eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃💙🍃🌸🍃💙🍃 📅 1397-04-23( ۲۳ تیر ۱۳۹۷)هجری شمسی 1439-10-30( ۳۰ شوال ۱۴۳۹) هجری قمری 2018-07-14( ۱۴ ژوئیه ۲۰۱۸)میلادی 🌛 این شنبه در است. 🌸 این روز ، روز مبارکی برای امور زیر است: 🔹 خرید و فروش 🔹 خطبه عقد و ازدواج 🔹 خرید جواهرات 🔹 ساخت و ساز 🔹 ختنه اطفال 🔹 شروع معالجه 🚫️ از برای فرزنددار شدن در این شنبه شب خودداری شود. احتمال دیوانگی یا جذام برای مادر یا فرزند قوی است. (بدلیل قرار گرفتن در آخر ماه قمری) ✂️ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث ایمن شدن از بلاها گردد. ♦ یا در این روز ماه قمری، رأس طبابت ذکر شده . برای افراد دموی، بلغمی و سوداوی مناسبتر است. 💢️ این شنبه برای (رفع موهای بدن با نوره) روز مناسبی است. بطور کلی نیمه دوم ماه (۱۵ روز دوم) چون جرم ماه در حال کوچک شدن است برای نوره کشیدن مناسب است. اما از فواید نوره: موجب تقویت قوای جنسی میشود. همچنین غلبه ی سودا را نیز درمان می کند. 🔹 شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👕 شنبه برای بریدن، دوختن، خریدن و پوشیدن روز مناسبی نیست . طبق روایات آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست. 💢 وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 🌸روز شنبه طبق روایات متعلق است به حضرت رسول اکرم(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 اذکار روز شنبه : - یا رَبَّ العالَمین ( 100مرتبه ) - یا حی یا قیوم (1000 مرتبه) - يا غني (1060 مرتبه) برای غنی گردیدن 🌸 : 🔹 بهتر است ۱۲ ساعت تا یک روز بعد از قمر در عقرب کار و امور اساسی انجام ندهید. 🔹در تقویم، منظور از شنبه شب، مباشرت مکروه است. ، یعنی: روز شنبه که شب شد. منظور از روز، بین تا خورشید است وبقیه آن شب محسوب می شود. 🔹 زوال ظهر یعنی حدودا وقت نماز ظهر. ☝ اگر در مواقع قمر در عقرب مجبور به انجام کار یا اموری مهم بودید حتما حداقل ابتدا بدهید، و خواندن و توکل بر خداوند را فراموش نکنید. 📚 منابع : 📗حلیة المتقین 🗓 مجموعه تقویم های نجومی معتبر 📘 مفاتیح الجنان 🗒تقویم جامع رضوی 📙 بحارالانوار و... 🌸اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🌸کانال داستان و رمان مذهبی 👇👇http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 🌸🍃💙🍃🌸🍃💙🍃🌸
💖❤🌼💖❤🌼💖 🌺🍃دعای روز شنبه "بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ بسْمِ اللَّهِ كَلِمَةِ الْمُعْتَصِمِين َوَ مَقَالَةِ الْمُتَحَرِّزِينَ وَ أَعُوذُبِاللَّهِ تَعَالَى مِنْ جَوْرِالْجَائِرِينَ وَكَيْدِ الْحَاسِدِين وَبَغْيِ الظَّالِمِينَ وَ اَحْمَدُهُ فَوْقَ حَمْدِ الْحَامِدِينَ 🌺🍃اللَّهُمَّ أَنْتَ الْوَاحِدُ بِلا شَرِيكٍ وَالْمَلِك بِلاتَمْلِيكٍ لاتُضَادُّفِي حُكْمِكَ وَ لا تُنَازَعُ فِي مُلْكِكَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ وَ أَنْ تُوزِعَنِي مِنْ شُكْرِ نُعْمَاكَ مَاتَبْلُغُ بِي غَايَةَرِضَاكَ وَأَنْ تُعِينَنِي عَلَى طَاعَتِكَ وَ لُزُومِ عِبَادَتِكَ 🌺🍃وَ اسْتِحْقَاقِ مَثُوبَتِكَ بِلُطْفِ عِنَايَتِك َوَ تَرْحَمَنِي بِصَدِّي[وَ صُدَّنِي]عَنْ مَعَاصِيكَ مَا أَحْيَيْتَنِي وَتُوَفِّقَنِي لِمَا يَنْفَعُنِي مَا أَبْقَيْتَنِي وَ أَنْ تَشْرَحَ بِكِتَابِكَ صَدْرِي وَ تَحُطَّ بِتِلاوَتِهِ وِزْرِي وَتَمْنَحَنِي السَّلامَةَ فِي دِينِي وَنَفْسِي 🌺🍃وَ لا تُوحِشَ بِي أَهْلَ أُنْسِي وَتُتِمَّ إِحْسَانَكَ فِيمَابَقِيَ مِنْ عُمْرِي كَمَا أَحْسَنْتَ فِيمَا مَضَى مِنْهُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين"َ التماس دعای فرج 🌺🍃کانال داستان و رمان مذهبی 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 💖❤🌼💖❤🌼💖❤🌼💖❤
💖❤🌼💖❤🌼💖 🌺🍃دعای شنبه حضرت فاطمه(س) 🌺🍃"پروردگارا! گنجهاى رحمتت رابراى ما بگشاو ما را مشمول رحمتى قرار ده كه بعد از آن دردنيا و آخرت عذابمان ننمائى. 🌺🍃و از فضل گسترده ات،مارا از روزى حلال وپاكيزه اى،بهره مندگردان،و ما را نيازمند و محتاج كسى جز خودت قرار نده، 🌺🍃وشكرگذارى ما را نسبت بخودت، و نيز فقر و نيازمان را به تو،وبی نيازى و كرامت نفسمان ازغير خودت را، افزون فرما. 🌺🍃خداوندا! در دنيا بر ما گشايش عطا فرما، بارالها! از اينكه ما را درحالیكه ديدارت را طالبيم ، ازديدارت منع نمائى،به تو پناه می بريم. 🌺🍃پروردگارا! برمحمد و خاندانش درود فرست،وآنچه راكه دوست دارى بما عطافرماو آنرا نيرويى قرار ده در آنچه که مادوست می د اريم، اى بهترين رحمت كنندگان". 🌺🍃کانال داستان و رمان مذهبی 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 💖❤🌼💖❤🌼💖❤🌼💖❤
