eitaa logo
داستان و پند. ........ اخبار فوری استقلال پرسپولیس ورزش سه ازدواج موقت صیغه یابی
8.2هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4هزار ویدیو
69 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ ادمین @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
مَـــــن ڪـــانَ الله ڪــانَ الله لَـــه: ☸🍃☸🍃☸🍃 واقعی و بسیار جذاب هفتاد ودوم تو سال ۹۴کلا زندگیم عوض شد راهی شد ... و من با اشک راهیش کردم خودمو هزاربار لعنت کردم که چرا سفر دوم کربلا را نرفتم ... تو این مدت منم پیگیر بودم تو سایت عضو شدم.... شهریور ماه بود که باهام تماس گرفتن که کلاس خادمی داریم ... من همه ی آرزوم بود که خادم و باشم ــ... اما وقتی تو کلاس خادمی گفتن قیافم 😐😐😐😣😣 دیدنی شد ای بابا شرهانی کجاست ....؟؟؟ من اصلا این منطقه را نمیشناختم عجبا خدایا شانس پخش میکردی من کجا بودم رفتم خونه مامان : چته دختر؟ کشتی هات غرق شده ؟ - افتاده مامان:بسلامتی خب چته ... -من دوست داشتم یا باشم مامان :خدا خیر و صلاح آدما را بهتر میدونه برو لااقل یه ذره درمورد منطقه تحقیق کن ببین کجاس و چی داره تا ی شناخت ازش داشته باشی -باشه ☸🍃☸🍃☸ .... ✍با ادامه داستان همراه ما باشید .... : بانو....ش 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍃 🍃 🌹❣🌹❣🌹❣🌹❣🌹 1⃣1⃣ نویسنده: 😎 . . با صدای اذان از حس و حالی که داشتم بیرون اومدم.. یکم اطرافمو نگاه کردم؛ بچهای خودمونو ندیدم.. دست کشیدم صورتمو اشکامو پاک کردم.. چرا این روزا انقد اشک میریزم من😅 بلند شدم دوربین به دست رفتم که عکس بگیرم روز اخر بود و من باید این لحظه های خوب رو ثبت میکردم.. از کنار کاروانا رد میشدم، از کنار کسایی نوحه سرایی میکردن، سینه زنی داشتن، یه عده ای هم هر گوشه کناری خلوت کرده بودن.. چه حالِ خوبی بود که آفتاب سوزان فکه، رملای داغ فکه، باعث نمیشد از روی زمین بلند شن و برن.. اون نزدیکیا، زیر سه تا پرچم آبی رنگِ ، 😁 رو دیدم.. آروم آروم قدم برداشتم رفتم نزدیکش‌.. داشت نماز میخوند.‌. یه سجاده ی قشنگ و بی ریایی پهن کرده بود.. چقد خاکی بود، پر بود از حسِ نابِ بهشت.. وقتی ازش عکس گرفتم، با صدای شات دوربین سرشو بالا گرفت و فورا تسبیحی که تو دستش بود رو نگاه کرد.. +خیلی حال دلتون خوبه؟! جوابمو نداد و همونطور دونه های تسبیحشو جاب جا میکرد.. +شما یار امام مهدی میشین؟! بازم چیزی نگفت.. عصبانی شدم و اینبار بلند تر گفتم؛ +من خیلی بدم که جوابمو نمیدین؟! شنیدم زیر لب لااله الاالله ای گفت.. _نه خواهرم کی گفته شما بدین؟! از منم بهترین شما.. منکه خوب نیستم.. +باششه چرا کلاس میذارید؟! 😒 _بااجازتون من برم😶 بلند که شد فورا بهش گفتم؛ +میشه از آرم ی رو لباستون عکس بگیرم؟! یکم اخم چاشنی صورتش کرد و گفت؛ _سوژه های نابتری نیست؟! منم با پررویی گفتم؛ 😶 تو همین حین عکسی ازش گرفتم که بعد ها شد.....(بگذریم) . . بلند شد و رفت.. چقدر خوبی تو! چقدر خوب بود این آدم! چقدر حرفاش خوب بود! اونروز توی اتوبوس چی گفت که؛ ی (...) ، عجیب دلداده ی شهدا شد.. چقدر این حال خوبمو مدیونش بودم! 😉 😎 🌹❣🌹❣🌹❣🌹❣🌹 ----------—--------------- ------------------------------- 🍃🍃 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662