لباسی که رنگ پس میدهد را یا دور بینداز، یا جدا بشوی، وگرنه تمام لباسها را خراب میکند.
حکایت خاطرات تلخ و ناخوشیست که اگر نادیدهشان نگیری و در ذهنت محو یا کمرنگشان نکنی، رنگ پس میدهند به همه چیز و زهر رخوتانگیزشان نشت میکند وسط تمام خاطرات شیرینی که داری و بافت صیقلی و یکدستشان را خراب میکند.
آدم بخاطر یک لباس بیکیفیت، کلی لباس با کیفیت و قشنگ را که نابود نمیکند!
پس رها کن عزیز من، وقتِ خوبیست برای آرام شدن، برگها دارند یکی یکی میریزند، غصهها و خاطرات ناجورت را آویزشان کن تا بریزند و حالت جور شود.
به این فکر کن که به زودی بارانهای دلبرانه میبارد و کوچهها و پیادهروها و خیابانها خیس میشوند، کسی را برای قدم زدن داری؟ یا تنهایی بیشتر میچسبد؟!
#نرگس_صرافیان_طوفان
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
در دل تاریکترین قسمتهای اتوبان، چراغ جلوِ ماشینمان خراب شد. باید مسیر را هرجور شده طی میکردیم تا به مقصد برسیم. ماشینها با سرعت از کنارمان رد میشدند و ما ناگزیر بودیم آهسته و با ملاحظه حرکت کنیم. آرزو میکردیم کاش کسی جلوتر از ما و آرام حرکت کند تا ما از نورش برای حرکت استفاده کنیم. این خواستهی زیادی نبود، اما آنلحظه برای ما تمام چیزی بود که از جهان میخواستیم.
در زندگی عین این داستان اتفاق میافتد؛ آدمها گاهی در تاریکترین لحظات زندگیشان، بدون نور، وسط مسیرهای صعب و ناگزیر گیر میافتند و ما آن ماشینهای بیتفاوتیم که با سرعت از کنارشان عبور میکنیم.
چه خوب اگر کمی چراغ راهشان باشیم
تا از تاریکی عبور کنند و به نور برسند.
چه خوب اگر از دردهای آدمها
بیتفاوت عبور نکنیم و
گاهی هم نور جهانِ کسی باشیم.
#نرگس_صرافیان_طوفان
✾📚 @Dastan 📚✾