✨هر روز یک آیه از ✨ 🍁پاداش مومنین🍁 🔸اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🔸 🌸إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يَهْديهِمْ رَبُّهُمْ بِإيمانِهِمْ تَجْري مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ في جَنَّاتِ النَّعيمِ🌸 (ولى) كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، پروردگارشان آنها را در پرتو ايمانشان هدايت مى كند؛ از زير (قصرهاى) آنها در باغهاى بهشت، نهرها جارى است. 🌾آيه شماره 9 از سوره مبارکه یونس 🔶 تفسیر 🔶 1- گرچه مؤمن هدایت یافته است، ولى همواره نیازمند هدایت الهى است. [حتّى رسول خدا صلى الله علیه وآله و امامان معصوم علیهم السلام نیز همواره مى گفتند: »اهدنا الصراط المستقیم« ] «یهدیهم ربّهم» 2- زمینه ى هدایت الهى را باید خود ایجاد كنیم. «یهدیهم ربّهم بایمانهم» 3- در مقایسه بین ایمان و عمل، ایمان محور است. «یهدیهم ربّهم بایمانهم» و نفرمود: «بایمانهم و عملهم» http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍃🌼 💖 #امام_زمان_عزیزم روزی دیگر را با ذکر﷽ وسپس بانام شما شروع میکنم امروز،بی نظیرترین روز زندگی ام خواهدبود سلام برتو ای سرچشمه زندگانی #صبحت_بخیر_مولای_من💗 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🗯🌸🗯🌸🗯🌸🗯🌸🗯 🌸🗯🌸🗯 🗯 🌸 🌸 واقعی بنام 🗯 قسمت پنجم ظرف چند ساعت آرزوها و آمال هایم ویران شده بود. از فرط شوک کف زمین افتادم. به هوش که آمدم😭 به سرعت از تخت پائین آمدم و از دکتر خواستم برایم توضیح دهد که چرا این اتفاق افتاده؟ و بعد در هاله ای از حیرت و ناباوری توضیحات پزشک را شنیدم. روژین چند وقتی بود از سردردهایی خفیف می نالید. بارها خواسته بودم نزد پزشک 👨⚕برود اما او این سردردها را به حساب بارداری اش می گذاشت. ظاهرا غده ای بدخیم که در مغز روژین شکل گرفته بود باعث پارگی ناگهانی یکی از شریان های اصلی شده بود. پزشک به آرامی گفت: « دیگه کاری از دست ما ساخته نیست♂ ولی می تونیم با کمک دستگاههای احیا بخش همسرتون رو زنده نگه داریم و جنینش رو به دنیا بیاریم.» نمی دانستم چه بگویم، چشمانم از شدت حیرت و ناباوری گردش شدند. یعنی من روژین نازنینم را برای همیشه از دست داده بودم؟ دو روز بعد نگار کوچولو👶 به دنیا آمد و به دنیا سلام کرد. لحظه تلخ و شیرینی بود وقتی او را داخل دستگاه انکوباتور دیدم. او تکه کوچکی از روژین بود و می دانستم که تا آخر عمرم ارزشمندترین یادگار عشقم خواهد بود. اسم دخترمان را نگار گذاشتم، همانطور که روژین می خواست. هنوز چند ساعت بیشتر از تولد روژین نمی گذشت که دنیا با همه غم هایش روی سرم هوار شد. 😔پزشکی مرا به اتاق صدا زد و گفت: « دیگه از دست ما برای همسرتون کاری بر نمیاد. اون کاملا دچار مرگ مغزی شده. اگر صلاح بدونید می تونید با اهدای اعضای بدنش به انسان های دیگه حیاتی دوباره ببخشید.» تمام بدنم به رعشه افتاده بود. رضایت برای اهدای عضو وداع قطعی و ابدی با روژین و از بین رفتن تنها بارقه امیدم بود😭 اما می دانستم که با این کارم روژین را خوشحال می کنم....... 🌸 ادامه دارد⬅️⬅️ 📚داستان های واقعی و آموزنده در کانال داستان و رمان مذهبی 🗯 🌸🗯 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 🗯🌸🗯 🌸🗯🌸🗯🌸 🗯🌸🗯🌸🗯🌸🗯🌸🗯
4_5823587293843161199.mp3
950.2K
"روزای بی تو" 🔅روزای بی تو چه غمگینه ✨شبای بی تو چه سنگینه 🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🗒 اﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: «به نظر ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽﮐﻨﺪ؟» ﻫﺮﯾﮏ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ؛ ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ: «ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭﺷﺖ.» ﺩﻭﻣﯽ ﮔﻔﺖ: «ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ.» ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: «ﭘﻮﺳﺖ ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ!» ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ، دو کاسه کنار شاگردان گذاشت و گفت: «به اين دو کاسه نگاه کنيد. اولی از طلا درست شده است و درونش سم است و دومی کاسه‌ای گلی است و درونش آب گوارا است، شما از کدام کاسه می‌نوشید؟» شاگردان جواب دادند: «از کاسه گلی.» استاد گفت: ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻥ کاسه‌ها ﺭﺍ در نظر گرفتید، ﻇﺎﻫﺮ آنها ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﯽﺍﻫﻤﯿﺖ ﺷﺪ. آدمی هم همچون اين کاسه است. آنچه که آدمی را زيبا می‌کند درونش و اخلاقش است. بايد سيرتمان را زيبا کنيم نه صورتمان 💠 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌷از امام صادق(ع) پرسیدند که چرا کسانی که در آخر الزمان زندگی میکنند رزق و روزیشان تنگ است؟ فرمودند: به این دلیل که غالبا نمازهایشان قضا است. مرحوم آیت الله حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی در وصیت خود به فرزندش می گوید: 👈«اگر آدمی چهل روز به ریاضت و عبادت بپردازد ولی یک بار نماز صبح از او فوت شود، نتیجه آن چهل روز عبادت بی ارزش خواهد شد. » 👈فرزندم تو را سفارش می کنم که نمازت را اول وقت بخوان و از نماز شب تا آن جا که می توانی غفلت نکن.» ✅ برای این که جهت اقامه نماز صبح خواب نمانید، «قبل از خوابیدن» آخرین آیه سوره کهف را بخوانید و حین قرائت آیه، ساعتی که قصد دارید بیدارشوید را در ذهن داشته باشید. 🔵 آیه اخر سوره کهف ⇩ ◈ بسم الله الرحمن الرحیم ◈ «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحدا» http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 •┈••✾🍃🍂🍃✾••┈•
