل این که در را می کوبید. سیدی را با جلالت و عظمت پشت در دیدم. به ایشان سلام کردم؛ اما هیبت ایشان مرا گرفت و نتوانستم حرفی بزنم. تا آن که آمده و نزد من نشستند و بنای صحبت کردن را گذاشتند، و فرمودند: « جده ام فاطمه علیها السلام نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شفاعت کرده که ایشان حاجتت را برآورند. جدم نیز به من حواله نموده اند. برو به وطن که کار تو خوب می شود. و پیغمبر صلی الله و علیه و آله و سلم فرموده اند: برخیز برو که اهل و عیالت منتظر می باشند و بر آنها سخت می گذرد. » من پیش خود خیال کردم که باید این بزرگوار حضرت حجت علیه السلام باشد؛ لذا عرض کردم: سید عبدالرحیم خادم این مسجد نابینا شده است شفا شفایش بدهید. فرمودند: « صلاح او همان است که نابینا بماند. بعد فرمودند: بیا برویم و در مسجد نماز بخوانیم. » برخاستم و با حضرت بیرون آمدیم، تا به جاهی که نزدیک درب مسجد می باشد، رسیدیم. دیدم شخصی از چاه بیرون آمد و حضرت با او صحبتی کردند که من آن را نفهمیدم. بعد از آن به صحن مسجد رفتیم که دیدم، شخصی از مسجد خارج شد. ظرف آبی در دستش بود که آن را به حضرت داد. ایشان وضو گرفتند و به من هم فرمودند: با این آب وضو بگیر. من از آن آب وضو گرفتم و داخل مسجد شدیم. عرض کردم: یابن رسول الله چه وقت ظهور می کنید؟ حضرت با تندی فرمودند: تو چه کار به این سؤالها داری؟ عرض کردم: می خواهم از یاوران شما باشم. فرمودند: هستی؛ اما تو را نمی رسد که از این مطالب سؤال کنی و ناگهان از نظرم غایب شدند؛ اما صدای حضرت را از میان چاهی که پای قدمگاه در صفه ای که در و پنجره چوبی دارد و داخل مسجد است، شنیدم که فرمودند: برو به وطن که اهل و عیالت منتظر می باشند. در این جا مشهدی علی اکبر اظهار داشت که عیالم علویه (سید) می باشد. » •✾📚 @Dastan 📚✾•