"داستان واقعی جوان فقیر کارگر و گوهرشاد خاتون" "گوهر شاد" یکی از زنان باحجاب بوده همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بود. "او می خواست در کنار "حرم امام رضا (ع)" مسجدى بنا کند." به همه کارگران و معماران اعلام کرد؛ دستمزد شما را دو برابر مى دهم ولى "شرطش" این است که؛ فقط با "وضو" کار کنید و در حال کار با یکدیگر "مجادله و بد زبانى" نکنید و با "احترام" رفتار کنید. "اخلاق اسلامى" را رعایت و "خدا" را یاد کنید. او به کسانى که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل مسجد می‌آوردند، علاوه بر دستور قبلى گفت؛ سر راه حیوانات "آب و علوفه" قرار دهید و این زبان بسته ها را نزنید و بگذارید هرجا که "تشنه و گرسنه" بودند آب و علف بخورند. بر آنها "بار سنگین" نزنید و آنها را "اذیت" نکنید. من "مزد شما را دو برابر مى دهم." گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به "مسجد" میرفت. روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفت بود، در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى "چهره" او را دید. جوان بیچاره دل از کف داد و "عشق گوهرشاد" صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که بیمار شد و بیمارى او را به "مرگ" نزدیک کرد. چند روزی بود که به سر کار نمی رفت و گوهر شاد حال او را "جویا شد." به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به "عیادت" او رفت. چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر میشد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید "تصمیم گرفت" جریان را به گوش "ملکه گوهرشاد" برساند و گفت؛ اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست. او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر "عکس العمل" گوهرشاد بود. ملکه بعد از شنیدن این حرف با "خوشرویى" گفت: این که مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از "ناراحتى یک بنده خدا" "جلوگیرى" کنیم؟ و به مادرش گفت؛ برو به پسرت بگو من براى "ازدواج" با تو آماده هستم ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد. یکى اینکه "مهر" من "چهل روز اعتکاف" توست در این مسجد تازه ساز. اگر "قبول" دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط "نماز و عبادت خدا" را به جاى آور. و "شرط دیگر" این است که بعد از آماده شدن تو من باید از شوهرم "طلاق بگیرم." "حال اگر تو شرط را مى پذیرى کار خود را شروع کن." جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این "مژده" درمان شد و گفت؛ چهل روز که چیزى نیست اگر "چهل سال" هم بگویى حاضرم. جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به "امید" اینکه پاداش نماز هایش ازدواج و "وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد" باشد. "روز چهلم" گوهر شاد "قاصدى" فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است او هم آماده طلاق باشد. قاصد به جوان گفت؛ فردا چهل روز تو تمام مى شود و ملکه "منتظر" است تا اگر تو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد. جوان عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به "نماز" پرداخته و حالا پس از چهل روز "حلاوت" نماز کام او را شیرین کرده بود جواب داد: به گوهر شاد خانم بگویید؛ "اولا "از شما ممنونم و "دوم" اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم. قاصد گفت؛ منظورت چیست؟! "مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى؟!" جوان گفت؛ آنوقت که "عشق گوهرشاد" من را "بیمار و بى تاب" کرد هنوز با "معشوق حقیقى" آشنا نشده بودم، ولى اکنون "دلم به "عشق خدا" مى طپد "و جز او" معشوقى" نمى خواهم. من با خدا "مانوس" شدم و فقط با او "آرام" میگیرم. اما از گوهر شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند "آشنا" کرد و او باعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم. و آن جوان شد "اولین پیش نماز" "مسجد گوهر شاد" و کم کم مطالعات و درسش را ادامه داد و شد یک "فقیه کامل" و او کسی نیست جز؛ "آیت اله شیخ محمد صادق همدانی." گوهرشاد خانم(همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی) سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد "مشهد" است.👌👌🌺🌺🌺🌺 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
آیتی ازخداست معصومه🌿🌸 لطف بی انتهاست، معصومه🌿🌸 جلوه ای از جمال قرآنی چهره ای حق نماست، معصومه🌿🌸 پیشاپیش میلادحضرت معصومه(س) مبارک🌿🌸 http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a 🍃 💝✨
یا حضرٺ فاطمـــــــه معصومـــــــــه باغ حرم تو گلشن رضوان است قم، جلوه ای از تجلی ایمان است بین حرم تو و امام هشتم بین الحرمین کشور ایران است http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 ⭕ آخرین گفتگوی انسان در زندگی ❤ امیرالمؤمنین امام علی (ع): 🔹هنگامی که انسان در آخرین لحظات زندگی خود قرار می گیرد؛ ((مال، فرزندان و عمل)) او در برابرش مجسم می‌شوند. 🔹انسان رو به مال خود نموده و می‌گوید: من در جمع آوری تو حریص و در کردنت بخیل بودم، در این لحظه چه کمکی به من خواهی کرد؟ 🔹مال در پاسخ می گوید: من تنها تو را تهیه می کنم. 🔹پس از آن انسان رو به فرزندان خود کرده و گوید: من شما را می داشتم و حامی شما بودم، در این لحظه با من چه می‌کنید؟ 🔹آنها در پاسخ می گویند: ((ما تو را به می رسانیم و در آن پنهان می‌کنیم 🔹پس از آن انسان به خود می‌گوید: من نسبت به تو بی اعتنا بودم و تو بر من بودی، امروز با من چه خواهی کرد؟ 🔹عمل در پاسخ می گوید: من از تا قیامت همنشین تو خواهم بود، تا زمانی که هر دو در پیشگاه خداوند حاضر شویم. 📚وسائل الشیعه ج ۷ ، ص ۳۲۵ 🌸http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
هدایت شده از کانال حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
4_5931388713819964347.mp3
4.3M
| ♪ از آن زمان که خواهر سلطان ما شدی ← ڪربلایــے 🎊🎉 ولادت‌حضرت‌معصومه 👇👇👇👇👇👇👇❤ http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98
جایی در میان ردیف زنهاي بهم چسبیده باز کردند و من و سحر نشستیم. بعد از احوالپرسی و صحبت از این طرف و آن طرف صداي نوحه خوان حرفهایمان را قطع کرد. صداي پرسوز و گداز مردي درباره مصیبت هاي حضرت زینب (س) وغریبی او و فرزندان برادرش می خواند از بلند گویی که در قسمت زنانه وصل کرده بودند طنین انداز شد. به صداي هق هق خفه اي که از گوشه و کنار برخاسته بود توجه کردم. در تاریکی معلوم نبود چه کسی گریه می کند همه چادرها را پایین کشیده بودند فقط من در آن میان بهت زده به اطراف خیره شده بودم. بعد صداي نوحه خوان حالتی غمگین یافت و متعاقبش صداي رپ ورپ منظمی برخاست. زنها هم آرام به سینه می زدند. لحظه اي در صداها غرق شدم مضمون نوحه توجه کردم. کربلا منتظر ماست بیا تا برویم.... آب مهریه زهراست بیا تا برویم ..... صداي گرم خواننده قلبم را لرزاند. بعد نواي پرشور ‹ یا حسین › بلند شد. چراغها خاموش بود اما ولوله اي مجلس را فرا گرفت . صداي زنی از آن میانه بلند شد :- خواهرا براي پسرم التماس دعا دارم .بعد صداي یا حسین جماعت و سینه زدن و هق هق گریه در هم آمیخت . چند دقیقه بعد صداي مرثیه خوان عوض شد . این بار صدایی جوان بود که پرشور و کوبنده جملاتی آهنگین را ادا می کرد که جوابش حسین کشیده و محکم جماعت بود. - مظلوم .... حسین . - معصوم ..... حسین - شهید ... حسین دوباره صداي زنی در کوشم پیچید : یا حسین خودت همه گرفتاران را دریاب ....بعد با تعجب دریافتم که در جمعیت حل شده ام. این نزدیکی این احساس این ناله ها مرا به جماعتی نزدیک کرده بود که عمري درباره شان فکرهاي عجیب و غریب داشتم. تازه می فهمیدم که همه مثل هم هستیم نیازمند. اشک بی اختیارگونه هایم را می سوزاند. زیر لب آهسته گفتم : یا حسین حسین منو هم شفا بده ....نمی دانم چقدر گذشته بود که چراغها روشن شد و دخترانی جوان با سرعت ظرفهاي یکبار مصرف پر از پلو و خورشت قیمه را در میان جمعیت پخش کردند. دوباره به اطرافم نگاه کردم چشم و دماغ ها سرخ سرخ بود. می دانستم که خودم هم همین شکلی شده ام . سحر آهسته کنار گوشم گفت :- دیدي چقدر دل آدم سبک می شه . سرم را تکان دادم و گفتم : آره مردها هم دارن غذا می خورن ؟سحر سر تکان داد و گفت : نه الان مردها همراه دسته به پایین خیابان تا جلوي مسجد می روند و به دسته کوچه پایین سلام می کنند بعد همانطور سینه زنان و زنجیر زنان بر می گردند هیئت و غذا می خورند.به غذایی که در دستم بود. خیره شدم. برنجهاي زعفرانی روي خورشت را پوشانده بود. بوي اشتها آور از ظرف غذا بلند می شد. سحر آهسته گفت : خیلی خوشمزه است. یک قاشق خوردم واقعا خوشمزه بود. بعد از غذا سحر دستم را گرفت و کشید :- بیا بریم شوهرتو توي دسته ببین.گیج جلوي در رفتم. زنها در گوشه و کنار کوچه نشسته بودند. چند دقیقه اي گذشت تا صداي بلند طبل ها نزدیک شد.کسی با سوز و گداز می خواند. دسته مردان سیاهپوش که به طور منظم زنجیر می زدند نزدیک می شد. سحر دستم را کشید : بیا بریم جلو تر ... چند قدمی دسته عزاداران ایستادیم. سحر پچ پچ کرد : حسین آقا رو دیدي ؟سرم را تکان دادم : نه کو ؟ سحر دستش را به سمتی بلند کرد . امتداد دستش را نگاه کردم . واي حسین عزیزم بود. روي شانه و موهایش پر از گل بود. به پاهایش نگاه کردم که برهنه روي زمین می چرخید. زنجیر روي شانه هایش محکم و بی رحمانه فرود می آمد.لحظه اي نگاهمان در هم گره خورد. لبخندي در چشمان سیاهش شکل گرفت. علی هم کنارش بود. او هم به سر وبدنش گل مالیده بود. به مردي که جلوي دسته می آمد نگاه کردم . سرش از بین علامت بزرگ و پر از شاخه پیدا بود.بعد صدا کرد :حسین بیا .... 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
حسین جلو رفت و یک کمربند مخصوص دور شانه و کمرش بست. دهانم از تعجب باز مانده بود. ناخود آگاه ناخن هایم را در بازوي سحر فروکردم. به جز حسین که با یک صلوات زیر علامت رفت چیزي نمی دیدم. لبانم بی صدا به هم می خورد : حسین....در میان بهت و حیرت من علامت سنگین روي شانه هاي نحیف حسین قرار گرفت و حسین شروع به حرکت کرد. چند نفر از پشت مراقب بودند تا اگر نتوانست کمکش کنن. قدم هایم انگار در هوا بود. دستانم به طرف حسین دراز شده بود.صداي سحر انگار از جایی دور دست می آمد : نترس مهتاب ....حسین جلوي هیئت رسید و سه بار زانوانش را با علامت بزرگ روي شانه اش خم کرد. پرهای سبز و سرخ به حرکت درآمدند. صداي یا حسین و ماشا الله بلند شد. پدر علی با اسکناس هاي هزار تو مانی به طرف حسین رفت و پولها را بین دندانهاي حسین گذاشت. بعد چند نفر دیگر که نمی شناختم این کار را کردند. در میان طپش هاي قلب بی قرار من علامت را به کنار دیوار تکیه دادند و وارد هیئت شدند من هم روي جدول کنار خیابان ولو شدم. صداي سحر کنار گوشم بلند شد :- مهتاب حالت خوبه ؟گنگ نگاهش کردم پرسیدم : حسین هر شب این کارو می کنه ؟سحر سري تکان داد و گفت : از شب اول محرم هر شب جلوي هیئت با علامت سلام می ده و اداي احترام میکنه . میگه نذر دارم. تمام پولها رو هم براي صدقه می ده ...صدا و گلویم خشک شده بود به سختی گفتم : چرا علی آقا گذاشته یا این حالی که حسین داره این کارو بکنه ؟سحر غمگین گفت : علی خیلی باهاش حرف زد و سعی کرد منصرفش کنه اما می گه نذر دارم و خوب نمی شه به زورجلوشو گرفت. غصه نخور دیگه تموم شد .اشک هایم را پاك کردم و گفتم : آره همه چیز تموم می شه .آن شب وقتی به خانه بر می گشتیم تازه فهمیدم چرا هر شب حسین لباسهایش را می شست و نمی گذاشت من ببینم چون تمام لباسهایش پر از گل و کاه بود. روي شانه ها و کف پاهایش پر از تاول بود. پس براي همین بود این چند وقت پاهایش را بیشتر از همیشه روي زمین می کشید. چه به روز خودش می آورد؟ با نگاه به آن صورت مظلوم و چشمان پاکش نمی توانستم هیچ اعتراضی به رفتارش بکنم فقط سرم را روي سینه اش گذاشتم و خود را به دست نوازشگرش سپردم. آخرین امتحان را به راحتى دادم. براى اولین بار پس از ازدواجم، احساس آرامش داشتم. دوباره یاد آن روز افتادم. ظهرعاشورا! از صبح من به همراه حسین به محله قدیمى شان رفتم. سر خیابان، غلغله بود. با سحر روى یک پله نشستیم ومشغول تماشاى دسته هاى عزادارى و تعزیه شدیم. حسین به همراه على، به هیئت رفته بودند تا به همراه دسته خودشان،عزادارى کنند. قلبم از ترس و نگرانى تند تند مى زد. به عزاداران مشکى پوشیده، نگاهى انداختم. اکثر مردها پا برهنه وخاك بر سر ریخته بودند. سرانجام دسته اى که حسین و على در آن زنجیر مى زدند، از دور نمایان شد. یک لحظه دیدم سحر با هراس بلند شد و چند قدم جلو دوید. چادرش روى سرشانه رها شده بود. هراسان بلند شدم، صدایم مى لرزید:چى شده؟ بعد به علامت بزرگ و سنگین خیره شدم. حسین پشت علامت ایستاده بود، سر على از میان پرها و نشان هاى فلزى بیرون زده بود. صداى سحر را شنیدم:- واى! یا ابوالفضل! بعد، همه چیز در هم ریخت. خون از دماغ على سرازیر شد. حسین و یک مرد دیگر، فورى جلو دویدند. همزمان با برداشتن علامت از شانه هاى على، على روى زمین افتاد. صداى جیغ سحر با سر و صداى زنجیر و سنج و طبل در هم آمیخت. حسین با کمک چند نفر دیگر على را بلند کردند. بعد با ماشین پدرش به طرف بیمارستان حرکت کردند. همه چیز خیلى سریع اتفاق افتاد. سحر در آغوش من اشک مى ریخت و من با جملاتى کوتاه دلدارى اش مى دادم. آن روز من تنها به خانه برگشتم. حسین خسته و نالان آخر شب وارد شد. از جا پریدم: - حسین چى شد؟صدایش خسته و ناراحت بود: سلام، هیچى، دکتر گفت امشب باید بیمارستان بمونه. هنوز معلوم نیست.آن شب حسین فورى به خواب رفت و مرا با کابوس هایم تنها گذاشت. صبح زود با صداى حسین از جا پریدم:- مهتاب جون، مهتاب... من دارم مى رم بیمارستان.به سرعت در جایم نشستم: کجا؟ منهم مى آم.حسین خندید: آخه دختر خوب تو هنوز صبحانه هم نخوردى.فورى گفتم: مهم نیست، تا بند کفشهاتو ببندى من آمدم. http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 روایـت اسـت کـه : هـر زمـان جـوانـی دعـای فـرج ِ مـهـدی (عـج) را زمـزمـه کـند.. هـمزمان امـام زمـان دسـتهـای مـبـارکـشـان را بـه سـوی آسـمـان بـلـنـد مـی کـنـند و بــرای ِ آن جـوان دعـا مـیـفـرمـایند... چـه خـوش سـعـادتـن کـسـانـی کـه حـداقـل روزی یـک بـار دعـای ِ فـرج را زمـزمه می کـنند .. 💫🏴✨پس این توفیق را از خود دریغ مکن✨🏴💫 🔔☄بياد مولا به رسم هر شب 🔔 🌸✨بسم الله الرحمن الرحيم✨🌸 🌸اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ،✨ 🌸 وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،✨ 🌸وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ،✨ 🌸 وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ ✨ 🌸وَضاقَتِ الاْرْضُ ، ✨ 🌸وَمُنِعَتِ السَّماءُ ✨ 🌸واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ،✨ 🌸 وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ،✨ 🌸 وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ؛✨ 🌸اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ،✨ 🌸اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا 🌸 طاعَتَهُمْ ،✨ 🌸 وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم✨ 🌸فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريبا✨ 🌸ً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛✨ 🌸يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ ✨ 🌸اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، ✨ ✨🌸وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛✨ 🌸يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛✨ 🌸الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، ✨ 🌸اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، ✨ 🌸السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،✨ 🌸 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛✨ 🌸يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ،✨ 🌸بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ🌸 و برای سلامتی محبوب 🎀اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا .🎀 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💞❣💞❣💞 دختر طلا خنگ خدا😐 شیرین بلا جیگربابا 🌸❤️ پیشاپیش ولادت حضرت معصومه (سلام الله علیها) و روز دختر رو به تمام دختران تبریک عرض میکنم روزتون مبارک🎁 #نی_نی دخمل😍 🆔http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
دختر،چه دختری،که ز هر دختری سر است چشم و چراغ خانه موسی ابن جعفر(ع)است #کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇👇👇👇👇👇❤ 💯 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
❖ هر کس که ندارد به جهان نعمت خواهر افسوس که تنها بود و بی کس و یاور در موقع تنگی و بلا محنت و سختی یک خواهر دلسوز به از یک صف لشکر هم رونق کاشانه و نعمت و رحمت دلسوز برادر بود و حامی مادر خواهر اگر از درد و غم خویش صبور است حاضر نبود خار رود پای برادر چو شمع شود اب و به اطراف دهد نور پروانه صفت بر جگر خود زند اذر دوران خوشی با پدرش هست چه کوته کوتاهتر از عمر گل و میوه نوبر در روی زمین نزد پدر مثل ندارد یک موی سرش با همه دنیاست برابر از بس که بها داده خدا بر زن و دختر نازل شده در منزلتش سوره کوثر 🙏هر لحظه کنم شکر به درگاه الهی🙏 زیرا که خدا داده به من دختر و خواهر 🍃🌺پیشاپیش میلاد فرخنده حضرت معصومه و روز دختر و اغاز دهه کرامت بر شما مبارک🌺🍃 ❖ ‌‌‌ ‌http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔻مرد میلیاردر قبل از سخنرانیش خطاب به حضار گفت: 🔷از میون شما خانوم ها و آقایون، کسی هست که دوست داشته باشه جای من باشه، یه آدم پولدار و موفق؟ همه دست بلند کردند! 🔸مرد میلیاردر لبخندی زد و حرفاشو شروع کرد: با سه تا از رفیق های دوره تحصیل، یه شرکت پشتیبانی راه انداختیم و افتادیم توی کار. اما هنوز یه سال نشده، طعم ورشکستگی پنجاه میلیونی رو چشیدیم! رفیق اولم از تیم جدا شد و رفت دنبال درسش! ولی من با اون دو تا رفیق، به راهم ادامه دادم. اینبار یه ایده رو به مرحله تولید رسوندیم، اما بازار تقاضا جواب نداد و ورشکست شدیم! این دفعه دویست میلیون! رفیق دوم هم از ما جدا شدو رفت پی کارش! 🔹من موندم و رفیق سوم. بعد از مدتی با همین رفیق سوم، شرکت جدید حمل و نقل راه انداختیم، اما چیزی نگذشت که شکست خوردیم. این بار حجم ضررهای ما به نیم میلیارد رسید! رفیق سوم مستاصل شد و رفت پی شغل کارمندیش! توی این گیرودار، با همسرم تجارت جدیدی رو راه انداختیم و کارمون تا صادرات کالا هم رشد کرد. 🔸اوضاع خوب بود و ما به سوددهی رسیدیم اما یهو توی یه تصادف لعنتی، همسرمو از دست دادم! همه چی بهم ریخت و تعادل مالیمو از دست دادم! شرکت افتاد توی چاله ورشکستگی با دو میلیارد بدهی! شکست پشت شکست! 🔹مدتی بعد پسر کوچیکم بخاطر تومور مغزی فوت کرد. چند سال بعد، ازدواج دوم داشتم که به طلاق فوری منجر شد! 🔸بالاخره در مرز پنجاه و هفت سالگی، با پسر بزرگم شرکت جدیدی زدیم با محصول جدید. اولش تقاضا خوب بود اما با واردات بی رویه نمونه جنس ما، محصولمون افت فروش پیدا کرد و باز ورشکست شدیم. 🔹هفت سال حبس رو بخاطر درگیری با طلبکارهای دولتی و خصوصی گذروندم! و اموالمون همش مصادره شد! شکست ها باهام بودند و منم هنوز بودم! 🔸به محض رهایی از حبس، باز کار جدیدی رو استارت زدیم و این بار موفق شدیم. شرکتمون افتاد توی درآمد و وضعمون خوب شد. من به سرعت و با یه رشد عالی، از چاله بدهی ها دراومدم. الان شرکت من ده شرکت وابسته داره و شده یه هلدینگ بزرگ، اونم با ده هزار پرسنل. 🔷مرد میلیاردر بعد از رسیدن به این قسمت از حرف هاش، از حضار پرسید: همونطور که شنیدید، من برای رسیدن به این مرحله از زندگی، تاوان دادم. عذاب کشیدم. آیا کسی حاضر هست بازم مسیر منو طی کنه؟ 🔸هیچ کس دستشو بلند نکرد! مرد میلیاردر خنده بلندی کرد و سپس با گفتن یه جمله از پشت تریبون اومد پائین : 💎 خیلی هاتون دوست دارید الان جای من باشید اما حاضر به طی کردن مسیر سختی نیستید که من طی کردم نیستید’💎 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔻یه روز سوارتاکسی شدم که برم فرودگاه. 🔹درحین حرکت ناگهان یه ماشین درست جلوی ما از پارک اومد بیرون. راننده تاکسی هم محکم زد رو ترمز و دقیقا به فاصله چندسانتیمتری از اون ماشین ایستاد. راننده مقصر، ناگهان سرشو برگردوند طرف راننده تاکسی وشروع به داد و فریاد کرد. اما راننده تاکسی فقط لبخند زد وبرای اون شخص دست تکون دادوبه راهش ادامه داد. توی راه به راننده تاکسی گفتم: شما که مقصر نبودید و امکان داشت ماشینتون هم آسیب شدید ببینه و ما هم راهی بیمارستان بشیم. 🔹چرا بهش هیچی نگفتید؟ اینجا بود که راننده تاکسی درسی به من آموخت که تا آخر عمر فراموش نمیکنم. 🔸 گفت: "قانون کامیون حمل زباله". گفتم: یعنی چی؟ وتوضیح داد: این افراد مانند کامیون حمل زباله هستن. اونا از درون لبریز از آشغالهایی مثل؛ ناکامی،خشم، عصبانیت، نفرت و... هستند. وقتی این آشغالها دراعماق وجودشان تلنبار میشه به جایی برای تخلیه احتیاج دارن و گاهی اوقات روی شما خالی میکنند. شما به خودتان نگیرید، فقط لبخندبزنید، دست تکان دهید، برایشان آرزوی خیرکنید. و ادامه داد: حرف آخراینکه آدمهای باهوش اجازه نمیدهند که کامیونهای حمل زباله، روزشان را خراب کنند 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔻حکایتی بی نظیر 🔹ثروتمند زاده اى را در كنار قبر پدرش نشسته بود و در كنار او فقيرزاده اى كه او هم در كنار قبر پدرش بود. 🔸 ثروتمندزاده با فقيرزاده مناظره مى كرد و مى گفت :صندوق گور پدرم سنگى است و نوشته روى سنگ رنگين است. مقبره اش از سنگ مرمر فرش شده و در ميان قبر، خشت فيروزه به كار رفته است، ولى قبر پدر تو از مقدارى خشت خام و مشتى خاك، درست شده، اين كجا و آن كجا؟ 🔸فقيرزاده در پاسخ گفت: 💎 تا پدرت از زير آن سنگهاى سنگين بجنبد، پدر من به بهشت رسيده است .!💎 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔻 📚 🔹در منزل دوستی که پسرش دانش‌آموز ابتدایی و داشت تکالیف درسی ‌اش را انجام میداد بودم زنگ منزل را زدند و پدر بزرگ خانواده از راه رسید. پدربزرگ با لبخند، یک جعبه مداد رنگی به نوه اش داد و گفت: این هم جایزۀ نمرۀ بیست نقاشی‌ات. پسر ده ساله، جعبۀ مداد رنگی را گرفت و تشکر کرد و 🔸چند لحظه بعد گفت: بابا بزرگ باز هم که از این جنس‌های ارزون قیمت خریدی الان مداد رنگی‌های خارجی هست که ده برابر این کیفیت داره. 🔹مادر بچه گفت: می‌بینید آقاجون؟ بچه‌های این دوره و زمونه خیلی باهوش هستند. اصلا نمی‌شه گولشون‌زد و سرشون کلاه گذاشت. پدربزرگ چیزی نگفت. 🔷برایشان توضیح دادم که این رفتار پسر بچه نشانۀ هوشمندی نیست، همان طور که هدیۀ پدربزرگ برای گول زدن نوه‌اش نیست. و این داستان را برایشان تعریف کرد م👇👇👇👇👇 🔹آن زمان که من دانش‌آموز ابتدایی بودم، خانم بزرگ گاهی به دیدن‌مان می‌آمد و به بچه‌های فامیل هدیه می‌داد، بیشتر وقت‌ها هدیه‌اش تکه‌های کوچک قند بود. 🔸بار اول که به من تکه قندی داد یواشکی به پدرم گفتم: این تکه قند کوچک که هدیه نیست 🔹پدرم اخم کرد و گفت: خانم بزرگ شما را دوست دارد هر چه برایتان بیاورد هدیه است، 🔸وقتی خانم بزرگ رفت، پدر برایم توضیح داد که در روزگار کودکی او، قند خیلی کمیاب و گران بوده و بچه‌ها آرزو می‌کردند که بتوانند یک تکه کوچک قند داشته باشند. خانم بزرگ هنوز هم خیال می‌کند که قند، چیز خیلی مهمی است. بعد گفت: ببین پسرم قنددان خانه پر از قند است، اما این تکه قند که مادرجان داده با آنها فرق دارد، چون نشانۀ مهربانی و علاقۀ او به شماست. این تکه قند معنا دارد ، آن قندهای توی قنددان فقط شیرین هستند اما مهربان نیستند. وقتی کسی به ما هدیه می‌دهد، منظورش این نیست که ما نمی‌توانیم، مانند آن هدیه را بخریم، منظورش کمک کردن به ما هم نیست. او می‌خواهد علاقه‌اش را به ما نشان بدهد می‌خواهد بگوید که ما را دوست دارد و این، خیلی با ارزش است. این چیزی است که در هیچ بازاری نیست و در هیچ مغازه‌ای آن را نمی‌فروشند. چهل سال از آن دوران گذشته است و من هر وقت به یاد خانم بزرگ و تکه قندهای مهربانش می‌افتم، دهانم شیرین می‌شود، کامم شیرین می‌شود، جانم شیرین می‌شود ... 💎ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ "ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ "ﺷﻮﻧﺪ؛ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ💎 💎ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ " ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ " ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ؛ ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ💎 💎ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﺎﺩﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ...💎 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
دلگیر مباش..!👌 از مرغانی که نزد تو دانه خوردند و نزد همسایه تخم گذاشتند ایمان داشته باش روزی بوی کبابشان به مشامت خواهد رسید صبور باش،صبر اوج احترام،به حکمت خداست دنیا دو روزه،یک روز با تو،یک روز بر علیه تو ،پس ناامید نشو، زمان زود میگذرد، جنگل هم باشی با بریدن درخت هایت بیابان میشوی فراموش نکن نیلوفر جایزه ی ایستادگی مرداب است، بادبادک تا با باد مخالف رو به رو نگردد اوج نخواهد گرفت، نوشته های روی شن مهمان اولین موج دریاست، زیادی خوبی نکن انسان است و فراموش کار، حتی روزی میرسد که به تو میگویند شما!؟ روزگار صحنه ی عجیبی است ، زیبا باشی به کور میرسی ، خوش صدا باشی به کر میرسی ، عاشق باشی به سنگ میرسی... ابراهیم نیستم ولی غرورم را قربانی کسی نمیکنم که ارزشش کمتر از گوسفند است، در گاوبازی میدونی به چه کسی جایزه ی اول تعلق میگیره؟ به کسی که نسبت به حمله ی گاو بهترین جاخالی ها رو میده، نه به اون کسی که با گاو درگیر میشه و آخرین حرف دل ... بزرگترین اقیانوس جهان، اقیانوس آرام است پس آرام بگیر تا بزرگ شوی.🌺 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
❤️سکوت ❤️ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ ﻫﻨﮕﺎمی که ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﯽ، ﭼﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﻫﯽ ﻭ ﯾﺎ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﮕﻮﯾﯽﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ!👏 ✍ﮔﺎﻫﯽ ﻧﮕﻔﺘﻦ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦِ ﺳﺨﻨﺎﻥِ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﺒﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ... ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ .👏 ﯾﮏ ﻭﻗﺘﻬﺎﯾﯽ ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪﯼ ﺑﺮ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﻧﯿﺶ ﺩﺍﺭ، ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻧﺖ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﮐﻨﺪ ...👏 ✍😔ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯼ ﭼﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﺮ ﺳﺮﺕ ﺁﻭﺍﺭِ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺁﻣﺪ، ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﻣﻘﺼﺮ ﻧﮑﻦ، ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺩﻟﯿﻞِ ﺍﺻﻠﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﯿﺎﺑﯽ! ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺲِ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﺩﺭ ﺳﻠﻮل‌هایت ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ، ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻦ، ﮐﻪ ﺫﻫﻨﺖ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺎ ﻗﻠﺒﺖ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻤﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﺩ . 📣ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ "ﺳﮑﻮﺕ" ﭘﺎﺳﺦِ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﺭﺩﻫﺎست💎 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍃🌸مرغ دلم راهی قم می شود در حرم امن تو گم می شود🌸🍃 🍃🌼عمه سادات سلام علیڪ روح عبادات سلام علیڪ🌼🍃 🌹🍃ڪوثر نوری به ڪویر قمی آب حیات دل این مردمی🌹🍃 🌺🍃عمه سادات بگو ڪیستی؟ فاطمه یا زینب ثانیستی؟🌺🍃 🌻🍃از سفر ڪرب و بلا آمدی؟ یا ڪه به دنبال رضا آمدی؟🌻🍃 🌷🍃من چه ڪنم شعله داغ تو را درد و غم شاهچراغ تو را🌷🍃  🍃💐ڪاش شبی مست حضورم ڪنی با خبر از وقت ظهورم ڪنی💐🍃کانال حضرت زهرا س 👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
🌹 نماز بسیار ساده برای روز اوّل ماه ذی القعده نماز اوّل هر ماه دو رکعت است، 👈در رکعت اوّل یک بار سوره حمد و یک بار سوره توحید، و در رکعت دوم یک بار سوره حمد و یک بار سوره قدر. 📕(مستدرك الوسائل، ج6 ، ص349) http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
اول ماه صدقه بگذاریم🌹 نخست قصد و نيت سلامتي امام زمان علیه السلام، سپس سلامتي خودمون و اعضاي خانواده ، آنهم در پناه امام زمان و آمرزش اموات را لحاظ كنیم. كه اين به قبول نزديكتر است تا آنكه بخواهیم صرفاً براي سلامتي خود صدقه بدهیم . http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
1_5066588677879103517.mp3
7.45M
🎼عطر چادرت عطر یاسه سلامـ مادر نمونه 🎤سید مجید بنی فاطمه 💚هدیه محضر حضرتــ فاطمــــــــه💚 کانال حضرت فاطمه الزهرا س 👇👇👇👇👇👇👇❤ http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a